نوه خواهر رهبری: رفتار امروز خامنه‌ای، نتیجه کودکی تحقیر آمیز اوست

نوه خواهر رهبری: رفتار امروز خامنه‌ای، نتیجه کودکی تحقیر آمیز اوست

خود نویس : حمیدرضا فروزانفر، پزشک نیست، روان‌شناس نیست اما زبان شناسی می‌خواند و مهم‌ترین دلمشغولی‌اش «تحلیل گفتمان و گفتگو». از هر جایی که به ذهنش می‌رسیده سابقه دایی مادرش را گرفته تا بداند سید علی خامنه‌ای چگونه تبدیل به رهبر امروز شده. کسی که از «شماره۲» بودن متنفر است و به تازگی هاشمی رفسنجانی را به‌زیر کشیده است.

سید علی خامنه‌ای مانند هر انسان دیگر، نتیجه شرایط اجتماعی و خانوادگی و محیطی است. انسانی است که واکنش‌ها و رفتارش می‌توانسته ریشه در گذشته‌های دوری داشته باشد که بسیاری از محکومین به حکومت او، از آن بی‌اطلاع بوده‌اند. شایعات در باره کودکی او آنقدر زیاد است که نمی‌توان به سادگی به همه آنها توجه کرد.

حمیدرضا فروزانفر اما این اطلاعات را از مادربزرگش، خواهر بزرگ‌تر سید علی خامنه‌ای و دیگران جویا شده. از منابع دست‌اولی که دسترسی به آنها برای کمتر کسی امکان‌پذیر است. او در سفرش به ایران، که شاید آخرین سفرش هم بوده باشد، هر آنچه توانسته جویا شده. اولین قسمت گفتگوی من با حمیدرضا فروزانفر در باره گذشته کسی است که نمی‌خواهد «شماره ۲» باشد. کسی که کودکی و نوجوانی چندان دل‌چسبی را تجربه نکرده، کسی که نتوانسته حتی دیپلم بگیرد...بر خلاف برادر بزرگ‌تر، سید محمد خامنه‌ای که لیسانس حقوق گرفت و به سینما می‌رفته و ...

آقای فروزانفر! منبع مهم شما برای شناخت سید علی خامنه‌ای که بود؟

مادر بزرگم. از افراد و منابع دیگری هم بوده. مادر بزرگم بزرگ‌ترین فرد از خانواده خامنه‌ای است که در قید حیات‌اند. بزرگ‌تر از سید محمد و سید علی.

مادر بزرگم یک علاقه درونی به برادرانش دارد، با توجه به اینکه اصلا آدمی سیاسی نیست و تا حدود زیادی هم مذهبی است و مثل یک خواهر بزرگ که برادرانش را دوست دارد از برادرانش صحبت می‌کند. در مقابل ممکن است خواهرشان که همسر آقای شیخ علی تهرانی هستند، یک چنین دیدگاهی را نداشته باشند.

حالا با عنایت به همین شناخت، آقای خامنه‌ای چگونه تبدیل به چیزی شدند که امروز شاهدش هستیم؟ آیا می‌تواند ریشه در دوران کودکی شان داشته باشد؟اصلا یک دفعه‌ای اینجوری نشدند. چیزی که الان آقای خامنه‌ای هست، حاصل یک روند تدریجی چندین ساله است. و این تغییرات را ما سال به‌سال می‌دیدیم، کاملا واضح و آشکار بود در طول این بیست سالی که ما هر دفعه برای دیدن ایشان می‌رفتیم. مسلما ریشه در دوران کودکی دارد. ایشان را در رقابت با برادرشان محمد  باید ارزیابی کرد. محمد خامنه‌ای پسر شیطانی بود که سینما می‌رفت، قرتی بود دور از چشم خانواده مطابق مد روز لباس می‌پوشید. علی رغم فضای خانوادگی و مخالفت پدر «حقوق» خواند، و کسی که همیشه مورد عتاب بود، محمد بود، در مقابل «علی» یک آدم ظاهرساز و دورو و ریاکار که برای آنکه خودش را عزیز بکند و خودش را در دل پدر جا بکند خیلی کارها می‌کرد که لج بقیه اعضای خانواده را هم در می‌آورد. در یک فضای پادگانی [بزرگ شد] که آدم‌ها تبدیل به «آدم خوبه» و «آدم بده» می‌شوند، یعنی تو خوبی به خاطر آنکه همه چیزهایی که پدرت می‌خواهد را رعایت می‌کنی و تو بدی به خاطر اینکه داری شیطنت می‌کنی.اگر معتقد باشیم که اینها همه‌اش از محیط به انسان منتقل می‌شود، باید یک روان‌شناس برجسته بیاید با اطلاعات دقیق‌تر، رفتار آقای خامنه‌ای را روانکاوی کند، مسلما  به نکات خیلی خیلی زیادتری از دوران کودکی‌اش خواهد رسید که به شخصیت الانش دارد معنا می‌دهد.آقای خامنه‌ای تا دوران ابتدایی در  مدرسه مشکل بینایی داشتند بدون اینکه خودشان یا خانواده در جریان باشند.این را یک بار خودشان در جمع تعریف کردند برای ما. حتی آن طرف خیابان را تیره و تار می‌دیدند، تا یک روزی که از جلوی عینک فروشی رد می‌شده و تصادفا عینکی را می‌زند و می‌گوید فضا برای من روشن شد و انگار دوباره متولد شدم. تصور کنید یک آدم در خانواده با چشم‌های ضعیفش چقدر می‌توانسته مورد تمسخر قرار گیرد و او را مثلا «دست و پا چلفتی» خوانده باشند، تحقیر شده باشد و اعتماد به نفس‌اش زیر سوال رفته باشد...این‌ها اتفاقاتی هست که می‌افتد...حتی در مورد یک حادثه کوچک در بزرگ‌سالی، می‌آیند به گذشته نقب می‌زنند به دوران کودکی که چه اتفاق خاصی در دوران کودکی افتاده که این آدم الان این‌جوری شده. به نظر من این اتفاق خیلی مهمی بوده.به نظر من سید علی خامنه‌ای تحت تاثیر یک حس تحقیر در درون مانده از سنین نوجوانی به خاطر نبود اعتماد به نفس و عزت نفس است، که آنرا تا مقطع مهمی نداشته...آقای خامنه‌ای همیشه دلش می‌خواسته در محافل ادبی و روشنفکری در آن مقطع (جوانی) شرکت کند که با مخالفت همیشگی خانواده روبرو می‌شده...هیچوقت نتوانسته تحصیلات دبیرستانی‌اش را تمام کند و از یک مقطعی مجبور بوده به حوزه علمیه برود. یک موجود پا در هوا. یک علاقه‌ای در این بچه از بین رفته و وقتی بعدها رهبر می‌شود، خود را رهبر فرزانه می‌بیند که روشنفکرها و شعرا و سینماگران را دعوت می‌کند نمود پیدا می‌کند. سواد آکادمیک ندارد و هر چه دارد از شنیده‌هاست، یک غم بزرگ هم دارد که چرا نتوانسته برود دنبال این فضاها، در عین حال هم نمی‌خواهد خود را از تک و تا بیاندازد. وقتی ما همیشه با او صحبت می‌کنیم، چون کار من هم علوم انسانی هست و افراد زیادی را دیده‌ام که در این زمینه کار می‌کنند، همیشه یک جوری صحبت می‌کنند که انگار کارشناس آن موضوع هستند، در صورتی که مثلا فردی که واردتر باشد، متوجه می‌شود که نه، این سواد نیست، این یک اشتیاق فروخفته تحقیر شده است در دوران کودکی، چون از طرف پدر تایید نمی‌شده. ارجاع همیشگی‌اش به ادبیات جهان بینوایان ویکتور هوگوست و دشمن خونی احمد محمود و احمد شاملوست. علت شور و شوق آقای خامنه‌ای به عرصه هنرهم واقعی نیست. بیشتر یک جور ارضای آن حس فروخفته درونی خودش است.

یعنی ایشان حس می‌کنند بر همه حوزه‌ها ولایت دارند؟

به نظر من از یک عقده فروخفته می‌آید. برای اینکه با مخالفت پدر و مادرش روبرو می‌شده، نهی می‌کردند از حضورشان در عرصه‌های روشنفکری، یک بچه چهارم-پنجم ابتدایی دائما توی سرش می زده‌اند که «تو دست و پاچلفتی هستی، استکان می‌شکنی، لیوان می شکنی»...چون نمی‌دیده. می‌خواهم یک تصویری را برای شما شکل بدهم که همه اینها در دوران کودکی شکل گرفته و حالا وقتی وارد عرصه اجتماع می‌شود، شناخته می‌شود، وارد مبارزات انقلابی می‌شود، همه اینها [مشکلات و عقده‌های روانی] با او همراه است. بعدها که می‌شود رهبر انقلاب، یک عرصه کاملا وسیع را در اختیار دارد که بتواند آن عقده‌های فروخفته را باز کند. این البته تعبیر من است چون بارها دیده‌ام. با دعوت از نویسندگان و قشر روشنفکر جامعه دارد یک جوری آن عقده فروخفته را ارضا می‌کند. یعنی می‌گوید اگر چه من نتوانستم این کار را انجام بدهم، ولی آنهایی که من آرزوی دیدنشان و خواندن کتاب‌هایشان را داشتم، الان می‌آیند دست‌بوس و به سمت من. فکر می‌کنم [آقای خامنه‌ای] ارضا می‌شود به این شکل. من یک جور ارضای روحی را دارم می‌بینم.

به عبارت بهتر، شما آقای خامنه‌ای را تحت تاثیر عوامل مختلف می‌بینید...مثل اعتیاد به مواد مخدر...

بله، از سنین جوانی

یعنی کسی که به خاطر مشکلات روحی آمده سراغ مواد مخدر و تحت تاثیر اطرافیان هم قرار می‌گیرد.درست است.

اما از عوامل دیگر تاثیرگذار، اگر تاریخچه زندگی ایشان را ورق بزنیم به علی اکبر هاشمی رفسنجانی می‌رسیم که قبل از انقلاب با ایشان در ارتباط بوده، کمک‌شان کرده و به عبارتی عامل رهبر شدن سید علی خامنه‌ای است. ما در روزهایی هستیم که آن دوستی در بازی قدرت، رنگ دیگری گرفته و انگار آقای هاشمی از قدرت کنار گذاشته شده. افراد خانواده شما چه نگاهی به خانواده هاشمی داشته است؟

چیز که من خبر دارم این است که خانواده‌های خامنه‌ای و هاشمی رابطه‌ای معمولی بوده و همدیگر را تحمل می‌کرده‌اند. مثلا اگر در مراسم عروسی یکی از پسرها بوده، و آقای هاشمی با خانواده دعوت می‌شده، رابطه بین خانم آقای خامنه‌ای و خانم آقای رفسنجانی چیز دل‌چسبی نبوده است. یعنی حاضر بوده‌اند چون دعوت شده بودند، ولی رابطه صمیمانه‌ای نداشته‌اند. اما اگر روند حذف آقای هاشمی رفسنجانی را در طول این سال‌ها در نظر بگیرید، بعد از بیست سال رهبری آقای خامنه‌ای، به یک نکته مهمی می‌رسید. از دیدگاه من آقای خامنه‌ای نمی‌توانسته عقده دوم بودن را تحمل کند. عقده‌ای که به او بگویند «از عهده کاری بر نمی‌آیی». این روند بیست ساله برای من اینچنین تحلیل می‌شود که «آقای هاشمی آمده مرا رهبر کرده، اما من یک آدم گردن‌کلفت قوی و محبوب مثل هاشمی رفسنجانی را نمی‌توانم تحمل کنم. من دارم مسیری را می‌چینم که او خود به خود حذف شود». اگر شما مسیر بیست ساله را نگاه کنید، می‌بینید که پایه‌های این مسیر مستحکم‌تر شده. با آنکه در منظر عمومی با هم رفیق‌اند، اما ببینید تا همین انتخاب آقای احمدی‌نژاد و بعد از آن که می‌گویند «نظر من به ایشان[احمدی‌نژاد] نزدیک‌تر است». یک عقده‌ای این وسط وجود دارد که آقای خامنه‌ای نمی‌تواند کسی را بالاتر از خودش بپذیرد و در راس ببیند. و نمی‌تواند ببیند کلام کسی از او موثرتر و نافذتر باشد. این با روند «ولی امر مسلمین» شدن ایشان هم تطبیق می‌کند. یعنی تمام عوامل سیاسی، اجتماعی، فرهنگی و اقتصادی جامعه را شما بگیرید و بیایید جلو، به علاوه، خصوصیات اخلاقی خود آقای خامنه‌ای که از دوران کودکی به همراه آورده، یک پسری که توی سرش می زدند، سرخورده بوده به خاطر کارهایی که می‌کرده، در عین حال برای کسب محبوبیت مجبور بوده جلوی پدرش خیلی کارها را انجام بدهد که بگوید «من دارم به حرف شما گوش می‌دهم» و همیشه نفر دوم خانواده بوده، محمد(برادر بزرگتر) خیلی موفق‌تر از علی توی زندگی خانوادگی‌اش جلو آمده...لیسانس گرفته توی آن مقطع، آقای خامنه‌ای اما،  حتی دیپلمش را نگرفته و وارد حوزه علمیه شده...تمام اینها را بگذارید کنار همدیگر، نتیجه‌اش می‌شود این که خیلی راحت دارد تلاش می‌کند که این آدم [هاشمی] را حذف کند، و تلاش می‌کند که خودش نفر اول همه چیز باشد، احمدی‌نژاد این وسط چه‌کاره است؟ احمدی‌نژاد یک ابزار است برای اینکه این مسیر را برای اقای خامنه‌ای هموار می‌کند. این تحلیل من است. چیزی که من از نزدیک با توجه به خصوصیات اخلاقی این آدم دارم می‌بینم و تحلیل می‌کنم.

نوه خواهر رهبری: در پرونده «مالی» سیاه رهبری، شاید بتوان نقاط سفیدی پیدا کرد

بحث بر سر مسائل مالی بیت رهبری جدید نیست، محسن مخلملباف سال گذشته گزارشی منتشر کرد که بسیاری آن‌را جعلی خواندند و به نوعی حاصل جنگ روانی خانواده هاشمی علیه خامنه‌ای‌ها تعبیر شد، اما این به‌معنای پاکدامنی و «بی‌لکه» بودن اقتصادی خانواده خامنه‌ای نبود.

خیلی‌ها از داخل زندگی داخلی خانواده خامنه‌ای خبر ندارند. شنیده شده که مثلا در مهمانی‌های داخلی، دختران خانواده کاملا متفاوت از دختران خانواده‌های مذهبی لباس می‌پوشند. البته بحثی بر ستر خوبی یا بدی نیست؛ بر سر تفاوت با دیگران و احیانا درک تغییرات است.

من در عروسی هر چهار پسر آقای خامنه‌ای حضور داشته‌ام. در قسمت مردانه...خب در قسمت زنانه هم به موازاتش مهمانی برقرار بود. اطلاعاتی که از خانواده خودمان می‌گرفتیم، عروسی به عروسی تغییر می‌کرد. مثلا عروسی مصطفی، یک عروسی کاملا معمولی آخوندی بود، هرچه جلوتر آمدیم، این فضا بازتر شد. [این تغییرات تا جایی بود که] در عروسی دخترهای آقای خامنه‌ای، کسی از اعضای خود آن خانواده به من گفت لباس‌هایی که دخترهای آقا در قسمت زنانه می‌پوشند من رویم نمی‌شد دختر خودم بپوشد...می‌دانید، حرف ممکن است ذاتا از جنس حرفهای «خاله‌زنکی»باشد، اما در واقع نشان دهنده یک نوع تغییر دیدگاه که لزوما هم بد نیست ولی مرگ خوب است فقط برای همسایه؟ بقیه مردم آدم نیستند؟ دل ندارند؟ نیروی انت‍ظامی فقط باید بریزد عروسی‌های مردم؟! می‌دانید، پوشیدن «مینی‌ژوپ» و لباس باز خیلی امر عادی‌ای است در مهمانی‌ها، اما اینکه در فضای بیت اتفاق بیافتد که مثلا من با یکی صحبت کردم که در آن جمع حضور داشته، مورد عتاب مسعود قرار می‌گیرد خواهرش که این لباست را برو عوض کن چون متناسب با شان ما نیست. بشدت به سمت فضای مدرن امروزی تهران سوق داده شده‌اند و حتی شواهدی وجود دارد که به مراکز خرید تجاری خاص می‌روند و آنجا را قرق می‌کنند تا خانواده هرچه را که می‌خواهند بتوانند بخرند. این چیزهایی بوده که در قبل وجود نداشته. ما قبل از این چنین فضاهایی نمی‌دیدیم. نمی‌خواهم ماجرا را خیلی بزرگ کنم، اما همین چیزی که تغییر کرده، قابل توجه است و یک سری چیزها را زیر سوال می‌برد. همیشه صحبت از ساده زیستی بوده و «علی‌وار» زندگی کردن آقای خامنه‌ای [و خانواده] بوده. در عرصه عمومی این خیلی رعایت می‌شود، اما آیا واقعا در محفل‌های خانوادگی این مساله وجود دارد؟ پسر کوچک اقای خامنه‌ای، میثم، با خانواده یکی از خانواده‌های بزرگ بازاری وصلت کرده و می‌دانید که در فضای خانواده پول‌دار، مسائل طور دیگری است. اساسا قبول کردن چنین وصلتی خودش می‌تواند زیر سوال باشد.می‌خواهم بگویم که تفکری که از طرف «بیت» به جامعه القا می‌شود، آن تفکری نیست که در خود بیت بهش اعتقاد داشته باشند. این تناقض وجود دارد. این ویترین قشنگی که در بیرون هست، پشت پرده لزوما رعایت نمی‌شود. این خیلی دردآور است. نسل عوض شده. بچه‌هایی که می‌آیند، چیزهای جدیدتری می‌طلبند. وقتی خانم‌ها به دیدار هم می‌روند، تغییر در دکوراسیون خانه، در نوع پوشش در وضعیت خانه و وضعیت دخترها و پسرها دیده می‌شود، چیزی نبوده که در سال‌های قبل دیده باشیم و توقع‌اش را داشته باشیم. گفتنی‌ها در این باره زیاد است، منتهی نمی‌توان همه جزئیات را طرح کرد چون حتما افرادی دچار مشکل می‌شوند.

آیا این تناقض‌ها برای فامیل‌های دورتر باعث شده که رابطه دورتر شود، یا سعی کرده‌اند به خاطر حفظ ارتباط، منافع یا هر چیز دیگری آنرا حفظ کنند؟

از یک مقطعی به بعد، از ۳-۴ سال پیش رنگ و بوی رفت و آمد خانوادگی تغییر پیدا کرد. تا قبل از این مثلا اگر در مهمانی افطار، همه اعضای خانواده بودند، درجه یک، دو، سه، همین‌طور دامادهای خانواده که به ترتیب اضافه شده بودند، از ۳-۴ سال پیش، چیزی که مورد اعتراض خیلی از اعضای خانواده قرار گرفت و دیگر نرفتند، خیلی قبل از ماجراهای انتخابات ریاست جمهوری اخیر، آدم‌های بیگانه‌ای در جمع خانوادگی ما حاضر می شدند که آنها را نمی‌شناختیم، انگار آقای خامنه‌ای دارد خاص بودن اعضای خانواده‌اش را به این دلیل که همراهی نمی‌بیند با خودش را دارد از بین می‌برد، یعنی دارد همه را علی‌السویه نگاه می‌کند، همان‌جوری که دارد در یک دیدار عمومی با یک گروه سر سفره افطار می‌نشیند، با ما هم دارد همین کار را می‌کند، در حالیکه آن اوائل اصلا این‌طوری نبود. در یک روند بیست ساله، تغییر شخصیت این آدم کاملا مشهود است. از یک «دایی» بزرگی که سعی می‌کرد به همه بچه‌های خانواده برسد و محبت کند و پای حرف‌های همه بنشیند، شوخی کند و هیچ‌کس را از قلم نیاندازد، تبدیل شده به یک آدمی که حوصله ندارد، اگر قبلا یک ساعت می‌نشست، الان ده دقیقه می‌نشیند، نوع ارتباطش خیلی محدود شده، خیلی از بالا نگاه می‌کند، خیلی از بالا با آدم‌ها برخورد می‌کند، خیلی حوصله ندارد و خیلی حتی شاید قبول ندارد، برای اینکه جسته گریخته  بحث‌هایی بین پسرها وجود داشته...ما بحث می‌کردیم که این چه وضعی است...چگونه ممکن است با این دیدگاه، چنین رفتاری سر بزند...نهایتا خیلی دل‌خوش نبودند از جمع خانواگی که دعوت می‌کردند، هرچه جلوتر می‌رفتیم و مخالفت‌ها بیشتر می‌شد و خانواده‌ها حرف‌هایشان را می‌زدند، عملا ارتباط قطع شد و در موارد خیلی ضروری که به خاطر «صله رحم» قبلا دعوت می‌کردند، دیگر دعوت نکردند. این شاید به سن آقای خامنه‌ای هم مربوط باشد و بی‌حوصله‌گی و بدخلقی، یک مقدار هم می‌گردد به اینکه در جمع‌های خانوادگی، حرف گفته می‌شود، ممکن است تند و تیز و آن‌جوری که در عرصه اجتماع مطرح می‌شود [در جمع خانوادگی] مطرح نشود اما مسلما چیزی نیست که شنیده نشود اما اقای خامنه‌ای تحملش را ندارد.تصور اینکه من آقای خامنه‌ای را خطاب قرار دهم و سوال منطقی‌ام را مطرح کنم، احتمالش صفر است، چون آنچنان برخورد تند و خشنی با من خواهد شد که خودم از سوال خودم پشیمان خواهم شد.

آیا  ممکن است کسی از اعضای خانواده به خاطر انتقادی که از آقای خامنه‌ای می‌کنند، راهی زندان شوند؟

راهی زندان، نه، اما حذف می‌شوند. من ندیدم مواردی را که به زندان افتاده باشند. اما آقای خامنه‌ای کلام مخالف و حتی کلامی که در تایید نباشد را تاب نمی‌آورد. همه چیز باید در تایید آن ماهیت ذهنی باشد که مد نظر اقای خامنه‌ای است. موارد زیادی هست، اگر حافظه یاری دهد، می‌توان تک تک برخوردها را ذکر کنم. مثلا مورد خیلی بارزش، اعتراض مهدی، پسر محمد خامنه‌ای  به دخالت وزارت بهداشت در انتخاب و ادامه کار اعضای هیات علمی دانشگاه محل خدمتش بود و آقای خامنه‌ای حتی جواب نداد. یعنی یک سوال بسیار منطقی بود در باره کار نادرست آقای احمدی‌نژاد و وزارت مربوطه در حذف پست‌های هیات علمی و آدم‌هایی که دارند می‌آورند، آدم‌های صالحی نیستند، ولی آقای خامنه‌ای اصلا جواب نداد و روی‌اش را آن طرف کرد و اجازه نداد بحث ادامه پیدا کند.این اواخر محدود شده بود [حرف زدن در دیدارها] محدود شده بود به این که «نماز روزه‌های همه قبول» و «انشالله موفق باشید» و همین چیزها، در صورتی که در سال‌های گذشته، فضا باز بود و هر کسی که می‌خواست می‌توانست صحبت بکند، نه در چارچوب سیاست، بلکه مستقیما آقای خامنه‌ای را مورد خطاب قرار دهد، حرف بزند، صحبت کند...کاملا این فضا برچیده شده، کاملا این خلق‌تنگی و عصبانیت و خشم را می‌توان در نگاه و نحوه برگزاری همان مهمانی می‌شود دید. یک جوری از سر رفع تکلیف.

خانواده شیخ علی تهرانی چه موقعیتی دارند؟ بعد از بازگشتشان از عراق، حرف و حدیث فراوان بوده. اطلاعات مشخصی نبوده، اما به هزار و یک دلیل، خیلی‌ها تمایلی ندارد حرفی بزنند به جز پسرشان دکتر مرادخانی که عملا یک مخالف نظام است.

حقیقتش این است که دکتر مرادخانی [پسر خواهر رهبری و فرزند شیخ علی تهرانی] در فرانسه  به‌شدت فعال هستند و مصاحبه می‌کنند و مواضعشان  را هم اعلام می‌کنند. مادرشان خاله مادرم هستند. چیزی که از نزدیک دیده‌ام، این است که جز سختی، جز مرارت و محدودیت‌های زیاد اجتماعی، چه برای آقای شیخ علی تهرانی، چه برای خانواده در طول این سال‌ها چیزی وجود نداشته. همه که از بیرون نگاه می‌کنند، می‌گویند که خواهر رهبر بوده و هر کس دیگری که بود، باید اعدامش می‌کردند و باید شرایط خیلی سخت‌تری اتفاق می‌افتاد این سوالی است که مردم به نظر من باید از خود آقای خامنه‌ای بپرسند که چرا این کار را نکرده. من شنیده‌ام که آقای خامنه‌ای گفته‌اند که «من باید اعدام می‌کردم، منتهی من آدمی نیستم که خون بین من و خانواده‌ام قرار بگیرد». این البته در تناقض با حرف‌های دیگرشان قرار می‌گیرد که عین آب خوردن جوان‌های مردم را به بهانه‌های واهی می‌کشند و از بین می‌برند. اگر اعتقاد این است، اگر واقعا جرمی مرتکب شده‌اند،  شیخ علی تهرانی و خانواده‌شان متهم‌اند، باید حکمی از طرف دستگاه قضایی آقای خامنه‌ای صادر شود. اگر اعدامی صورت نگرفته، واقعا به این معنا نیست که دارند در ناز و نعمت دارند زندگی می‌کنند. من با این خانواده بزرگ شده‌ام و از نزدیک دیده‌ام که این خانواده برای طبیعی‌ترین حقوق‌شان مثل تحصیل، مثل کار چه مشقاتی را در واقع دیده‌اند و از هیچگونه حمایت برادر مادرشان استفاده نکرده‌اند و نخواسته‌اند، چون با جهان‌بینی‌شان اصولا در تضاد است. اما اگر آقای خامنه‌ای می‌گوید که خونی نباید ریخته شود، خون اینها که رنگین‌تر از خون جوانان مملکت بوده؟ چه دستگاه عادلی است؟ اگر باید حکم می‌داد خوب حکم می‌داد. به نظر من کسی که سو استفاده کرده، اقای خامنه‌ای است نه خانواده آقای تهرانی. آنها یک عقایدی داشته‌اند که برای خودشان محترم است. کاری کرده‌اند که به الان بر نمی‌گردد و مال سال‌های خیلی دور است با شرایط زمانی و مکانی آن دوره. اما بعد از بازگشتشان به تهران، چه خود آقای تهرانی و چه اعضای خانواده درگیر بازجویی‌های طویل‌المدت، زندان‌های طویل‌المدت، حصرهای خانگی طویل‌المدت قرار گرفتند و زمان زیادی برای «نرمال» شدن مسائل سپری شد. آقای [شیخ علی] تهرانی سن‌اش خیلی بالاست و طبیعتا حضور در کنار خانواده برای‌شان خیلی راحت‌تر است تا اینکه بخواهند در جایی جداگانه بخواهند ایشان را نگه‌داری کنند.الان شیخ علی‌ تهرانی با خانواده زندگی می‌کنند، اما در شرایطی بسیار سخت زندگی می‌کنند. جایی نمی‌توانند بروند، پاسپورت ندارند، از شهر نمی‌توانند خارج شوند، تحت نظر هستند. این چیزهایی است که درد آور است. برای من که علاقه هم دارم، پسرشان هم‌سن من است و دیده‌ام با چه مشقتی درس خوانده، پزشک شده، چگونه حق‌اش را به طرق مختلف خورده‌اند، واقعا دردآور است وقتی این را می‌بینیم. از آن طرف همه می‌گویند چون خواهر آقای خامنه‌ای بوده، هیچ اتفاقی نیافتاده. واقعا این طور نیست.

این روزها بعد از سخنان آقای مهاجرانی در باره پاک‌دامنی مالی خانواده آقای خامنه‌ای، بحث‌های زیادی مطرح شده. این حرف‌ها را که می‌شنوید، احساس ویژه‌ای پیدا نمی‌کنید؟


من سند و مدرک و رقم نمی‌توان بیاورم که بگویم چقدر سو استفاده مالی وجود دارد، اما در مرکزی که هم تقدس وجود دارد، هم پول زیادی هست و هم زور سپاه وجود دارد، مگر می‌شود گفت که حتی اگر پاک‌ترین افراد آنجا کار کنند، در دراز مدت مجموعه سالمی از آب در بیاید. در عین حال شواهد زیادی وجود دارد که مستقیما دخالت می‌کنند. من دخالت مستقیم آقای خامنه‌ای را در مساله نفت جدی می‌بینم و پایش هم ایستاده‌ام و حرف دارم. برادر کوچک آقای خامنه‌ای حسن خامنه‌ای سالهاست رییس بازرسی وزارت نفت است. سر چندین وزیر را هم خورده است. آقای خامنه‌ای مستقیما بر پول نفت و قراردادهای نفتی تسلط دارد تا ریال آخرش. چیزی نیست که بدون اطلاع او و مجوعه اش چیزی جابجا بشود. اینکه بگویند آقای احمدی‌نژاد پول را واریز نکرده به این شکل نمی‌تواند باشد که ایشان بخواهد یا نخواهد واریز کند. اما مبلغی که این وسط «گم و گور» شده خیلی بالاتر از این حرف‌هاست در همه عرصه‌های مالی، برای اینکه می‌دانید که ایشان به عنوان مرجع تقلید، یک سری وجوهاتی دارند که به بیت رهبری واریز می‌شود، به واسطه مقام حقوقی‌ای هم که دارند، یک سری بودجه‌هایی هست و خودشان و مجموعه‌شان تصمیم می‌گیرند که اینها کجاهزینه شود. آقای مهاجرانی دارند زندگی شخصی ایشان را زیر سوال می‌برد یا زندگی  حقوقی‌شان را؟ در هر دو بعد به نظر من نه تنها لکه‌های خاکستری وجود دارد، بلکه شاید در یک انبوه سیاهی بشود تک و توک نقاط روشن  و سفیدی پیدا کرد. این تعبیر من است، منتهی من کارشناس مسائل اقتصادی نیستم و نمی‌توانم بدون مدرک ثابت کنم، اما امیدوارم کسانی که در جریان واقعیت‌ها هستند بیایند و حرف بزنند. من به عنوان یک عضو خانواده می‌گویم که حرف‌های آقای مهاجرانی به هیچ عنوان قابل تایید نیست، و اگر هم چیزی هزینه شده که شکلش شرعی بوده، بر می‌گردد به ماهیت بیت که برای هرچیزی می‌تواند یک سرپوش شرعی درست کند که مثلا این پول در اینجا یا آنجا هزینه شود و خیلی‌هایش را ما نمی‌دانیم. کسی نمی‌داند چه حجم پولی وارد بیت می‌شود و خارج می‌شود و آیا این حجم پول دست آدم‌های درست‌کار است و جابجا نمی‌شود. مسلما اقای خامنه‌ای هفتاد و خرده‌ای ساله نمی‌آید پول‌ها را در جیبش بگذارد و یا برای اعضای خانواده برود خانه بخرد، اما این مجموعه، مجموعه فاسدی است و فساد این مجموعه به کسی بر می‌گردد که آن‌را درست کرده و مسوولیت‌اش با آقای خامنه‌ای است. یک عده‌ای که الان در بیت هستند، از زمان ریاست جمهوری ایشان در کنارشان بوده‌اند و امین آقای خامنه‌ای محسوب می‌شوند. اگر پولی قرار شود هزینه شود، از حساب ویژه و وجوهات است و هر جور تشخیص می‌دهند خرج می‌کنند. من حرفی را که می‌زنم به‌واسطه آشنایی بیست ساله با آن مجموعه است. بیست سال است آنجا رفته‌ام و آدم‌ها را می‌شناسم. موقعیت‌ها را می‌دانم... فقط یک نمونه بنیاد حکمت اسلامی صدرا زیر نظر برادر بزرگتر آقای خامنه‌ای محمد خامنه‌ای با آن رقم های میلیاردی که ردیف بودجه داشت در زمان وزرات ارشاد آقای مهاجرانی و خود ایشان می‌آمدند دست بوس محمد خامنه‌ای برای رفع و رجوع که البته قرار بود همه اینها در خدمت فلسفه باشد الان آن مجموعه تبدیل شده به یک کارتل اقتصادی بزرگ. شروع کردند به خریدن مجموعه‌های صنعتی به ثمن بخس و پول درآوردن از فلسفه. کی می‌گوبد علوم انسانی پول ساز نیست؟! [برای پسران سید محمد هم] کافی است عموی آدم رهبر فرزانه کشور باشد.

گزارش مخلمباف را حتما خوانده‌اید که گفته می‌شود از طرف نزدیکان مهدی هاشمی به‌دست مخلملباف رسیده است. وقتی آن گزارش منتشر شد چه احساسی پیدا کردید؟

من آن گزارش پخش شد، خود من یکی از اولین کسانی بودم که با آن مخالفت کردم. نزدیک به ۶۰٪ آن گزارش خلاف واقع است.

از کجا می‌دانید؟

چیزهایی که اعلام کرده بودند، تعداد اسب‌ها و دارایی‌هایی که گفته بودند، هیچ ارجاعی نداده بودند. من می‌توانم با تخیل خودم چیزهایی را در مورد آقای هاشمی رفسنجانی بنویسم. خود من در طول بیست سال، این ابعاد وسیع را ندیده بودم. انتقادم هم در آن مقطع  به گزارش آقای مخملباف این بود که چنین گزارش‌هایی به پتانسیل جنبش سبز آسیب وارد می‌کنند. چیزهایی در آن گزارش بود که وارد فاز خاله‌زنکی و زندگی شخصی اقای خامنه‌ای شده بود و دردی را هم دوا نمی‌کرد. اگر هم سو استفاده‌ای صورت گرفته، در این حد و اندازه‌ها نیست و با ظاهرسازی اتفاق می‌افتد و افراد واسطه بسیار زیادی هستند که از طریق آنها کار انجام می‌شود. حجم سو استفاده حتما بسیار زیاد است، اما نه به آن شکل بچه‌گانه که اقای مخملباف لیست کرده بود دانه دانه... لیست عصاهای آقای خامنه‌ای را گذاشتند و یکی یکی قیمت‌گذاری کردند. فضا را به این سمت بردن ما را به جایی نمی‌برد.آدم‌هایی هستند از من آگاه‌تر و کار کشته‌تر که می‌توانند نظر بدهند. خود من به عنوان عضوی از خانواده در آن مقطع برآشفته شدم، چون حس کردم که مسیر جنبش سبز را با هدف قراردادن خاله‌زنکی مسائل جنسی و مالی آقای خامنه‌ای [آن هم غیر واقعی] منحرف کرده‌اند.آن گزارش طوری بود که انگار اگر اقای خامنه‌ای همین امشب بمیرد، همه مشکلات حل شود. یک مجموعه‌ای از افراد وجود دارد که منافعی دارند.یک حلقه‌ تنگی هم هست که نزدیک‌تر و امین‌تر است نسبت به اقای خامنه‌ای. شما ممکن است یک متر در سراسر کشور به نام ایشان پیدا نکنید. اما آیا این به آن معنا است که این ملک وجود ندارد؟

نوه خواهر رهبری از ثروت و قدرت و روابط سیاسی در خانواده خامنه‌ای می‌گوید

آیت‌الله خامنه‌ای امور بازرسی وزارت نفت را به برادر خود سپرده... وزرا می‌روند و می‌آیند اما سید حسن خامنه‌ای باقی است. برادر بزرگ‌تر از طریق بنیاد‌ش پول زیادی به چنگ آورده و سید هادی نیز حاشیه امن خودش را دارد و از نداری به دارایی رسیده است.

شناخت خانواده رهبری به این راحتی‌ها نیست. حمید رضا فروزانفر، نوه خواهر بزرگ‌تر سید علی خامنه‌ای این فضا را بازتر می‌کند:

اسم واقعی شما چیست؟ گویا خانواده خامنه‌ای با اسم دیگری شما را می‌شناسند.اسم شناسنامه‌ای من حمیدرضا فروزانفر است ولی در خانواده مرا مسعود صدا می‌کنند. این مساله مرسوم است، مثلا می‌دانم مسعود(پسر آقای خامنه‌ای) هم اسمش محسن است از آنجا که فامیل پدربزرگ من، داماد خانواده خامنه‌ای، شمس‌اللهی بود، هر موقع در ارتباط با «بیت» قرار می‌گرفتیم و می‌خواستیم آنجا برویم، اسم من مسعود شمس‌اللهی رد می‌شد که من هم از این بابت خیلی شاکی بودم.من را سال‌های سال به این نام «مسعود شمس‌اللهی» می‌شناختند و در واقع تبدیل به یک هویت جداگانه برای من شده بود و اختراع بیت بود و هیچ نقشی در آن نداشتم.البته دو اسمه بودن مساله ای نیست اینکه شما دو اسم و دو فامیل داشته باشید مساله ساز است. شما سال‌هاست با خانواده رهبری در ارتباط هستید. یادتان می‌آید از چه زمانی رابطه شکل گرفت؟ارتباط من با خانواده ایشان بیشتر از طریق مادربزرگم که خواهر آقای خامنه‌ای هستند شکل گرفت و اولین چیزهایی که به ذهنم می‌رسد از این رابطه، برمی‌گردد به سال ۱۳۶۸ که برای اولین بار همراه خانواده خودم به دیدار ایشان رفتیم. اولین تصویر ذهنی من از آقای خامنه‌ای که توی ذهنم هست و دیدمشان، بر می‌گردد به سال پنجم ابتدایی در سال ۶۸.شما با فرزندان ایشان از همان موقع در ارتباط بودید؟بله، من با مسعود و میثم و همینطور برادرزاده آقای خامنه‌ای، حامد خامنه‌ای، که با هم رفیق بودیم و از دوران کودکی با هم بزرگ شده بودیم، تقریبا همسن هستیم. مساله‌ای که وجود داشت این بود که من فامیل درجه ۲ به حساب می‌آمدم، نوه خواهر بودم، و ارتباطی که با فامیل‌های درجه یک دارند اندکی متفاوت است با روابطی که با فامیل‌های دورتر دارند، اما من به هر شکل سعی می‌کردم که ارتباط برقرار کنم و دوران هم دوران نوجوانی بود، کلی کنجکاوی و در واقع جست‌وجوگری در ذهنم بود که مرا به آنها وصل می‌کرد، به‌خصوص با مسعود و میثم و حامد.حالا شما دو سالی است که عملا از کشور خارج شده اید. در این محدوده زمانی، و با توجه به دیدار اخیرتان، آیا متوجه هیچ تغییری هم شدید؟بگذارید جور دیگری جواب بدهم. من در طول بیست و دو سالی که از رهبری آقای خامنه‌ای می‌گذرد، متناوب رفت و آمد داشته‌ام، خارج از چارچوب خانواده، به خاطر اینکه توی آن مقطع آدم مذهبی‌ای بوده‌ام و بسیار هم آرمان‌گرا، در سنین حدود بیست سال، ایده‌هایی در ذهنم شکل می‌گرفت که فکر می‌کردم با حضور در چنین فضایی، ممکن است بتوانم مثمر ثمر واقع شوم، بنابراین، به‌تناوب درخواست می‌کردم که در نماز های مغرب و عشا حضور داشته باشم و با بچه‌ها شروع کنم به بحث کردن، اگر بشود با خود آقای خامنه‌ای در ارتباط باشم و حرف بزنم که این  البته خیلی ایده خام‌دستانه‌ای بود، برای اینکه هر چه جلوتر آمدم، دیدم فضای بیت جوری نیست که کسی بتواند حرفی بزند، حتی اگر درست باشد، تحلیل من از آن مقطع این بود که بیت رهبری، خیلی کانالیزه شده است و یک عده آدم هستند که یک‌سری اخبار و اطلاعات را به بیت رهبری می‌دهند، حالا در درست و نادرستی آنها شک داشته باشیم یا شک نداشته باشیم، تصمیمات اینجوری ساخته می‌شوند. یعنی ساختاری داشت بیت رهبری که بسیار بسته بود و کسی نمی‌توانست وارد حلقه‌های نزدیک‌تر شود. من هم آنجا یک پسر نوجوان بودم، بازیگوشی می‌کردم، شیطنت می‌کردم، و سعی می‌کردم از یک سری چیزها سر در بیاورم، در حد توان ذهنی خودم، در دوران نوجوانی و دبیرستان.هر چه جلوتر آمدم، بیشتر توی ذوقم خورد و در واقع بیشتر توی روحیاتم تاثیر گذاشت، برای اینکه احساس کردم آن تفکرات ایده‌آل‌گرانه که دارم، هیچ‌وقت به منصه ظهور نمی‌رسد برای آنکه یک عده آدم هستند که مانع‌اند و اساسا نمی‌گذارند این صدای متفاوت به گوش کسی برسد.


آیا شما تنها کسی از کل مجموعه فامیل بودید که صدای متفاوتی داشت؟   من در خانواده‌ای بزرگ شدم که همیشه از فعالیت مستقیم سیاسی پرهیز داده می‌شده. پدربزرگ من آقای شمس‌اللهی داماد خانواده خامنه‌ای، روحانی میانه رویی بودند که سرشان به کار خودشان بود. شرعیات را مد‌نظر قرار می‌دادند و معتقد بودند ورود به سیاست آدم را از زندگی عادی خودش می‌اندازد. ممکن است آن هوش و ذکاوت لازم را نداشته باشیم و ابزار دست عده‌ای شویم که حاصلی برای ما نخواهد داشت جز از دست دادن زمان و موقعیت درسی و این حرف‌ها. در یک چنین فضایی و با داشتن چنین نسبت خانوادگی با توجه به آن چه در بطن جامعه می‌گذرد داشتن نگاه و صدای متفاوت ناخودآگاه تبدیل به «تضاد» بین نسل قدیم و جدید می‌شود. ولی شرایط  هیچ‌گاه طوری نبود که مسائل را علنا مطرح کنیم، هر چه جلوتر آمدیم، این تضادها که در سطح جامعه بیشتر شد، این فضا را هم برای ما ایجاد کرد که در جمع‌های خانوادگی، به‌مناسبت ماه رمضان یا به‌مناسبت عید و عروسی و هرچیز، بحث‌هایی صورت بگیرد، به‌ویژه این اواخر. چه بسا که قبلا این همه وضعیت حاد نبود. این تفکیک بین اعضای خانواده نسبتا جدیدتر است. به همان میزانی که ما از بیرون «فید‌بک» می‌گرفتیم، در داخل بیت فضا برای ما بسته‌تر می‌شد. من خودم به یاد ندارم که ما با آقای خامنه‌ای توانسته باشیم مستقیما وارد بحثی بشویم. این اساس غیر ممکن بود. اگر هم صحبتی بود، با مصطفی، با مجتبی، با  مسعود و حتی با میثم. میثم توی این  موارد کمتر از بقیه دخالت می‌کرد. بحث‌ها در حد تبادل نظر بود و بعضی اوقات هم تند می‌شد. من شنیدم بعد از ماجرای جنبش سبز، در برابر سوال «این چه رفتاری است که با بچه‌های مردم کرده‌اید و با آقایان موسوی و کروبی چه کاری است که کرده‌اید؟ اینها به هر حال کاندیداهای همین نظام هستند؟» آقای مجتبی خامنه‌ای به صراحت گفته بود «ما خیلی در مورد اینها لطف کرده‌ایم و اینها را باید از همان روز اول می‌سوزاندیم و از بین می‌بردیم تا اینکه کار به اینجاها نکشد».از آنجایی که هیچکدام از اعضای خانواده، سیاستمدار نبودند و کار سیاسی نمی‌کردند، و فضای بیت هم یک فضای بالاجبار خانوادگی تعریف می‌شد، نمی‌توانستیم زیاد مسائل سیاسی را مطرح کنیم، اما به هر شکل حرف‌مان را می زدیم و گاهی با نرفتن‌مان اعتراض‌مان را بیان می‌کردیم، تا این اواخر که خیلی از مسائل رو شد و قابل اغماض هم نبود. بنابراین حضور یک نفر در جمع خانوادگی به معنای تایید بود و نرفتن به معنی عدم تایید.در سفر اخیرم به ایران، برداشت من این بود که قضیه خیلی حاد‌تر از این حرف‌هاست. آقای خامنه‌ای به چیزی به‌نام «صله رحم» در روابطش معتقد است و از آنجا که خودش محدودیت دارد برای دیدن اعضای خانواده، از فامیل دعوت می‌کند که به دیدنش بروند، و خیلی هم معتقد بوده که باید همیشه این مساله انجام شود. اما بر سر مواضع فکری اعضای خانواده، این «صله رحم» که جزو یکی از سنت‌های اسلامی هست را عملا حذف کرده است. و رسما دیگر ایشان است که دعوت نمی‌کنند چون ما مثل ایشان فکر نمی‌کنیم. و این برای من خیلی جالب بود.  در خود اعضای خانواده خامنه‌ای (برادرها و خواهرها) این شکاف و انشقاق کاملا دیده می‌شود. یا به دلایلی و به خاطر منافعی سعی شده این ارتباط را حفظ کنند که مبادا از طرف بیت رهبری محکوم بشوند به اینکه طرفدار طیف خاصی هستن دیا کاملا طرد شده‌اند چون طور دیگری فکر می‌کرده اند. این طرفداری یا عدم طرفداری می‌تواند ضرها و منافعی برای اعضای فامیل داشته باشد. در باره اعضای خانواده شایعاتی هست، در باره برادر بزرگ‌تر شایعه است که از امکانات مالی ویژه‌ای برخوردار است، یا برادرشان حسن که ناظر بر امور نفت کشور است. اطلاعاتی در باره مجموعه روابط مالی این‌ها دارید، آیا هیچگاه در سطح خانواده در باره این افراد حرفی زده می‌شود؟در مورد این دو برادر، گرچه سند و مدرکی به همراه ندارم که ارایه کنم، اما اطلاع دقیق دارم. در طول بیست سال در باره اینها شنیده‌ام و دیده‌ام. در مورد برادر بزرگ‌تر، ایشان در سال ۷۸ یک کنفرانس بزرگ بین‌المللی برگزار کردند، برای احیای فلسفه ملاصدرا با این انگیزه که ما یک بار دیگر آوازه حکمت اسلامی را جهانی کنیم. این ظاهر مساله بود و این تبدیل شد به یک بنیادی که قرار شد آثار ملاصدرا  را به صورت تصحیح شده‌ای برای چاپ و نشر آماده کند. تا آنجایی که من می‌دانم، چیزهایی را که می‌دیدم برایم عجیب و غریب بود. قیمت بلیت‌ها و هزینه مهمانی‌ها و هتل‌ها. تا زمانی که در چارچوب فلسفه اسلامی بود، آدم می‌توانست یک موضوعیتی برایش پیدا کند، اما در دراز مدت اگر چنین مجموعه‌ای مستقیما از پول نفت، تغذیه کند، کما اینکه گفته می‌شد آقای مهاجرانی برایش مستقیما ردیف بودجه گرفته بودند در وزارت ارشاد، در دراز مدت، بنیاد حکمت اسلامی صدرا تبدیل شد به یک مجموعه کاملا اقتصادی که گه‌گداری هم کار علمی انجام می‌دهد. یک مجموعه‌های صنعتی را به ثمن بخس در اختیار اینها قرار دادند و خریداری کردند با این توجیه که هزینه‌های این مجموعه را از بخش‌های صنعتی تامین کنند. این را کارشناس‌ها باید بنشینند و ببینند چقدر خروجی داشته، این از عهده من خارج است چون من کلیت ماجرا را دیده‌ام، و می‌توانم به کسانی ارجاع بدهم که می‌توانند این مساله را با رقم و عدد ثابت کنند.در مورد آقای حسن خامنه‌ای هم، ایشان سال‌ها مدیر کل ارشاد در مشهد بودند، بعد به تهران می‌آیند و از سال‌ها پیش رئیس بازرسی وزارت نفت می‌شوند. و ایشان نظارت می‌کنند بر قراردادها و این پولی که جابجا می‌شود به کجاها می‌رود و به کجاها نباید برود. برای اینکه بتواند  کنترل کند که پول نفت کجا هزینه شود. تسلط بر پول نفت و دعوا بر سر آن از خیلی قبل تر وجود داشته، حتی از زمان آقای زنگنه دست آقای  سید حسن خامنه‌ای و رهبری بوده است. این  از مستقیم‌ترین دخالت‌های  بیت رهبری در عرصه نفت است که البته  مستقیما به خود ایشان بر می‌گردد.یکی از برادرها که در سوی مقابل است، سید هادی خامنه‌ای است، نماینده سابق مجلس و ناشر روزنامه، اما همه از ایشان به عنوان یک فرصت‌طلب حرف می‌زنند. آیا این مساله صحت دارد؟دقیقا. آقای هادی خامنه‌ای بسیار آدم باهوشی است و بلد است از باد مخالف چگونه استفاده کند. در شرایطی که اوضاع خوب نیست می‌داند چه کار کند و در شرایطی که کشور آماده است، می‌آید اظهار نظر می‌کند. اگر روند موضع‌گیری‌های هادی خامنه‌ای در دوسال گذشته را بررسی کنید، می‌بینید که نزدیک به صفر است، در صورتی‌که این آدم در خفا مشغول مال‌اندوزی است، حلال و حرامش را باید بنشینیم صحبت کنیم، اما مسلما آن چیزی که  برای من واضح است، بر پایه رانت است، چون من به خوبی یادم است ایشان در خانه سازمانی نیروی هوایی زندگی می‌کردند و وضع خوبی نداشتند، عبا و عمامه ایشان سال به سال تغییر نمی‌کرد. از یک مقطعی به بعد وضعیت ایشان تغییر کرد، در یکی از بهترین مناطق خانه گرفتند، وضعیت خانه، ماشین و هر آنچه عرف به نام ثروت می‌شناسد. ایشان سوژه جالبی هستند و در خفا کار می‌کنند...یکی به نعل  و یکی به میخ...و هر جا لازم باشد وجهه اصلاح طلبی خودش را دارد، حاشیه امنیتی هم برای خودش دارد چون برادر رهبر است و در این اوضاع به هم ریخته جزو معدود کسانی است که خیلی راحت کار می‌کند.خب کسان دیگری هم از مجموعه فامیل هستند که مثلا در ساختارهای حکومتی و دولتی حضور داشته‌اند، در دولت یا سفارت‌خانه‌ای... نگاه افراد فامیل به ایشان چگونه است؟برخی از اینها هستند که در قالب روزنامه‌نگار اصلاح طلب هم وارد می‌شوند و احیانا در سفارت‌خانه‌ای هم مشغول کار می‌شوند و جوری رفتار می‌کنند که اگر مزدور جمهوری اسلامی نباشند، حرف‌های‌شان به درد جلو بردن چندین سناریو می‌خورد. هر کدام که به هدفی نزدیک‌تر باشد...بیشتر منافع حزبی برایشان مهم است تا منافع ملی. به خاطر موقعیت فامیلی هم یک حاشیه امنیت برای خودشان قایل هستند. در ایران که بودم، نظر اعضایی از فامیل را در باره چنین افرادی گرفتم که با نظر من همسان بود. من منابع خودم را نمی‌توانم معرفی کنم، اما  در مورد این دسته می‌گویند که هم از توبره می‌خورند و هم از آخور. متناسب با شرایط ممکن است درست را غلط نشان دهند و غلط را درست. اینها با افکار عمومی بر اساس منافع خودشان بازی می‌کنند که به نظر من کار کثیفی است. شاید به نحوی دارند به بقای نظام اسلامی کمک می‌کنند، از زاویه دید خودشان. این حرف‌های این عده که می‌خواهند جا بیاندازند که مشکل با «اصلاح» حل می‌شود،
برای من قابل هضم نیست و از نظر بسیاری از اعضای خانواده هم منطقی به‌نظر نمی‌آید. برخی از این افراد فامیل ممکن است در پس پرده کاری کنند و تعداد اندکی هم با ژست اصلاح‌طلب در عرصه عمومی.

sourena.de - آلمان - اشتوتگارت
ولی وقیح(خامنه ای شیره ای) اینقدر آشغاله که فک و فامیلش هم از وجودش خجالت میکشن. البته این نشانه سقوط رژیم ولی وقیحه که حتی اطرافیان ولی وقیح هم سعی میکنن خودشون رو از این لکه ننگ دور کنن. مرگ بر خامنه ای و مزدوران جنایتکارش
پنج‌شنبه 11 فروردین 1390

khosh bavar - ایران - یزد
با عرض معذرت, فقط 4 خط جواب سوال اولی را خواندم که بقیه اش دیگه حرف و داستانی است که قصد دارند خوش باوران ایرانی را فریب دهند که مثلا مقصر این ضحاک ساندیسی نیست که خوناشام شد, بلکه دوران کودکی اسفباری داشته, و اصلا ما " نباید " منفی به ساختار ولایت قبیح فکر بکنیم که ایا درست است یا غلط, بلکه سیدعلی در دوران کودکیش بی تربیت و عقده ای بود که او را بموقع پیش " تعمیرکار " روانشناس نبردند ! فراموش نشود که Bill Clinton و Obama بیپدری بزرگ شدند ولی دارای چنین شخصیتی بزرگی هستند, درثانی میلیونها فرزندان دنیا با شرایط بدتری بزرگ میشونند که هیچ کدامشان مثل این سیدعلی خوناشام نشد, وگرنه جهان پر از گراف دراکولا بود ! اصل قضیه که همان اسلام اخوندیست, خراب است و بس ! شاد و ایرانی باشیم .
پنج‌شنبه 11 فروردین 1390

z.e.molla - ایران - ایران
این ملاعلی بیماریکه من میشناسم وقتی نوجون بود مورد علاقه شخصی بنام میرزاعلی ذغال فروش بود....و به همین جهت هست که این یارو هم سربسته به اون اشاره کرده.روح میرزاعلی ذغال فروش زیر بازار سرشور مشهد شاد باد.
پنج‌شنبه 11 فروردین 1390

mahasti - ایران - تهران
درسته من با نظام فعلی میانه خوبی ندارم. اما. بیشتر ازینکه آقای خامنه ای عقده کودکی داشته باشه ف به نظر میاد همین خواهر زاده عقده ای بوده و کلماتش طبق نظریه علم روانشناسی مفت نمی ارزه و چرنده.
پنج‌شنبه 11 فروردین 1390

aria-aria-nl - هلند - روتردام
خوب یکدفعه مینوشتی با یک ادم روانی و عقده ای خطرناکی روبرو هستیم دیگه.
پنج‌شنبه 11 فروردین 1390

delavar2011 - ایران - ایران
درود بر شما من با خواندن این مطلب دچار دگرگونی شدم و نه تنها از سید علی و حکومتش رو برگردان شدم که حتی از دین هم برگشتم و دیگر مسلمان نیستم و مذهب پیشین خود را مایه ننگ می دانم . قابل توجه کلیه سربازان گمنام و بسیجی شما هم مثل من دست از حمایت این جانور برارید و به اغوش مردم برگردید وضعیت خیلی خیته هر انی ملت ستمکشیده و دست از جان شسته بساط این سید مافنگی عقدهئ را برمیچیند به زیر اوریم جمهوری اسلامی و به پا کنیم جمهوری ایرانی
جمعه 12 فروردین 1390

iranazadiran - ایران - تهران
نکته ی اصلی که باعث روند کنونی و جامعه ی فاسد و سرتا پا ریا و تظاهر شده ریشه در دوگانگی و ریاکاری این شخص دارد که از ابتدا جز خصیصه های ذاتیش بوده وگرنه محال است انسانی که ذاتش صادق باشد و یا متظاهر نباشد در سختترین شرایط دست به ریاکاری و حیله گری بزند. البته قطعا هیچ کس این اختاپوس را درک نمی کرده است که چنین توانایی و مکرهای عظیم و نقشه های پلید و پتانسیل دیکتاتوری و رذالت دارد و او هر گونه که توانسته خود را به این مرحله رسانده که همه ببینند چه توانایی هایی دارد و چگونه می تواند همه را فریب دهد و یا ساندیس خوران را شستشوی مغزی دهد غرب را فریب دهد و شرق را با خود همداستان کند. اما با انداختن لچک وابستگی خود و مظلوم نمایی را هم به جا آورد. ...
جمعه 12 فروردین 1390

فریدون شیرازی - ایران - شیراز
چیزی که کفر مرا در می اورد و به عکس العمل وا میدارد اینکه چرا عده ای کرم مخالفت دارند و هرکسی سخنی بگوید زود یک انگ بهش میزنند.فکر کنم همین بیماری خامنه ای را دارند.این فروزانفر گفت این مرتیکه جنایتکار خامنه ای علاوه بر جنایتکاری عقده ای دروغگو و حقه باز است چرا حالا عده ای جفتک می اندازند و پاچه این اقا که فکر کنم برای اولین بار اسمش در ملا عام امده را میگیرند. این سایت 20 میلیون بار در ماه کلیک میشود بجز دو تا چپ و چوله که فکر میکنند خیلی حالیشان است و در هر موردی اظهار نظرهای بند تنبانی میکنند بقیه مطلب را میخوانند و مثل یکی از کاربران در بالا میگویند ببین یارو خامنه ای چقدر عوضی هست که خانواده اش هم از او شرم دارند.کاش منهم میتوانستم بخوانم و بروم
جمعه 12 فروردین 1390

iranazadiran - ایران - تهران
... بیخود نیست که منتخبش احمدی نژآد است چون دفیفا همین ریاکاری تظاهر چاخان بازی حرص همه را در آوردن و بیسوادی و پوشالی بودن مدارک و القابش مانند خود اوست. مذهبیون ریایی بگیرید ببینید دنیا و عقبی خود را چگونه فنا کرده و مسئولیت خونهای ریخته شده ظلم و ستم و حق کشی ها و غارت بیت المال بر گردن همه تان افتاده. چه امیدها را که نا امید نکردید چه جوانها و بندگان خدا را که به خاک و خون و حبس و ساقط کردن از زندگی نکشاندید چه تعداد آواره و دربدر شدند چه حقها که نخوردید این ضحاک علی وار زندگی می کند؟ خاک بر سر شما که دم از شیعیه ی علی بودن میزنید و پیرو این فرعون جاه طلب و حکومت افیونی مافیائیش هستند و سر در توبره ی فرمامین او. لعنت و نفرین علی و آلش بر همه ی شما ناکسین رذل و رهبر فرعون صفتتان باد.
جمعه 12 فروردین 1390

ابرقدرت ایران , مرکز جهان - ایران - تهران
واقعا این دهاتیها شرشان را از سایت کم کنند گل و بلبل میشود. /جلوه‌ای کرد رخت دید ملک عشق نداشت / عین آتش شد از این غیرت و بر آدم زد/
جمعه 12 فروردین 1390

feminism - انگلستان - لندن
گفتم ز ره ِ پند به ماری سرمست -- کَس دیدی اگر قبیح و عمّامه سَرست ) (. اورا نـَگِـزی که پیش ازو خواهی مُرد -- زیرا تنش از زهر ِ تو مسموم تَرسـت ) ( یکی از رباعیات زیبای مسعود آذر و شرح حال خامنه ای خونخوار که چون هیتلر بدنبال سر خوردگی و تحقیرشدنهای پی در پی اَش در کودکی تبدیل به جانوری خون آشام و درنّده ایی گردید !
جمعه 12 فروردین 1390

zartusht67 - المان - فرانکفورت
عقب افتادهای ذهنی و عقده ای را به فیضیه میفرستن انجا هم چندین سال عملیات بشکه دیگه خودتان تصورش را کنید چه جور جانورهایی از انجا بیرون میاد با پوزش کسی که با مادر خود .......با دیگران چها کند
جمعه 12 فروردین 1390

SarayeAzadi - انگلیس - لندن
این مصاحبه رو چندی پیش نیمه تمام در سایت خود آقای فروزانفر و سایت خودنویس خوندم. حال حوصله کردم و کامل خوندم . کپی این مصاحبه رو باید به آقای مهاجرانی ایمیل کرد شاید از ادعایش در تطهیر رهبرش شرم کند و بداند که دیر یا زود اسناد و قرائن, پته ها و نقش یکایک آنها در رانت خواری و فساد مالی باند دستگاه فاسد ولایت, رو آب میاد و بر همگان عیان خواهد شد. (از درج کامل این مصاحبه سپاسگزارم )
جمعه 12 فروردین 1390

ehsan_2nd_time - یوکی - لندن
در جواب سوال آخر خوب عملکرد اصلاح طلبها رو توضیح داده که چطور با ظلم به مردم برای بقای نظام تلاش می کنن. این پراگرافه آخر رو من از زمان خاتمی داد میزنم به همه میگم کسی نیس بفهمه و آخرش هم پا میشن چهل ملیون برای رای به موسوی! قربون ده نمکی که خوب شعور این ملت رو به تصویر کشید
جمعه 12 فروردین 1390

مشتعل - سوئد - استکهلم
مهستی جان تو رابطه ات با رژیم بد هم نیست و اگر نه هر کس یک چرخی تو ایران بزنه دستش میاد که چه هیولائی با باند مافیائیش داره مملکت رو مچاپه تو هم یکی مثل اون مهاجرانی مار مرده به وقتش زهر خودت رو به جون این مردم میریزی
جمعه 12 فروردین 1390

vahid4414 - امارات - دبی
من این چیزا رو قبول ندارم نه اینا رو قبول دارم نه تعریف ها رو . اصلا به من چه!! دزد و خونخوار بودن یا نبودنش هم هیچ نفعی به من نمیرسونه. شاد و سالم باشیم!
جمعه 12 فروردین 1390

DADA_ST - هلند - آمستردام
من کلّ مصاحبه را خوندم، به نظرم میاد ساختگی باشه . چون یه جاهایی مبهم ، شاخه به شاخه شده . هر چند از این آدم و کل خانواده و اطرافیانش و نظامش متنفرم و حاضر به زبون آوردن اسمش هم نیستم . ولی‌ به این مصاحبه خیلی هم اعتمادی نیست . به هر حال امیدوارم این نظام با کلّ افرادش از بین بره
جمعه 12 فروردین 1390

benjamin86 - انگلیس - اکسفورد
اگه زحمت نباشه یکی که این موضوع رو خوند بعدا خلاصه رو برا من توضیح بده که چی گفته ایشون اینهمه :) اما انصافی درست خلاصه کنید :)) ایول
جمعه 12 فروردین 1390

fetneh.gharn - امریکا - سیاتل
خاندان هزار دستان ، از دست شاه و کس و کارش راحت شدیم افتادیم گیر طاعون وا مصیبتا بر ما ملت که هر ننه من قمری میاد ولکن این ایران بینوا نیست و به این ملت خیانت میکنه .. شاید مشکل از فرهنگمونه که این اتفاقات نه با یک خاندان بلکه با هر خاندانی که به قدرت میرسن می افته؟؟؟؟!!!!
جمعه 12 فروردین 1390

rezashah1919 - ایران - تهران
انزمانی که یک ملائی بیش نبود و در واقع از گدائی و پس مانده های مردم روزگارش را میگذراند. تو خوابش هم نمیدید که روزی بتواند با دزدی و غارت وکشتن همین ملت / میلیاردها دلار در بانگهای خارج برای خودش کنار بگذارد. سگی را خون دل دادم که با من اشنا گردد/ندانستم که سگ خون میخورد خونخوار میگردد. افسوس به انسانهائی که صادقانه درایران مردند که این جنایتکارها به قدرت برسند.
جمعه 12 فروردین 1390

nader46 - انگلیس - لندن
ابر قدرت ایران-مرکز جهان لطفا زودتر بقچه ات را ببند و ازاین سایت به همون سایت حوزه برگرد.تا شرت واسه همیشه کنده بشه.
جمعه 12 فروردین 1390

feminism - انگلستان - لندن
nader46 - نادرجان منظورش خودِ هویج خورش است که دولتیان پالان بر پُشتش انداختند و نامش را ابر قدرت اَستران گذاشته اند .
جمعه 12 فروردین 1390

ابرقدرت ایران , مرکز جهان - ایران - تهران
nader46 - انگلیس - لندن.نادر قصاب شر که شما وطنفروشها بودید که به زودی شرتان کم میشود.مرگ بر وطنفروش توجیه گر (خودفریب)
جمعه 12 فروردین 1390

1k adame sadegh - کانادا - تورنتو
من فکر کنم که این رهبر در بچگی یک بلائی دیگر هم سرش امده که هر موقع ملت ایران بیشمار به خیابانها میایند و ترس رهبر به دستور تجاوز به ملت ایران در زندانها برای ترساندن می انجامد. درست همان کاری که با خودش کردن در بچگی و ترس بیحدی از ان واقعه دارد.این نشان میدهد که رهبر 1ک سایکوپت هست.
جمعه 12 فروردین 1390

PARVANE1 - انگلستان - برنموث
khosh bavar - ایران - یزد سلامخوشباور! بلاخره نگفتی از چه جنسی هستی. بماند فقط بگم که دوستت دارم. راحتم کردی. حرف دلمو زدی.زحمتم کم شد. شاد و زحمت کم باشیم.!!!!!
جمعه 12 فروردین 1390

khosh bavar - ایران - یزد
PARVANE1 - انگلستان - برنموث : https://iranianuk.com/article.php?id=61850 , https://iranianuk.com/article.php?id=61748 . شاد و پاسخگو باشیم !
جمعه 12 فروردین 1390

PARVANE1 - انگلستان - برنموث
khosh bavar - ایران - یزد با سلام مرسی از پیامت درمورد دستکش.حالا اگر دستکش به پوستم نساخت چی????.شادو سالم باشیم.
شنبه 13 فروردین 1390

khosh bavar - ایران - یزد
PARVANE1 - : سلام پروانه جون, میگم پنداری, شما قصد داری از من, ملا خوش باور دعانویس سایت بسازی ?! باشه, هر چه از دوست رسد نیکوست ! اگر دستکش از جنس چرم است, باید از جنس پارچه تهیه کنید و یا برعکس ! از نوع جنسم سوال کردی, که خدمتت بفرمایم, جنس من از جنس مرغوبه ! شاد و مرغوب باشیم .
شنبه 13 فروردین 1390

رأی دهید
نظر شما چیست؟
جهت درج دیدگاه خود می بایست در سایت عضو شده و لوگین نمایید.