جمعه ۲۹ مرداد ۱۳۸۹ - ۲۰ آگوست ۲۰۱۰
گزارش کامل از جزییات جنایت و حاشیههای اجرای حکم کوشا
جوانی که علاقه یکسویهاش به دختر همکلاسی جنایتی فجیع را رقم زد، محصول این عشق نافرجام را با سر سپردن به چوبه دار در ساعت 6 و 17 دقیقه بامداد سهشنبه ـ 22 شهریورماه ـ درو کرد.
به گزارش ایسنا، ساعت 14:30 بعدازظهر چهارشنبه 15 تیرماه سالجاری افرادی که از روی یک پل عابر پیاده در حوالی پل مدیریت عبور میکردند، دیدند که پسری جوان در حالی که نقاب به صورت داشت، به دو دختر جوان حمله کرد و یکی از آنان را هدف ضربات چاقو قرار داد. سپس روی شکم این دختر نشست و بیمحابا ضرباتی متعدد به ناحیه سینه، پهلو و گردنش وارد کرد.رهگذران در حالی که از ترس شوکه شده بودند، همزمان با خاموش شدن ضجههای دختر جوان، مرد نقابدار را که قصد داشت با دستانی خونآلود خود را به موتورسیکلتی در پایین پل برساند، در محاصره خود درآوردند و نهایتا پسر جوان تسلیم شد.کمتر از 15 دقیقه بعد و درپی تماس با مرکز فوریتهای پلیسی 110 خودروی پلیس از کلانتری 145 ونک و اورژانس، خود را به محل حادثه رساندند و ماموران موفق شدند پسر جوان را که دیگر نقابی به صورت نداشت و همچنان با هراس فراوان مترصد فرصتی برای فرار بود، دستگیر کنند.تحقیقات اولیه با حضور قاضی رسولی ـ بازپرس کیشک قتل پایتخت ـ نشان داد که دختر جوان به نام «مهسا» 24 ساله با ضربات متعدد چاقو توسط همدانشگاهیاش به نام «کوشا» از پای درآمده و مرضیه ـ دوست مهسا ـ نیز با زخمی شدن هر دو دست دچار خونریزی شدید شده که به بیمارستان انتقال یافته است.عامل جنایت چه کسی بود؟«کوشا پارسا»، دانشجوی سال چهارم رشته ادبیات دانشگاه علامه طباطبایی، از چهار سال قبل به «مهسا امینفروغی» علاقه پیدا کرده بود اما ادعا میکرد که «مهسا» توجهی به او نمیکرده و به همین دلیل کینه او را به دل گرفته است.او که زادهی کرمانشاه بود، در کرج سکونت داشت و برآمده از خانوادهای فرهنگی و تحصیلکرده بود که توانسته بود با رتبهای عالی در دانشگاه علامه مشغول به تحصیل شود.کوشا در بازجوییهای ابتدایی گفت: اصلا با مهسا دوست نبودم. از همان روزهای نخست دانشگاه، او را دیدم و از او خوشم آمد. هربار جلو رفتم قاطعانه «نه» گفت و مرا طرد کرد. با اینکه هیچگاه به من ابراز علاقه نکرده بود اما همه ذهن و وجودم را تسخیر کرده بود.حدود دو سال قبل متوجه شدم ما تناسبی با هم نداریم اما با این حال «نه» گفتنهای او برایم کابوس شده بود و کینه به دل داشتم. مهسا دختر بسیار پاکی بود و او را با هیچ پسری ندیده بودم. چند روز قبل از حادثه تصمیم به قتل مهسا مقتول گرفتم. روز حادثه وقتی او به همراه یکی از دوستانش از دانشگاه بیرون رفت، برای آنکه شناسایی نشوم، صورتم را با پارچه پوشاندم و روی پل عابر پیاده به آنها حمله کردم.یکی از استادان «کوشا» درباره او میگوید: وقتی از موضوع با خبر شدم باورم نمیشد کوشا دست به چنین کاری زده باشد. اگر چه او پسر مغروری بود و از رفتارش در کلاسهای درس میشد فهمید که شخصیت خاصی دارد اما در این چند سال هیچگونه رفتار غیراخلاقی و مورد انضباطی از او دیده نشده بود و در کل دانشجوی دردسرسازی نبود. نمیدانم چرا و چگونه این حادثه رخ داد. آنچه مسلم است باید گذشته این فرد بهخصوص دوران کودکی، نوجوانی و محیطی که در آن رشد کرده را به دقت تحت بررسی کارشناسانه قرار داد تا علت اصلی چنین جنایتی مشخص شود.مشروح محاکمه «کوشا» در دادگاه کیفری استان تهرانمتهم جنایت در پل مدیریت ساعت 11 روز چهارشنبه 5 مردادماه در شعبه 71 دادگاه کیفری استان تهران به ریاست قاضی نورالله عزیزمحمدی و مستشاران بدون حضور اولیای دم پای میز محاکمه رفت.در ابتدای این جلسه، نماینده دادستان ضمن قرائت کیفرخواست صادره، اتهامات کوشا را مباشرت در قتل عمدی مهسا و مباشرت در جرح عمدی مرضیه عنوان کرد و گفت: با توجه به مدارک و اسناد موجود در پرونده مانند گزارش اولیه مرجع انتظامی، کشف آلات قتاله، گزارش بازپرس ویژه قتل و تیم بررسی صحنه جرم، نظریه پزشکی قانونی مبنی بر صحت و سلامت عقل متهم در زمان حادثه، اظهارات شهود، شکایت اولیایدم، بازسازی صحنه قتل و اقاریر صریح متهم، بزه انتسابی به وی محرز است و خواستار اشد مجازات برای وی هستم.در ادامه جلسه و پس از تقاضای قصاص توسط وکلای اولیای دم، «مرضیه.م» دوست مقتول که در صحنه قتل حضور داشت و توسط قاتل مجروح شده بود، در جایگاه قرار گرفت و اظهار کرد: دو سال قبل، بعد از برگزاری یکی از امتحانات به همراه مهسا به اتاق استاد رفتیم تا درباره امتحان و سخت بودن آن صحبت کنیم. کوشا هم آنجا بود. مهسا دو هفته بعد به من گفت که کوشا چند بار به او پیشنهاد دوستی داده است. یک بار هم کوشا به مهسا شماره تلفنش را داده بود تا با او تماس بگیرد.وی با بیان اینکه کوشا یک بار هم از من خواست تا برای این دوستی وساطت کنم، ادامه داد: به کوشا گفتم فکر مهسا را از سرت بیرون کن چون مهسا بعد از تحصیلات از ایران خارج میشود.مرضیه ادامه داد: این موضوع گذشت و تا روز حادثه دیگر اتفاق خاصی نیفتاد. ارتباط خاصی هم بین ما و کوشا نبود. روز حادثه به همراه مهسا روی پل عابر پیاده بودیم که مهسا جلوتر از من قرار گرفت. در یک لحظه مردی نقابدار از کنار من عبور کرد و به سرعت مهسا را به نرده پل چسباند و شروع به ضربه زدن کرد. اول فکر میکردم او را با مشت میزند اما وقتی مهسا روی زمین افتاد، خون از بدنش جاری شد و آن موقع فهمیدم ضربات را با چاقو زده است.وی افزود: وقتی پارچه از چهره او افتاد دیدم که کوشا، همکلاسی خودمان است. با داد و فریاد مردم را خبر کردم اما کسی جرات نداشت جلو بیاید. کوشا به قدری وحشی شده بود که هرچه قسم دادم و فریاد زدم توجهی نکرد.مرضیه گفت: حدود دو سال از آخرین باری که کوشا میخواست با مهسا دوست شود گذشته بود و به قدری انگیزه کوشا برای این دوستی ضعیف و سطحی به نظر میآمد که هرگز فکر نمیکردیم کار به اینجا کشیده شود. کوشا هیچوقت درخواست ازدواج نداده بود و فقط میخواست با مهسا دوست شود. او آدمی منزوی بود و در دانشگاه در جمع دانشجویان حاضر نمیشد.پس از اظهارات مرضیه، اولین شاهد حادثه که توانسته بود کوشا را دستگیر کند، در جایگاه قرار گرفت و اظهار کرد: زمان حادثه کنار پل بودم که با فریادهای کمکخواهی یک مرد و زن جوان به آنجا رفتم. دیدم پسری جوان روی سینه یک دختر نشسته و او را با ضربات مشت میزند اما وقتی دستش بالا آمد دیدم چاقو به دست دارد و از آن خون میچکد.وی ادامه داد: یک میله را از فردی که آنجا بود، گرفتم و به سمت قاتل حمله کردم اما به سرعت از آنجا فرار کرد. او را دنبال کردم و در یک لحظه با میله محکم به دستش زدم که چاقو روی زمین افتاد. بعد مردم رسیدند و او را گرفتند.در ادامه این جلسه، «کوشا» ضمن قبول اتهامات وارده اظهار کرد: از اولین سال ورودم به دانشگاه به مهسا علاقهمند شدم. همیشه اخلاقیات را رعایت میکردم اما او همیشه به من بیاعتنایی میکرد. این بیتوجهیها نهتنها باعث کاهش علاقه من به او نشد بلکه بیشتر هم شد. چند روز بعد از اینکه او را در کرج دیدم، به او پیشنهاد دوستی دادم ولی مهسا شروع به اهانت و تمسخر کرد. این رفتارش را چندبار دیگر هم مرتکب شد و این باعث عصبانیت من شد.وی ادامه داد: سعی کردم توهین او را فراموش کنم اما نتوانستم. روز به روز ناراحتیام بیشتر میشد. چندبار خواستم رفتارش را جبران کنم تا دلم خنک شود اما نشد تا اینکه آخرین روزهای دانشگاه فرا رسید و تصمیم به انتقام گرفتم.کوشا گفت: روز حادثه تمام اتفاقات چهار سال قبل را مرور کردم. میدانستم اتفاق خوبی رخ نخواهد داد اما به هر حال تصمیم خود را گرفته بودم. چاقوها را از سالها قبل خریده بودم و یکی از آنها هم یادگاری دوستم بود.وی افزود: روی پل به سمت مهسا حمله کردم. در همین هنگام مرضیه برای دفاع از او پیش آمد و پارچه را از روی صورتم کشید. به او هشدار دادم برود اما نرفت. نفهمیدم او را چگونه زدم. ابتدا تصور میکردم فقط دو یا سه ضربه به مهسا زدهام اما در کلانتری به من گفتند حدود بیش از 20 ضربه به او زدهام.کوشا درباره وضعیت خود در خانواده نیز گفت: خانواده من همیشه عصبانی بود و همیشه بین والدین و خواهر و برادرم نزاع و اختلاف وجود داشت. من هم همیشه عصبانی بودم و افسردگی و اضطراب داشتم. وقتی در یک جمع حضور پیدا میکردم دچار اضطراب میشدم و حتی روانپزشک به من دارو داد اما نتیجهبخش نبود.کوشا در بیان آخرین دفاعیات خود گفت: آن قدر رفتار خانواده مهسا با من خوب بود که باعث شد بیش از پیش از کاری که کردهام شرمنده و پشیمان شوم. آنها باید به حقی که دارند برسند. از خانواده خود و جامعه عذرخواهی میکنم.بعد از اظهارات متهم، قاضی عزیزمحمدی ختم جلسه را اعلام و بعد از مشورت با مستشاران دادگاه، متهم را به قصاص نفس در ملاءعام محکوم کرد.اجرای حکم و حواشی آنبه گزارش ایسنا، پس از تعیین روز سهشنبه ـ 22 شهریورماه ـ برای اجرای حکم قصاص، از 24 ساعت پیش از برگزاری مراسم اجرا، «کوشا» به قرنطینه رفت. از ساعات ابتدایی بامداد سهشنبه، مسیرهای منتهی به پل مدیریت تحت تدابیر ترافیکی ماموران راهنمایی و رانندگی قرار گرفت و با توجه به اینکه محوطه خاکی جنب دانشگاه امام صادق (ع) محل برگزاری مراسم اعدام بود، جمعی از مردم از حدود ساعت 4 بامداد در این محل حضور یافتند و منطقه تحت تدابیر امنیتی و انتظامی ناجا قرار گرفت.ساعت 5 و 53 دقیقه، سه مامور نقابدار وارد محوطه شدند و ضمن بررسی داربست برپا شده برای اجرای حکم، طناب دار را بستند.ساعت 6 و 4 دقیقه، کوشا سوار بر یک دستگاه خودروی مخصوص حمل محکومان متعلق به اداره آگاهی با اسکورت به محل اجرا منتقل و چند دقیقه پس از قرائت آیاتی از قرآن کریم (آیات مربوط به قصاص)، توسط ماموران از خودرو پیاده شد.او که دستبند و پابند داشت، با آرامش کامل و با سری تراشیده در مقابل دوربین دو بار گفت: پشیمانم. این تنها کلامی بود که از زبان او شنیده شد.ساعت 6 و 16 دقیقه پس از آنکه کوشا در کمال خونسردی از پلکان داربست با کمک دو مامور نقابدار روی کفه چوبی متحرک مخصوص اعدام قرار گرفت، طناب سبزرنگ دار به دور گردنش سفت شد و در همین حین، معاون دادستان تهران اقدام به قرائت حکم کرد.در تمام طول این مدت، نه «کوشا» التماس کرد و نه صدایی از جمعیت شنیده شد. فقط به نظر میرسید که این محکوم زیر لب چیزی زمزمه میکند.راس ساعت 6 و 17 و در حالی که ثانیهها برای «کوشا» به سختی میگذشت، در میان نور فلاش دوربین عکاسان و سکوت خبرنگاران حاضر در صحنه، ناگهان تخته چوبی از زیر پای «کوشا» کشیده شد و قطار زندگی او در پل مدیریت به ایستگاه آخر رسید.تا حدود 6 دقیقه پس از اجرای حکم، همچنان میشد تکانهای دست و پای «کوشا» را مشاهده کرد که حاکی از سخت جان دادن او بود. ساعت 6 و 31 دقیقه، دستبند و پابند از جسد «کوشا» باز شد و پزشک کشیک قانونی ضمن معاینه جسد، مرگ او را تایید کرد.نهایتا ساعت 6 و 45 دقیقه با پاره کردن طناب، جسد «کوشا» داخل کاور قرار گرفت و با آمبولانس پزشکی قانونی به بیرون انتقال یافت.تماشاچیان اعدام چه گفتند؟اجرای حکم در ملاءعام یعنی اصرار به دیدن مرگ مجرم با انگیزه عبرت گرفتن و بازدارندگی. این مراسم نیز تماشاچیانی نزدیک به هزار نفر داشت که با فاصله چند متر از محل اجرای حکم نظارهگر صحنه بودند و عدهای دیگر هم که از بالای پشتبام یا بالکن منازل خود، اصرار داشتند مرگ «کوشا» را ببینند.در بین جمعیت از گروههای سنی متفاوت و قشرهای مختلف حضور داشتند. زنی بچه خود را که کمتر از دو سال سن داشت برای دیدن صحنه اجرای حکم با خود به همراه آورده بود. حاضران در گروههایی دو یا چند نفره مشغول صحبت و ارائه تحلیل بودند. از صحبتهای بعضی افراد میشد فهمید که در صحنه اجرای حکم عامل جنایت سعادتآباد هم حضور داشتهاند؛ آنان دو جنایت رخ داده در «پل مدیریت» و «سعادتآباد» و همچنین فضای صحنه اجرای حکم این دو جنایت را با هم مقایسه میکردند.چند پسر و دختر جوان که بعضا خانوادههایشان هم در آنجا حضور داشتند، مشغول گفتوگو و شوخی بودند. از آنان نحوه مطلع شدن از زمان اجرای حکم و اینکه چرا برای دیدن این صحنه آمدند را پرسیدیم. گفتند از طریق تماس تلفنی یکی از دوستانشان مطلع شدهاند. پرسیدیم منتظر اجرای حکم هستید؟ دختر با حالتی امیدوارانه گفت: «احتمالا رضایت میدهند. نه! حتما رضایت میدهند.»یکی از پسرها گفت: «نه، چرا باید رضایت بدهند؟» دختر در پاسخ به او گفت: «تو آمدهای اینجا مردن یک نفر دیگر را ببینی یا خوشحالی یک خانواده را؟»در گوشهای دیگر چند پسر جوان از زبان پدر محکوم صحبت میکردند که چه حالی خواهد داشت. یکی از پسرها به جرثقیل حاضر در صحنه اشاره کرد و از دوستش خواست که تصور کند اگر راننده جرثقیل بود چطور میتوانست با زدن دکمه یا تکان دادن یک شاسی طناب آویخته به گردن متهم را بالا بکشد.بعضی افراد نیز که یکدیگر را نمیشناختند و تنها سبب آشناییشان حضور در صحنه به دار آویخته شدن کوشا بود، مشغول صحبت با یکدیگر بودند. عدهای معتقد بودند که کوشا به خاطر جنایت فجیعی که انجام داده مستحق اعدام است و برخی هم میگفتند نباید او را اعدام کنند.پس از ورود متهم به صحنه اجرا، دختر بچهای هفت هشت ساله با کنار زدن جمعیت سعی میکرد خود را به ردیف اول برساند تا ببیند مردم دارند به چه نگاه میکنند. زن میانسالی به او گفت تو نباید نگاه کنی، برای تو بد است. میخواهند یک نفر را بکشند.پس از سکوت ناگهانی جمعیت حاضر و اجرای حکم، بعضی از مردم با دیدن صحنه اعدام روی خود را برگرداندند و برخی به زمین نشستند. بعد از چند دقیقه سکوت سنگین مردم شکسته شد. چند مرد و زن میانسال مشغول صحبت بودند. زن میانسالی گفت: «این پسر، دختر بیگناهی را کشت و حالا خودش کشته شد. چرا باید این کار را میکرد؟ چرا در سعادتآباد پسری به آن وضعیت کشته شد یا اصلا روحالله داداشی چه کرد که کشته شد؟»در گوشه دیگر زن جوانی مشغول صحبت کردن بود. انگیزه او برای تماشای صحنه اعدام را جویا شدیم که گفت: «من آمدهام جان کندن این فرد را ببینم. اصلا ساعتم را کوک کرده بودم که خواب نمانم. شوهر و بچه دو سالهام هم الان خوابیدهاند و با همسایههایم برای دیدن صحنه اعدام به اینجا آمدهایم. این باید درس عبرتی باشد برای دیگران تا چاقو و قمه نگیرند و راحت در خیابان راه بروند و یک دختر بیگناه را به قتل برسانند.»از مرد جوانی علت آمدنش به صحنه اعدام را پرسیدیم که گفت: «اتفاقی از این مسیر عبور میکردم که متوجه حضور جمعیت و پلیس شدم وگرنه برای دیدن این صحنه نمیآمدم.» نظر او را در مورد اجرای حکم اعدام پرسیدیم. او گفت: «من و شما نمیتوانیم بگوییم اعدام خوب است یا بد. ما باید در جایگاه صاحب حق قرار بگیریم تا بتوانیم در اینباره قضاوت کنیم.»چند جوان نیز علت حضورشان را در محل اجرا اینگونه روایت کردند: «قرار بود با هم برویم کلهپاچه بخوریم. بین راه دیدیم اینجا شلوغ است. جلوتر که آمدیم متوجه شدیم میخواهند کسی را اعدام کنند.»این برشی کوتاه از آخرین فصل دفتر زندگی جوانی بود که طاقت «نه» شنیدن نداشت و آرزوهای خود را در کنار رویاهای دختر مورد علاقهاش حوالی پل مدیریت دفن کرد.
lucina - ایران - تهران
|
ای کاش همیشه تقاص رو به خود خدا بسپاریم.چون خداست که اگاه و ناظر بر اعماله ماست و هیچکس به اندازه اون نمیتونه بهترین انتقام رو بگیره |
چهارشنبه 23 شهریور 1390 |
|
hamiddoo - ایران - تهران
|
خدا رو شکر،یه روانی بدرک واصل شد.من اگه بودم دو بار دارش میزدم.طفلک دختره هم بی دفاع.موهای بدنم سیخ شده و دارم میلرزم.خدا ازت نگذره.آخه جنون تا چه حد... |
چهارشنبه 23 شهریور 1390 |
|
romano - ایران - تهران
|
من آمدهام جان کندن این فرد را ببینم. اصلا ساعتم را کوک کرده بودم که خواب نمانم!میگویند خدا .. را دید شاخش نداد خانم محترم این قاتل هم مادری مثل شما بی مسئولیت داشته که خانه را سحر ترک میکند و برای جان کندن (تکرار میکنم جان کندن)لحظه شماری میکند خدا میداند بچه تو تا به سن درک خوب و بد برسه چقدر کثافت باید به چشم ببیند که قاتل دیگری شود البته خودت هم نمک پرورده همین فرهنگی من در زندگی دوتا از عزیزانم در دستم جان دادهاند ولی هیچ وقت تصویر لحظه دار را به چشم نگاه نکردهام تا اینکه در این سایت اتفاقی. از کرامت انسان بدور است که جان کندن ببیند حال به هر مسلکی میخواهی حساب کن جانگیری به دست و تکرار به چشم در یک عمل متفاوت است.قاتل کاری کرد سپس مرد چه فرقی میکند من چشمانم را به زنای دونفر یا به جانگیری یک انسان درویش نکنم. بعد هم کوس آی سیستم خرابست مملکت خامنهای و .. نخیر بنده خامنهای پرورم او بر حماقت من و بیحیایی چشمان و زبان و کردار من سواری میکند. با نمایش اعدامتان خوش باشید که تحمل یک سوزن به رفتن خود را ندارید. چه زنان لطیف و رقیق والقلبی جمهوری ولایتی تحویلمون داد. |
چهارشنبه 23 شهریور 1390 |
|
Reza-azad - آلمان - روستوک
|
خوب معلومه چرا سخت جان داد من عکساشو دیدم طناب بدجوری یعنی اینکه با زاویه و کج به گردنش بسته شده بود و یا درحین کشیدن تخته زیرپا جابجا شده بود که همون موجب بد جان دادن میشه.خدا عاقبت همه مونو به خیر کنه |
چهارشنبه 23 شهریور 1390 |
|
feminism - انگلستان - لندن
|
با خواندن این مطلب تکان دهنده ، رعشه آور و باورنکردنی بر این باور شدم که اکثریت مردم ایران خود فرش قرمزی برای رژیم خونخوار اسلامی گسترده اند و با این افکار بربریت و وحشیگری از آنها حمایت میکنند !! مادری که فرزند زیر 2 سال خود را از خواب بیدار کرده و همراه خود به میدان قتلگاه جوانی میبرد که به نوزادش از ابتدا قتل و کشتن را بیاموزد !! دختر 7 ساله ای که آیندۀ این مرز و بوم خواهد بود کنجکاو است که چگونه دست و پا زدن این جوان را نظاره کند !!! وای بر ما که به دنبال آزادی هستیم ! حیف و صد افسوس بر جوانانی که جان شیرین خود را برای آباد کردن وطن از دست دادند ! آه به دلِ مادر جوان از دست داده که بر خود میبالد جوانش و شیرۀوجودش برای حمایت از هموطنان و رهائی میهن از دست جلادان، در سینۀ خاک آرمیده است ! واقعا ما به چه افتخار میکنیم و از کدام فرهنگ سخن میگوئیم ؟! فرهنگ کوروش که گفت ( تا روزی که پادشاه ایران و بابل و کشورهای چهار سوی جهان هستم، نخواهم گذاشت کسی به دیگری ستم کند) و یا فرهنگ حسین بی لشگر که بخاطر آن فرق فرزندان خود را میشکافیم تا با خون آشنا گردد !! براستی از ماست که بر ماست :( . |
چهارشنبه 23 شهریور 1390 |
|
pedram2000 - مالزی - کوالالامپور
|
مردم ایران کم کم دارن تبدیل به مریض های روانی میشن . خدا رحم کنه ، من که دیگه با این شرایط به ایران برنمیگردم . |
چهارشنبه 23 شهریور 1390 |
|
ایران بانو - ایران - تهران
|
ایران کشوری است که سیاست مریض اقتصاد مریض و رهبرانی مریض دارد و شما میخواهید که از این جامعه مریض مردمی سالم در اجتماع زندگی کنند ..هر قاتلی بالفطره قاتل نیست این شرایط خانواده و محیط اجتماعی است که از شخص یا قاتل میسازد و یا دکتر .با اعدام کوشا جامعه مریض ایران خوب نخواهد شد اما تسلی داغ خانواده و جامعه ایی است که از این توحش به ستوه امده .ایا با بخشش امنه مسله اسید پاشی تمام شد بعد از امنه هم ادامه پیدا کرد و چندین زن و دختر بی گناه زندگیشان تباه شد کوشا از خانواده تحصیلکرده برخاسته بود اما مثل همه ایرانیها که در کودکی خواسته هایشان سرکوب میشود بزرگ شده بود اما این عقده های درونی یک روز مثل غده سرطانی سر بازکرد.انگار که در کودکی فقط جواب نه از خانواده شنیده بود و این بود که زمانی که عاشق شد فکر کرد باید الان جواب مثبت بشنود این بود که وقتی از این دختر بیگناه هم نه شنید تمام عقده های درونی او به جوش امد. اما حیف دو زندگی که تباه شد و داغ دو غم بزرگ برای خانواده که هرگز فراموش نخواهند کرد و برای خانواده کوشا که تازه باید ننگ پسر قاتل را هم با خود به دوش بکشند |
چهارشنبه 23 شهریور 1390 |
|
*Fanoos* - ایران - شهمیرزاد
|
اینکه مردم در این مملکت از تماشای اعدام یک جانی و قاتل لذت میبرند ناراحت کنندس,اما قتل اون دختر هم به اون صورت خیلی خیلی دردناک تره. من این حق رو به خانواده مقتول میدم که انتخاب کنه انتقام یا عفو. اما این حقو به خودم نمیدم که بگم نباید این کارو میکردن . آدم واقعا اعصابش داغون میشه هم برای اون دختر زیبای به قتل رسیده ، هم برای این مردمی که صحنه جون دادن یه انسان رو تماشا میکنن!. **در کویری سوت و کور. در میان مردمی با این مصیبت ها صبور. صحبت از مرگ محبت, مرگ عشق. گفت و گو از مرگ انسانیت است! |
چهارشنبه 23 شهریور 1390 |
|
arashbehdin - امریکا - اتلانتا
|
اگر همان آغاز عربده کشی و چاقو کشی این موجود روانی روی پل، رهگذران بی خیال و فیلمبردار جلویش را میگرفتند، دیگر ان دختر بدبخت کشته نمیشد. در امریکا مردم موتور سوار را از زیر ماشین در حال آتش گرفتن، با وجود خطر بسیار، بیرون میکشند، در ایران می ایستند و روانی ها را تماشا میکنند. |
چهارشنبه 23 شهریور 1390 |
|
sepherdad - استرالیا - سیدنی
|
و چنین است که ملتی بافریاد بگو مرگ بر عاقلتر وبزرگتر از خودت! انقلاب شکوهمندی کرد. بزرگان را خوار کردن و نا اهلان بر مسند گذاردند! بجای مراسم پیوند عزیزانش, شادمانی مراسم اعدام بجا اوردن, وهمجنس باز را گرامی داشتند چرا که کشتن به تنهای یک نسل را مقطوع نمیکند. طلاق را راه حل و مواد مخدررا نشانه تشخص و کار را نشانه الاغ بودن, و دشمن را سرور نام نهادن. خداوند عذابی بر انها نفرستاد, چون بهترین عذاب نادان همان نادانی است. |
چهارشنبه 23 شهریور 1390 |
|
arashbehdin - امریکا - اتلانتا
|
feminism - درود بر شما زیبا گفتید، بویژه جمله پایانی که ویژگی و فرهنگ همین مردم مرده پرست است. |
چهارشنبه 23 شهریور 1390 |
|
*Fanoos* - ایران - شهمیرزاد
|
کسی مخالف قصاص این فرد یا مشابه اش نیست، ما مخالف گسترش خشونت در جامعه هستیم اعدام در ملاء عام موجب گسترش و عادی شدن خشونت میشود. بخدا مردم ما فقر فرهنگی و اگاهی دارند، وگرنه کی ساعت 5 صبح میره تماشای اعدام؟ |
چهارشنبه 23 شهریور 1390 |
|
فتنه گر ارازل - ایران - تهران
|
این پسر قاتل بود و باید اعدام میشد ولی انهای که خون جوانان ما رو وسط خیابان ریختند قاتل نیستند, اینجا مملکت زورِ, هرکس زورش نرسه قاتله ولی اگه قدرت داشت هیچ کس جرات نمیکنه بهش بگه بالای چشمت ابرو, وهمین خانم که ساعت کوک کرده بود, قاتل با قدرت رو حاج اقا صدا میکنه,,,, |
چهارشنبه 23 شهریور 1390 |
|
feminism - انگلستان - لندن
|
arashbehdin / آرش جان مردم ایران چوب نادانی و ندانم کاریهای خودشان را نوش جان میکنند و تا زمانی که اینگونه می اندیشند هیچ حرکتِ مثبتی صورت نخواهد گرفت و این امر را دولت نامردان نیز میدانند. پایدار باشی عزیز . |
چهارشنبه 23 شهریور 1390 |
|
ARTEMIS-SW - فرانسه - پاریس
|
برای خودم متاسفم که از این جامعه ی بیمار روانی امده ام قبل از عنقلاب شکوهمند ایران میرفت که از قوانین حیوانی این دین ننگین فاصله بگیرد که با توفان.....قادسیه ی شماره ی 2...1357.دگر بار هجوم قوانین ددمنشانه ی این ننگ تاریخی یعنی پذیرفتن یکی از جنایتکارانه ترین ادیان تاریخ اوضاع تهوع اور کنونی را رقم زد...4 چنگولی به این دین و قوانینش بچسبید که لیاقتتان همین است قصاص. قتل مرتد.تعدد زوجات .پدوفیلیا. برده داری. ریختن خون کافر..قطع دست وپا../حجاب و جداسازی و ممنوعیت روابط دختر و پسر که کمپلکس جنسی بوجود می اورد مثل این مرد/ |
چهارشنبه 23 شهریور 1390 |
|
oghab - فنلاند - هلسینکی
|
چی شرو ور میگید . مردم ایران مریض شدن . اون اشغال راباید زنده به گور میکردن .خانواداش را هم اعدام چون این چنین کثافتی را به اجتماع تحویل دادند . ... تو روحش |
چهارشنبه 23 شهریور 1390 |
|
feminism - انگلستان - لندن
|
*Fanoos* فانوس جان اتفاقأ دوستانی هستند که با عمل " قصاص" این واژۀ زنندۀ اسلامی ، مخالف هستند و شما نمیتونید بگوئی که " کسی مخالف قصاص این فرد یا مشابه اش نیست" چرا که این نظر شخصی شماست و نتیجتأ نمیتوانی جمع ببندی، مثل این میشود که من بگویم ما مخالف قصاص هستیم چرا چون خودِ من صرفآ مخالف این عمل زشت و زنندۀ اسلامی هستم نمیتوانم ، در واقع حق این را ندارم که از جانبِ دیگران سخن بگویم !! متأسفانه با اینهمه آدمکشی ها ،اعدامها و حلق آویز کردنها ، در ایران وضعیتِ اجتماعی ساعت به ساعت، نه تنها ناامن تر و آشفته تر شده بلکه مردم نیز خشمگین تر و پریشان حال تر شده اند، و این حقیقتِ سیاه را نمیشود کتمان کرد . |
چهارشنبه 23 شهریور 1390 |
|
ezatdf - ایران - تهران
|
pedram2000 - مالزی - کوالالامپور - می شه افتخار بدین و برگردین به خدا قول می دیم نخوریمت |
چهارشنبه 23 شهریور 1390 |
|
kholidar - ایران - رشت
|
دوستان نکته های فراوانی از این ماجرا استخراج میشود:. 1-درکشوری که زن ودختر را داخل ملحفه میپیچد تا نگاه مردان به او نیفتد درکشوری که مکانی برای ارضای جنسی دخترو پسروجودندارد ،خود زن ودختر به چیزی دست نیافتنی تبدیل شده اگر این جوان میدانست که نباید بخاطر یک زن دست به این جنایت بزند-اگر واقعا ارضا میبود میفهمید که میتوند دختری زیباتر را به همسری برگزیند.اگر هوی و هوس و امیالش به وی غلبه نمیکرد میدانست که انسان میتواند در کنار چیزهای زیادی ودرکنار زنانی که شاید صدبرابر این دختر زیباتر بودند آرام بگیرد.هرگز قبول نمیکرد بخاطر یک خواسته ویا عشق دست به قتل خود ودیگرن بزند.والان زنده میبود . |
چهارشنبه 23 شهریور 1390 |
|
kholidar - ایران - رشت
|
2-و اگر آن دختر هم در جامعه ای بزرگ شده بود که بدون ترس از چیزی بنام آبرو میتوانست با کوشا بنشیند ودوستانه با دلایلی منطقی تر به او میفهماند که دوستش ندارد تا این عشق به نفرت تبدیل نمیشدشاید الان زنده بود3-وحال ای دوستان اینها همه و همه از چیزی سرچشمه میگیرد که اساسش را بربریت اسلامی میگویند.در جامعه ای که نمیتوان ازادانه ارتباط برقرار کرد آزادنه مشورت کرد و4 کلوم با بزرگترها درددل کرد این مسایل خواهد بود تا دنیا برقرار است .آنهایی که امروز طناب دار را بر گردن اینگونه جوانان می اندازند در واقع مقصر اصلی این دو قتلند آنها قاتلند چون با قوانین بربریانه اسلامی خویش باعث چنین قتلها و فجایعی میشوند.از طرفی با اجرای اینگونه اعدامها زهره چشمی هم از مخالفان میگیرند.روان و روح هردویشان شاد که فدای قوانین اسلام شدند |
چهارشنبه 23 شهریور 1390 |
|
لیلی ایرانی - ایران - تهران
|
من دیگه نمیدونم چی باید بگم!طفلک 6دقیقه در حال جون دادن بوده.حتی تصورش رعشه بر اندام ادم میندازه البته ادم نه اون جانورای وحشی لجن که اومدن از دیدن این لحظه لذت ببرن یا مریضایی که اینجا کامنت حقش بود میذارن. |
چهارشنبه 23 شهریور 1390 |
|
*Fanoos* - ایران - شهمیرزاد
|
feminism - انگلستان - لندن عزیزم حرفهای شما هم منطقی و قابل قبوله و منم در کل مخالف اعدام هستم !ولی عزیزم در کل منظور من در این عبارات است برخی ایرانیان که مفهوم "عدم خشونت" را از اساس اشتباه برداشت کرده اند، تصور می کنند حکم اعدام ذاتا نادرست است. با کمی مطالعه در دایره المعارف ها متوجه خواهید شد، حکم اعدام (برای قتل های دلخراش و صد در صد عمدی یا جنایات زنجیره ای)در جوامع ضروری است. فقط باید اصلاحات زیادی در آن صورت گیرد ... موفق و شاد باشی فمینیسم جان |
چهارشنبه 23 شهریور 1390 |
|
feminism - انلگستان - لندن
|
*Fanoos * فانوس جان متشکرم از پاسخت عزیزم . من هنوز بر این اعتقادم که اعدامها و اینگونه کشتن ها نه تنها راه صحیح و درستی نیست بلکه برای اجتماع آسیب دهنده و مضر هم هست / و این فقط نظر من هست. |
پنجشنبه 24 شهریور 1390 |
|
Faryade_Khamoosh - آلمان - آخن
|
در یک کلام: دین وحشی، اداره کنندگان مملکت وحشی، جامعه وحشی. به خدا قرون وسطی هم به این شکل نبود که ۱۰۰۰ نفر جمع بشن ساعت کوک بذارن که به موقع بیدار بشن و این خشونت زد بشری رو تماشا کنند. من هر بار که به ایران میرم وحشیگری و بی تفاوتی نسبت به همنوع رو بیشتر از قبل احساس میکنم. پیشرفت به سوارشدن ماشین ۲۰۰ میلیونی و خونه چند میلیاردی نیست. پیشرفت در طرز فکر هست که البته با کامنت هایی که در اینجا میخوانم کاملا به من ثابت میشه که هنوز چند ۱۰۰ سال از بشریت عقبیم. نه از غرب بلکه از بشریت. با حرف های دوست عزیز از رشت موافقم، همانطور با صحبت های خانوم لیلی و فمینیسم از انگلستان. |
پنجشنبه 24 شهریور 1390 |
|
ARTEMIS-SW - .فرانسه - پاریس
|
لیلی ایرانی - ایران - تهران . لیلی گرامی چندبار نوشته ام پس از طاعون 1357 که نام انقلاب//به گویش گیلانی می شود استفراغ// ایران با یک پس گردنی از غرب و خل وچلهای داخل پرتاب شد به صدر اسلام و جنایاتش/ از تعداد زیادی کامنتها می توان این روح سادیسم اسلامی را احساس کرد وقتی برای عروسی عزا و هر اتفاقی جلوی چشم هه گوسفند قربانی می شود و ملت با لذت فوران خون را می بینند در بعد وسیعتر می شود تماشاگران اعدام/ و رژیم کثافت به عمد کاری می کند که محکوم به اعدام با زجر بمیرد////ایران بیمار است همین |
پنجشنبه 24 شهریور 1390 |
|
asiai - ایران - تهران
|
لیلی ایزانی: اگه به این قاتل لقب طفلک میدید, به مقتول که وحشیانه کشته شد چه لقبی میدهید? با اعدام موافق نیستم امااین پست فطرت ها را چه باید کرد? در ضمن متوجه نمیشوم چرا سر سختانه از این جانی قاتل دفاع میکنید? ایا نسبت فامیلی دارید! |
پنجشنبه 24 شهریور 1390 |
|
Dara va sara - استرالیا - ملبورن
|
feminism - انگلستان - لندن...نوشتهات خیلی زیبا بود. و وقتی نوشتهات رو خوندم از ترسم مطلب رو دیگه نخوندم. |
پنجشنبه 24 شهریور 1390 |
|
*Fanoos* - ایران - شهمیرزاد
|
feminism - انلگستان - لندن خواهش میکنم عزیزم ...نظر شما هم خیلی قابل احترام و باارزشه عزیزم موافقم باهات ...شاد باشی فمینیسم جونم |
پنجشنبه 24 شهریور 1390 |
|
feminism - انگلستان - لندن
|
Dara va sara / ممنونم از همفکری و ساپورت شما دوست خوبم . به راستی که مطالب گنجیده شده در متن، غم نامه ایی بیش نیست :( |
پنجشنبه 24 شهریور 1390 |
|
لیلی ایرانی - ایران - تهران
|
Aasiai - ایران - تهران من سرسختانه با مجازات اعدام مخالفم برام فرقی نمیکنه کوشا باشه یا هر کس دیگه ARTEMIS-SW - .فرانسه - پاریس دقیقا دوست گرامی همه مشکلات ما از اسلام است و بس. |
پنجشنبه 24 شهریور 1390 |
|