آواز خوان نه آواز: به مناسبت بیست و پنجمین سال خاموشی بنان
آواز خوان نه آواز: به مناسبت بیست و پنجمین سال خاموشی بنان
غلامحسین بنان، آواز خوان سنتی، اما نوآور در عرصهی ادای شعر و تلفیق آن با موسیقی در سال ۱۲۹۰ خورشیدی زاده شد. در خانوادهای هنرمند پرورش یافت و از نخستین همکاران رادیو ایران، یکی دو سالی پس از تاسیس آن در سال ۱۳۱۹ بود.
بنان از اولین خوانندگان مرد در برنامهی "گلها"ی شادروان داود پیرنیا بود که نزدیک به چهل برنامه از او به ثبت رسیده است. او با خواندن ترانههایی مانند "روز ازل"، "حالا چرا"، "می ناب"، "عاشق شیدا"، و "جام جم" نام خود را در موسیقی سنتی ایران جاودانه کرد. غلامحسین بنان، بیست و پنج سال پیش، در هشتم اسفند ماه سال ۱۳۶۴ چشم از جهان فرو بست.
نوآوران موسیقی سنتی در ایران، کوشیدهاند بر خلاف گذشته، جایگاه ویژهای برای موسیقی در کنار آواز ایرانی بهوجود آورند. تلاشی که پرویز مشکاتیان، حسین علیزاده، محمد رضا لطفی و دیگران در این مورد به کار بردهاند، بیشتر برای شناساندن اهمیت موسیقی ایرانی و آشنا کردن گوش شنوندگان به موسیقی خالص، بدون صدای خواننده است. اما خوانندگان خوب موسیقی سنتی همچنان جای خود را دارند.
در گذشتههای دورتر تنها صدای خوش بود که بر روی آهنگی جلوه میکرد. کافی بود که خواننده، خوب چهچه بزند و صدایی باز و رسا داشته باشد. انتخاب شعرها نیز به گونهای بود که اغلب مردم با آن آشنائی داشتند. همان بس که، واژهی نخست شعری مثلا از حافظ به گوش شنونده آشنا بیاید. شعر خود به خود در ذهن شنونده جاری میشد: "دوش دیدم که ملائک در میخانه زدند"..... دیگر مهم نبود که خواننده مابقی شعر را چگونه ادا میکند. زمانی که غلامحسین بنان، گام در عرصه موسیقی سنتی گذاشت، تازه شنوندگان همیشگی موسیقی سنتی پی به ارزش ادای درست مفاهیم شعری بردند. ابوالحسن صبا، بنان را نقطه عطفی در آواز جدید ایران میداند. او میگوید: «بنان در بیان اشعار و تلفیق آن با موسیقی چنان یگانه و بیهمانند بود که حتا استادانی مانند "طاهرزاده" و "اقبال آذر" از این هنر بیبهره بودند و به جرات باید گفت که نه در گذشته و نه تا کنون کسی به دقت و درجه تخصص او در این زمینه نرسیده است.»
بنان هم مانند بسیاری از هنرمندان دیگر در خانوادهای هنرمند و علاقمند به هنر پرورش یافته است. اما تفاوت او با هنرمندان دیگر در امکانات رشد و پرورش است که در خانواده او وجود داشت. پدر بنان، "بنانالدوله" علاوه بر اصل و نسب خانوادگی، از مال و مکنت جهان نیز بهره داشت. نسب مادر نیز به قاجار باز میگشت.
"حسینعلی ملاح" پژوهشگر موسیقی پس از شرح جاه و جلال خانه بنان میگوید: «مادرش پیانو میزد. خالهاش نی مینواخت. خواهرانش نزد مرتضی خان نی داود تار مشق میکردند. چهار پیانو و یک ارگ نیز در خانه موجود بود.» در میهمانیهایی که هفتهای یک شب برگزار میشد، آقا حسینقلی، میرزاعبدالله، درویش خان، رضا قلی خان و ضیاءالذاکرین و مرتضی خان نی داود شرکت داشتند. ضیاءالذاکرین، همان روضه خوانی است که بنان ارزش بسیار برایش قائل بوده، کسی که تلفیق خوب شعر و موسیقی را به او آموخته است. اصالتی که به کاباره راه پیدا نکرد
در آن زمان داشتن پیانو در یک خانواده، خود دلیل اعیان و اشراف بودن شمرده میشد. بنان در چنین فضایی که مالامال از موسیقی بود، رشد میکرد. در یکی از میهمانیها، از غلامحسین که شش ساله بوده و استعداد هنرپیشگی نیز داشته و گویا خوب هم میرقصیده، میخواهند که برقصد. مادر میگوید که بگذارید پشت پیانو برود و بخواند. غلامحسین نیز چنین میکند و پدر بلافاصله میگوید: «صدای خوب را از خودم به ارث برده است.»
فرامرز پایور استاد سنتور و آهنگساز، با تاکید بر روی اصل ونسب خانوادگی بنان گفته است: «برای ما همین کافی است تا بدانیم موسیقیدان از خانواده اصیل و محترمی است. هنرمندانی که در کاباره و مجالس عروسی هنر خویش را عرضه نمیکردند.» و بنان در هیچ کاباره و میهمانی بزمی آنچنانی پای نگذاشت.
نخستین آموزگار آواز بنان، مرتضی خان نی داود، معلم تار خواهرانش بود که او را از یازده سالگی با راز و رمز آوازخوانی آشنا کرد. پس از او ضیاءالذاکرین و ناصر سیف بودند که برتوانائیهای آوازی بنان افزودند. اما آنگونه که بنان خود میگوید، استادان دیگری در پروش صدای او موثر بودهاند: «من با اساتید قدیم خیلی کار کردهام. معلمهای گردن کلفت قدیمی که پیش آنها کار کردم. پدرم هم ذوق موسیقی داشت و هم صدای خوب. منتهی چون مقام دولتی داشت، هیچگاه کارش را عرضه نمیکرد. تا بعد که آقای وزیری را دیدم و آقای خالقی. پیش آنها طرز خواندن با ارکسترهای بزرگ را یاد گرفتم. مدتها هم در انجمن موسیقی ملی کنسرت میدادم. کنسرتهای دولتی بدون آن که درآمد مالی داشته باشد. فقط به صرف تجلیل از اساتید. مثل دکتر شیمی، دکتر لقمانالدوله. بعدها هم ادامه دادم تا زمانی که رادیو، تلویزیون ادغام شد. دیگر سن ما هم بالا رفته بود. پیر شدیم و گذاشتیم کنار.»
دکتر داریوش صبور، پنج سال پس از مرگ بنان، مجموعهای از مقالهها و نظرهای دست اندرکاران موسیقی را بنا به خواست پریدخت بنان همسر او در کتابی با عنوان "از نور تا نوا" گردآوری کرده است. او از میان مقالههای نوشته شده بر یکی دو تائی تاکید بیشتری دارد: «تعداد افرادی که در کتاب مطلب نوشتهاند بسیار زیاد است. اما هر کدام از یک دیدگاه به شخصیت استاد بنان توجه کردند و نگریستند. هم از نظر آواز، موسیقی، ادبی و همه چیزهائی که در این زمینه به استاد بنان مربوط میشود. نمیشود بین اینها کسی را انتخاب کرد. اگر به طور کلی بخواهیم قضاوت کنیم، فرامرز پایور و فریدون مشیری، کسانی هستند که هم از نظر ادبی و هم موسیقی و هم تلفیق شعر و موسیقی به این مساله نگاه کرده و بنان را ستودهاند.» بنان علاوه بر شعر شاعران کلاسیک ایران، ترانههایی نیز از عارف خوانده است که باز هم با همان نوع ویژه بیان شعری او رنگ و بوی دیگری به خود گرفتهاند. پرواز بر شهبال صدای ملکوتی
ابوالحسن صبا، آنچنان ارزش والایی برای صدای بنان و هنر تلفیق شعر و موسیقی او قائل است که درخشش کار هنری کلنل علینقی وزیری و روحالله خالقی را ناشی از اجرای آنها با صدای او میداند. ترانه "خریدار تو" وزیری: من بی مایه که باشم که خریدار تو باشم/ حیف باشد که تو یار من و من یار تو باشم/ و یا کار خالقی و بنان بر روی این شعر حافظ: سالها دل طلب جام جم از ما میکرد/ آنچه خود داشت ز بیگانه تمنا میکرد
هنر تلفیق شعر و موسیقی با بنان آغاز نشده و بدون تردید به بنان هم ختم نخواهد شد. برای یافتن نمونههای این پیوند، میتوان به دربار "نصربن احمد سامانی" و سرود خوانی "رودکی سمرقندی" پدر شعر فارسی بازگشت.
رودکی با تسلط بر موسیقی و تلفیق آن با شعر مناسب و زنده کردن خاطرات بخارا و بوی دلانگیز جوی مولیان، چنان رایحهای به مشام سلطان رسانید که وی "موزه" در پای نکرده، آهنگ بخارا کرد.
بنان هم ارزش این تلفیق رامیشناخت، همچنان که رودکی، در روزگاران کهن.
"بیژن ترقی"، ترانه سرا میگوید: «بر خلاف آن دسته از خوانندگانی که کوچکترین توجهی به مفاهیم شعری نداشتند، بنان در رساندن معانی و مضامین شعر، دارای چنان تبحر و استادی بود که به نیروی تحریرهای لطیف و زیر وبمهای متموج و پر ترنم خود، صد چندان به لطافت شعر میافزود و شنونده را بر شهبال صدای ملکوتی خود نشانده، به پرواز در آسمانها میبرد». ترقی اذعان دارد که بنان او را متوجه معنی تلفیق شعر و موسیقی کرده است. مشتی مروارید غلطان بر مرمر
علی تجویدی آهنگساز معتقد بود: «بنان در احساس ریتم و وزن، فطرتی قوی داشت. ضربهای ضعیف و قوی را به یکدیگر پیوند میداد. آنچنان موفق که در توان هر خوانندهای نیست.»
روحالله خالقی پژوهشگر موسیقی نیز تحریرهای ناب بنان را مانند مشتی مروارید میدید که بر صفحهای از مرمر بغلطانند.
با این همه دکتر داریوش صبور در مقدمه کتاب خود گله گونهای دارد از کسانی که حاضر نشدند مطلبی در مورد بنان بنویسند. علت را از او جویا شدم: «هیچ علتی ندارد جز خودخواهی و خود بینی. این دوستان از من پرسیدند ترکیب اسامی که در مقالات میآورید به چه صورتی است؟ من هم گفتم برای پرهیز از هر شائبهای به ترتیب حروف الفبا. آنها بهقدری دچار خودخواهی بودند که گفتند نه این طور نمیشود. فقط به همین دلیل. با تمام ارادتی که به بنان داشتند و با او کار کرده بودند، قبول نکردند که اسمشان پس از دیگران بیاید». فضیلت هنری! بنان بینائی یکی از چشمان خود را در سانحهی اتومبیل از دست داد و به توصیه پزشکان برای معالجه سفری به اروپا کرد. سفر اروپا در تغییر روحیه بنان نیز موثر بود. همان زمان گفته بود: «ازاین پس آهنگهایی را خواهم خواند که شنونده را به وجد آورد. نه آن که وادار به ریختن اشک نماید.»
دکتر صبور در کتاب از"نور تا نوا" جلد کتاب را با تصویری از بنان، عینکی بر چشم، به گونهای که به نظر میرسد از هر دو چشم نابیناست، با پرچم سه رنگ ایران بر روی دوش او تزئین کرده است. از او علت انتخاب چنین عکسی را که کمی باسمهای به نظر میرسد و هیچگونه بیان تصویری نیز ندارد، پرسیدم: «استاد بنان قبل از فوت یکی از چشمانش را از دست داد و معمولا عینک میزد. این تصویر نقاشی است از صورت بنان و پرچم را هم به خاطر ایران بر روی دوش او تزئین کردیم. اما موضوع دیگر اسم کتاب است. چون بنان اهل دیار نور و کجور است، نام کتاب را با کلمهی نور آغاز کردیم. "نوا" را هم که یکی از دستگاههای موسیقی ایران است اضافه کردیم که شده از نور تا نوا، به معنی برخاستن از نور و سر و کار داشتن با نوا.» بنان در روزهائی که در بستر بیماری به سر میبرد، کار آوازخوانی را به کنار گذاشته بود. در همین زمان نامهای از یکی از دوستان دیرینش، دکتر منوچهر جهانبگلو دریافت میکند که او را مردی با فضیلتهای هنری مینامد. بنان در پاسخ مینویسد: «من وقتی به این کلمه فضیلت میاندیشم، به نظرم میرسد که هیولای عجیبی بودهام در سراسر عمرم. نه برادر این طور نیست. ما که داریم گردونه هنر را به حساب خودمان میگردانیم، در حقیقت داریم تف میاندازیم به فضیلت هنر و خود هنر و خیلی چیزهای دیگر. آدمی وقتی میگویند هنرمند باید فضیلت هنری داشته باشد، یاد کمالالملک، درویش خان، میرزا عبدالله، صبا، وزیری..... و یا یاد کسانی در آن سر دنیا مثل شکسپیر و هوگو میافتد. اینها آتش گذاشته بودند زیر هستی خودشان. آنها تبر طلایی هنرشان را برداشته بودند که نامردمی را از میان مردم بردارند و مردمی را بیاموزند. این که میبینی رسولان هنر این روزها در گوشه و کنار فراوانند، بهخاطر این است که برادر، هنر موسیقی دیوار کوتاهی دارد و خوانندگی دیواری کوتاهتر. همهاش جان کندن است به خاطر خوردن و بردن و تحصیل شهرتی که بماند. آه، که درد امانم نمیدهد.»
و درد آنچنان او را بی امان کرد که این بار چشم بینا را هم به همراه چشم نابینا به روی جهان فرو بست.
|
|
|
|
|
|
|
|
|
|