بازنشستگی در سن ۲۶ سالگی : گپی با پریسا از گذشته و حال
بازنشستگی در سن ۲۶ سالگی : گپی با پریسا از گذشته و حال
پریسا، یکی از چهرههای شاخص در میان آوازهخوانان زن در ایران، در گفتوگویی با دویچه وله از فراز و نشیب فعالیت هنریاش در ایران، مشکلات زنان برای خوانندگی و پیامدهای آن و نیز دلایل گرایشش به موسیقی اصیل سخن میگوید.
پریسا: هیچوقت از واقعیت فرار نمیکنم
در سالهای منتهی به انقلاب ۱۳۵۷ فاطمه واعظی که با نام هنری "پریسا" شناخته میشود، یکی از چهرههای شاخص در میان آوازهخوانان زن ایران بود. صدای پرقدرت و دلکش او، به ویژه در اجراهای جشن هنر شیراز در کنار آهنگسازانی همچون حسین علیزاده موجب محبوبیت و آوازهاش شد.
با ممنوعیت آواز زنان در سالهای پس از انقلاب، پریسا نیز ناچار خاموش ماند و علاقهمندان به صدای او نیز از شنیدن صدای او بازماندند. ۱۳ سال پس از انقلاب، پریسا میکوشد که تجربه و آموختههای هنری خودش را به زنان دیگر نیز بیاموزد، بیآن که در ممنوعیت صدای زنان تغییری ایجاد شود.
نخستین باری که پس از انقلاب، صدای پریسا در حوزهی عمومی بار دیگر طنینانداز شد، سال ۱۳۷۴ بود که او برای اجرای کنسرت به خارج از کشور آمد. پریسا در این کنسرت شعری از مولوی خواند با این بیت که «شاد آمدم شاد آمدم ، از جمله آزاد آمدم//چندین هزار سال شد تا من به گفتار آمدم » که گویی شکایتی بود از سالهایی که ناخواسته و اجباری مهر سکوت بر حنجرهاش داشت
در ۱۵ سال گذشته نیز شنیدن آزادنه صدای پریسا و پریساها همچنان در ایران ممنوع بوده است. ولی پریسا در کنار آموزش آواز به زنان در خانهی خویش، کنسرتهای متعددی در خارج از کشور برگزار کرده و آلبومهایی نیز انتشار داده تا شور و لذت علاقهمندان به صدایش سیراب شود.
******
دویچهوله: خانم پریسا، میخواستم برگردیم به قدیم قدما؛ لطفاً بگویید اصلاً چی شد که شما سراغ خوانندگی رفتید؟
خیلی سخت است؛ دیگر خیلی قدیمی شده! معمولاً همهی خوانندهها میگویند از بچگی میخواندهاند، من هم همینطور. کسی که صدا دارد و این هدیهی الهی به او داده شده است، طبیعتاً از بچگی متوجه میشود و میخواند. صدا در خانوادهی ما، از طرف خانوادهی پدرم، موروثی هم بود. معمولا در مدرسه میخواندم. همه متوجه شده بودند که من صدا دارم و در جشنها از صدایام استفاده میکردند. همینطور ادامه پیدا کرد تا اینکه فکر میکنم در ۱۶ سالگی بود که در مسابقات هنری مدارس شرکت کردم. ابتدا در تهران و بعد در ایران اول شدم. همانجا با استادم، مرحوم محمود کریمی، آشنا شدم و بعد با تشویقهای ایشان، به صورت جدی آموزش موسیقی را شروع کردم.
پریسا در نخستین سالهای فعالیتاش |
گاهی پیش میآید که پدر و مادرها، بهخصوص وقتی موسیقی سنتی را دوست دارند، بچهها را هم مجبور میکنند سازی یاد بگیرند و یا سراغ آواز بروند. شما واقعاً خوانندگی را دوست داشتید یا شما را هم مجبور کردند؟
نه… اصلاً. این کاملاً یک چیز ذوقی بود و دوست داشتم. از نوع موسیقیای هم که همان موقع انتخاب میکردم، پیدا بود بعدها چه مسیری را خواهم رفت. یعنی از نوع خواندن خوانندههای آوازخوان آن موقع تقلید میکردم و همانها را هم در تئاتر مدرسه و یا در کنسرتها اجرا میکردم. کاملاً هم دوست داشتم و هیچ اجباری در کار نبود.
چطور شد که این سبک را انتخاب کردید؟ چون حتماً آن زمان سبکهای دیگری هم بودهاند.
بله همیشه در کنار موسیقی اصیل، انواع و اقسام موسیقیهای دیگر هم وجود دارند و بستگی به روح و روان آن فرد دارد که چه نوع موسیقیای را دوست دارد و راضیاش میکند. من از همان موقع هم این سبک موسیقی را تقلید میکردم. این یک کشش روحی بود که بعدها دلیل آن را فهمیدم.
دلیل آن چه بود؟
این نوع موسیقی، موسیقیای است که بسیار عمیق است و بهنظر من، کسانی به سمت آن میروند که خودشان هم روحاً درونگرا هستند و خیلی دنبال چیزهای سطحی نیستند. یعنی موسیقیای که صرفاً هدفاش تفریح و لذت دادن به دیگران باشد. البته آن هم در جای خود قابل احترام است، ولی به کاراکتر آدمها برمیگردد که چه نوع موسیقیای را انتخاب کنند.
اولین باری که رفتید روی سن، کی بود؟ یادتان میآید؟
خیلی قدیمی است. یادم نیست واقعاً. ولی فکر میکنم مربوط به سالهایی میشود که مدرسه میرفتم. یعنی در دورهی دبیرستان، در جشنهای مدرسه، مرتب هم کار تئاتری میکردم و هم در همان تئاتر نقشی به من واگذار میشد که حتماً بزنم زیر آواز.
پریسا (چپ) به همراه استاد محمود کریمی |
چه زمانی وارد ارکستر فرهنگ و هنر شدید؟
دوران آموزش موسیقی من دو سال بیشتر طول نکشیده بود که استادم، مرحوم کریمی، مرا به فرهنگ و هنر بردند و گفتند که ایشان میتواند الان کار حرفهای را شروع کند و استعداد و خلاقیتهای لازم در او دیده میشود. ۱۹ سالام بود که کار حرفهای را به صورت رسمی، از فرهنگ و هنر شروع کردم. پنج سال در فرهنگ و هنر بودم. ابتدا با تصنیفخوانی شروع کردم. بعد بهتدریج آوازها را هم خودم میخواندم. تا بعد که با "مرکز حفظ و اشاعهی موسیقی ایرانی" آشنا شدم و از آن به بعد دیگر، سبک و راه و روش موسیقیام بهکلی تغییر کرد.
چهار پنج سال آنجا بودید که بعد انقلاب شد. همینطور است؟
بله؛ تمام دورهی کار هنری من به ۹ سال هم نکشید. پنج سال آن در فرهنگ و هنر بودم که تازه دوران تجربهی کاری، روی صحنه رفتن و با ساز و ارکستر کار کردن بود. بعد هم که وارد مرکز حفظ و اشاعه شدم و ردیفخوانی را به صورت جدی شروع کردم، چهار سال بیشتر طول نکشید.
آیا هیچوقت تأسف خوردید که دوران اوج شما اینقدر کوتاه بود؟
طبیعی است! فکر نمیکنم برای انسان به راحتی قابل هضم باشد که آنچه را دوست دارد و عاشق آن است و از بچگی با آن محشور بوده، با آن زندگی و کار کرده است، برایاش وقت گذاشته و علماش را یاد گرفته، به کنار بگذارد. من در سال ۵۷، وقتی از نظر هنری بازنشسته شدم، ۲۶ سال بیشتر نداشتم و از نظر خودم هنوز در موسیقی کاری نکرده بودم. برای من دوران تجربه و در حقیقت نوجوانی -حتی جوانی هم نه- در موسیقی بود. هنوز باید خیلی اتفاقها میافتاد. ولی خُب خدا نخواست و مسیر زندگیام باز به نوع دیگری تغییر کرد.
بعد از انقلاب مسیر زندگیتان به چه سمتی رفت؟
تقریباً همه میدانند مملکت از نظر موسیقایی به چه سمت و سویی رفت. دو سه سال که موسیقی بهکلی تحریم بود. بعد از آن هم صدای خانمها تحریم شد. طبیعتاً من دیگر هیچ نوع کار موسیقیای نمیتوانستم انجام بدهم و چون به فرهنگام، به کشورم و به سنتهایاش علاقهمند بودم و احترام خاصی برای آن قائل بودم، دوست نداشتم از مملکت خارج بشوم و مهاجرت کنم. برای اینکه دیدم بستر مناسب این موسیقی، بههرحال مملکت خودمان است. ماندم و خانهداری کردم، بچهداری کردم، آشپزی کردم… در ظاهر البته؛ از نظر فکری و درونی هم طور دیگری حرکت کردم. به مطالعه و تحقیق در زمینهی اشعار و ادبیات عرفانی این موسیقی و فسلفهای که پشت این موسیقی هست، پرداختم. ولی از نظر ظاهری دیگر نه امکان کار موسیقایی وجود داشت و نه انگیزهای بود. هیچکاری نکردم. شاید به جرأت بتوانم بگویم که ۱۶-۱۷ سال حتی برای خودم هم نمیخواندم. حدود ده دوازده سال است که مجدداً کار موسیقی را شروع کردهام.
پریسا در سالهای پیش از انقلاب |
ولی حقیقتا قابل باور نیست که حتی برای خودتان هم نخواندهاید؟
همهی آدمها، موسیقیدان هم که نباشند، برای خودشان زمزمه میکنند. ولی از نظر اینکه ارزش کار موسیقایی به آن بدهید که کاری کرده باشید، نه… به هیچوجه کاری انجام نشد.
شاگرد چطور؟ شاگردانی هم دارید؟
الان که کار اصلیام تدریس است. البته تدریس به صورت غیررسمی. یعنی در مؤسسه و دانشگاهی نیست، در منزل خودم. خانمهای علاقهمند بسیار زیادند. با اینکه امکان خواندن وجود ندارد، ولی شوق و ذوق و انگیزه در خانمها بسیار زیاد است و خوشبختانه تعداد زیادی از خانمها با ردیف موسیقی ایرانی آشنا شدهاند و امیدواریم که زمانی بتوانند اجرایی داشته باشند و هنرشان را بهشکلی نشان بدهند.
الان در ایران، خوانندهی زن نمیتواند تنها روی سن و با ارکستری که مردها در آن مینوازند بخواند. فقط میتواند همخوانی کند. آیا این یکی از دلایلی است که ما کلاً خوانندهی زن کم داریم؟
تا پیش از انقلاب، اگر آن مسیر ادامه پیدا میکرد، مسلماً میتوانستیم خوانندههای خیلی خوبی در زمینهی موسیقی سنتی داشته باشیم. ولی متوقف شد و وقتی ۳۰ سال قرار نیست صدای زن شنیده شود، شما چگونه میتوانید خواننده تربیت کنید. کسانی هم که دارند بهخاطر میل شخصیشان آموزش میبینند، هیچجوری امکان اینکه خود را نشان بدهند را ندارند. در حالی که اگر مانند زمان ما امکانات فراهم میبود و یا سازمانی مانند مرکز حفظ و اشاعهی موسیقی وجود داشت که از این نوع موسیقی اصیل حمایت میکرد و سرمایهگذاری میکردند که جوانها را برای این نوع موسیقی تربیت کنند و وارد موسیقی تفریحی و مطربی نشوند، مسلماً میتوانستیم خوانندههای خیلی زیادی داشته باشیم. ولی در این دوران، ما چنین سازمانی و چنین حمایتی نداریم. بهخصوص برای خانمها که اصلاً چنین امکانی وجود ندارد. آقایان بههرحال به ترتیبی یکهتاز میدان بودهاند و تا این لحظه هم هستند. این دیگر بستگی به مسائل سیاسی دارند.
پریسا در سال ۲۰۰۲ در تهران |
البته خوانندههای زن میتوانند برای خانمها برنامه بگذارند. ولی میدانم که شما پس از انقلاب، هیچوقت در ایران برنامه نداشتهاید.
هیچوقت… البته همیشه تقاضا بوده و دعوتهایی هم شده است. اما اصولاً چون به این موضوع اعتقاد ندارم، نپذیرفتهام. چون وقتی شما قبول میکنید که فقط برای خانمها بخوانید، یعنی معتقدید که باید اینطوری باشد و غیر از این غلط است. این تمام فعالیت هنری من را و آنچه را پیش از این انجام دادهام، زیر سؤال میبرد که پس تا بهحال بد بوده و اگر بد بوده، پس دیگر باید خط قرمزی روی تمام آن فعالیتها کشید. اگر این سیستم خوب است و شما میپذیرید که بروید اینطور بخوانید، یعنی این روش را تایید کردهاید. اما من چنین تاییدی را ندارم و به چنین روشی معتقد نیستم.
بهنظر شما، موسیقی سنتی ما از بعد از انقلاب تا به حال، چه تغییراتی کرده است؟
موسیقی یک پدیدهی اجتماعی است و با اجتماع تغییر میکند. آدمها تغییر میکنند و هر اتفاقی که در جامعه میافتد، روی افراد و مخصوصاً روی هنرمندان تاثیر میگذارد. اگر جامعهای از همه نظر، از نظر اقتصادی، فرهنگی و… رو به تعالی برود، طبیعتاً موسیقیاش هم به همان سمت و سو میرود. همانطور که انسان ایستا نیست، آنچه هم از انسان صادر میشود، ایستا نیست و دائم در حال تحرک است. هنر و موسیقی آیینهی تمامنمای جامعه است. شما وقتی میخواهید بدانید جامعهای در چه سمت و سویی قرار دارد، باید به هنر و هنرمنداناش نگاه کنید. برای پاسخ به این سؤال، باید بروید مطالعه کنید، موسیقی را بشنوید و آثاری که منتشر میشوند را ارزیابی کنید، خواهید دید چه اتفاقی میافتد و چه فضایی حاکم است که هنرمند مجبور است به این شکل کار کند، اینطور آهنگ بسازد، شعر بگوید و مطلب بنویسد. هرچه هست، آیینهی آن جامعه است.
از پاسخی که دادید، من اینطور برداشت میکنم که شما از سبکی که امروز در ایران رایج است، زیاد راضی نیستید.
همانطور که گفتم، همهی اینها به فرد مربوط میشود که چقدر تحت تأثیر جامعه قرار بگیرد. معمولاً افراد اگر خودشان دارای سلیقه و عقیدهی محکمی نباشند، تحت تأثیر اجتماع قرار میگیرند و یکباره مانند یک سیل خروشان همه را دربر میگیرد. تعداد افرادی که خودشان یک خط فکری ثابت و درست داشته باشند و روی همان بایستند و در هر شرایطی حرف خودشان را بزنند و تحت تأثیر محیط قرار نگیرند، بسیار کم است. به نظر من، حرف صحیح را در تاریخ فرهنگ و هنر جامعه، همیشه افرادی میزنند که برای خودشان ثابت قدم، یک اندیشهای را دارند و در هر شرایطی همان حرف را میزنند، همان کار را میکنند و اگر آثاری از آنان باقی میماند، آنها هستند که جاودان میمانند. ولی آنهایی که به قول معروف "نان را به نرخ روز میخورند"… وقتی هنر وسیلهی امرار معاش بشود و هنرمند هیچ نوع تأمین مادی و معنویای نداشته باشد، کار دیگری هم بلد نباشد -تمام عمرش ساز زده و یا آواز خوانده- چگونه باید زندگیاش را تأمین کند؟ ناچاراً به مسیری میافتد که از این راه زندگی کند. خیلی باید فردی فداکار باشد که فقر، تنگدستی و تنهایی و انزوا را بهجان بخرد، ولی حاضر نشود کالایی را که در اختیار دارد، مادی کند و به ابتذال بکشاند. این همیشه بوده، بعد از این هم خواهد بود.
پریسا در سال ۲۰۰۳ در تهران |
شماری از خوانندگان هستند که سبک عوض میکنند یا از این سبک به آن سبک میپرند. ولی موسیقی شما همانجور مانده و همچنان بوی پیش از انقلاب را میدهد. دلیل آن چیست؟
همین است که گفتم؛ این خط فکری هنرمند است که پشتوانهی هنرش است. وگرنه هنر اگر پیامی نداشته باشد و حرف اصیل و درستی نداشته باشد، همین میشود که شما دائم باید تغییر کنید. ولی وقتی شما به اصولی، چه اخلاقی، چه معنوی و چه هنری معتقدید و دوستاش دارید و آن را در حد تقدس حفظ میکنید، حاضر نیستید به هیچ ترتیبی آن را خراب کنید و به ابتذال بکشانید. حتی اگر نیاز مادی داشته باشید و کمبودهای روحی- روانی داشته باشید. در هر صورت، بههیچ ترتیبی، آن را خراب نخواهید کرد.
شما وقتی در خانه هستید، غیر از موسیقی اصیل چه موسیقی دیگری گوش میدهید؟
خانوادههایی که بچه دارند، از طریق بچههایشان انواع و اقسام موسیقیها وارد خانه میشود و شما نمیتوانید گوشتان را ببندید. من هم اصولاً آدم متعصبی نیستم که بگویم هیچچیزی را نباید گوش کنم و فقط موسیقی اصیل. همهچیز را گوش میدهم، نهایتاً از چیزی خوشام میآید و بار دوم، سوم هم گوش میدهم یا خوشام نمیآید و دیگر هیچوقت گوش نمیدهم.
میتوانید مثال بزنید؟
مثلاً حتی یک خوانندهی پاپ را گوش میدهم و میبینم شعر قشنگی با آهنگاش همراه است که پیامی دارد. خیلی ابتذالی در آن نیست و بههرحال حسی را به آدم منتقل میکند. خُب آدم بدش نمیآید. در تمام روز که نمیشود موسیقی اصیل گوش داد. دارم آشپزی و یا کارهای دیگر خانه را انجام میدهم، کمی هم آن موسیقی را گوش میدهم. ولی کلاً وقت آن را که بنشینم و موسیقی خاصی را گوش بدهم، ندارم. چون در طول زندگیام، تمام وقتام از صبح تا شب، به تدریس این نوع موسیقی میگذرد و بیشتر با این موسیقی سروکار دارم.
شما دوتا دختر دارید و یک پسر. پسرتان ساز میزند و آواز میخواند.
استعداد موسیقیاش خیلی خوب است. تنبک میزند، دف میزند، گاهی سهتار میزند و بدون اینکه خیلی جدی معلم داشته باشد، استعدادش خوب است. ملودی و آهنگ میسازد. ولی در کنار کار تحصیلیاش، کار حرفهای نمیکند.
پریسا در سال ۲۰۰۲ در تهران |
دخترهایتان چه؟
هیچکدام دنبال اینکه آواز ایرانی بخوانند، نرفتهاند و راستاش من هم خیلی تشویقشان نکردهام.
چرا؟
برای اینکه هر دو در دوران انقلاب بزرگ شدهاند و نمیخواستم، اتفاقی که برای من افتاده، برای آنها هم تکرار شود. ترجیح دادیم در رشتههای دیگری تحصیل کنند. ولی موسیقی جزو تفنن همهی آنها هست. هروقت بیکار میشوند، یکی دف دستاش میگیرد، دیگری سهتار… بههرحال بیگانه نیستند.
خود شما ساز هم میزنید؟
نمیتوان اسم آن را گذاشت که ساز میزنم. ولی چون برای تدریس به ساز احتیاج داریم، کمی سهتار میزنم که همه باهم خیلی خارج نخوانیم. ولی خیلی ارزش نوازندگی ندارد.
غیر از موسیقی، سرگرمی دیگری هم دارید؟
برای من خیلی جالب بود که دیدم شما در سایت اینترنتیتان سن و تاریخ تولدتان را هم نوشتهاید. معمولاً خانمهای ایرانی سنشان را نمیگویند. دلیلاش چیست که شما اینکار را کردهاید؟
خیلی اهمیتی نمیدهم. انسان واقعگرایی هستم. هیچوقت از واقعیت فرار نمیکنم. سن، پیری، بیماری و مرگ همه جزو فلسفهی زندگی انسان هستند. کسی نمیتواند از آنها فرار کند. بهتر است همیشه با شجاعت، با واقعیت برخورد کرد و قبولاش کرد. شما اولین نفری نیستید که به این مسئله توجه کردهاید. تا میپرسند سنات چقدر است، میگویم اینقدر سن دارم. همهی دنیا هم میدانند، برای اینکه توی سایتام هم زدهام. دیگر نمیتوانم آن را مخفی کنم.
|
|
|