پنجاه سال پس از پرواز بزرگ
رأی دهید
پنجاه سال پس از پرواز بزرگ
رُز: دوباره برگردیم به زمانی که پدرت برای سفر آماده میشد. به احتمال زیاد پدرت، مادرت از عدم برگشت و اتفاقات پیشبینی نشدهی سفر مطلع کرده است، اینکه او دیگر برنگردد.النا: بله، درست است.رُز: آیا هیچ پیغام خاصی برای مادرت داشت؟النا: پدرم نامهای به مادرم نوشت و در آن ذکر کرد که احتمال این هست دیگر برگشتی وجود نداشته باشد چون پرواز بطرز وحشتناکی خطرناک بود و اینکه مادرم را به آرامش فرامیخواند و اینکه با این قضیه به خوبی کنار آید. اما پدرم نامه را به او نداد. مادرم بعدا اتفاقی نامه را بعد از اینکه او از پرواز برگشت پیدا کرد. پدرم نخواسته بود مادرم نامه را پیدا کند و بعدا به مادرم گفت که نامه را دور بیاندازد که البته مادرم چنین کاری نکرد و آن را حفظ کرد.رُز: آیا نامههای زیادی از پدرت برای مادرت به جا مانده است که آنها را داشته باشی؟النا: بسیار کم، اما تاریخ آنها از روزی است که من تازه به دنیا آمده بودم و مادرم در حال تحصیل بود و پدرم شمال کشور به عنوان خلبان فضایی مشغول تمرینات بود. مادرم قادر نبود به او بپیوندد، و به همین خاطر نامههایی در این بین رد و بدل میشد. اما بعد از اینکه برای همیشه کنار هم زندگی کردند، دیگر نیازی به نامهنگاری نبود.رُز: آیا هیچوقت خود علاقمند به فضا و کاوشگری ِ فضایی بودید؟النا: نه،نه هیچوقت. من کاملا مطمئن هستم که این کار اصلا مناسب برای زنان نیست. من به خوبی میدانم که افراد علاقمند چطوری تعلیم داده میشوند و میدانم که این تعلیمات چقدر سخت و در بعضی مواقع چقدر وحشتناک است.رُز: چطور؟النا: حرف زدن دربارهی آن به انگلیسی برایم سخت است چون مراحل تمرینات تکنیکی را در این زبان بلد نیستم اما برای مثال اتاقکهایی ایزوله وجود دارد، جایی که فضانوردان در آن برای مدت نامعلومی قرار میگیرند – این مدت زمان حتی تا ۲۱ روز میتواند به طول بیانجامد. دمای فشار در آن جا بسیار بالا است. بعضی اوقات بیشتر از ۵۰ درجهی سانتیگراد، بعضی اقات دمایی فریز کننده. آنها در آنجا هیچ ساعتی برای باخبری از زمان ندارند و البته هیچ ارتباطی با دنیای خارج.رُز: وقتی شما با دیگر خانوادههای فضانوردان به جنگل برای تفریح میرفتید، آیا هیچوقت آنها از مشکلات و تجربیات کاریشان با شما حرف میزدند؟النا: نه هیچوقت. آنها با هم شوخی میکردند، بازی میکردند برای شکار و ماهیگیری میرفتند و حتی اسکی روی آب. آنها هیچوقت دربارهی این مورد حرف نمیزدند.رُز: به نظرم زندگی ِ بسیار پررمز و رازی بوده است.النا: نمیتوان اسمش را پر رمز و راز گذاشت اما همانطوری که افراد نظامی هیچوقت از کارشان در خانه حرفی به میان نمیآورند آنها هیچوقت نمیخواستند زنها و بچههایشان از اتفاقات ممکنه باخبر شوند و نمیخواستند آنها را نگران کنند.رُز: عکسی که از شما و خانوادهتان برای رسانهها منتشر شد نشان میدهد که شما خانوادهای فداکار بودید. آیا این تاثیری روی بچگی شما داشت؟ اینکه پدرت بسیاری اوقات دور از خانواده بود، آیا میتوان اسمش را مرد خانواده گذاشت؟النا: بله، او در واقع مرد خانواده بود. اما او دایرهی دوستان بزرگی داشت و از بودن با آنها لذت میبرد و همیشه دوست داشت به خانه مهمان دعوت کند. بسیاری اوقات او دوستانش را به خانه میآورد و یک جو خودمان و خانوادگی را در خانه برپا میکرد. آنها نهایت استفاده را از اوقات ِ آزادشان میکردند چونکه در دیگر ساعات به شدت مشغول کار بودند. آنها همیشه سعی داشتند به چیز جدید دست پیدا کنند، با مردمان جدید آشنا شوند و یادم میآید که خانهی ما همیشه پر از آدمهای جورواجور بود که میآمدند پدرم را ببینند.رُز: در ابتدای این مصاحبه شما گفتید که دوران بچگی ِ پدرتان بسیار سخت بوده است. آیا فکر نمیکنید که موفقیت او در سپری کردن شرایطی چنین دشوار برای تمرینات فضانوردی ریشه در دوران سختی باشد که او در بچگی شاهد آنها بوده و از نزدیک لمسشان کرده است؟النا: بله، به نظر من هم همین کمک شایانی به استقامت او در شرایط سخت کرده است. اسمولنسک، منطقهای که او در آن بزرگ شده است، فقیرترین منطقهی کشور ماست و زندگی در آنجا همیشه بسیار سخت و دشوار بوده است. این منطقه در غربیترین نقطهی روسیه قرار دارد و تمامی ِ مبارزات و تهاجمهایی که از غرب به روسیه شده است از این منطقهی اسمولسنک بوده است. به همین خاطر است که تاریخ منطقه بسیار غنی و تیره است.اما تنها این نبود. پدرم آدمی همیشه کنجکاو و علاقمند به مسائل بود. او عاشق مطالعه بود و حافظهی بسیار خوبی داشت و در دوران جوانی گاهی تا ۲۰ ساعت در روز را مشغول کار میشد. این نشات گرفته از دوران فقر بچگیاش نبود،بلکه او خود علاقمند به همهچیز بود.
|
|