نگاهی به کتاب 'شاه' نوشته عباس میلانی
کتاب "شاه" عباس میلانی چه جایگاهی در نوشته های پژوهشگرانه مربوط به ایران خواهد یافت و آیا انتظاراتی که این کتاب دامن زده بود، برآورده شده است؟
|
"شاه" نوشته عباس میلانی، انتشارات پلگریو مک میلان، 2011 |
به گمان من از دیدگاهی تحلیلی می توانیم این کتاب را داری دو جنبه بدانیم: یکی به شرح ابعاد خصوصی و حریم خلوت زندگی شاه می پردازد - کودکی و مدرسه، رابطه با اعضای دیگر خانواده، ازدواج ها، حالات شخصی، کفش و پوشاک، رانندگی و خلبانی، تندرستی و بیماری، سفرها، عشق و عواطف، باورها، توهمات و شایعه ها، و موضوعاتی از این قبیل.
مؤلف در گزارش این گونه موضوعات، و بررسی ویژگی های خلق و خوی شاه، ورزیدگی نشان می دهد و در این حوزه ها نکته هایی را در کتاب می گنجاند که برخی از آنها را پیشتر، یا به این صورت، نشنیده بودم و برایم تازگی داشت. درباره این ابعاد از زندگی شاه و دیگر سیاستگران ایران دانسته های چندانی در دست نیست. این گونه آگاهی ها شاید زمانی در پی دسترسی به اسناد موجود در ایران افزوده شود. داوری درباره اطلاعات فراهم آمده در این موارد آسان نیست و مهم پنداشتن یا نپنداشتن آنها هم به دیدگاه ها و پسندهای افراد بستگی دارد.
جنبه دیگر کتاب، که بخش عمده یا اصلی آن است، بررسی نقش و زیست سیاسی شاه و زمینه تاریخی گسترده تر زندگی اوست؛ چون خود نیز در این زمینه ها پژوهش هایی کرده ام می توانم آسان تر در باره آنها داوری کنم.
به باور من کسانی که خواستار درک ژرفانگرانه زندگی سیاسی شاه و زمینه های تاریخی آنند این کتاب را به اندازه کسانی که در پی دانسته هایی درباره زندگی خصوصی او هستند سودمند نخواهند یافت" |
به باور من کسانی که خواستار درک ژرفانگرانه زندگی سیاسی شاه و زمینه های تاریخی آنند این کتاب را به اندازه کسانی که در پی دانسته هایی درباره زندگی خصوصی او هستند سودمند نخواهند یافت. برای آنکه گام ناچیزی در روشنگری تاریخی برداشته باشم به بررسی این کتاب ( یا جنبه اصلی آن به معنایی که توضیح دادم) دست یازیده ام و به چیزی جز حقیقت پژوهی وسنجشگری بی پرده و پروا نیندیشیده ام.
تنها در سایه نقد است که دانشوری به پیش می رود و هنجارهای پژوهشگری استوار می گردد. نخستین موضوعی که در خواندن سنجشگرانه این کتاب جلب نظر می کند این است که متاسفانه اشتباهات فراوانی به آن راه یافته اند؛ موارد گوناگونی را نیز می توان یافت که واقعیت ها، نکته ها و ظرافت هایی نادیده گرفته شده اند یا به گونه ای ناسازگار با دانسته های تاریخی بازتاب یافته اند.
برای اینکه این سخن بی پایه نباشد - در شکل مفصلی از این بررسی که در جای دیگری منتشر می شود - برخی (نه همه) این گونه موارد را بر شمرده ام تا ارزیابی کلی تری را که در میان نهاده ام ناموجه به نظر نیاید. تلاش در بازشناخت حقیقت و درست از نادرست، و احساس مسؤولیت در برابر نسل جوان و کسانی که مجال جستجوگری تاریخی را ندارند، باید بر همه ملاحظات دیگر سایه افکن شود. امیدوارم مولف نیز با همین انگیزه زمانی فرصت بازنگری اساسی در این کتاب را پیدا کند و نکته هایی را که این نگارنده برشمرده است، یا پژوهشگران دیگر یادآوری خواهند کرد، مد نظر قرار دهد.
نویسنده در برشمردن رویدادهای زندگی خصوصی زبردست است. می تواند همانند یک روزنامه نگارحرفه ای توجه و احساس و هیجان خوانندگان را دامن زند. هر وقت در این زمینه می نویسد می تواند خواننده را با خود همراه کند ولی هنگامی که به سراغ تبیین و تحلیل می رود خوانندگان نکته سنج از او فاصله می گیرند" |
زندگینامه نویسی نیازمند دستیبابی به منابع دست اول است– نامه ها، یادداشت ها، پیشینه پزشکی، اسناد و مدارکی که در بایگانی های دولتی یا خصوصی یافت می شود. در مورد این کتاب نویسنده به اسناد و مدارکی از این گونه، که در بایگانی های گوناگون در ایران پراکنده اند، دسترسی نداشته است و به ناگزیر تا حد زیادی به اسناد دولتی بریتانیا و آمریکا تکیه کرده است. او همچنین کوشیده است دسترسی نداشتن به منابع ایرانی را تا حدی با گفتگوهایش با اهل سیاست و آگاهان جبران کند و می گوید با بیش از پانصد نفر مصاحبه کرده است اما تنها نام حدود پنجاه نفر را می توان در زیرنویس ها یافت.
از سوی دیگر شمار زیادی از نوشته های سودمند و منابع دست اول را که طی سی سال گذشته در ایران و بیرون منتشر شده است یا ندیده یا به آنها ارجاع نداده است. مهم تر از این از تک نگاری ها و تحقیقات دیگر در زمینه تاریخ ایران سده بیستم که به زندگی و زمانه شاه مربوط اند بهره چندان نبرده است. توجه درست و استفاده بجا از نوشته های تحقیقی موجود سبب می شد از بازگفت برخی روایت ها پرهیز شود و نتیجه گیری ها نکته سنجانه تر باشد.
میلانی، بر خلاف منقبت سرایان متعارف شاهان، می داند که شاه را در پیشگاه تاریخ باید آزمود نه تاریخ را در پیشگاه شاه. او نیز با توجه به هنجارهای متعارف پژوهشگری کوشیده است خود را از احساساتی که در جرگه شیفتگان، یا صف بیزاران شاه غالب است برکنار نگاه دارد. نگاه او به شاه همدلانه است اما خرده گیرانه هم هست؛ این از دامنه خشکی نوشته او می کاهد و برگیرایی های آن می افزاید. او در عین حال با آمیخته ای از زبان آوری و اشارات ادبی و تاکید بر اینکه نیک و بد هر دو را می نویسد می خواهد خود را فراتر از درگیری های سیاسی نشان دهد.
اما گزینش آنچه در زندگی و زمانه شاه در خور تاکید است و آنچه نیست از ملاحظاتی سیاسی برکنار نیست. با اینکه این زندگینامه به مسائل شخصی و خصوصی فراوان پرداخته است اما در اساس زندگینامه ای سیاسی است و خواه ناخواه به بازگفت بخش های مهمی از تاریخ ایران پرداخته است. اما این بخش ها، یا جنبه های زیادی از آن، را دیگران نیز بررسی کرده اند و میلانی کمتر کوشیده است دانسته ها و یافته های تحلیلی موجود را بازتاب دهد و نکته های درخور تاملی را بر آنها بیفزاید. آمیختگی مباحث مربوط به قلمروهای خصوصی و سیاسی زندگی شاه نیز به شیوه ای انجام شده که نه پیوند رویدادها همیشه آشکار است و نه نتیجه گیری ها همیشه بر داده ها تکیه دارد. پیوند داستان ها با روایت های پیش و پس و با طرح کلی زندگینامه نیز در همه موارد روشن نیست.
|
"میلانی نویسنده باذوق و سخت کوشی است که به پشتوانه آموخته ها و تجربه ها سخنی برای گفتن دارد." |
معیار اهمیت مباحث هم در این کتاب چندان مشخص نیست. میهمانی و عروسی و لباس و آرایش همان اندازه محل توجه اند که برخورد و رقابت و تلاش و ترفند. جریان رویدادها کمابیش در نوعی تسلسل ادامه می یابد ولی هدف اصلی ارائه تحلیل هایی نیست که ذهن های باریک اندیش و ژرفا نگر را سیراب کند. کتاب برای اهل فن نوشته نشده ولی از اهل تفنن غافل نمانده است. شاید این کتاب بیش از همه کسانی را در نظر داشته است که کنجکاو زندگی های مجلل شهریارانه و هالیوودی اند و دل نگران شور و شرها یا سختی ها و تراژدی های کاخ نشینان.
کنجکاوی در باره زیر و بم زندگی شاهان و شاهزادگان و هنر پیشگان همه جا میان توده های مردم هوادار دارد. در مورد ایران توجه به این گونه موضوع ها با حسرت ها و نوستالژی های برخی غربت زدگان در می آمیزد و آنها را دامن هم می زند. نویسنده در برشمردن رویدادهای زندگی خصوصی زبردست است. می تواند همانند یک روزنامه نگارحرفه ای توجه و احساس و هیجان خوانندگان را دامن زند. هر وقت در این زمینه می نویسد می تواند خواننده را با خود همراه کند ولی هنگامی که به سراغ تبیین و تحلیل می رود خوانندگان نکته سنج از او فاصله می گیرند؛ کیفیت نثرش هم افت می کند.
ترفندهای داستان سرایانه و هنر نویسنده در شرح گوشه های زندگی خصوصی شاه و لایه های خوی او، و سبک او در روایت پردازی های شبه ادبی توده پسند، از توانایی او در تبیین مسائل و بررسی پویای درگیری ها و تحلیل تاریخی-جامعه شناختی فراتر است. بیش از آنکه در بند این گونه تحلیل ها، و گشودن افقی به سوی درک استدلالی و تفسیرروشنگرانه باشد، در پی شرح هایی است که با چاشنی هایی کنجکاوی انگیز در می آمیزد و خواننده را بر می انگیزاند یا سرگرم می کند.
تاریخ از دیدگاه نویسنده آوردگاه سرنوشت و کاستی ها و انتخاب های تراژیک است؛ ساخته افراد و پی آمد مقاصد و غرض ها و بازی ها و بازیگری ها و تصورات و واهمه های آنهاست. او به این سبب به بخت و کم و کاست اراده و تصمیم بسیار بیشتر توجه دارد تا به ساختارها و نهادها، و پدیده هایی فراتر از روابط شخصی انسانی؛ یا به تنش میان کنشگری و ساختارها، و آرمان ها و منافع. نگرش او تاریخ نگاری را به زندگی نامه نویسی فرو می کاهد؛ درخت یا درخت ها را نشان می دهد اما نه جنگل را. توجه او به نقش قدرتمندانی است که گرفتار کاستی های خلق و خوی شخصی اند و ترکیبی از غریزه ها، آرزوها و خواست های متضاد؛ دست به گریبان با وسوسه ها، تردیدها، توهمات ، معما ها، جاسوس ها، بی وفایی ها و ناسازگاری ها.
تلاش در بازشناخت حقیقت و درست از نادرست، و احساس مسؤولیت در برابر نسل جوان و کسانی که مجال جستجوگری تاریخی را ندارند، باید بر همه ملاحظات دیگر سایه افکن شود." |
کاوش نویسنده در تجربه زندگی شخصی و خصوصی شاه بر پیوند مشروعیت قدرت سیاسی و مشروطیت تاکید نمی کند و زمینه گسترده تلاش های مشروطه خواهانه و مبارزات اجتماعی و مدنی برای جامعه ای بهتر را نمی کاود. واقعیت کوبنده و تلخی که می بایست در محور این بررسی قرارداشته باشد این است که مردی در رأس کارها قرار گرفت که، به رغم توانایی ها یا ناتوانی ها، نمی بایست در چنان موقعیتی باشد. بنا نبود سرنوشت ملت ایران با سرشت یک شخص در آمیزد. تلاش های مشروطه خواهانه هدفی مهم تر ازجلوگیری از این در آمیختگی نداشت. اما نویسنده اغلب به گونه ای می نویسد که گویی این تلاش ها بیش از حاشیه ای بر متنی نبوده است؛ گفت وگویی نبوده است که باید چندان جدی گرفته شود؛ معیاری نبوده است که بر اساس آن می بایست رفتارهایی سنجیده شود.
مشروطیت که مهم ترین زمینه بحث در باره پادشاهی مشروطه و طبعا پادشاه "مشروطه " است در نوشته میلانی بی رنگ است. شاید نمودار نمادین گویایی از بی توجهی او به مشروطیت همین باشد که تاریخ تدوین قانون اساسی را همه جا ۱۹۰۵ نوشته است. زمینه گسترده تر قدرت شاه، نهاد سلطنت، طبقه فرادست، و آن پدیده های ساختاری که او را توانا کردند - به رغم ضعف های شخصی- به چنان قدرتی دست یابد، نیز موضوع اصلی توجه او نیست. او به چگونگی زیست شاه بسیار بیشتر از چرایی های آن توجه دارد و می داند که خواننده متعارف چه چیزهایی را بیشتر می پسندد.
هیچ کتابی نیست که، به رغم تلاش های مولف آن، از سهو و خطا یکسره برکنار باشد؛ چیزی که زبان را به شکوه می گشاید دامنه این گونه کاستی هاست. اشتباه اگر حاصل دسترسی نداشتن به اطلاعات یا آسان گیری نباشد پی آمد بی دقتی است و بی دقتی در تاریخ نگاری چیزی نیست که بتوان آن را سهل انگارانه نادیده گرفت. بازتولید بی دقتی ها در حوزه تاریخ، پدیده ای را که فریدون آدمیت "آشفتگی در فکر تاریخی" نامید دامنه دارتر و سهمگین تر می کند و حافظه تاریخی جمعی را آسیب پذیر تر می سازد.
اشتباهات یک اثر اعتماد خواننده آگاه را سلب می کند و خواننده بی خبر را گمراه. خطا های یک کتاب، حتی اگر محدود به ثبت درست اسم ها یا جزئیات رویدادها و کارنامه های افراد هم باشد، درست خوانی سندها، رعایت امانت در نقل آنها، صحت استنباط ها، و موجه بودن نتیجه گیری ها را هم مشکوک می کند. میلانی نویسنده باذوق و سخت کوشی است که به پشتوانه آموخته ها و تجربه ها سخنی برای گفتن دارد. این سخن در حوزه تاریخ نگاری نمی بایست تا این میزان از خدشه آسان گیری آسیب ببیند. بی گمان اگر او در بررسی منابع و تحقیقات موجود شکیبایی بیشتری نشان داده بود و هوشمندی خوانندگانش را هم دست کم نگرفته بود می توانست از بوته ورود به جرگه تاریخ پژوهان سرفرازتر بیرون آید.
او به چگونگی زیست شاه بسیار بیشتر از چرایی های آن توجه دارد و می داند که خواننده متعارف چه چیزهایی را بیشتر می پسندد. " |
ایران سرزمینی است که مرده ریگ تاریخ بر دوش مردم آن سنگینی محسوس تری دارد در حالی که دانش تاریخی در بسیاری حوزه ها همچنان ناچیز مانده است. در این شرایط بررسی درست واقعیت های گذشته، بازتاب هرچه روشمندتر و دقیق تر و تحلیلی تر آنها، و ارزیابی سنجشگرانه حاصل کار اهمیتی سترگ دارد. این کار هم بازشناخت مسؤولیت در برابر گذشتگان است و هم در برابر مردم حال و آینده. اندیشیدن بر پایه دانسته های نادرست یا مخدوش در باره گذشته راهیابی برای آینده را دشوار می کند. اندیشیدن مدرن چیزی جز تاریخی اندیشی نیست و تاریخی اندیشی در گرو آگاهی درست است از آنچه رخ داده است.