جمعه ۱۰ آبان ۱۳۸۷ - ۳۱ اكتبر ۲۰۰۸
ابهام در پرونده قتل دختر منشی به دست مرد کفاش
دیوان عالی کشور حکم قصاص مردی را که متهم است یک دختر را در کرج به قتل رسانده است مورد تایید قرار نداد و پرونده را برای برطرف کردن نواقص به شعبه 80 دادگاه کیفری استان تهران بازگرداند. به گزارش خبرنگار ما متهم که علیرضا نام دارد متهم است 24 فروردین ماه دختری 24ساله به نام سکینه را که منشی یک آموزشگاه کامپیوتر بود با سیم خفه کرد. این مرد کفاش بعد از ماه ها تحقیقات پلیس شناسایی و دستگیر شد. مطابق اوراق پرونده جسد بی جان سکینه ابتدا توسط مدیر آموزشگاه پیدا شد و این مرد بلافاصله بعد از اینکه جسد را دید با پلیس تماس گرفت و از آنها کمک خواست. زمانی که ماموران در محل حاضر شدند مدیر موسسه آموزشی به آنها گفت؛ من باید در جلسه یی شرکت می کردم به همین خاطر هم آن روز با سکینه تماس گرفتم و گفتم خودش در آموزشگاه را باز کند و قرار شد چند ساعت بعد من به آموزشگاه بروم. سکینه دختر بسیار خوبی بود. او از سال 83 با من کار می کرد و منشی آموزشگاه بود. او حتی یک روز در این مدت دیر سر کار نیامده بود. من با آموزشگاه تماس گرفتم تا ببینم در آنجا چه خبر است و سکینه چه می کند اما وی تلفن را جواب نداد. چند دقیقه بعد دوباره تماس گرفتم اما باز هم کسی تلفن را پاسخ نداد. خیلی نگران شدم. از تهران به سمت کرج به راه افتادم. زمانی که رسیدم در آموزشگاه نیمه باز بود. فهمیدم حتماً کسی در آنجاست. چند بار نام سکینه را صدا زدم. جوابی نشنیدم و لحظاتی بعد جسم بی جان او را در اتاقش پیدا کردم. وی ادامه داد؛ سیمی دور گردن او پیچیده شده بود و از آنجایی که بدنش کاملاً سرد شده بود فهمیدم جان باخته است به همین خاطر هم سیم را از دور گردنش باز نکردم و سعی کردم صحنه را دستکاری نکنم. به دستور بازپرس جسد به پزشکی قانونی انتقال یافت و تحقیقات در این خصوص آغاز شد. از آنجایی که مبلغی پول و جواهرات سکینه هم به سرقت رفته بود احتمال قتل با انگیزه دزدی قوت گرفت. ماموران پلیس از آنجایی که سرنخی در اختیار نداشتند تحقیق از همسایه ها را به عنوان راهی برای کشف حقیقت آغاز کردند. یافته ها حکایت از آن داشت که تنها کسی که اطراف محل قتل به طور دائم حضور داشته مرد کفاشی به نام علیرضا است که از محل کار او می شد به طور دقیق آموزشگاه را دید. هرچند این مرد در تحقیقات اولیه مدعی شد کسی را در آموزشگاه ندیده و اصلاً متوجه رفت و آمد در آنجا نشده است، اما از آنجایی که گفته های او مطابق با واقعیت به نظر نمی رسید پلیس از همسایگان دیگر هم تحقیق کرد. صاحب یک حمام عمومی در اطراف آموزشگاه گفت؛ من متوجه موضوع مشکوکی نشدم اما آن روز علیرضا جمله یی گفت که مرا به شدت به فکر فرو برد و از آن روز به این می اندیشم که چرا او آن روز مرتب به من تاکید می کرد اگر کسی سراغ وی را گرفت، تاکید کنم او زمان قتل در حمام بوده است.گفته های صاحب حمام این فرضیه را در ذهن کارآگاهان به وجود آورد که علیرضا از اینکه چه کسی سکینه را به قتل رسانده خبر دارد و به همین دلیل هم به دنبال شاهدی برای حضور خود در بیرون از صحنه قتل می گشته است. بنابراین مرد کفاش دستگیر شد. اما او همچنان بر بی گناهی خودش اصرار داشت و ادعا می کرد از هیچ چیز خبر ندارد. از آنجایی که مدرک دیگری علیه علیرضا وجود نداشت بازپرس او را آزاد کرد. چند ماه از ماجرای این قتل گذشت و همچنان مرگ این دختر در هاله یی از ابهام قرار داشت تا اینکه علیرضا خودش به ماموران مراجعه کرد و گفت من دوستی معتاد دارم و فکر می کنم او سکینه را به قتل رسانده و جواهراتش را دزدیده است. البته او از زمان قتل به بعد ناپدید شده است و من دیگر از وی خبر ندارم. گفته های علیرضا باعث شد او یک بار دیگر بازداشت شود و تحت بازجویی قرار گیرد. این بار مرد کفاش سرانجام لب به اعتراف گشود. او گفت؛ هر روز می دیدم سکینه به آموزشگاه می آید و چند دقیقه بعد از او هم صاحب آموزشگاه وارد می شود. اما آن روز زمانی که سکینه آمد دیگر کسی وارد آموزشگاه نشد. خیلی دستم تنگ بود و پول نداشتم. تصمیم گرفتم به بهانه یی وارد آموزشگاه شوم و اگر فرصت مناسب بود از آنجا سرقت کنم. سکینه در اتاقش بود. همین که دید من وارد شدم و در را بستم فریاد کشید. من هم برای اینکه مردم به آموزشگاه نریزند و اتفاقی نیفتد با چوب ضربه یی به سر سکینه زدم و زمانی که بیهوش روی زمین افتاد با سیمی که آن اطراف بود او را خفه کردم. بعد مقداری طلا را که در دستان و گردن سکینه بود برداشتم و سپس پول هایی را که در صندوق بود دزدیدم و فرار کردم. متهم ادامه داد؛ من هر روز به سراغ صاحب حمام عمومی می رفتم. آن روز هم به آنجا رفتم تا اگر پلیس به من مظنون شد شاهدی داشته باشم. اما بعد از چند ماه به شدت دچار عذاب وجدان شدم. با این حال می ترسیدم خودم را معرفی کنم. برای اینکه ذهن پلیس را هر چه بیشتر منحرف کنم مدعی شدم دوست معتادم سکینه را کشته است. اعترافات علیرضا با آنچه در صحنه جرم اتفاق افتاده بود کاملاً مطابقت داشت و نظریه پزشکی قانونی نیز آن را تایید کرده بود چرا که در این نظریه آمده بود ابتدا جسمی سخت به سر سکینه برخورد کرده و این دختر بعد از بیهوشی با سیم خفه شده است. پس از صدور کیفرخواست پرونده برای رسیدگی به شعبه 80 دادگاه کیفری استان تهران فرستاده شد. علیرضا در برابر قضات این شعبه به دفاع از خود پرداخت و گفت؛ من اتهام قتل را قبول ندارم و آنچه گفته ام درست نیست. من سکینه را نکشتم. با این حال هیات قضات مرد کفاش را مجرم شناختند و به قصاص محکوم کردند. با اعتراض علیرضا حکم صادره به دیوان عالی کشور فرستاده شد. این حکم به دلیل پاره یی اشکالات و نواقص مورد تایید قرار نگرفت و قضات دیوان از هیات قضات شعبه 80 خواستند ابهامات موجود در رای را برطرف کنند تا آنها دوباره پرونده را مورد رسیدگی قرار دهند.
ایهان - ایران - همدان |
اگه حکم اعدام ندن واقعا خاک بر سر دادگاه... مگه این هم فکر کردن داره بیچاره دختر مردم رو کشتن حالا میگن بزار بیشتر فکر کنیم؟ |
سهشنبه 17 شهریور 1388 |
|
iran-azad - ایران - تهران |
دم پلیس مملکت ما گرم که تا قاتل خودش دست بسته نیاد خودشو معرفی نکنه صد سال دیگه هم نمی تونن به راز جنایت پی ببرند - باتون به ف....ون |
سهشنبه 17 شهریور 1388 |
|
asir@.P - فرانسه - پاریس |
به هر صفحه از این سایت نگاه میکنم کامنت هائی می بینم مرگ جو با کاربرهائی تشنه به خون. باورم نیست که حماقت و دیوانگی عده ای که جان میستانند عقل عاقلان ستاند. چطور میتونید به خودتون اجازه بدید که جان کسیو حتی بدترین ادمو بگیرید. بزرگترین و بهترین مجازات به نظر من حبس ابد بدون تبرئه و استفاده از نیروی این خطاکارانه. |
سهشنبه 17 شهریور 1388 |
|
ehsan_14 - اتریش - وین |
بدبخت پول های شما همش برای حزب الله ک...لبنان و ساختمان سازی در ونزوللا میره...بعد شما بجون هم افتادید. |
سهشنبه 17 شهریور 1388 |
|
fall - ایران - تهران |
یه روز غضنفر به یه زنه تجاوز می کنه و میبرنش کلانتری . غضنفر با خودش میگه چیکار کنم که بزنم زیرش و ولم کنن ؟ خلاصه تصمیم می گیره غش کنه !خودشو تو کلانتری میزنه به غش و غش می کنه . میزنن تو صورتش به هوش نمی یاد ! آب می پاشن به هوش نمی یاد !! آخر سر می یان یه سطل آب یخ میریزن روش یه دفعه مثلا بهوش می یاد !!! شروع می کنه می گه : آی .. ای خدااااا.. اینجا کجاست ؟ شماها کی هستین ؟؟ من اینجا چی کار می کنم ؟ یه دفعه چشمش می افته به زنه که ازش شکایت کرده بوده و بلند می گه : ا!؟ اینو کی -رده !؟. خلاصه می فهمن کار خودغضنفر بوده . حالا حکایت همین جوکه . همیشه قاتل و دزدهای ایرانی یه جوری خودشون خودشونو لو می دن . مثل همون دختر 19 ساله یی که همین امروز تو سایت خبرش رو خوندم که ماشین رو دزدیده بعد اونوقت شماره شو داده به یارو !. ببخشید دوستهای خوبم اگه جوک گفتم ولی واقعیته . مگه نه ؟. از ایرانیان یو کی هم معذرت میخوام . در ضمن خودم نقطه چین کردم اما خب جوکه دیگه ببخشید. |
سهشنبه 17 شهریور 1388 |
|
Alireza88 - ایران - تهران |
خدا رحمتش کند ---. دوستان گرامی در روز قدس با توجه به وجود انبوه خبرنگاران خارجی امکان برخورد برای آنها وجود ندارد و این تنها فرصت برای نهضت سبز ماست که مشارکت میلیونی داشته باشیم و گرنه سالها باید بنشینیم و برای فرصت از دست رفته افسوس بخوریم. لطفاْ اطلاع رسانی کنید. |
سهشنبه 17 شهریور 1388 |
|