شنبه ۲۲ اسفند ۱۳۸۸ - ۱۳ مارچ ۲۰۱۰
پروژه حذف هاشمی از ریاست مجلس خبرگان
آیتالله مهدوی کنی (راست) در کنار اکبر هاشمی رفسنجانی
اکبر گنجی (روزنامه نگار و پژوهشگر)
طرح مسئله: اکبر هاشمی رفسنجانی متولد ۱۳۱۳ است و علی خامنهای متولد ۱۳۱۸. اولی ۷۷ ساله و دومی ۷۲ ساله است. رابطه این دو فراز و نشیب بسیار داشته است. نگاه علی خامنهای به هاشمی همان نگاهی نیست که او در دوران آیتالله خمینی یا سالهای اولیه زعامت خود داشت. حتی آن جملهای که صبح روز دوم خرداد ۱۳۷۶ پای صندوق رأی گفت که «براى شخص من، هیچ کس آقاى هاشمى رفسنجانى نخواهد شد» [۱]، تغییر نظر را پنهان نمیسازد. نشانه بارز آن سخنانش در خطبههای نماز جمعه ۲۹ خرداد سال ۱۳۸۸ است. با این که در آن خطبهها گفت: «من از سال ۱۳۳۶- یعنی ۵۲ سال پیش- ایشان را از نزدیک میشناسم» و هاشمی بعد از رحلت امام هم تاکنون «در کنار رهبرى» بوده، اما این نکته را هم گوشزد کرد که «من البته در موارد متعددى با آقاى هاشمى اختلافنظر دارم... بین ایشان و بین آقاى رئیس جمهور [محمود احمدینژاد] از همان انتخابات سال ۸۴ تا امروز اختلافنظر بود، الان هم هست؛ هم در زمینه مسائل خارجى اختلافنظر دارند، هم در زمینه نحوه اجراى عدالت اجتماعى اختلافنظر دارند، هم در برخى مسائل فرهنگى اختلافنظر دارند؛ و نظر آقاى رئیس جمهور به نظر بنده نزدیکتر است» [۲]. پس از آن هم جملهای در تأیید هاشمی از زبان علی خامنهای برون نیامده است. مسموعات جلسات غیرعلنی هم ناخوشایند است. هاشمی رفسنجانی هم در آخرین نماز جمعهای که در تابستان ۱۳۸۸ خواند نشان داد در زمینه نحوه زمامداری سیاسی بینشان اختلاف نظر وجود دارد. اما وی همچنان به مشی سابق خود در تأیید علی خامنهای ادامه داده است. انتخاب رئیس جدید مجلس خبرگان رهبری ماهها توجه رسانهها و سیاستمداران را به خود معطوف کرده بود. مجلس خبرگان رهبری در شرایط عادی نهادی فاقد اهمیت است که سالانه یکی دو بار اطلاعیهای در حمایت بی چون و چرا و تبعیت محض از آیتالله خامنهای صادر میکند. هر کس رئیس این مجلس باشد،هاشمی یا مهدوی کنی، این نهاد به این رویه خود ادامه خواهد داد. اما در شرایط غیرعادی- یعنی درگذشت ولی فقیه- نقش رئیس مجلس میتواند مهم باشد. به عنوان نمونه، اکبر هاشمی رفسنجانی در خرداد ۱۳۶۸ با نقل یک جمله در عرض چند ثانیه علی خامنهای را به رهبری رساند. وی در آن شرایط بحرانی که همه نمایندگان خبرگان حیران مانده بودند که چه باید گفت، در میز ریاست مجلس نشست و به نمایندگان گفت: «این حرف آقای شبستری را میخواهند آقایان؟ آقای شبستری چیزی از آقای طاهری شنیدند که امام جملهای درباره آقای خامنهای گفتند. اگر آقایان مایلند من نقل کنم، والا... ما شاهد داریم... ما با امام مباحثه داشتیم... فرد را هم میگفتیم، ما فردی را نداریم الان که مطرح کنیم در جامعه... ما فرضمان بر مرجعیت بود و همان مسائل بود. امام فرمودند چرا ندارید... آقای خامنهای... کسانی که موافق هستند قیام بفرمایند»[۳]. بدین ترتیب اکثریت اعضای مجلس خبرگان برخاستند و خامنهای رهبر شد. شبستری از آقای طاهری شنیده بوده است که آیتالله خمینی گفته بوده که چرا کسی وجود ندارد، آقای خامنهای. این عجیبترین و باورنکردنیترین نحوه انتخاب رهبر است. بدین ترتیب سید علی خامنهای در تاریخ ۱۴ خرداد ۱۳۶۸ توسط مجلس خبرگان رهبری به عنوان ولی فقیه برگزیده شد. اهمیت ریاست مجلس خبرگان رهبری برای چنین وضعیت ویژهای است. بدین ترتیب، اگر هاشمی رفسنجانی رئیس مجلس خبرگان رهبری باشد، اگر علی خامنهای زودتر از هاشمی رفسنجانی بمیرد، در آن صورت شاید رفسنجانی بتواند نقش تعیینکنندهای در انتخاب ولی فقیه بعدی داشته باشد. مخالفان رفسنجانی مشکل اول را با «سازماندهی» چندماهه، فضاسازی رسانهای و صحبت با تکتک نمایندگان خبرگان حل کردند. هاشمی در نطق افتتاحیه اجلاس خبرگان به همین امر اشاره کرد و گفت: «من از دو سه ماه پیش، احساس کردم که نوعی سازماندهی برای مسئله ریاست خبرگان شده است. البته از راههای ناصواب... واقعاً احساس خطر کردم... اگر آیتالله مهدوی کنی حاضر باشند مسئولیت را بپذیرند، مطمئناً بنده نامزد نمیشوم. برای این که رفع اختلاف بشود از ناحیه اسم من و این نهاد مقدس آسیب نبیند» [۴]. سپس آیتالله مهدوی کنی ۸۰ ساله را با ویلچر وارد مجلس کردند، هاشمی خود را کاندید نکرد و مهدوی کنی با ۶۳ رأی به ریاست مجلس خبرگان رهبری انتخاب شد. خیال مخالفان هاشمی از این جهت آرام شد. هاشمی که نباشد، مهدوی کنی بیمار هم نخواهد بود و کار در دست افرادی چون احمد خاتمی و محمد یزدی خواهد بود. اما این اطمینان از کجا آمده است که علی خامنهای زودتر از اکبر هاشمی میمیرد؟ خامنهای پنج سال جوانتر از هاشمی است و اهل ورزش هم هست. مگر وقت مرگ طبیعی افراد در چنگ تخمینهای سیاستپیشگان است؟ شاید هاشمی رفسنجانی زودتر از علی خامنهای درگذشت و فرصتی برای این خیالورزیها نماند؟ شاید سرنوشت این رژیم به گونه دیگری رقم خورد؟ به احتمال زیاد، در زمان انتخاب علی خامنهای در خرداد ۱۳۶۸ هاشمی بر این گمان بود که «حکومت» در دست خودش خواهد بود و خامنهای مقامی تشریفاتی است و همچون ملکه انگلستان فقط «سلطنت» خواهد کرد. اما علی خامنهای فقیه تشریفاتی نبود، او آمده بود تا سلطان این نظام فقیهسالار باشد. فرایند شخصیسازی دولت/حکومت را شاه از دهه ۱۳۴۰ آغاز کرد. آیتالله خمینی آن فرایند را تشدید کرد. نوبت که به آیتالله خامنهای رسید، این فرایند بازهم تشدید شد. در ابتدای کار فقیهان بر این گمان بودند که هاشمی مرد بحرانهاست و اگر مشکل لاینحلی بروز کند، وی میتواند آن مشکل را رفع نماید. اما خامنهای به گونهای عمل کرد که خود را حلال مسائل و رافع مشکلات وانمود کرد و هاشمی را به چهرهای حاشیهای/ تشریفاتی بدل کرد، چهرهای که اینک حتی قادر به حل مسائل شخصی/خانوادگی خود نیز نیست، چه رسد به حل بحرانهای نظام یا بحرانسازی برای نظام. او حتی قادر به ممانعت از رذیلانهترین دشنامگویی به همسر و دخترش از سوی جناح مدافع خامنهای/احمدینژاد هم نیست. اما رفتن هاشمی رفسنجانی و آمدن مهدوی کنی شاید هم بد نباشد. بیانیه مورخ ۱۸ اسفندماه اجلاس نهم دوره چهارم مجلس خبرگان رهبری که ریاست آن به آیتالله مهدوی کنی واگذار شد را با بیانیههای دوران ریاست هاشمی رفسنجانی مقایسه کنید، نه در ابراز حمایت و تبعیت از رهبری و نه در محکومیت جنبش سبز و رهبرانش تحت عنوان «سران فتنه» چیزی اضافه بر بیانیههای دوران ریاست هاشمی رفسنجانی ندارد. در مورد علی خامنهای در بند دوم بیانیه همان نکات دوران هاشمی آمده، با تأکید کمتر: «مجلس خبرگان رهبری با رصد کردن همیشگی وضعیت داخلی و خارجی نظام هر روز بیشتر از پیش صلاحیت و شایستگی رهبری را در مدیریت جامعه اسلامی و به ویژه در خنثیسازی توطئههای دشمنان خارجی و عوامل داخلی آنان مشاهده میکند و به پاس نعمت گرانقدر مقام معظم انقلاب خاضعانه خداوند منان را شکرگزار است و پیوسته به انتخاب شایسته خود میبالد و ضمن بیعت مجدد با معظم له، طول عمر باعزت و موفقیت رهبری عالیقدر نظام اسلامی را از خداوند منان طلب میکند و به مردم خداجوی ایران قدرشناسی بیشتر از این نعمت الهی را توصیه مینماید و مسئولیت روحانیت و حوزههای علمیه را بعد از سفر پرخیر و برکت مقام معظم رهبری به استان قم و فرمایشات داهیانه ایشان در راستای تحول، رشد و بالندگی مضاعف یادآور میشود.» اما در مورد جنبش سبز و حرکت ۲۵ بهمن ۱۳۸۹ در بند سوم نکاتی به شرح زیر آمده که قطعاً بسیار آرامتر از آخرین بیانیهای است که در دفتر هاشمی رفسنجانی در ۲۷ بهمن صادر شد: «ایجاد هرگونه اغتشاش، بینظمی و حرمتشکنی چه به عنوان برخورد با بیبصیرتان جامعه و چه برای همراهی با فتنهگران جز همنوایی با دشمنان قسمخورده ملت ایران و جدایی از خیل عظیم مردم مومن و انقلابی، معنای دیگری نمیتواند داشته باشد، بهخصوص حرکت مذبوحانه عدهای عوامل بیگانه و خائن به وطن را که در روز ۲۵ بهمنماه سال جاری اتفاق افتاد، محکوم نموده و ضمن تشکر از تلاش نیروهای امنیتی در برقراری امنیت شهروندان از قوه محترم قضائیه مصرا خواستاریم سران فتنهگر و عوامل اصلی اغتشاش را هر چه سریعتر محاکمه و به مجازات قانونی برسانند.» در زمان ریاست هاشمی که متهم به بیبصیرتی بود، باید بیانیههای هر چه تندتری صادر میشد تا رفع اتهام شود، اما وقتی کار در دست بابصیرتانی چون احمد خاتمی و محمد یزدی باشد که مورد وثوقند، «ایجاد هرگونه اغتشاش، بینظمی و حرمتشکنی به عنوان برخورد با بیبصیرتان جامعه... همنوایی با دشمنان قسمخورده ملت ایران» به شمار میآید، یعنی کلیه حرکات علیه هاشمی به شدت محکوم میگردد. هاشمی که تا این حد همراهی نشان داده مستوجب تقدیر و تشکر بیشتری از سوی بابصیرتان (آخوندهای درباری) است. به همین دلیل در بند هشت بیانیه مینویسند: «ضمن تقدیر و تشکر از خدمات آیتالله هاشمی رفسنجانی طی سالها مسئولیت در مجلس خبرگان و اخلاق کریمانه و سعه صدرشان در رابطه با آیتالله مهدوی کنی، برای ایشان که دارای سوابق درخشانی در عرصه علم و عمل میباشند در سنگر ریاست خبرگان آرزوی توفیق داریم» [۵]. آری، اینک همان هاشمی بیبصیرت، دارای اخلاق کریمه، سعه صدر و سوابق درخشانی در عرصه علم و عمل میشود. با استناد به همین شواهد، شاید جابهجایی هاشمی و مهدوی کنی بد نباشد. اما نکته دیگری هم میتواند موید مدعای این نوشتار باشد. آیتالله مهدوی کنی شخصیتی میانهروست. در طول سه دهه گذشته هیچ گاه در تندروی به پای هاشمی رفسنجانی هم نرسیده است، چه رسد به آیاتی چون محمد یزدی، احمد خاتمی، احمد جتنی و مصباح یزدی. در رواداری با مخالفان- در چارچوب معیارهای رژیم- از هاشمی رفسنجانی قطعاً آسانگیرتر است. برای مثال، به نمونهای اشاره خواهیم کرد که مربوط به گروهی است که برای رسیدن به اهداف خود به روشهای تروریستی متوسل شد. سازمان مجاهدین خلق پس از فاز نظامی سی خرداد ۱۳۶۰ در هفت تیر دفتر حزب جمهوری، هشت شهریور نخست وزیری و ۱۴ شهریور دادستانی کل کشور را منفجر کرد. فقط در شهریور ۶۰ در تهران ۶۰۰ تن ترور میشوند. به دنبال آن، سید حسین موسوی، دادستان کل کشور، و آیتالله مهدوی کنی نخست وزیر شد. رژیم هم به طور گسترده روزانه یک صد تن را اعدام میکرد. پس از این حوادث، جلسه شورای امنیت کشور با شرکت مهدوی کنی، سید حسین موسوی، محسن رضایی، بهزاد نبوی و آیتالله موسوی اردبیلی تشکیل میشود. مهدوی کنی خطاب به جمع میگوید: «حالا ما دیگر مشکل میتوانیم با اینها (مجاهدین) برخورد کنیم». ایشان پیشنهاد کرد که «بهواسطه آقای طاهر احمدزاده با آقای رجوی صحبت بشود، بلکه راضی بشوند تا مذاکره و گفتوگو کنیم، حتی اینها در بعضی پستها قرار داده بشوند تا این غائله ختم بشود». آقای اردبیلی گفت: «آقای مهدوی من تا شش ماه پیش با این حرف شما موافق بودم که ما اینها را بیاوریم، صحبت کنیم، دعوت کنیم و حتی پست هم بدهیم، ولی حالا با این همه کشتارها و ترورها که انجام دادهاند نمیشود این کار را کرد ـ آن زمان سه چهار روز از شهادت آیتالله مدنی در تبریز میگذشت ـ اگر اینها را سر کار بیاوریم به مردم چه بگوییم؟» من هم گفتم: «با این وضع نمیتوانیم این مجوز را بدهیم» [۶]. شورای امنیت کشور پیشنهاد نخست وزیر را رد میکند، اما مهدوی کنی ناامید نمیشود و طرح خود را در جلسه سران نظام مجدداً در تاریخ چهارم مهرماه ۱۳۶۰ مطرح میسازد. هاشمی رفسنجانی در خاطرات خود نوشته است: «در منزل آقای موسوی اردبیلی با حضور آقایان مهدوی کنی، خامنهای و احمد آقا بودیم. آقای مهدویکنی پیشنهاد داشت به کلی اعدامها قطع شود و با محاربان ملایمت کنیم که تصویب نشد» [۷]. روحیه مهدوی کنی را در این زمان با روحیه موسوی اردبیلی، هاشمی رفسنجانی، احمد خمینی، علی خامنهای، محسن رضایی، بهزاد نبوی، سید حسین موسوی، و دیگران مقایسه کنید. سپس موسوی تبریزی کار را به آیتالله خمینی میکشاند و او به همه مسئولان نظام دستور میدهد که در این ماجرا تابع نظر دادستان جدید کل کشور باشند. شواهد دیگری هم میتوان در تأیید رواداری مهدوی کنی ارائه کرد، اما مسئله این است که این آیتالله سالخورده نه از نظر جسمی قادر به ریاست است و نه آخوندهای درباری خبرگان تابع منش او هستند.
haghighatgo - آلمان - برلین
|
هاشمی از پشت میز قمار بلند شد ...و میگه ..خسته شدم کافیمه و به قدر کافی هم گیرم اومده هم از ایران و هم از حقوقم که انگلیس و فرانسه به حسابم می ریزن و کلی اجاره هم از آپارتمان هام تو ایران و خارج در میارم و همینطور صاحب چندتا کارخونه تو چین و کره و آلمان و...هستم و چند تا قمارخونه تو امریکا و اسپانیا و...دارم...دیگه بسمه بزارید برم بازنشستگی..ولی تورو خدا پاچمون رو دیگه نزارید گاز بگیرن بقدر کافی برای همه تون هست ...دور من یکی رو خط بکشید ممنونتون میشم !! |
جمعه 20 اسفند 1389 |
|
شیر بیشه مازندران - ایران - ایران
|
اقای هاشمی دستش خواسته و ناخواسته به خون مردم ایران آلوده هست باید تاوان اعمال ننگین خودشو بپردازه وهمین دنیا دار مکافاته. |
جمعه 20 اسفند 1389 |
|
DADA_ST - هلند - آمستردام
|
احتمالا یه پست جدید تراشیدن که این آقا میخواد افتتاح کنه . بخور بخور تمومی نداره که ، بترکی |
جمعه 20 اسفند 1389 |
|
sobat - ایران - تهران
|
شیر بیشه مازندران....شما که میفرمایید آقای رفسنجانی دستش به خون آلوده است در مورد شاه نظرتون چیه؟حداقل 300 آدم زنده در سینما رکس آبادان در آ تش سوزاند...وروی چنگیز و هیتلرو....راسفید کرد رفسنجانی منهای فرزندانش دلسوز انقلاب است که حالا به دست خامنه ای نالایق بی سواد جاهل بی شعور مجبور به ترک صحنه شده.چون کوتوله بی مغزی بر ایران عزیزمان مسلط شده وواقعا نمیدونیم چه کنیم...مرده شور خامنه ای و احمدی نژاد ببره |
شنبه 21 اسفند 1389 |
|
iranazadiran - ایران - تهران
|
اکبر خان تنها خود و خانواده ات را از مهلکه در بردن کار انسانهای شرافتمند نیست. هر چند که اگر در رژیم جهل جور ستم خفقان و جنایت جمهوری اسلامی برای شما سردمداران شرفی باقی مانده باشد. مال بد بیخ ریش صاحبش. دست ضحاکی که تو باعث نشستنش بر تخت فرعونی شدی بگیر و نزد خود ببر. میدانم چه خبرها پس این جریانات است اما حواست باشه اگه غیر این بشه. هم تو این دنیا بد جوابگو خواهی بود و هم اون دنیا هم که بهتر می دونید دین مردم چگونه به به گردنتونه. با همه ی اینها باز هم گلی به جمال تو که حداقل وجدانت رو کاملا نفروخته بودی و هم اینکه عاشق فدرت مانند فرعون و میمونش نبودی. اون سری قبل هم که با تقلب میمون رو جایگزین کرد تنها به خدا سپردی. اما کاش طرف مردم رو گرفته بودی و روی جنایان چنین ضحاک درنده خو و عواملش را نمی پوشاندی. تو این علی گدا رو به اینجا رسوندی که خودت رو هم دک کرد البته از کسی که با خداوند به جدال بر می خیزد انتظار بیشتر از این نمی رود سکوتت خیانت کامل به مردم است. کتاب بنویس همه چی رو فاش کن بذار نامت به نیکی در تاریخ بمونه. |
شنبه 21 اسفند 1389 |
|
atish pare - امریکا - نیویورک
|
sabzezar - ایران - تهران.احتمالا داره با جبرییل که واسش وحی رسونده جر وبحث میکنه!asal banooقربونت برم یه ساعته دارم می خندمم.عزییییییییییییزم! |
یکشنبه 22 اسفند 1389 |
|
sobat - ایران - ت
|
ghorghorooye edalatkhah( چه اسم سختی!!)----چرا گند زدم چون جنایت شاه خائن را بر ملا کردم که نسل جدید بداند که شاه 300 نفر را زنده زنده در آ تش سوزاند؟؟؟؟یا اینکه رفسنجانی منهای فرزندانش .....؟؟؟؟اگر در مقام مقایسه باشد شاه از همه در کشتن پلیدتر است.....نه رفسنجانی......این همه میانند تاریخ هم در آینده گواه میدهد.....شاد باشید |
یکشنبه 22 اسفند 1389 |
|
saitama - ژاپن - توکیو
|
sobat گرامی سینما رکس را عوامل خمینی به اتش کشید برو تحقیق کن اقای پرورش یکی از عوامل اصلی به عنوان پاداش وزیر اموزش وپرورش شد |
سهشنبه 24 اسفند 1389 |
|