سه شنبه ۲۶ آبان ۱۳۸۸ - ۱۷ نوامبر ۲۰۰۹
اگر روزی مبتلا به بیماری سرطان شدید،آیا میخواهید پزشکتان حقیقت را به شما بگوید؟
افشای تشخیص بیماری، امری شایع و دشوار است. مطالعات نشان میدهند که بسیاری از پزشکان هنگام مطرح کردن تشخیص سرطان، خودشان مضطرب میشوند که تنش ناشی از خبرهای بد سه تا چند روز بعد از جلسه طول میکشد و این تنش میتواند موجب نقص در فهم نیازهای بیماران و سرخوردگی پزشکان شود. چگونگی افشای تشخیص بیماری، بر روی فهم بیماران از اطلاعات، رضایت از خدمات درمانی، میزان امیدواری و تطابق روانی بعدی آنها اثر دارد. در مطالعهای بر روی 100 بیمار مبتلا به سرطان سینه، 6 ماه بعد از جراحی، تطابق آنها با بیماری، مرتبط با رفتار پزشک، حین مصاحبه بیان تشخیص سرطان بوده است. همچنین این مطالعه نشان داد، نگرش حمایتگرانه پزشک حین مصاحبه، مهمتر از اطلاعات حین مصاحبه بوده است، بطوریکه آنهایی که در حین مصاحبه به خوبی اطلاعات را دریافت نکرده بودند، دو برابر بیشتر به اضطراب و افسردگی مبتلا گردیدند. البته سابقه مشکلات روانپزشکی و استرسهای قبل از بیماری هم در تطابق بیمار با بیماری مؤثراست. پس باید راهکارهایی باشد تا بتوان افشای تشخیص سرطان را بر اساس آن انجام داد. این راهکارها میتواند اعتماد به نفس پزشکان را بیشتر کند و به بیماران کمک کند تا در روند درمانهای دشوار شرکت کنند و پزشکان کمتر دچار تنش و احساس فرسودگی شوند. افشای تشخیص بیماریهای جدی همچون سرطان، مانند دیگر اقدامات پزشکی باید طی مراحلی انجام شود.
مرحله اول آمادهسازی شرایط مناسب برای صحبت در مورد تشخیص سرطان است.
بهطور معمول شرایط فیزیکی، صحبت در مورد موضوعات حساس را راحتتر میکند. مثلا فراهم کردن یک اطاق مصاحبه، ایدهآل است و اگر در دسترس نبود، میتوان با نشاندن بیمار روی صندلی بدور از شلوغی اطراف، با او صحبت کرد. بهتر است دستمال را در دسترس بیماران قرار دهیم. اغلب بیماران میخواهند فرد دیگری همراه آنها باشد، ولی این را به انتخاب خود بیمار میگذاریم، از پرستار و یا سایر اعضاء تیم درمانی نیز میتوان کمک گرفت.
نشستن باعث راحتی بیمار خواهد شد و نشانگر عدم شتاب و عدم بی تفاوتی است. باید با بیمار ارتباط برقرار کرد، ارتباط چشمی، یکی از راههای اصلی برقراری ارتباط است. البته گاهی تداوم آن، موجب ناراحتی بیمار می شود، لمس بیمار (لمس بازو و یا گرفتن دست)، درصورتیکه بیمار راحت باشد، میتواند ارتباط را تقویت کند. محدودیتهای زمان و مصاحبه را هم باید مدیریت کرد، بهتر است تلفن و موبایل را قطع کرد و یا پاسخ نداد. مرحله دوم: بعد از آمادهسازی شرایط، میتوان قبل از توضیحات اصلی با سوالاتی، درک بیمار را از موقعیت خودش ارزیابی کرد.مثلا تا کنون در مورد بیماریتان به شما چه گفتهاند؟ آیا موضوعی وجود دارد که شما را نگران کند؟ سپس بر اساس این سؤالات میتوان اطلاعات نادرست را اصلاح کرد و اخبار ناخوشایند را بر اساس آنچه که بیمار میفهمد بیان کرد. علاوه بر آن به روشن شدن اینکه بیمار در نوعی انکار نسبت به بیماری خود، نظیر آرزوی واهی و یا تصورات غیر واقعی از درمان قرار دارد، کمک میشود. درحالیکه بسیاری از بیماران تمایل نشان میدهند که اطلاعات کامل در مورد تشخیص و پیشآگهی را بدانند، عده کمی هم هستند که تمایل ندارند آگاه بشوند. هنگامی که پزشک تمایل بیماری برای آگاهی از اطلاعات را متوجه شود، از اضطراب او برای گفتن اخبار ناخوشایند کاسته میشود. سپس باید از بیمار پرسیده شود، چه میزان مایل است در مورد نتایج آزمایشات، جزئیات بیماری و یا تشخیص و درمان بیماری بداند. مرحله سوم: فراخواندن بیمار برای بیان تشخیص و درمیان گذاشتن تشخیص است. میتوان با نشان دادن علائم هشدار اولیه (مثل متأسفانه خبرهای خوبی برای شما ندارم یا متأسفم که باید بگویم...) به بیمار، شوک احتمالی ناشی از افشای تشخیص سرطان را کاهش داد. پس از علائم هشدار اولیه چند ثانیه باید صبر کرد و به بیمار زمان داد، این زمان موجب خواهد شد که در واکنشهای بعدی تخفیف ایجاد شود. پردازش اطلاعات را برای بیمار تسهیل میکند و نیز در طی این مکث، واکنش بیمار را نیز میتوان ارزیابی کرد. بیان حقایق در مورد بیماری، باید در سطح فهم و دامنه لغات بیمار باشد، از کلمات تخصصی استفاده نشود و از ابهام گویی پرهیز شود به عنوان مثال «شما سرطان خیلی بدی دارید و اگر درمان فوری دریافت نکنید، شما خواهید مرد» این جملات بیمار را عصبانی خواهد کرد.همچنین، اطلاعات بهتر است در اجزای کوچک گفته شود و مجددا ارزیابی شود که بیمار متوجه شده است. هنگام افشای تشخیص سرطان به خاطر شوک ایجاد شده و هیجانات همراه آن، میزان یادآوری کمتر خواهد بود؛ لذا اطلاعات باید در اجزای کوچک و واضح گفته شود. وقتی که پیش اگهی بیماری مناسب نیست، نباید از عباراتی مثل «کار دیگری نمیتوان انجام داد»، استفاده کرد. مرحله چهارم: پاسخ دادن به عواطف و هیجانات بیمار، یکی از سختترین مراحل انجام کار است، بیماران ممکن است پاسخهای بسیار متنوعی همچون خشم، انکار، گریه کردن و یا بیتفاوتی نشان دهند. بهطور معمول بیماران دچار شوک، انزوا و یا سوگ میشوند و در چنین شرایطی، پزشک میتواند حمایت خودش را نشان دهد. بیماران، پزشک خود را مهمترین منبع حمایت روانی میبینند و همدلی پزشک موجب کاهش انزوای بیمار خواهد شد. ممکن است گاهی پزشکان، برخی اطلاعات را به بیمار ندهند و یا مشکل بیمار را کم جلوه دهند و یا امیدواری نابجا ایجاد کنند. این نوع برخورد ممکن است در کوتاه مدت، تنش و نگرانی بیمار را کمتر کند، اما در بلند مدت مشکلات بیمار و پزشک را بیشتر خواهد کرد. مرحله پنجم: ارائه راهکارهای درمانی موجود به بیمار نه تنها یک اجبار قانونی در برخی از کشورها است، بلکه درک درست پزشک از خواست بیماران را نشان میدهد. مشارکت دادن بیمار در تصمیمگیریها میتواند در کاهش بار ناشی از عدم موفقیت درمان بر پزشک، نقش داشته باشد. بسیاری از بیماران از قبل مواردی را در مورد دشواری بیماری خود و محدودیتهای درمان میدانند، اما ترس مطرح کردن و پرسیدن در مورد عواقب آن دارند. گاهی بیمار انتظارات غیر واقعی دارد. «آنها به من گفتهاند که شما معجزه میکنید.» بیان این ترسها و نگرانیها به بیمار کمک میکند تا از جدی بودن شرایط آگاه شود. از طرفی آگاهی از اهداف مهمی که کادر درمانی برای بیماران مدنظر دارند همچون کنترل علائم بیماری و اطمینان دادن به آنها که بهترین درمانهای ممکن را دریافت خواهند کرد و تداوم مراقبتها ادامه می یابد، به پزشک اجازه میدهد که امید را به شکل واقعی برای بیمار شکل دهد. خیلی از خانوادهها به پزشک میگویند که بیمار را مطلع نکنید و با اینکه اطلاعات متعلق به بیمار است، اعضای خانواده میخواهند بیمارشان را از درد و نگرانی حفاظت کنند. این امر میتواند به بحث گذاشته شود و اگر بیمار و خانواده هر دو از عدم اطلاع احساس رضایت میکنند، نیازی نیست که این اخبار افشا گردد. به هرحال اگر بیمار فوت کند و از آن اخبار مطلع نگردد، احتمال وجود کارهای ناتمام در خانواده وجود دارد که میتواند مشکل ساز شود.برای درمیان گذاشتن تشخیص بیماریهای جدی همچون سرطان، بهترین فرد پزشک معالج وی است و افشای تشخیص بیماری توسط سایر افراد شامل پزشکان دیگر، روانپزشک، روانشناس، مشاور و یا دوستان توصیه نمیگردد و همراهان و سایر اعضاء کادر درمانی، میتوانند برای تسریع روند سازگاری بیمار، خود را با پزشک معالج وی هماهنگ نمایند.در پاسخ به خانواده باید گفت که حق بیمار است که از این اخبار مطلع گردد، باید پرسید که چرا آنها میخواهند که بیمار مطلع نشود، از چه میترسند؟ آنها چه تجربهای راجع به بیمار در مورد اخبار ناخوشایند دارند؟ سپس باید با بیمار صحبت کرد که چه چیزهایی را میداند و یا به چه مواردی مشکوک است. اغلب آنها از واقعیت مطلع هستند، اما برای حفاظت خانواده، آن را پنهان میکنند. اگر مناسب بود، میتوان شرایطی را تنظیم کرد که بیمار و خانواده را با هم دید.مطالب مقاله فوق به منظور آشنایی با اصول درمیان گذاشتن تشخیص بیماریهای جدی همچون سرطان ارایه گردید. بسیاری از مطالب ذکر شده در این مقاله مطابق اصول رایج ارتباط با بیمار تنظیم شده است که پزشکان و همراهان بیماران میتوانند با استفاده از آن در موقعیتهای دشوار افشای تشخیص بیماری و خبرهای بد، مد نظر قرار دهند.
iranjp - ژاپن - توکیو
|
خدا این مریضی رو نسیب دشمن ایرانو ایرانی بکنه " همگی بگید امین . |
پنجشنبه 20 آبان 1389 |
|
kalkal - ایران - تهران
|
اره مخصوصا اگه پزشکتون انگلیسی یا انگلیسی نشین باشه که دیگه نگو . چنان واقعیت رو به شما میگه که کسی تا حالا نگفته. شنیدم تو انگلیس یکی دوتا پزشک واقعیت رو همچین واسه مریض تعریف می کردن که مریض ناامید شده و به کمک همون پزشکه به زندگی خودش خاتمه میداده یعنی براش خاتمه میدادنننننننننننن . |
پنجشنبه 20 آبان 1389 |
|
shabnam anti mammad! - استرالیا - سیدنی
|
استرس ناشی از فهمیدن این قضیه بیماران رو خیلی سریعتر به سمت مرگ میبره حتی اونهایی که ممکنه امیدی برای نجاتشون باشه. من شخصا نظرم اینه که اگه میشد قضیه رو از بیمار و حتی خانواده خیلی نزدیک به نوعی پنهان میکردند نتایج درمانی بهتری میگرفتند. ولی فعلا اصول اخلاقی طب بر این بنا شده که نباید از بیمار پنهان کرد. شاید سالیان بعد تحقیقات نتایج دیگه ای نشون بدن |
پنجشنبه 20 آبان 1389 |
|
man_iraniam - هندوستان - میسور
|
با دونستن واقعیت ادم بهتر می تونه در زمانش مدیریت داشته باشه تا بخواد بعدن فقط حسرت بخوره مثلا اگه یکی از خونوادش دور باشه شاید ترجیح بده که بیاد و با اونا زندگی کنه یا اینکه میخواد کار ناتمومی و تموم کنه.....به هر حال واقعیت از همه چیز بهتره |
پنجشنبه 20 آبان 1389 |
|
طاطا - ایران - تهران
|
پدر من هم 4 سال پیش مبتلا به سرطان روده بزرگ شد. من و خواهر برادرهام تصمیم گرفتیم چیزی به پدرم نگیم باتوجه به اینکه بیماری وارد مرحله خطر نشده بود و زود تشخیص داده شده بود . وقتی به پزشک معالج پدرم پیشنهاد دادیم خیلی استقبال کرد و گفت اگه شما موافق باشین من هم حرفی ندارم. جلسات شیمی درمانی که شروع شد چون خیلی ضعیف بود و ریزش مو ... نداشت شک نکرد وما هروقت برای شیمی درمانی میبردیم پدرم رو به بیمارستان بهش میگفتیم این آمپول ها برای کنترل بیماریه. خلاصه وقتی پدرم فهمید که دیگه خطر برطرف شده بود ولی اینکه درابتدای بیماری متوجه نشد خودش خیلی کمک بزرگی بود. |
جمعه 21 آبان 1389 |
|