سه شنبه ۳ فروردین ۱۳۸۹ - ۲۳ مارچ ۲۰۱۰
با گلشیفته فراهانی: دوست دارم بروم ایران...
این صدایی که می شنوید صدای گلشیفته فراهانی از پاریس است و صدایی هم که در پس زمینه صدای اوست، صدای شهر پاریس است. گلشیفته فراهانی عزیز کمی برایمان آواز خواندند. ممنونم از ایشان.گلشیفته: وای (با خنده) یعنی واقعا این را می خواهید پخش کنید؟ ما هر چه را که از الان بگویید پخش می کنیم. بدون هیچ کم و کاستی.ای وای...!
هیچ اشکالی نداره. شما به هر حال موسیقی خواندید. به هر حال شما داشتید تمرین موسیقی می کردید تا صدایتان باز شود. گلشیفته جان، دوست دارید همین الان و در همین وضعیت و حال و هوایی که دارید، بروید ایران و به کارتان، یعنی کار بازیگری، ادامه بدهید؟ الان؟ والله کار بازیگری را نمی دانم. دوست دارم بروم ایران نان و ماست بخورم. دوست دارم بروم ایران در اتوبان های تهران رانندگی کنم. به کویر بروم. بروم دوستان چوپانم را ببینم. بروم خوزستان، بروم خراسان. بروم کردستان و آذربایجان و بلوچستان.همه اینها را دوست دارم. ولی راجع به بازیگری در سینمای ایران؟ مطمئن نیستم. نمی دانم. کمی دل من از سینمای ایران شکست. اما این معلوم است که تمام فکر و ذکرم این است که روزی دوباره به آن عشق و مهری که در آن خاک است برسم و به آن نزدیک بشوم.گلشیفته، دوست دارید با چه کارگردان های دیگری در ایران کار کنید که تا به حال موقعیتش برایت پیش نیامده؟ به فضای سینمای ایران کار ندارم. به آن کارگردان هایی کار دارم که دوست دارید با آنها کار کنید ولی فرصتش برایت مهیا نشده؟ هر چند که شما با بسیاری از کارگردان های مشهور سینمای ایران کار کرده اید. و حتی جایزه های زیادی هم برده اید.من خیلی دوست داشتم با آقای پرویز کیمیاوی کار کنم. که ایشان هم الان در ایران نیستند و در پاریس هستند. ایشان از بزرگ مردان سینمای ما هستند و واقعا بد است برای سینمای ما که قدر ایشان را نشناختند و ندانستند و ایشان الان در پاریس ساکن اند. طبیعتا همیشه خیلی دوست داشتم با آقای بیضایی کار کنم. اما فرصتش مهیا نشد. با بسیاری از عزیزان دیگر که الان حضور ذهن ندارم که نامشان را ذکر کنم.از بازیگری در فیلم های خارجی چه خبر؟ من بعد از فیلم «علائمی از دروغ ، یا مجموعه ای از دروغ ها» در یک فیلم دیگر به نام «اژدها خواهد بود» از دیوید جافی بازی کردم. بازی در این فیلم چطور بود؟ چه شد که اصلا در این فیلم بازی کردید؟زمانی که در آمریکا بودم دو خانم که مسئول انتخاب بازیگر برای این فیلم بودند مرا دیدند و بعد هم که به اروپا آمدم در لندن خود آقای دیوید رولان جافی را دیدم. در آن دیدار با هم یک قرار دوستانه گذاشتیم و تصمیم گرفتیم که با همدیگر کار کنیم.
کار با رولان بسیار لذت بخش بود. برای اینکه کاری که او هم با بازیگر می کرد خیلی فوق العاده بود. واقعا با بازیگر کار می کرد. و این چیزی است که یک هنرپیشه خیلی برایش دلتنگی می کند، چون کارگردان ها، عموما بازیگران را به حال خودشان ول می کنند.لذت بخش ترین کارهایم را کارهایی می دانم که کارگردان ها، پوستم را کنده اند و تا انتها، آن چیزی را که می خواسته اند و طالبش بوده اند از من کشیده اند. بسیار لذت بخش است که با کارگردانی کار کنی که حس جادویی آن لحظه ها را می شناسد.پس از آن فیلم دیگری بازی کردم که یک هفته دیگر در پاریس اکران می شود. به نام «اگر بمیری می کشمت» که فیلم بسیار خوبی است، چون خیلی هم تجاری نیست و در سینمای دنیا یک فیلم تقریبا هنری است که حرفی برای گفتن دارد و با دیدن آن می شود حس های بسیاری را تجربه کرد.بعد از آن کار دیگری را بازی کردم به نام «مرغ و آلو» با مرجان ساتراپی که واقعا عزیز دل من است و دختر بسیار ناز، دوست داشتنی، مهربان و خوش قلبی است و خیلی لذت بردم از بازی در این کار، به خاطر اینکه داستان این فیلم در ایران می گذرد و در سال های ۱۳۳۰.در این فیلم، شهر تهران و مشهد در استادیویی در برلین بازسازی شده بود و من حس می کردم انگار دارم در خیابان های پایین شهر راه می روم و قدم می زنم ، تیر چراغ برق ها، باغچه ها و بسیاری چیزهای دیگر بازسازی شده بود و فوق العاده بود.در ایران شما واقعا بازیگر خوبی بودید. برای بازی در فیلم های زیادی جایزه گرفتید و بسیار خوب نقش هایتان را ایفا کردید و همه مردم چه در فضای سینما و چه خارج از فضای سینما تو را دوست دارند. اما تصور می کنم نقطه اوج کارتان در خارج از ایران همان فیلم اول، یعنی «مجموعه ای از دروغ ها» با ریدلی اسکات بود. آن اتفاقی که تصور می کردید بعد از بازی در آن فیلم می افتد، رخ داد؟اولین چیزی که من تصور می کردم این بود که دولت ایران این همه مرا آزار نمی دهد و این همه بی اعتمادی نسبت به من وجود ندارد. برای اینکه مطمئن بودم که در آن فیلم هیچ چیزی بر ضد سیاست های ایران وجود ندارد و برعکس، اتفاقا دارد تمام سیاست اشتباه آمریکا در قبال منطقه خاورمیانه را زیر سوال می برد.من با سر بالا به ایران برگشتم برای اینکه می دانستم این فیلم برای ما که در خاورمیانه زندگی می کنیم ؛ فیلم خوبی است. هرگز فکر نمی کردم این اتفاقات رخ بدهد.
اما در مجموع انتظار بالایی نداشتم. من همیشه سعی می کنم انتظارم را از زندگی محدود کنم و بگذارم ببینم زندگی چه برنامه ای برای من خواهد داشت. بنابر این من به رضای خدا راضی هستم و همان طور که آب در رودخانه به حرکتش ادامه می دهد، من هم سوار بر این موج بشوم و با آن بروم. من نهایت تلاشم را به کار می برم، اما در نهایت از سرنوشتم راضی هستم.شایعاتی شده بود مبنی بر اینکه در زمان فیلمبرداری فیلم «مجموعه ای از دروغ ها»، آقای اسکات فیلمنامه را هم دستکاری کرده است به خاطر مشکلاتی که ممکن بود برای تو پیش بیاید و یکسری از سکانس ها و پلان ها را حذف کرده و یا اضافه کرده است. این شایعات درست بود؟بله. سکانس هایی به فیلم اضافه شد. مثل آن سکانس هایی که قرار بود با همدیگر دست بدهیم و نمی توانستیم این کار را بکنیم که همسرم این پیشنهاد را دادند. ولی واقعا جاهایی از فیلم کم و زیاد شد و خیلی مراعات وضعیت من می شد.الان دوست دارید با کدام یک از کارگردانهای خارجی کار کنید و هنوز فرصتش برای شما مهیا نشده ؟ یا کدام بازیگر است که دوست دارید کنارش؛ نقش بازی کنید؟اگر بخوام راستش را بگویم باور کنید اصلا به این چیزها فکر نمی کنم. من فقط منتظرم ببینم هدیه زندگی به من چیست؟ من نمی خواهم پیش بینی کنم که در این جعبه چه هست و چه نیست؟ می خواهم ندانم این هدیه چیست و آن را به دست بیاورم.بسیاری از کارگردان ها هستند مثل آقای حمیدنژاد در ایران، که بسیاری از آنها را مردم به خوبی نمی شناسند ولی کار کردن با آنها از بزرگترین لذت هایی است که من خودم در سینما تجربه کرده ام. اسامی بزرگی در دنیا وجود دارند که توجه آدم را جلب می کنند. مسلما اگر جناب کوبریک زنده بودند طبعا کار کردن با ایشان خیلی لذت بخش بود. اما سعی می کنم به این مسائل فکر نکنم.به اسکار چه؟ تا به حال به آن فکر کرده اید؟ فکر می کنم همه بازیگران دنیا، حتی در جاهایی مثل تونس که سالی یک فیلم در این کشور ساخته می شود، حتما به آن لحظه فکر می کنند. گر چه فکر کردن به اسکار بسیار شیرین است اما در ذهن من مانند همان هدیه غیر منتظره ای است که برایتان گفتم.ما همین جا آرزو می کنیم که به زودی در مراسم اسکار شما را ببینیم و امیدواریم که جایزه بهترین بازیگر زن را به زودی گلشیفته فراهانی از ایران کسب کند. ما هم به این جایزه افتخار کنیم.انشاالله. من وقتی که به سیمرغ بلورین فکر می کردم، دلم سیمرغ را نمی خواست. بلکه دلم می خواست بروم بالای سن، و سیمرغ را بگیرم و آن را تقدیم پدرم کنم. الان هم اگر به اسکار فکر می کنم، به خود اسکار فکر نمی کنم بلکه به این فکر می کنم که بالای سن بروم و آن را به تمام جوانان ایران تقدیم کنم و دو کلمه به زبان فارسی با مردم از آن بالا حرف بزنم. اصل موضوع یعنی دریافت اسکار آن قدر برایم شیرین نیست که این فکر برایم شیرین است.از پدرتان یاد کردید، اجازه بدهید همین جا من از بهزاد فراهانی یاد کنم که در رادیو استاد من بودند و سال ها ایشان را می دیدم و از او درس می گرفتم. از همین جا عید را به بهزاد فراهانی عزیز تبریک می گویم. شما هم اگر دلتان بخواهد می توانید از این تریبون به ایشان یا هر کسی که دلتان می خواهد تبریک بگویید.من عید را به همه عزیزان نازنین ایران زمین تبریک می گویم. نوروز را به پدرم و مادرم تبریک می گویم و امیدوارم همه ما نو شویم. همه ما شادتر و شادتر باشیم.از آن جایی که می دانم موسیقی خوانده اید و به جز حوزه سینما، در زمینه موسیقی هم کار می کنید و پیانو می نوازید و با محسن نامجو هم کار کرده اید. از این فعالیت ها و کارهای موسیقایی که در یکی، دو سال اخیر انجام داده اید برایمان بگویید؟ کار کوچکی با همراهی محسن نامجو انجام دادم که البته الان او آمریکاست و اینجا نیست. کار مشترک کوچکی به نام سکوت با آقای منفردزاده انجام دادم که خیلی برایم عزیز بودند و دوست داشتم با ایشان کار کنم. کار دیگرم «جستجوی سرنوشت» بود.داستان این کار آخرتان چه بود؟ چون نوشته بودید که این کار را با همراهی دوستان انجام داده اید؟ گویا نام آهنگساز، شعر و موسیقی را به اسم دوستان ذکر کرده بودید؟ بله. آن دوستان خیلی مایل به ذکر نام شان نبودند. در حقیقت من فقط خواننده آن کار بودم و در آن کار خیلی کاره ای نبودم.کار دیگری هم به اسم شهرزاد قصه گو منتشر شد که شایع شده بود شما خوانده اید، جریان آن چه بود؟من خواننده آن کار نیستم. کاش من بودم چون واقعا آهنگ بسیار زیبایی است که اگر من آن را می خواندم شاید به آن زیبایی نمی شد. باورتان می شود اگر بگویم من در برنامه خودم در رادیو فردا آن کار را به اسم گلشیفته فراهانی پخش کردم. و البته فردای آن روز تکذیب کردم. ای وای ! حیف! کاش من آن کار را خوانده بودم خیلی کار زیبایی بود.
بخشی از آنونس فیلم «اگر بمیری می کشمت»
این چندمین عیدی است که خارج از ایران به سر می برید؟ دومین عید.خارج از ایران می شود آن حس و حال نوروز و عید را تجربه کرد؟نوروز در دل ماست. اما طبیعی است که همیشه در همان لحظه سال تحویل یک حس غم و نوستالژی و یک اندوه شیرینی وجود دارد. اما این اندوه شیرین است. چون سال دارد نو می شود و آن گل های یاس زرد و سفید همه جا هستند و آدم به این باور می رسد که نوروز در قلب ماست و می شود آن را با خودمان همه جا ببریم و به هر حال تمام کره زمین دارد زنده و نو می شود.همه ما که بیرون از ایران به سر می بریم درگیر یک پارادوکسی بین نوروز و ژانویه هستیم. در زمان ژانویه همه جا حس و حال سال نو وجود دارد اما ما در قلبمان آن حس و حال را نداریم و در زمان نوروز، هیچ جای دنیا حال و هوای ایران را ندارد. ما عید را در خودمان احساس می کنیم اما این حس در بیرون احساس نمی شود و خارجی ها این حس را ندارند.درست است ولی مهم این است که زمین این حس را دارد. دنیا دارد تازه می شود و مسئله ربطی به آدم ها ندارد. جوانه ها را روی درخت ها ببینید. تمام طبعیت این نو شدن را دارد با ما جشن می گیرد. برایم خیلی جالب بود. سیزده بدری بود که سبزه عید را گره زده و در آب رودخانه انداختیم. رودخانه سن پر از سبزه های عید بود.شب چهارشنبه سوری ما چون اینجا معذوریت قانونی برای روشن کردن آتش داشتیم یک آتش کوچولو راه انداخته بودیم و من با خودم فکر می کردم هر ایرانی که بوی آتش را حس کند، چقدر دلش شاد می شود.امسال وقت گره زدن سبزه ها چه آرزویی می کنید؟همیشه اول آرزوی سلامتی برای همه دارم. کلا من هیچ وقت آرزو نمی کنم بلکه اسم آدم هایی را که دوستشان دارم به زبان می آورم و برایشان سبزه گره می زنم و در نهایت برای تمام مردم ایران، مردم سراسر دنیا و برای همه موجودات زنده و آنچه که هست و آنچه که نیست و قرار است به دنیا بیاید و برای همه آرزوی خوب می کنم.در زمان سال تحویل چه؟ به آینده فکر می کنید؟ به گذشته؟ به روزهای پیش رو؟ در لحظه سال تحویل همیشه یک امید در دل آدم زنده می شود. به امیدواری همواره اعتقاد ندارم چون ممکن است بعد از آن، زندگی، آدم را نا امید کند. ولی در زمان سال تحویل، شاخه های امید در دل آدم جوانه می زند.آدم فکر می کند امسال دیگر... سال دیگر حتما همان سال رویایی خواهد بود.می توانید یک آرزو، یک پیام نوروزی، یا یک پیام تبریک برای کسانی که در ایران هستند، تو را دوست دارند، رادیو فردا را گوش می کنند و الان هم صدای تو را می شنوند، شاید در روستا باشند، شاید در شهرهای کوچک و بزرگ و حتی خارج از ایران باشند، خطاب به آنها داشته باشی؟من خاطره عجیبی از این رادیو فردا دارم. من اصلا رادیو فردا را نمی شناختم. یک روز در شهر آبادان، نزدیک ساعت چهار صبح داشتم از خیابانی رد می شدم که یک فرد کارتن خوابی که خانه نداشت و معلوم بود که در خیابان زندگی می کند، رادیوی بسیار داغانی داشت که صدای یک کانال فارسی از آن بلند شده بود. من از او پرسیدم ، این چه کانالی است که گوش می دهی؟ گفت این رادیو فرداست. شما رادیو فردا گوش نمی دهید؟ برای من خیلی عجیب بود و من خیلی خوشم آمد. الان بیشتر خوشم می آید چون فکر می کنم ممکن است جاهای زیاد دور از دسترسی باشند که ممکن است الان صدای مرا بشنوند و این حس که صدای من در این لحظه دارد در جاهای مختلف آن خاک پخش می شود، خیلی حس خوبی به من می دهد.آرزوی سلامتی، خوشی و خوشحالی دارم. خوشحالی و شادی به نظرم از هر چیزی مهم تر است. آدم می تواند بیچاره ترین و بدبخت ترین موجود کره زمین باشد ولی دلش شاد باشد. و شادی جای همه چیز را می گیرد. امیدوارم که شاد و سلامت باشند. آرزوی آزادی و آزادگی برای مردم کشورم می کنم. کاشکی که همه با هم بدون درد و ناراحتی بتوانیم در آن خاک، نوروز را جشن بگیریم و صدای سورنای لحظه سال تحویل را همه با هم بشنویم. قدر آن خاک را بدانند. آن خاک خیلی خوش است. خیلی ناز است.و جمله آخر...؟جمله آخر اینکه خوشحال باشیم . همه چیز در حال تغییر و عوض شدن و نو شدن است و در هر حالی که هستیم، باید تلاش کنیم آتش عشق به زندگی و شادمانی را در خودمان زنده نگاه داریم، با آنکه توفان های بزرگی همواره بر سر راه این آتش هست که خاموشش کند، ولی وظیفه انسانی ماست که این آتش را نگاه داریم تا بتوانیم هم خودمان با عشق زنده بمانیم و هم بتوانیم آن را به دیگران هدیه کنیم.هیچ چیز لذت بخش تر از هدیه دادن عشق و دوستی به دیگران و با عشق و خلوص نیت خدمت کردن به دیگران نیست.
zamanphp - ایران - اصفهان
|
امیدوارم امسال این رژیم منحوس با تاثیر از وضعیت منطقه سرنگون بشه تا تمام ایرانیان خارج نشین بتونند به خانه پدری بازگردند. به امید اون روز.... |
چهارشنبه 3 فروردین 1390 |
|
Ghooloo - ایران - آبادان
|
باز هم به آبادانیه ;-) گلشیفته اینجا بچه های آبادان همه طالبتند...خیلی هم دوست داریم...به امید اسکار |
چهارشنبه 3 فروردین 1390 |
|
Royan - المان - المان
|
باید تلاش کنیم آتش عشق به زندگی و شادمانی را در خودمان زنده نگاه داریم، با آنکه توفان های بزرگی همواره بر سر راه این آتش هست که خاموشش کند، ولی وظیفه انسانی ماست که این آتش را نگاه داریم تا بتوانیم هم خودمان با عشق زنده بمانیم و هم بتوانیم آن را به دیگران هدیه کنیم و هم جمهوری اسلامی را به اتش بکشم و ایران را پاک پاکیزه پس بگیریم. |
چهارشنبه 3 فروردین 1390 |
|
souroosh - ایران - ساری
|
عشق دریایی که پابانی ندارد. لعنت خدا بر حکومتی که همه محبت و انسان دوستی را از ما ایرانیان گرفت.دوست دارم گلشیفته زیبا و پاک |
چهارشنبه 3 فروردین 1390 |
|
fred1540 - بلژیک - هرنه
|
سلام امیدوارم سال 1390 90تا ارزوتون براورده بشه90تا عید دیگه ببینید زندگی تا دقیقه 90 سرشار از زیبایی امید ورسیدن به /رزوهاست و در اخر تا دقیقه 90 صبر کن روزهای خوبی پیش رو داری روزها را گذراندیم تا به خوشبختی برسیم غافل از اینکه ان روزها روز خوشبختی ما بود دلت واسه این روزها که در غربت هستی تنگ میشه بعدها از این روزها استفاده کن بر نمیگرده |
چهارشنبه 3 فروردین 1390 |
|
porharfi - هلند - آرنم
|
گلشیفته .یه تَـــــه چهره شباهت به بانو ی آواز ِ ایران *مـــرضیــه* داره!!.. "صدایِ مرضیـــه رو دو سِش دارم .دوسِش دارم!.." |
چهارشنبه 3 فروردین 1390 |
|
khosh bavar - ایران - یزد
|
reza.paris - ایران - تهران : رضا خان, اگر گلشیفته میگفت علیک ال سلام, حتما شما و دوستتان این تعبیر را میکردید که فردا بریم خواستگاریش ! شاد و ایرانی باشیم . |
پنجشنبه 4 فروردین 1390 |
|
azit4 - فرانسه - پاریس
|
با روسری خیلی قشنگتر بود.اینجوری با این قیافه زشتش آبرو ایرانی ها رو میبره |
پنجشنبه 4 فروردین 1390 |
|
poriyaye_vali - قطر - دوحه
|
. reza.paris - ایران - تهران....هنر پیشه ان نمیشه انتظار زیادی ازشون داشت...ناراحت نشو دوست عزیز اینا همشون مثه همن..دریای ساحل غم ندارد،،،،،!!!!!!!!!!! |
پنجشنبه 4 فروردین 1390 |
|
خانه به دوش - سوئد - استکهلم
|
ددی ده دو- دودی دده -دودا دی ده-چه بی صلیقه بی مزه اسکلت نما بهتر بود یک کمی نوحه خوانی برای.چلاغعلی.سر میدادید,,اگر سیاست اشتباه آمریکا در قبال منطقه خاورمیانه را زیر سوال می بردی چرا رفتی به آغوش اوباما پناهنده شدی. |
پنجشنبه 4 فروردین 1390 |
|
Carina80 - هلند - آمستردام
|
دوست عزیز azit4 فرانسه-پاریس اگه گلشیفته خودشو برهنه میکرد و انواع اقسام میک آپ هارو به خودش میزد آبروی ایرانیها حفظ میشد؟بیاید خودمان باشیم چرا فکر میکنیم هرکی بیشتر برهنه و آرایش کرده باشه متمدن تره؟زیبایی گلشیفته به همین سادگیشه و هنرش سبب افتخاره نا لباسش و چهرش که البته خیلی زیباست |
پنجشنبه 4 فروردین 1390 |
|
karaji - سوئد - گتنبرگ
|
هنرمند بسیار خوب و دوست داشتنی با شعوری بالا,امیدوارم موفق باشد و به اروهای قشنگش برسد و بتوانددوست داشتن را هم یاد بدهد. |
پنجشنبه 4 فروردین 1390 |
|