من متوجه تیتر سایت نشدم - * موزه اب دریزد * یا موزه ظروف و سفالی. اب در یزد * هرچند بسیار عکسهای کهن و جالب و دلنشین و افتخارامیز . برای همه ما ایرانیان است . بخصوص برای ما ایرانیان غربت زده
من این موزه را ندیده ام ولی اتشکده یزد را دیده ام که عالی بود. ایجاد موزه اب در یزد فکر خیلی خوبی بود و به کسی که این ایده را داد باید افرین گفت. یزدیها یکی از شاهکارهای مهندسی را عرضه کردند: مجموعه قناتهای یزد. کاریزها گاهی تا 100کیلومتر میرسند و ارتفاعشان به 130 متر میرسد. کاش ما به جای نفت، اب بیشتری داشتیم.
وای به به حض کردم عجب این شهر یزد زیباست.من در کل عاشق شهر یزد و مردمان خونگرم و مهربونشم . با اینکه تا حالا نصیبم نشده به شهرستان بسیار زیبا و سنتی یزد سفر کنم
چقدر زیبا یادم باشه امسال تابستون برای مسافرت سفر به یزید سنتی رو در صدر سفرهام قرار بدم این موزه های دیدنی تحریکم کرد برای دیدن شهر بسیار زیبا و تاریخی یزد
چقدر زیباست ! بزرگمَرد خیام میگوید: در کارگه کوزهگری رفتم دوش -- دیدم دو هزار کوزه گویا و خموش )( ناگاه یکی کوزه برآورد خروش-- کو کوزهگر و کوزهخر و کوزه فروش.
زاده کویرم و قدرش رو میدونم یک ساله که ازش دورم. این موزه سالهاست که دایره و بیان کننده تمدن و فرهنگ اریائیمونه. به امید روزی که ایران و ایرانی ازادانه در اغوش هم زنگی کنند.
بزودی موزه هوا در اصفهان، موزه کف زمین در قزوین، موزه عمامه در قم، موزه عبا در زنجان، موزه نعلین در کاشان، موزه لول تریاک در ماهان، موزه ریش ایات عظام در تهران و خلاصه هرچی که بیمورد و هیچ ارزشی برای بشریت نداشته رو این بی عرضه های دزد برای بودجه گرفتن و خوردن و برای لیست مخارج دادن همچین چیزهایی میسازن. مثل اونکه موزه افتابه ساخته بود.یادم باشه بگم پروین احمدینژاد موزه ایینه شمعدون بسازه برای دخترها و دامادهاش که ماشالله شمارش ندارن.«حیدر»!یاعلی مدد پروین خانوم
عجب جاخائی داره ایران و نمیدونستیم. افسوس که این حکومت از روزی که اومده داره همینطور تیشه به ریشه زبان و فرهنگ و تمدن و تاریخ ایران میزنه و تمامی اونها رو از بین میبره.
یزد ایستگاه آخر و پناهگاه هنرمندان واقلیت ها . زنده و سربلند باد نامت.ای قبول رنج کرده ها که سر دربرابر ستم فرودنیاورده اید.درود برشما جوی هایتان پر آب باد.
همه جای ایرانزمین دیدنی و زیباست.میشه بازهم ایرانمون را ببینم.قربون خارهای بیابون های ایران برم.دلم واسه بوی خاک و بوته خارهای زرد ایران تنگ شده.اییییییییییی خدااااااااااااا.
قسمت اول. والدین بنده هم ازیکی دهات اطراف اردکان یزد که چندین کیلومتری با شهر یزد فاصله دارد میباشند و شهر یزدی ها اردکانی ها و دهات اطرافش را بعنوان بد مسلمان و یا مسلمان نجس و یا نیمه زرتشی می شناسند !! . در مدت زمانیکه من در تهران تا سن بیست و دوسالگی زندگی میکردم و گاه گاهی پدرم و دائی ها و عموهام دوره هم مینشستن و بارها از شترچرنی ها و هیزم جمع کردن هاشاون در بیابان ها .. و افراد جن زده و زرتشتیان "نجس" با اون لحجه یزدی شون برای هم می گفتند و بنده هم مات و مبهوت در اتاق در جمعشان می نشستم و به این مطالب گوش میکردم و مادرم و همسرانشان هم روی یه گلیم توحیاط خانه مشغول سبزی پاک کردن بودند و مشغول "بحث های علمی" پشت سر بقیه غیبت کردن بودن...بچه ش مثل گاو ممونه تاکله ظهرموخوابه نماز هم اصلا نمی خونه مسجد هم پانمو گذاره..اصلا کافره .بر پدر و مادر بی دینوش لعنت ..اون دخترش مثل کوه شده خیلی بی تربیت و بی حیا شده بی اجازه چند تا تخم مرغ پخته خورده!!..خاک توسرشون کنن اینا همشون طایفه ای نجسن و نیمه گورند " نیمه زرتشتی" خدا انشالله یه دردی تحت سینه شون بگذاره !!
قسمت دوم . این حسن بینی بریده پارسال مکه بوده ..خدا عمرش بده این بش موگن مسلمون نمازش بجا. روزش بجا. مسجدوش بجا ..یه قرونش هم یه قرونه ..بچه هاش مثل خودوش تو باغ وش بیل میزنن چند تا گاو شیر هم داره دخترهاش هم قران خونی بلدن و هرروز دارن فرش مبافند چارقت هم از سرشون نمی افته و مثل بچه های زرتشتی های نجس نمی رن مدرسه ! در دهات حوالی اردکان یزد منبع های آب آشامیدنی وجود دارد که مانند یه کوزه بزرگ است و باید بیش از سی جهل پله رفت پائین که به شیر آب آن دسترسی پیداکرد که بتوان کوزه آب خانگی را پر کرد..در آنجا دو شیر آب وجود داشت یکی برای مسلمان ها و یکی برای زرتشتی ها ..آن زمان هرگونه صحبت راجع به علم ودانش و تلویزیون و سینما مساوی بود با کفر پرستی و بی دینی !! اون زمان هم کلی از فک و فامیل های یزدی بنده آرزوی یه زلزه بزرگ آمدن در تهران را داشتند که مردمان بی دین ..نماز نخون اون زنان بی حجاب و بدون چادر را بکشد ..خدایا این شاه رو بکش و یا یه سمی چیزی بهش بخورن !!!!!
قسمت سوم . مصیبت و فاجعه اون زمانی برای خانواده ما درتهران شروع میشد که ساعت سه و یا چهار صبح صدای چند تا بنز 180 گازوئیلی تاکسی با بوی گند دود گازوئیل تو کوچه مون می پیچید که پشت در خونه ما موتورشون رو خاموش میکردن و بعداز چند لحظه صدای زنگ درخونه بلند میشد ..مادرم میدونست که برای چندروز تو خونه ما حکومت نظامی "ارتجاعی" حکمفرما خواهد بود و ازجاش بلند میشد .ای وای خاک تو سرشون کنن....ای داد بیداد باز اینا از یزد اومدن و در خونه رو باز میکرد ده پانزده نفر زن و مرد و چندین بچه با زنان چادری سوپر دولوکس سه مغنه ای و مردان زیر شلواری پوش و با کت " مدل افغانستان" با چندین کیسه و چادر شب های گره خوره و بوهای و چند تا مرغ زنده که پاهاشون رو بهم بسته بودند ....وارد حیاط خانه ما میشدند و بعد از سلام و علیک کردن شروع میکردن صورتمون رو ماچ کردن ..حالت خوبه عمه ..خوب قد کشیدی عمه ...کلاس چندی عمه .. شروع میکردن از این حرف ها تعارف دار زدن که باهاش می خواستند گدوهامون برای چند رور آینده نوازش کنن !!
قسمت چهارم . فک و فامیل های بنده از یزد بخاطر نوازش کردن و قبون صدقه رفتن های گدوهای گدوران خانواده ما خودشان راهی تهران نکرده بودند بلکه به تهران میادند که والدین بنده را تیغ بزنند و خرج رفتن به مشهد را بگیرند چون که مکه رفتن برای این جماعت گران بود !! ساعتی پس از ورود به منزل ما و شنیدن خیر مقدم از مادر بنده در اتاق ها و آشپزخانه و داخل کمدها به جاسوسی کردن می پرداختند که نکات و مطالب کافی برای محاکمه کردن و غیبت کردن پشت سر ماها و یا بی دینان تهرانی در دهات داشته باشند ..درهر اتاقی چند نفر جاگرفته بودند..جا نمازها و تسبیح و کفن هایشان هم همراه داشتند! والدین بنده هم سنگ تمام میگذاشتند که به این جماعت چه با پول و چه غذا و چه خریدهای گران قیمت در بازارخوش بگذرد ! تلویزیون دیدن و گوش کردن رادیو ممنوع!! بود که زنیکه بی دین نجس فاحشه در آن می خواند و پدرم و مادرم مورد سرزنش بودند که چرا تلویزیون ورادیو دارند !!
قسمت پنجم. چون مادر بنده خیاط بود و کلی هم دختر و زن های همسایه مشتریش بودند "که بنده قربون همشون برم" در زمانی فک وفامیل های بنده در منزل ما اطراق کرده بودند هم به منزل ما میامدن ...مردان و زنان "غارنشین یزدی"با چشم های از هدقه در آمده از پشت پرده به این خانم های شیک مدرن نگاه میکردند...خدا مرکش بده لبش رو ببین .دامنش رو ...اینکه اونجاش معلومه ...مگه چقدر پول میدن که میان تو این خونه و این خونه رو نجس میکنن...اینجا نمیشه نماز خوند !! بلاخره بعد از چند روز که ما را به مرز جنون رسانده بودند با کلی پول و سوغاتی و غذا از والدین بنده به طرف مشهد راه می افتادند!! مدتی بعد هم از یزد خبر محاکمه تک و تک ما می آمد ..نمازشون باطله ..شهرشون نجسه...زیاد میخورن ...خوش بهشون میگذره...همه بی دین ها اونجا جمع شدن ..برای فاحشه ها لباس میدوزن ..مدرسه برای چیه..اون باسنش گنده بوده ..اون زیاد می خوابه و...!!
قسمت ششم . در اون زمون که جاده تهرون به اردکان یزد بیشترش خاکی و گور گنتال بود مسافرت به آنجا حداقل دو روز طول میکشید که با اتوبوس های موتور جلو"دماغ دار" لیلاند در گاراژهای مملو از کثافت و روغن ریخته و کف خاکی در خیابان بوذرجمهری تهران مانند اتوتاج و لوان تور و شمس العماره که روی سقف اتوبوس بارها رو می بستند و بعد از گفتن صدرقم صلوات راهی یزد میشدند انجام میشد !! اتوبوس ها بین راه با مشکل اشکلات در موتور و فرمان و شکستن فنر روبرو بودند !! برپا شدن ذوب آهن در اصفهان و استخراج ذغال سنگ و سنگ آهن در کرمان و.. فشار آلمان برای فروش کامیون و اتوبوس های تند رو باعث اصلی در آسفالته شدن جاده شد که مشهد دوستان فک وفامیل فقط بعد از هشت تا ده ساعته از یزد به جلوی در خانه ما درتهران ظاهر میشدند!! آن زمان که سیزده سال داشتم پسر دائی یزدی بنده می گفت باید اتوبوس رو وسطش میله کشید مردان جدا و زنان جدابشینن !!
قسمت هفتم . فقط پدربرزگ بنده که بعنوان یه زمین خوار معروف بود ووضعش هم خوب بود و کلی هم مردم دهات را در امور کشاورزی به بیگاری واردار کرده بود بعنوان یه ارباب حق سیگار داشت ولی بطور کل سیگارکشیدن و رقص و آواز و حتی ورزش خلاف امور مغزیشان بود !! بگذریم که حالا تریاک افغانستان به یزد هم شیوع کرده است و کلی تریاکی و عملی در دهات ها هستند دخترنشان باید در خانه قالی ببافند که پدره آن را پیش فروش کند و یا با آن یه پراید بخرد و یا تریاکش را تهیه کند !! البته دردوران بچه گی و جوانی بنده درتهران که فک وفامیل ها یزدی با آن وضع و افکار راهی منزل ما بودند در کوچه جلوی منزل ما بیوک ها . شورولت ها و پونتیاک ها وبنزها اتومبیل های مدرن با صندلی های چرمی پارک شده بودند وبوی کباب و خورشت های گوناگون در کوچه ما همه روزه می پیچید و دردهات های اطراف اردکان یزد یک لامپ روشنائی بیست واتی در سر چندتا کوچه و شب ها هم یه چراغ نفتی برای روشنائی!!
قسمت هشتم . شاهنشاه آریامهر برزگ ارتش داران شاه شاهان هم می گفت ما داریم به دروازه تمدن بزرگ نزدیک میشیم و یه خورده دیگه مونده ..بیچاره باورش شده بود که بله با این جماعت خیلی ها پیکان و بنز و ب -ام- دار شدند و کلی هم مدرن لباس پوش شدن و راهی خارج و داخل هستن باهاشون میشه یه امپراطوری راه انداخت پس یه لیستی از وسائلی که نیازهست روی کاغذ نوشت : یه راکتور اتمی میخوام ..یه ذوب آهن ...یه چندتا کارخونه ماشین مونتاز کنی ..یه جشن دوهزار وپانصد ساله که خارجیه فکر نکنه که الاغیم ...چندین کشتی هم پرمواد خوراکی که بیارن بدن مردم بخورن ..چندتا دانشگاه هم لازمه ..جزیره هام مال ماست ..این بدبخت میون دو در پرس شد ..یکی انگلیس و فرانسه یکی هم ارتجاعیون "یزدی و اصفهونی و مشهدیو قمی و.." و این بدبخت نمی دونست که این جماعت به رهبر و سرپرست "ولایت فقیه" و یا شاهی احتیاج دارن که افسارشون رو بگیره که موقع متولد از تو شکم مادر یاعلی گفته باشه و نشیمنگاه عرب ها رو بو کرده باشه !!
قسمت نهم :. عقیده و نظر خیلی از یزدی ها رو در مورد این موزه رو بگم که اگر کسی هم لازم میدونه و شک داره میتونه یه سری به یزد واطرافش بزنه و نظر خواهی کنه و اون موقع به نظر من خواهد رسید که درسته! . نظرشون اینه با لهجه یزدی:. حاک. تو سرشون کنن ..موخوان نشون بدن که مودرن شدن ...نماز نمی خونن و تریاک میکشن تا کله ظهر هم می خوابن ..یه مشت گوزه و چیزهای پوسیده قدیمی رو جمع کردن با پول مردم موزه براش درست کردن که مسافرها رو اونجا تیغ بزنن و سرکیسه شون ..این فکر پوسر اون اون مرتیکه گوربه گور شده شله و کوره قرمساقه دزده ! اینجا باید یه مسجد میساختن ..اومدن کلی پول مردم آتش زدن یه چاه کندن و یه لامپ توش آویزیون کردن ..میگن بیای تماشای گوزه . کلی هم عرق خور بدحجاب میان تماشا ..این ها همشون مفصدن ..همونگه شیخ یزدی گفته هرچی زرتشتی وجهوده و بهائیه باید دارشون زد!! . با عرض معذرت و پوزش فراوان از آقای خوش باور و دیگر یزدی های مدرن که جزء این ارتجاعیون نیستند !! یزدی ها مردمان زحمت کشی هستند و در آباد کردن تهران نقش زیادی داشته و دارند !! .