محمد حسینی: فقط منم و خدا و اینترنت و یک لپ تاپ


محمد حسینی: فقط منم و خدا و اینترنت و یک لپ تاپ


دهه هفتاد و هشتاد خورشیدی صدا و سیمای جمهوری اسلامی ایران چهره عوض کرد و یکدفعه پای مجری هایی به تلویزیون باز شد که اول از همه ریش و ته ریش نداشتند و مهم تر اینکه اصلا و ابدا رسمی نبودند. محمد حسینی یکی از همین مجری های شوخ و شنگی بود که این شوخو شنگی اش بیشتر از همه به چشم می آمد به ویژه وقتی در کنار کاظم احمدزاده دیگر مجری تلویزیون دولتی ایران برنامه اجرا می کرد.محمد حسینی می گوید که دانش آموخته رشته فیزیک از اصفهان است و با برنامه نوروز ۷۳ پایش به تلویزیون باز شد.محمد حسینی تا زمان فعالیتش در ایران برنامه های متنوعی مثل مسابقه سیمرغ و مسابقه بزرگ را روی آنتن برد، او هم اکنون ساکن واشنگتن است و تا کنون چند ویدیوی سیاسی در ارتباط با وقایع ایران منتشر کرده که این ویدیو ها حاوی مونولوگ های طنز آمیز است.


جهت نمایش ویدئو در یوتوب اینجا کلیک کنید.


نوروز هفتاد و سه همین برنامه های نوروزی را می گویید که مهران مدیری اینها تهیه می کردند؟ نه آن ها هفتاد و دو بودند. یک گروه دیگری در شبکه یک نوروز ۷۳ را کار کردند که من آنجا آهنگ فارسی هندی خواندم. آهنگ شعله بود. با امیر جعفری رقصیدیم. بعد شبکه دو مرا صدا کرد که شما به عنوان نویسنده کارگردان و بازیگر بیا و یک مجموعه ای داشتند که آقای اسکندری مجری تلویزیون تهیه کننده اش بود. من آنجا شروع کردم به ساخت برنامه های تلویزیونی. البته من تنها نبودم. یک گروه دیگر هم بودند به نام آقای هدایتی که با هم شروع کردیم.آقای حسینی، خیلی از افرادی که در راس صدا و سیما هستند، به شدت (به اصطلاح عامیانه) حزب اللهی هستند. اینجا یک کنتراست عجیبی هست بین کاری که شما می کردید و آهنگ از فیلم شعله هندی می خواندید و می رقصیدید... جو چطور بود، چطور می توانستید کار کنید؟اولاً بعضی از اتفاقات یعنی درگیری های بین جناح ها به رشد هنرمندان کمک کرده است. به هر حال آدم ها یک کاراکترهایی دارند دیگر آنها باید تصمیم می گرفتند یا مرا کلاً بیاندازند بیرون و یا بسازند و بسوزند. بعد از بیست روز رفتم در برنامه نیم نگاه کار کردم و فکر می کنم سه ماه بعد ازآن شبکه تهران تازه راه افتاده بود که دیگر اصلا رفتم آنجا سلام تهران را با هدایتی شروع کردیم.بیشتر مخاطبان از شبکه تهران شما را شناختند. چطور شد که با آقای احمدزاده آشناد شدی ؟واقعیت داستان یک مقدار خطرناک است ولی توضیح می دهم. در مسابقه بزرگ سی چهل نفر از بازیگران سینما آمدند تست دادند. من هم تست دادم. ولی چون تستی که من دادم یک خورده هیجان و یک حرکات خاص داشت از جلوی دوربین فرار کردن و آمدن و...یک سبک جدیدی بود. و من هم ریش و سبیلم را می زدم، آن موقع به من این جوری توضیح دادند که این برنامه قرار بوده که تک مجریه اجرا شود.در این فاصله تهیه کننده برنامه من را صدا کرد و به من گفت ببین بین این همه تو انتخاب شدی ولی مدیر شبکه گفته خیلی عالیه فقط یک نفر را پیدا کنید بگذارید بغل این که زهر این را بگیرد. چون مدیر شبکه می گفت من را شش ماه دیگر عوض می کنند ولی اگر این را بفرستیم روی آنتن چند روز دیگر عوض می شویم. بعد آقای احمدزاده را آوردند. دیدیم یک آقایی آمد که محاسن داشت و خیلی هم خوش برخورد است .به او گفتند که با این برنامه را اجرا کن گفت نه این ریشش را می زند. رفت! سه چهار روز بعد مدیر شبکه قانعش کرده بود برگشت.یک کمی هم ظاهراً اذیت می شد. شما بغلش هندی و اسپانیایی می خواندید.مشکل آن موقع این بود که من می رفتم در خیابان، هشتاد و پنج درصد تهرانی ها مرا بغل می کردند ماچ می کردند. یک سری آدمهایی که اسمشان را نگذاریم حزب اللهی همان که می دانید در خیابان فحش می دادند به من.فحش های رکیک که تو ادای آمریکایی ها را در می آوری. مملکت شهید داده. خاک به سر تلویزیون و... یعنی بر این باور بودند که مجری باید اول بگوید بسم الله بعد هم بگوید صدق الله العلی العظیم و سیخ بنشیندیک چیزی بگوید و برود.... اصلا نمی دانستند که کار ما دارد تبدیل به شو می شود . چون بعد از اجرای دومین قسمت مسابقه بزرگ دیگر نمی توانستند من را پایین بیاورند. برنامه ترکانده بود دیگر،کاری نمی توانستند بکنند.محمد جان فکر نمی کنی که کاراکتر تو در کنار آقای احمد زاده که یکی به اصطلاح حزب اللهی به نظر می آمد و یکی دیگر نه باعث موفقیت تو شد؟صد در صد شک نکن تاثیر گذار بود ولی هشت برنامه اول فضا طوری بود که احمدزاده می آمد پلاتویش را اجرا می کرد و می رفت بعد من می آمدم.یعنی این جوری توافق کرده بود و می گفت من بغل این آدم نمی ایستم.آره دیگر کنار من نمی ایستاد.خودش هم می ترسید چون تازه وارد شده بود حسابش را بکنید گذاشته بودندش بغل یک آدم قرتی محاسباتش سخت ریخته بود به هم. چون پلاتو ها را می نوشتم بعد از هشت برنامه رفته رفته بازی را بردیم به این سمت که تو آدم خیلی خوبی هستی ، من آدم قرتی هستم و یک آدم قرتی موظف است که تو را اذیت کند. احمدزاده یواش یواش رنگش عوض شد ولی یک اتفاق بد افتاد چون من یک خورده با نمک تر بود تبلیغ نکنید از من(می خندد) ۸۵ درصد مردم رفتند پشت کاراکتر من یعنی از اذیت کردن یک آدمی که محاسن داشته باشد لذت بردند این اتفاقی بود که این ها فکرش را نمی کردند بیافتد ولی در پلاتوهایی که من نوشتم و آن تفکراتی که داشتیم این اتفاق افتاد.محمد حسینی می گوید که به مدت یک سال ممنوع تصویر شد او سپس در پاسخ به این نکته که چطور شد تصمیم گرفت پس از خروج از ایران ویدئوهایی را با محتوای سیاسی بیرون بدهد، می گوید:در ویدئوی اولم توضیح داده ام. گفته ام من شش ما برنامه ریزی کرده ام. از یک نقطه ای قرار است بروم به یک نقطه ای. بعد هم من فقط منم و خدا و اینترنت و یک لپ تاپ. حالا ممکن است طنز باشد، شوخی باشد یا حرفی و پیامی باشد و یا یک سری اطلاعات عمومی ولی به هر حال در ساختار دموکراتیک این لحظه می بینم مهم است. روی زمان دارم حرکتش را انجام می دهم. بعضی مواقع هم جا به جا می کنم. مثلاً ویدئوی شماره هشت را زودتر دارم می دهم. چون کشور هم یک مقدار دیوانه بازیهایشان خطرناک است یک دفعه مثلا میرحسین را می گیرند ، چون کاراکترهایشان کمدی است ما هم ویدیوهایمان به هم می ریزد یک دفعه.چه شد که ایران را ول کردید آمدید بیرون؟مردم ناراضی بودند. ۹۰ در صد ناراضی اند. اینها با من درد دل می کردند. من جزو آدمهایی بودم که یک خانم محجبه کامل با من سلام علیک می کرد. یک خانم غیر محجبه کامل هم با من سلام علیک می کرد. تازه از اجراهای بیرون که می آمدم یک سری آدمهایی با من حرف می زدند که می گفتند ما مثلاً سلطنت طلبیم. یعنی محرم راز می دانستند. اینها یکهو آدم را عصبی می کرد. بعد از آن هم آقای احمدی نژاد را تا حدودی می شناختیمش......یک چیز دیگر هم بوده که اگر مطرح نکنیم به ما گیر می دهند. اتهام مالی و اختلاس هم به شما زدند. جریان اختلاس چه بود؟دیگرعوض شد. از ویدئوی سوم روزنامه ها گفتند حسینی ایران کلاهبرداری نکرده امارات کرده است. حساب کن رئیس جمهور یک مملکت مثل آن جمله ای که من قبلا گفته بودم "این هم مملکت است که ما داریم که به شومن هایش می گویند کلاهبردار و به کلاهبردارهایش می گویند رییس جمهور" یک رییس جمهور ۱۹ دفعه یک شوخی مسخره را تکرار کرد: «از ساعت هشت اینجایین؟ زودتر؟» معلوم است که هنرمندان واقعی دور این ها نیستند. خیلی مسخره است. یعنی نویسنده ندارند. آدمی که هوش داشته باشد، طنز بنویسد برای اینها.اصلاً این کلاهبرداری اتفاق افتاده؟من در یک شرکتی چهار پنج میلیون تومان کمک کرده بودم. به من هی فشار آوردند که بیا درکار خیر من گفتم که ما اگر در کار خیر وارد نشویم بهتر است. گفتم اگر مشکل شما پولی است خب بیایید این پول. بعد به من گفتند تو بیا جزو هیات امنا و بعد گفتم مرا از هیات امنا هم حذف کنید دو میلیون دیگر هم دادم که برای بچه ها چیزی می خواستند بخرند حالا کار خیر بود در ذهنمان گفتنش هم جایز نیست. یک سال و نیم گذشت از این موضوع ما یکهو صبح دیدیم مطلب زده اند. یک بار رفتم دادگاه برای پاسخگویی. شکایت از آن آدمها شده بود. باور کن من تا آن موقع نمی دانستم افرادی که در خیریه کار می کنند می توانند حقوق بگیرند. یعنی آنجا در دادگاه می خندیدند. بعد از یک ربع دادگاه گفت خواهشاً ساکت باشید و نخندید اینقدر.اسم موسسه خیریه چه بود آقای حسینی؟خیریه مهراب کوثر. این خیریه را شبکه تلویزیونی تهران آورده بود. من آنجا آشنا شدم.حکمی هم از طرف دادگاه صادر شد؟من از همان اول تبرئه بودم.پس خروج شما از ایران...نه. نه. بعد از این که این اتفاق افتاد، عذرخواهی کردند. تقاضا کردند که من برگردم تلویزیون. من قهر کرده بودم. بیست روز زنگ می زدند. گفتم وقتی این اتهام زده شد باید روی آنتن به من اجازه بدهید دفاع کنم از خودم. شما با هم همدست بودید. بزرگترین تنبیه شما اینست که من دیگر تلویزیون نیایم. بعد گفتند چه کار بکنیم ،گفتم حالا که اینجوری شد بهترین فرصت است که از آب گل آلود ماهی بگیرم گفتند یعنی چه گفتم من دیگر شبکه پنج نمی روم،چون دولت نمی گذاشت من بروم شبکه سراسری.آقای حسینی سپس توضیح می دهد که بعد به شبکه سراسری سه رفت. در شبکه سه مهتاب و مسابقه سیمرغ را کار کرد و بعد از آنکه کارش به حراست کشید از ایران خارج شد،او می گوید:من آدم بی ادبی نیستم ولی حقم را می گیرم و خیلی خوشحال هستم که در آن جلسات (حراست) حداقل خیلی بد برخورد کردم.سر چه چیزی گیر دادند؟سر آقای لاریجانی مرا می خواستند وارد سیاست کنند و من همه اش در می رفتم.یعنی می خواستند از محبوبیتی که داشتی استفاده کنند برای برنامه های سیاسی؟اینها توی ده سال یازده سال نتوانسته بودند این کار را بکنند و این تکرار شد.من به آنها گفته بودم که می روم.آقای حسینی ضمن توضیح در مورد ویدئوهایی که منتشر می کند و با اشاره به نوع لباس پوشیدنش در این برنامه ها می گوید:من در ویدیوی یک و دو دو دکمه ام را باز گذاشتم برای اینکه می دانستم یک سری چیزی ندارند به من بگویند کلید می کنند روی این دو دکمه و چرا این کار را کردم برای اینکه آن شعر سعدی را دوباره توضیح بدهم یعنی به آن ها بفهمانم نه همین لباس زیباست نشان آدمیت.پس برای چه کسانی باز گذاشتم برای آن عده ای که هنوز در یک فضای مذهبی ....می خواستم به آن ها بفهمانم که همه این حرکت برای این است که شما ببینید من چه می گویم نه چه کسی چه پوشیده.....آن کراوات آینه دق است برای اینها. کراوات سمبلی است الان. چون دولت از نظم بدش می آید. خیلی ها کراوات نمی زنند ولی منظم اند. ولی کراوات الان در کشور سمبل این است که یادمان باشد که چرا گرفتید که بعداً بدهید.یعنی دولت به این فکر کرده که اگر یک روزی مردم یک خورده شورش کردند صبح مثلاً توی تلویزیون یک مجری کراواتی می شود. می گویند کراوات آزاد. مردم می گویند پس ما ساکت می شویم. ما باید این راه ها را ببندیم.قصد داری به زودی یا در آینده دوباره برگردی به تلویزیون یعنی کار تلویزیونی انجام دهی؟صد در صد این کار را می خواهم بکنم. زمانش ممکن است یک ماه دیگر باشد یا سه ماه دیگر. زمان را می گذارم که اتفاق و روزگار و خودم سه تایی تصمیم بگیریم.نمی خواهی آلبوم پر کنی؟ چون کار خوانندگی هم می کنی و یک کار برای جنبش سبز خواندی...من خواننده نیستم. البته آن آهنگ را من در مسابقه سیمرغ ساخته بودم. شعر و آهنگش مال خودم بود. تنظیمش مال ثابت بود... آهنگ های دیگر مرا هم محمد رضا سیف امیر حسینی و آقای عسگران ساخته اند ولی انگاری حرف جنبش سبز بود. من خواننده نیستم. خواننده سبک و تفکری دارد.من قرار است در لابلای شو هایم شوخی کنم. خوانندگی یک دوره ای دارد آدمها باید هفت سال پنج سال بروند زحمت بکشند بشوند خواننده. من واقعا خواننده نیستم. آلبومی هم که من بدهم بیرون مطمئن باش آلبوم طنز است.
بیگلی بیگلی - ایران - مشهد
حسینی جان اگه خواستی کار رپ بدی بیرون رو من در مورد text سیاسی حساب کنی فقط باید یه تست صدا قبلش بهم بدی ببینم صدات مشتی باشه نه که مثل این شاهین نجفی که انگار اره برقی قورت داده باشی
پنج‌شنبه 18 فروردین 1390

purelove_31 - ایران - مشهد
خدا به خیر کنه که ایشون هم بیان خواننده بشن.
پنج‌شنبه 18 فروردین 1390

گوش آزاد - ایران - تهران
هم شخصیت خوب و مردمی داره ، هم موسیقی رو به حد کافی می شناسه ، دوسش دارم ...و براش آرزوی سلامتی و موفقیت می کنم .. تلویزیون ایران مثل گندابی میمونه که فقط اونایی که با ذائقه شون می سازه ، توش دوام میارن .. آدمای سالم نمی تونن اونجا بمونن ..
جمعه 19 فروردین 1390

chindoo - کانادا - ونکوور
این محمد حسینی از لوسترین ادمهای هست که دیدم وای حالمو بهم میزنه کانادا ونکوور
جمعه 19 فروردین 1390

dkdk - دانمارک - اسلیس
بابا از ویدئوهای 1 و 2 و 3 تو همه فهمیدند چه اسکلی هستی.اخه تو مال سیاستی که میخواستند تو را وارد سیاست کنند.تو که قهرمان و بزرگان تاریخ را عمر میدانی خاک بر سرت است.اخه مردک حقیرو دروغگو و کلاهبردار کورش کبیر را قهرمان تاریخ نمیدانی و تازی همچون عمر را بزرگ تاریخ میدانی.در ویدئو 1 ریشه اصلیت و فرومایگیت را نشان دادی.تو که کلاهبرداری نکردی?پس شرم و ننگ به کسیکه از کلاهبرداری فرار کرد.شلغم فروش دروغگو نامرد تازی پرست.
جمعه 19 فروردین 1390

دستان - ایران - تهران
این همه ادم توی انتخابات 88 توهم زدند .حسینی هم روش معمولا در جریان به اصطلاح جامعه هنرمندان ایران خیلی ها ....آره دیگه بعله مگه مخملباف جعفر پناهی و غیره و ذالک نبودند حالا چه اشکال داره حسینی هم .....شما که به هر . کس وناکس و ساسی مانکن -گوگوش وس....وسوتک برای رسیدن به قدرت و عقده گشایی متوسل شدید. اگه بن لادن و ملا عمر هم از پس پرده با مچبند سبز نمایان شوند با آغوش باز مورد استقبال قرار میگیرند.
جمعه 19 فروردین 1390

bache tehron - ایتالیا  - رم
این بابا اصلا بلد نیست جمله هاشو تنظیم کنه.چه برسه به کار هنری .خودش هم نمیفهمه چی میگه
جمعه 19 فروردین 1390

رأی دهید
نظر شما چیست؟
جهت درج دیدگاه خود می بایست در سایت عضو شده و لوگین نمایید.