جمعه ۱۷ مهر ۱۳۸۸ - ۰۹ اكتبر ۲۰۰۹
واژگونی اتوبوس و گیرکردن راننده زیرچرخ
این اتوبوس ایرانی به شماره پلاک شماره 36860 IR بامداد دوشنبه در کیلومتر 25 جاده شانلی عرفا به دیاربکر واژگون و سه تن از هموطنانمان کشته و بیش از 40 تن زخمی شدند. رسانههای ترکیه به مسافر ایرانی اتوبوس واژگون شده در ترکیه که به طور معجزه آسا با کمترین صدمه نجات یافت، لقب 'مرد معجزه' دادند.
به گزارش ایرنا، این اتوبوس ایرانی به شماره پلاک شماره 36860 IR بامداد دوشنبه در کیلومتر 25 جاده شانلی عرفا به دیاربکر واژگون و سه تن از هموطنانمان کشته و بیش از 40 تن زخمی شدند.یکی از مصدومان این حادثه "موسی عیسی زاده" بود که در جریان سانحه سر وی در بین گلگیر و لاستیک اتوبوس گیر کرده بود و مطبوعات ترکیه با انتشار این تصویر از آن به عنوان حادثه دلخراش یاد کرده بودند.رسانههای ترکیه چهارشنبه در گزارشی از سلامتی این مسافر ایرانی نوشتند که نجات وی یک معجزه بود.این مسافر ایرانی در گفت و گو با خبرنگاران گفت: من نیز از نجات خود از این فاجعه شگفت زده شدهام و الحمدالله ناراحتی مهمی ندارم.پزشک معالج این ایرانی نیز به خبرنگاران گفت: حال عمومی بیمار خوب است و تنها صدمات کوچکی در ناحیه صورت دارد.وی از تلاشهای مسوولان بیمارستان در کمک به مصدومان حادثه قدردانی کرد.اتوبوس یاد شده حامل زائران ایرانی از اردبیل به سوریه بود.
asal.bano - انگلستان - نیوکسل
|
این همه ادم از تمام دنیا می روند سوریه به عنوان توریست برای دیدن جاهای زیبای دمشق, از ایران هم یک سری چادر چاق چول می روند زینبیه میزنند تو سر خودشون. پول بی زبون رو حیف "زیارت"میکنند. |
جمعه 9 مهر 1389 |
|
mohsen_raja - ایران - تهران
|
یارو اسمش « موسی عیسیزاده» بوده! حالا مشخص نیست نجاتش از معجزات موسی بوده یا عیسی! چیزی که مشخصه نه کار امامزمانه نه حضرت عباس و نه هیچکدوم اونهایی که برای زیارتشون رفته بوده! هر وقت ائمه محترم اطهار هم تونستند یک نفر رو از داخل اتوبوس چپ شده بیارن لای چرخ و گلگیر گیر بندازن و نذارن بمیره، من هم بهشون ایمان میارم! |
جمعه 9 مهر 1389 |
|
ehsan_2nd_time - یوکی - لندن
|
ماهی نیست که خبر خوش حادثه برای زائران پابوس اعراب نشنویم. تا خر هست و خودش تن به سواری میده، خرسوار هم پیدا میشه. آخه تا کی می خواین پولهاتونو بریزید تو جیب اعراب؟ شکم دوتا مادر ایرونی رو سیر کنید که بخاطر بچه هاشون تنفروشی می کنن. ثوابش هزار برابر هم بیشتر از پابوسی مرده های عربهاست. اقلا این حوادث باید بیدارتون کنه که اگه اون مرده ها کاره ای بودن و قدرتی داشتند، میشدن فرشتهء نگهبانتون |
جمعه 9 مهر 1389 |
|
louisette - فرانسه - مارسی
|
ترکیه نحس.این جاده های مرزی اش هم خطرناکنند هم کمین راهزنان است.ایران باید در رفت وامدش با این کشور بظاهر مدرن ولی بی فرهنگ اتمام حجت کنذ. |
جمعه 9 مهر 1389 |
|
dannni - . سوئد - استکهلم
|
قیمت معجزه ( داستانی بسیار زیبا و خواندنی )/وقتی سارا دخترک هشت ساله ای بود، شنید که پدر ومادرش درباره برادر کوچکترش صحبت می کنند. فهمید برادرش سخت بیمار است و آنها پولی برای مداوای او ندارند. پدر به تازگی کارش را از دست داده بود و نمی توانست هزینه جراحی پرخرج برادر را بپردازد. سارا شنید که پدر آهسته به مادر گفت: فقط معجزه می تواند پسرمان را نجات دهد. //سارا با ناراحتی به اتاق خوابش رفت و از زیر تخت، قلک کوچکش را درآورد. قلک را شکست، سکه ها را روی تخت ریخت و آنها را شمرد، فقط 5 دلار. بعد آهسته از در عقبی خانه خارج شد و چند کوچه بالاتر به داروخانه رفت. جلوی پیشخوان انتظار کشید تا داروساز به او توجه کند ولی داروساز سرش شلوغ تر از آن بود که متوجه بچه ای هشت ساله شود. دخترک پاهایش را به هم می زد و سرفه می کرد، ولی داروساز توجهی نمی کرد، بالاخره حوصله سارا سر رفت و سکه ها را محکم روی شیشه پیشخوان ریخت |
جمعه 9 مهر 1389 |
|
dannni - . سوئد - استکهلم
|
قیمت معجزه ( داستانی بسیار زیبا و خواندنی )/قسمت 2 //داروساز جا خورد، رو به دخترک کرد و گفت: چه می خواهی؟. دخترک جواب داد: برادرم خیلی مریض است، می خواهم معجزه بخرم. داروساز با تعجب پرسید: ببخشید؟!! دختـرک توضیح داد: برادر کوچک من، داخل سـرش چیزی رفته و بابایم می گویـد که فقط معجـزه می تواند او را نجات دهد، من هم می خواهم معجزه بخرم، قیمتش چقدر است؟. داروساز گفت: متاسفم دخترجان، ولی ما اینجا معجزه نمی فروشیم. |
جمعه 9 مهر 1389 |
|
dannni - . سوئد - استکهلم
|
قسمت/ 3/چشمان دخترک پر از اشک شد و گفت: شما را به خدا، او خیلی مریض است، بابایم پول ندارد تا معجزه بخرد این هم تمام پول من است، من کجا می توانم معجزه بخرم؟ مردی که گوشه ایستاده بود و لباس تمیز و مرتبی داشت، از دخترک پرسید: چقدر پول داری؟. دخترک پول ها را کف دستش ریخت و به مرد نشان داد. مرد لبخنـدی زد و گفت: آه چه جالب، فکـر می کنم این پول برای خرید معجزه برادرت کافی باشد!. بعد به آرامی دست او را گرفت و گفت: من می خواهم برادر و والدینت را ببینم، فکر می کنم معجزه برادرت پیش من باشد. آن مرد ، دکتر آرمسترانگ فوق تخصص مغز و اعصاب در شیکاگو بود. فردای آن روز عمل جراحی روی مغز پسرک با موفقیت انجام شد و او از مرگ نجات یافت. پس از جراحی، پدر نزد دکتـر رفت و گفت: از شما متشکـرم، نجات پسرم یک معجـزه واقعـی بود، می خواهم بدانم بابت هزینه عمل جراحی چقدر باید پرداخت کنم؟ . دکتر لبخندی زد و گفت: پنج دلار بود که پرداخت شد . |
جمعه 9 مهر 1389 |
|
delmorde - سوئد - یوتوبوری
|
ehsan_2nd_time - یوکی - لندن هموطن عزیز ای کاش همه ایرونیها مثل شما فکر می کردند اما بدبختانه هنوز بسیاری بخصوص افراد مسن هستند که انقدر در خواب حماقت و تعصبات خشک فرو رفتند که قادر بدرک واقعیت نیستند. چنان اسیر اوهان و خرافات مذهبی میباشند که در عمق تاریکی اند و هرگز نمیتوانند به روشنایی برسند و با همین وضع میمیرند بدون اینکه از زندگی چیزی فهمیده باشند.متاسفانه در میان اینان زنان بیشتند. درست مانند دیوانگان که همه را دیوانه می بینند و خود را عاقل. |
جمعه 9 مهر 1389 |
|
Thea - نروژ - اسلو
|
dannni - . سوئد - استکهلم ممنون داستان بسیار زیبایی بود |
جمعه 9 مهر 1389 |
|
piade - ایران - تهران
|
هرچی فکر میکنم نمیتونم بفهمم که این آقا زیر چرخ بوده بعدا اتوبوس واژگون شده یا اول اتوبوس چپ شده بعدا این آقا رفته زیر چرخش گیر کرده!!!!!!!!!!!!!!!!! |
جمعه 9 مهر 1389 |
|