پیرمرد و دریا، شکوه پیروزی انسان


پیرمرد و دریا، شکوه پیروزی انسان


پیرمرد ماهیگیری در پی 84 روز که چیزی صید نمی کند، سرانجام ماهی بزرگی به تورش گرفتار می آید، آن‌سان بزرگ که با تلاشی جانفرسا، پس از دو روز و نیم، فقط اسکلتی از آن به ساحل می رسد. در نبرد پیرمرد با کوسه‌هایی که می کوشند هریک غنیمتی از ماهی را به دندان کشند، سهم پیرمرد غرور اوست که سربلند، تن زخمی خویش به ساحل می رساند، به خانه می رود تا چشمان خسته و بی‌خوابِ خود لحظاتی برهم نهد و این زمانی‌ست که صیادان و دیگر مردم با چشمانی حیرت‌زده، به عظمتِ اسکلتی خیره شده‌اند که بر ساحل افتاده. برای پیرمرد همین کافی‌ست.پیرمرد و دریا داستان بلندی‌ست که مشکل بتوان نام رمان بر آن نهاد. 26500 واژه است. بار اول در مجله "لایف" منتشر شد، تحسین همگان برانگیخت و در طی دو روز پنج میلیون نسخه به فروش رفت. طرحی ساده و ساختاری بی‌نهایت عالی دارد. در سال 1951 در کوبا نوشته شد و حال با گذشت شش‌دهه در میان آثار همینگوی جاودان‌ترین و مطرح‌ترین آنان است. همین داستان بود که جایزه "پولیتزر" و سپس در سال 1954 نوبل ادبیات را نصیب او کرد.پیرمرد و دریا شرح موقعیتِ انسان است، شرح زندگی نویسنده آن نیز. نویسنده‌ای که سقوطِ ادبی او را فریاد می زنند، سرانجام با همین اثر، با همین صید، نام او بر تارک ادبیات جهان جاوید می گردد. در میان آثار او تنها کتابی‌ست که عمر آن به سر نخواهد آمد و موضوع آن کهنه نخواهد شد. تقریباً به تمامی زبان‌ها ترجمه شده است. هر سال بازچاپ می شود و هم‌چنان خواننده دارد. تمثیل‌های پیرمرد و دریا را با انجیل مقایسه کرده‌اند؛ مفاهیمی عمیق و پیچیده در ظاهری ساده و جذاب. نمادهای بهره گرفته شده در آن هم‌چون نمادهای انجیل شکل استوره‌ای به خود می گیرند؛ یکی در دنیای سنتی دین و آن دیگر در دنیای مدرن داستان.نبرد پیرمرد، سانتیگو، با کوسه‌ها برای حفظ شکاری که به او تعلق دارد، نبرد انسان است با آن‌چه را که دشمن می نامیم. پیکار او برای هستی، مبارزه پایان‌ناپذیر انسان است با جهان پیرامون. از شکوه پیروزی او خواننده نیز ناخودآگاه احساس غرور می کند. مهم این نیست که از تنِ ماهی چیزی با خود به ساحل نیاورد، و یا با تنی خسته و دستانی خونین به ساحل برسد، مهم اما احساس اوست؛ احساس انسانِ پیروز و شکست‌ناپذیر.پس از به دام گرفتار آمدن ماهی، دو روز و دو شب طول می کشد تا او بر ماهی غلبه کند. ابتدا ماهی او را به همراه قایق به دوردست‌های دریا می کشاند، روز سوم ماهی خسته می شود و رام پیرمرد می گردد. سانتیاگو ماهی را بر کناره‌ی قایق می بندد و راه ساحل پیش می گیرد، هم‌چنان‌که عیسای مسیح خسته و زخمی با همه‌ی امیدهایش صلیب بر دوش می کشد.کسانی در ده صفحه آخر اثر در رفتار پیرمرد تصویر عیسا را به راه جلجتا دیده‌اند. به نظرم چنین برداشتی را به عنوان نماد، بر آب دریا و ماهی بسته به قایق بهتر می توان یافت. مرگ عیسا به نماد استوره‌ای انسانِ خداباور ختم می شود و به ساحل رسیدن سانتیاگو به استوره شکست‌ناپذیری انسان در جامعه‌ی مدرن. هر دو داستان غم‌انگیزند. هر دو قهرمان شکست‌خورده‌اند، هر دو اما شکست را به پیروزی بدل کرده‌اند. هر دو شجاعانه با دنیایی سراسر امید، کار مبارزه پیش بردند و به هستی معنایی دیگر بخشیدند. برخلاف عیسا، پیرمرد خدا را به کمک نمی طلبد، از توانایی خویش سود می برد.کوسه‌ها که به ماهی یورش می آورند، در واقع سهم خویش می جویند. پیرمرد بر کوسه‌ها حمله می کند، به نبرد با آنان برمی‌خیزد، می کوشد ماهی خویش حفظ کند. ماهی اما خود دست و پای آخر می زند، پیش از آن بسیار کوشیده است تا هستی خود را از دست پیرمرد برهاند. آوردگاهی بسیار زیبا از هستی در طبیعت به نمایش گذاشته می شود. هر سه برای زندگی خویش مبارزه می کنند؛ جنگ برای بقای زندگی، برای زنده ماندن و این قانون طبیعت است. "هر چیزی به نوعی چیز دیگری را می کشد." پیرمرد نماد انسان است. می کوشد فکر انسانی خویش در غلبه بر طبیعت ثابت کند؛ "باید فکر کنم. این تنها چیزی‌ست که برایم مانده." او از فکر به عنوان سلاح استفاده می کند. جز این چیزی ندارد. نمی خواهد بجنگد، اما ناگزیر به آن است. برای ماندن باید جنگید. به عنوان انسان وظیفه خود می داند تا تسلیم نگردد و مأیوس نشود. ماهی‌ها اما به غریزه زندگی می کنند و سهم خویش از زندگی می طلبند.میدان نبرد دریاست. مبارزه بر آب جریان دارد و دریا انگار خود هم‌چون شخصیتی در داستان حضور دارد. این حضور آن‌گاه پُررنگ‌تر می شود که آب را به عنوان عنصری هستی‌بخش در نظر آوریم.سانتیاگو صیاد فقیری‌ست که در کلبه‌ای حقیر با یادهایش، تنها زندگی می کند؛ به یاد همسرش که مرده، با یاد شیرهایی که به وقت کار در کشتی در ساحل آفریقا دیده، با یاد قهرمانان بیسبال که محبوب او هستند. پیرمرد انتظار زیادی از جهان ندارد. نیاز به آن را نیز احساس نمی کند. می کوشد کار خویش شرافتمندانه به انجام برساند و شکم خویش سیر گرداند. 84 روز شکست در صید یعنی شکست در حرفه و این چیزی‌ست که نمی تواند بپذیرد.پیرمرد نماد رنجِ پایان‌ناپذیر انسان است. سپیده صبح از خواب بر می خیزد، آیین آغاز کار به‌جا می آورد. همه‌چیز حکایت از حادثه‌ای در راه دارد. پیرمرد "همه‌چیزش پیر بود، مگر چشمانش که به رنگ دریا بود، شاد و شکست‌ناپذیر."در نبرد با کوسه‌ها پیرمرد درد اخلاق ندارد؛ می توانست از خیر ماهی بگذرد، آن را به کوسه‌ها ببخشد و جان خویش رها کند. آدم فروتنی چون او به ثروت هم نمی اندیشد که فکر کند پول کلانی از فروش ماهی صاحب خواهد شد. او می خواهد ثابت کند که در برابر جانوران انسان است. چنین نیز فکر می کند و آن را بر زبان می راند: "نشانش می دهم که انسان چه کارها که نمی تواند بکند و چه چیزها که نمی تواند تحمل کند."قایق به همراه اسکلت، آن‌گاه که دهکده در خواب است، به ساحل می رسد، همه تن امید، با تنی خسته و کوفته، پا بر زمین می نهد، دست بر سکانِ قایق محکم کرده، در ظلماتِ حاکم به آینده چشم می دوزد. غرور او در این لحظه که قایق به ساحل می کشد، افتخارآفرین است. هم‌چون پهلوان فروتنی که پنداری وظیفه خویش به انجام رسانده: "یک انسان واقعی ممکن است نابود شود ولی هرگز شکست نخواهد خورد."پیرمرد در خانه، پس از خوابی سنگین بر می خیزد، قهوه‌ای را که پسرک، کسی که قبلاً به عنوان کمک با او کار می کرد، برایش آورده بود، سر می کشد، دوباره به خواب می رود و غرق رؤیای شیرین، خوابِ شیرهای ساحل آفریقا را می بیند.علاقه پسرک به سانتیاگو از دوست داشتن می گذرد و به ایمان می رسد. او عاشق پیرمرد است و حاضر است خود در راه او ایثار کند. قهرمان بیشه‌ها (شیرها) و خشکی (بیسبال) در افق دید پیرمرد جای ویژه‌ای دارند. او همیشه به آنها فکر می کند و سرانجام خود نیز در کنار آنان قرار می گیرد. همان کاری را به انجام می رساند که تنها یک قهرمان قادر به آن است. او استوره‌های ذهن خویش را در وجود خویش جان می بخشد و خود نیز استوره می شود. شاید در همین رابطه باشد که ویلیام فاکنر پس از خواندن آن گفت: "همینگوی خدا را کشف کرد." و الیوت آن را "نثری در اوج زندگی" خواند.داستان را دانای کل روایت می کند، راوی اما چنان آسان، با زبانی ساده حوادث را نقل می کند که پنداری خود او نیز ماهیگیری در همان ساحل بوده است. واژگان در این اثر معنایی چندگانه دارند. نویسنده از فعل و صفت کمال استفاده را به کار برده است. هر کلمه‌ای انگار به عمد از میان انبوه کلمات انتخاب شده تا در تن جمله جاسازی شود. هیچ جمله‌ای را در آن نمی توان اضافی یافت.می گویند پیرمرد برداشتی از شخصیتِ گریگوریو فوئنتس، ماهیگیر کوبایی‌ست که سال‌ها از قایق شخصی همینگوی نگهداری می کرد، ناخدای آن بود و سپس آنها دوستانی صمیمی شدند. او که در سال 2002 در سن 104 سالگی درگذشت، چون سواد نداشت هیچگاه نتوانست این اثر را بخواند.همینگوی خود می گوید: "پیرمرد شخص به‌خصوصی نیست... عده زیادی از این آدم‌ها وجود دارند... این داستان تجربه شخص خودم است با انسان‌هایی که در این سی سال با آن‌ها زندگی کرده‌ام."از "پیرمرد و دریا" چندین ترجمه به زبان فارسی موجود است. از جمله ترجمه نجف دریابندری که انتشارات خوارزمی آن را منتشر کرده. محمدتقی فرامرزی، داریوش شاهین، رامین رضوی و کسانی دیگر نیز آن را ترجمه کرده‌اند. این اثر با ترجمه نازی عظیما اخیراً از سوی نشر افق در شمار "میراث همینگوی" منتشر شده است. نازی عظیما پیش از انقلاب نیز این کتاب را ترجمه کرده بود. ترجمه حاضر تجدیدنظر در برگردان پیشین است.منبع : شهرزاد نیوز
saitama - ژاپن - توکیو
خدا کاری ازدستش بر نمیامد که انجام بده!!! خدا اگر میتونت کاری انجام بده کاری میکرد که محمد اونو پااندازش نکنه
سه‌شنبه 10 خرداد 1390

فراز_نروژ - نروز - تونسبرگ
پیرمرد و دریا را نجف دریابندری به فارسی ترجمه کرده و به شکل جالبی واژه های بوشهری را در کتاب آورده .مثلا به جای کوسه آورده بمبک که همان کوسه به زبان بندری است.
سه‌شنبه 10 خرداد 1390

roya25 - اینگلیس - لندن
غرور چیزی توخالی است که انسان بخاطر ان هر کاری میکند و هر جنایتی.که چند اشغال به او بگویند افرین .افرین سرمایه دار افرین قهرمان .
سه‌شنبه 10 خرداد 1390

felora - ایران - تهران
فراز_نروژ - نروز - تونسبرگ/ باید جالب باشه وخوندنی .مرسی که گفتین / میدونین تو تهران هست ?
سه‌شنبه 10 خرداد 1390

malek banoo - ایران - مشهد
ژاپن - توکیو. خیلی دوست دارم بدونم شما که این حرف را زدی پس خدا چطور ما را از جنین به وجود آورد نظم در کار قلب، مغز ،....نتیجه چی است ؟ و خیلی چیز های دیگه مثل زندگی زنبور عسل و مورچه و ..........
چهار‌شنبه 11 خرداد 1390

Royan - آلمان - آلمان
آدم باید بیشتر از عقلش استفاده کنه تا احساسش اصولا غرور بیجا باعث عقب ماندگی افراد میشه.
چهار‌شنبه 11 خرداد 1390

mahyar1212 - ایران - تهران
دوستان یه بار دیگه متنو بخونین غروری که نویسنده ازش صحبت میکنه با اینی که شما میگین فرق داره
چهار‌شنبه 11 خرداد 1390

saitama - ژاپن - توکیو
malek banoo عزیزم شما تعصب را بذار کنار انوقت نظم در کار قلب و مغز و زندگی موچه و زنبور و الاغ و شتر و .....را خواهی فهمید.پایدار باشید
چهار‌شنبه 11 خرداد 1390

رأی دهید
نظر شما چیست؟
جهت درج دیدگاه خود می بایست در سایت عضو شده و لوگین نمایید.