شنبه ۲۰ مهر ۱۳۸۷ - ۱۱ اكتبر ۲۰۰۸
مصاحبه بابک داد در مورد فجایع کهریزک و تجاوز به پسر جوان 18 ساله در زندان
جهت دانلود مستقیم و بدون فیلتر ویدئو در ایران اینجا کلیک کنید. لینک دانلود مستقیم تنها تا ساعاتی پس از انتشار فعال خواهد ماند جهت نمایش ویدئو در یوتوب اینجا کلیک کنید. جهت دانلود برنامه پخش ویدئوهای دانلود شده اینجا کلیک نمایید.
|
افشای یک جنایت کثیف!
«ببرید حامله شون کنید این بچه قرتیا رو!»
داخل درمانگاه، پیرمرد رنجوری را دیدم که زیر دستان پسرک نوجوانش را گرفته و نرم نرمک او را از درمانگاه بیرون می آورد. کمکش کردم. پسرش نمی توانست راه برود و خودش هم جانی نداشت کوله اش کند. من زیر بغلش را گرفتم و تقریبا" از زمین بلندش کردم و با خودم کشاندم. چند تاکسی ایستاده بودند اما رقمهایی گفتند که لابد برای پیرمرد زیاد بود و داشت پا به پا میشد. خواستم پولی به او بدهم اما دیدم پسرم از داروخانه درمانگاه بیرون آمد و داروهایش را که خریده بود، نشانم داد که یعنی برویم. دکتر به او گفته بود گوشش عفونی شده و با آنتی بیوتیک خوب می شود و چیز خطرناکی نیست.
به پیرمرد گفتم خودم میرسونم تون. او و پسرش را نشاندم صندلی عقب و راه افتادیم به سمت حومه جنوبی شهرستان. آرام با اشاره دستش مسیر را نشانم می داد. خیابانها خلوت بود و تند می راندم. پسرش 17 یا هجده ساله به نظر می رسید. گفتم:« اسمت چیه جوون؟» پدرش زیر لب جواب داد:«مهدی!» بعد انگار با خودش گفت:«یا مهدی صاحب الزمان! خودت تقاصشو بگیر!» گفتم:«ایشالا چیزیش نیست! مهدی جان! تو باید مقاوم باشی! چیه مثه پیرمردا شدی؟ محکم باش!» گفتم:« تصادف بوده؟ لابد با موتوری چیزی شیطنت کردی ها!» و لبخندی زدم تا فضا عوض شود. اما مثل اینکه همان شوخی من، یک چیز تلخ را در این پدر و پسر زنده کرد. از توی آینه نگاهشان کردم. دیدم پیرمرد اشک می ریزد و پسرش به هم ریخته! برگشتم به پسرم نگاهی کردم. او هم تلاشش را کرد تا فضا را عوض کند، برگشت و از «مهدی» پرسید:« چندسالته مهدی؟ پیش هستی (پیش دانشگاهی) یا سّوم؟» پسرک باز جوابی نداد. در سکوتی سنگین رسیدیم به خانه آنها. وقتی پیرمرد خواست پسرش را از ماشین پیاده کند، زیر لب چیزی گفت که بدنم را لرزاند. به لهجه محلی گفت. چیزی شبیه اینکه «چه خبر از دل من داری یا مهدی»!؟
تا در خانه کمکشان کردم و ناله های ریز «مهدی» زیر گوشم بود. گفتم نگفتی چش شده؟ تصادف کرده؟ عمل کرده؟ چی شده؟ پیرمرد اشک می ریخت! فقط آه می کشید و زیر لب نفرین می کرد.کنجکاو شدم بدانم.
پسرم را بردم و گذاشتم خانه پیش خانواده مان و دوباره راه افتادم سراغ خانه پدر «مهدی»! به پیرمرد گفته بودم می روم و بعد می آیم و او هم مخالفتی نکرده بود. خواستم برایش مرهمی باشم. می توانستم اقلا" گوش خوبی برای شنیدن حرفهایش باشم. از گفتگو با مردم شهرهایی که سفر می کنم، خیلی چیزها یاد گرفته ام. تلخ یا شیرین، فرقی ندارد. هر کجای این سرزمین، شیرینی آشنایی با مردم و تلخی ستمی که هر کدام به نوعی می کشند، برایم سرشارند از تجربه ها. گاهی چیزی که می نویسم، حرف کسی است که در همدان برایم گفته، یا درددل کسی است در شمال یا اصفهان. خیلی از اینها دیگر حرفهای شخص من نیستند.حرفها و دردهای مردمانی است که اینجا و آنجا می بینم. مردمی که سهراب سپهری آرزو کرده بود«کاشکی این مردم، دانه های دلشان پیدا بود!» و بلافاصله دریافته بود که اگر بتواند دانه های دل خونین مردم را مانند دانه های انار ببیند، شاید تحملش آسان نباشد: «می پرد در چشمم آب انار!» این روزها، دانه های دل مردمان بسیاری را دیده ام، که سرخ بوده اند و خونین! و «غم»، در دانه های دل خونین خیلی از آنها پیداست! شاید برای همین است که من و پیرمرد، زود جور شدیم و او سفره دلش را برایم باز کرد. تو گویی همدیگر را سالهاست می شناسیم.
وقتی رسیدم، خواهر بزرگ «مهدی» در را باز کرد. نمی دانم چرا مرا «آقای دکتر!» صدا کرد. دیگر این کلمه از زبانش نیفتاد. من هم مخالفتی نکردم. «عاقله زنی» حدودا" 46 ساله بود که غمی بزرگ در چشمهایش بود. فقط او و مهدی و پدر پیرشان در خانه بودند. چند سالی بود که مادرشان مرحوم شده بود و مهدی از کودکی، مادر نداشت و این خواهر دلسوز، برایش مادریها کرده بود. اینکه از کجا شروع کردیم به صحبت و چطور بحث را کشاندم به مریضی «مهدی» و چطور پیرمرد اعتماد کرد سفره دلش را برایم پهن کند، طولانی است. بماند.
بحثهای حاشیه ای را حذف می کنم و سرگذشت دردناک پسر 18 ساله ای را می گویم که حالا رنج عفونت روده و آسیب جدی مقعد امانش را بریده و افسردگی شدیدی دارد و بخصوص خطر بیماری مهلک ایدز هم تهدیدش می کند. بدتر از همه اینکه، از علت این بیماری و این جراحتها، حتی خجالت می کشند به فامیل خود هم حرفی بزنند. اما گشودن عقده دل برای یک مرد غریبه، حداقل این خوبی را دارد که دل آدمی را سبک می کند. پاید پیرمرد به همین دلیل، حرفهای دلمه شده روی دلش را با من گفت و کمی سبک شد.
***
مهدی پارسال با پسر دائی اش به تهران رفت تا کار پیدا کند. چندجایی کارگری کردند و بالاخره در یک پیتزافروشی در خیابان آزادی کاری پیدا کردند و شبها همانجا می خوابیدند. مهدی درسش را نتوانسته بود ادامه بدهد. عکس خندان او روی طاقچه، زمین تا آسمان با این پسرک پژمرده و زرد و افسرده حال فرق داشت. در عکس زیبا و خندان بود، با چشمانی براق و حالا پیرمردی شده بود که فقط موهایش سفید نشده باشد؛ فرتوت و پژمرده.
مهدی روز 25 خرداد به دستور صاحب پیتزافروشی، از عصر مغازه را تعطیل می کند و از پشت شیشه ها بیرون (راهپیمایی سکوت 25 خرداد) را نگاه می کند. یک پارچه سبز هم به مچش بسته بود و مهندس موسوی را دوست می داشت. پسر دائیش گفته او مغازه را سپرد و رفت توی پیاده رو و کم کم با موج مردم راه افتاد و دور شد. از آن به بعد پسر دائی، خبری از مهدی نداشت تا بعد از 23 روز سرگردانی پدر مهدی در کلانتریها و دادگاهها، به قول خودش:«یه تیکه گوشت کبود و مریض به ما تحویل دادن و گفتن این پسرت! زود برگردونش شهرستان وگرنه ...» تهدیدش کرده بودند هیچ چیزی از زندانی شدن پسرش و «چیزهای دیگر!» به کسی نگوید و آن پیرمرد بدبخت هم نگفته بود و حالا هم داشت برای اولین بار، با من درددل می کرد چون «بالاتر از سیاهی هم مگه رنگی هست؟»
مهدی روز اول، تب داشت و هذیان می گفت. با دیدن خون فراوان در ادرار و مدفوعش، دکتر درمانگاه برایش چند آزمایش نوشت و معاینه های دقیق تری کرده بود. بعد از اینکه دکتر معالج،«یواشکی» به پدر مهدی هشدار داده بود که « طبق آزمایشهایی که کردیم، پسرت را یک یا چند مرد، با زور مورد تجاوز جنسی قرار داده اند!» پیرمرد از حال رفته بود. «پارگی شدید مقعد» بعد از بارها تجاوز و خونریزی، مقعد و روده های او را دچار عفونت شدید کرده بود و بر اساس این ظواهر مشکوک، دکتر درمانگاه می خواست «مقامات قانونی» و کلانتری را در جریان «احتمال یک جرم» مثل زورگیری و تجاوز به عنف قرار بدهد که پیرمرد، ماجرای «زندانی بودن پسرش» را گفته بود و کاغذ آزادی پسرش را نشان دکتر داده بود. دکتر شوکه شده بود و پیرمرد گفته بود دیگر از مقامات قانونی و پلیس و مأمور می ترسد و پسرش بدتر از او شده:« وقتی داشتیم از درمانگاه می رفتیم، هنوز رنگ صورت آقای دکتر، مثل گچ سفید شده بود! فهمیده بود همین مأمورای قانون(!)، این بلاها رو سر مهدی آوردن!»
مهدی از اتفاقات روزهای زندانش، خیلی کم حرف زده بود. چندباری هم که می خواست برای پدرش شرح روزهای زندانش را بگوید، از شدت هق هق از حال رفته بود و حرفهایش ناتمام مانده بود. ظاهرا" بعد از پایان راپیمایی، در درگیری های خیابان آزادی، مهدی در میان جمعی از معترضان و بسیجیان قرار می گیرد و هول می کند. چندین باتوم می خورد و تا به خودش می آید، بدست چند بسیجی می افتد و حسابی کتکش می زنند. بعد او و عده ای جوان دیگر را سوار ماشینی کرده و به جایی برده اند که بر اساس مشخصاتی که گفته بود باید «کمپ کهریزک» بوده باشد. چیزهایی که از سوله ها و قفسه های فلزی و ... کفته بود، کسانی به پدرش گفته بودند :کمپ کهریزک» بوده. آنجا تعداد بسیاری از دستگیرشدگان را در قفسه های فلزی زندانی کرده بودند و خوراک روزانه زندانیان، کتک و کابل و آویزان کردن از پاها و شکنجه های دیگر بود. فردای دستگیری، یک مأمور می آید و مهدی و یک پسر دیگر را با کتک بیرون می برد. جلوی بقیه زندانیان فریاد می زده:«همتونو مثل اینا می بریم و می...نیم!» مهدی صدای یک مرد دیگر را شنیده که گفته: « ببرید حامله شون کنید این بچه قرتیا رو!» مهدی را به اتاقکی بردند که در فقره اول، مورد تجاوز یک مأمور قوی هیکل قرار گرفته و در حین تجاوز، از هوش رفته. بعد دوباره و دوباره. در همان روز، بیشتر از چهار مرتبه او را مورد تجاوز قرار داده بودند و خونریزی او، چنان شدید بوده که به سلول فلزی و داغی منتقلش می کنند که کوچکتر بوده و به غیر از «مهدی»، سه چهار پسر جوان دیگر با جراحتهای شبیه به او در آن زندانی بوده اند. مهدی گفته «کف سلول پر از خون و پر از مگس و بوی تعفن بوده! و یکی از بچه ها انگاری از دیشب مرده بود و مأمورها نفهمیده بودند!»
مهدی و چندین جوان دیگر، در طول حدود دو هفته در کمپ کهریزک، برای «آدم شدن!» و «ادب شدن!» بارها مورد تجاوز مأموران قرار گرفته بودند و در نهایت او را به بیمارستانی که نامش را نمی داند، منتقل کردند. بعد از شتسشو و بخیه پارگی مقعد، او را بدون بستری در بخش، به زندان ناشناخته دیگری در داخل شهر تهران برده اند و بعد از حدود هفت روز گرسنگی و باتوم روزانه(!)، بالاخره او را به قید ضمانت کتبی مبنی بر «اقرار به خوش رفتاری مأموران زندان!» و تعهد به «عدم شرکت در هرگونه تجمع و راهپیمایی ضد نظام!»، به پدرش تحویل دادند.
پدر بیچاره بی آنکه از واقعیت جراحتهای مهدی خبردار باشد، پیکر نیمه جان پسرش را با اتوبوس به شهرستان محل زندگیشان منتقل می کند و بعد از یک روز، با معاینه دکتر درمانگاه، متوجه اصل جنایتها می شود.
حالا مهدی افسرده و با نگاهی بی روح و خیره به نقش و نگارهای قالی، در بسترش خوابیده بود. آن عکس کجا؟ و این چهره زرد و تکیده کجا؟ خواهرش گوشه اتاق نشسته بود و زیر چادرش ضجه میزد و نفرین می کرد. آقای خامنه ای و احمدی نژاد را نفرین می کرد. چنان پر سوز نفرین می کرد که من از نفرین هایش ترسیدم و بر خود لرزیدم و مو بر بدنم راست شد.
آن روز گمانم اول ماه شعبان بود. پدر مهدی زیر لب ذکر «یامهدی» می خواند و دعا می کرد تا نیمه شعبان، روز ولادت حضرت مهدی، مسئولان نظام تقاص این ظلم و این جنایت کثیف را پس بدهند. نمی دانم آن عدالت گستر جهان،«مهدی موعود عج» چه نگاهی به ستمکاری و جنایات نایب خودخوانده اش دارد؟ آیا آن «مهدی» به چشمان بیروح و بدن مجروح این «مهدی» نگاهی کرده؟ و اگر نگاهش کرده، چه حالی پیدا کرده است آن امام غایب؟
وقتی از خانه پدر «مهدی» بیرون آمدم، ساعت حدود چهار صبح بود. با پیرمرد کلی رفیق شده بودم. اما هرچه اصرار کرد نماندم. دلم گرفته بود و باید می زدم بیرون. نفسم در نمی آمد. گمانم یک جای مسیر را اشتباهی رفتم و رسیدم به یک گندمزار. نمی دانم برق رفته بود یا آنجا آنقدر تاریک بود که هیچ نشانی برای یافتن مسیر به چشمم نمی خورد. «شبی تاریک و...» جاده را برگشتم. باز تاریکی بود. ایستادم. به آسمان نگاه کردم. بدنبال یک «کوکب هدایت» در آسمان شب چشم می دواندم. چرا این سرزمین، از سیاهی ستم و ظلم، چنین تاریک شده؟ چرا نوری از هدایت نمی آید؟ ما به جبران کدامین اشتباه، اسیر این سیاهی شده ایم؟ کجای مسیرمان را اشتباه رفته ایم؟ سرم را گذاشتم روی فرمان و گریستم.
قبل از رفتن، با تلفن همراهم، از «مهدی» چند عکس گرفتم. از پرونده پزشکی اش، از برگه آزادیش. به این بهانه که یک آشنا دارم برای رسیدگی! و قول شرف دادم برای حفظ جان مهدی و خانواده اش، عکسها را به «مقامات مسئول!» نشان ندهم. ببینید ظلم تا کجاست که مردم از همین «مقامات مسئول» می ترسند و این خانواده زخم خورده، مثل عزرائیل از مأموران نایب امام زمان وحشت دارند! «مهدی» هنوز جلوی نظرم است؛ با همان چشمان بیروحش و زندگی اش که «نابود» شده و صدها تن مانند او که شاید داستانشان، در دلهایشان مدفون و مکتوم است و راز خود را با هیچکس نخواهند گفت، از ترس آبرو یا تهدید مقامات مسئول!این عکسها را برای ارائه به دادگاهی نگه می دارم که مطمئن هستم به زودی برای محاکمه سران نظام ضداسلامی و جنایتکاران ضدبشری تشکیل می شود. می گویم مطمئنم!
اگر می پرسید چرا چنین مطمئن هستم؟ خودم هم نمی دانم چرا؟ فقط می دانم ارکان بارگاه الهی، بیش از این نمی تواند در مقابل نفرین جانگداز پدر و خواهر رنجدیده «مهدی» و آه خود او تاب بیاورند. آن ضجه هایی را که من شنیدم و هنوز مرا هم می لرزاند، خیلی زودتر از اینها صبر خدا را لبریز می کنند و با «همت مردم»، بساط ظلم این نظام فاسد در هم خواهد پیچید. اطمینان من، از تاثیر سوز آن ضجه هاست!
منبع : فرصت نوشتن 2 / روزنوشته های بابک داد
salar_20 - ایران - همدان |
درود بر شرفت واقعا مردی.مرگ بر خامنه ای دجال و کثیف |
یکشنبه 25 مرداد 1388 |
|
iran-azad - ایران - تهران |
بابک داد نویسنده متن فوق کیست؟ برادر سیف الله داد کارگردان سینما و خبرنگار سیاسی،معاون سرویس خبر و خبرنگار پارلمانی روزنامه سلام هفته نامه "بهمن"(سال1374):خبرنگار سیاسی.خبرنگار همراه نامزد انتخابات هفتمین دوره ریاست جمهوری؛سید محمد خاتمی (انتخابات دوم خرداد) در سفرهای دور کشور ایشان روزنامه جامعه طراحی و نگارش ستون"صدروزباخاتمی" در 81 به همراه نگارش یادداشتهای سیاسی و مسئول ستاد خبررسانی بیمارستان سینا: (در ایام ترور آقای سعید حجاریان). نگارش و انتشار سفرنامه های رئیس جمهوری: در روزنامه های"ایران .نشاط" کتابهای منتشره کتاب "صدروزباخاتمی و کتاب خاتمی در ایتالیا کتاب"آخرین سلام"/ روایتی از تعطیلی روزنامه سلام در گفتگو با حجت الاسلام موسوی خوئینی ها کتاب"خاتمی در پاریس کتاب "رای مردم روایتی از محاکمه سید مصطفی تاج زاده |
یکشنبه 25 مرداد 1388 |
|
rozana20052005 - مالزی - کوالا |
لعنت به پدر اون علی گدا باید یک بار بهش تجوز کنند تا بفهمند چه خبره. اگه امام زمانی هست نشون بده |
یکشنبه 25 مرداد 1388 |
|
amo danial - نروژ - اسلو |
ننگ ومرگتان باد اسلامیون با محمد بچه بازتون. |
یکشنبه 25 مرداد 1388 |
|
garfild - ایران - تهران |
خدا خودش به مهدی و مهدیهای ما رحم کنه تصورش هم وحشتناکه بیچاره مهدی که زندگیش تباه شد امیدوارم به حق خود خدا چنان بلای بر اینها نازل کنه که تو تمام تاریخ جهان نوشته بشه - اگر اینها به سزای عملشون از طرف خدا نرسن همینجا اعلام می کنم به حق و عدالت شک کرده و بی دین می شوم |
یکشنبه 25 مرداد 1388 |
|
free iran 4ever - سوییس - برن |
الهی خدا نابودشون کنه این عوضی هارو .چی به روز این بسر بی گناه اوردن... واقعا خیلی دردتاکه... |
یکشنبه 25 مرداد 1388 |
|
javaad - ایران - تهران |
مطمئنا خامنه ای کثیف از این تجاوزات بی اطلاع نبوده. مثل اینکه تاریخ تجاوز این ترکان به کشورمون دوباره داره تکرار میشه. او زمان هم آقامحمدخان کثیف پس از دستگیری لطفعلی خان به اون تجاوز کرد و اونو کور کرد الانم تخم و ترکه اش داره دستور همون کثیف کاری ها رو میده |
یکشنبه 25 مرداد 1388 |
|
shabnaz - انگلیس - لندن |
درود به شهامت شما اقای داد که با وجود خطر بر ملا کردن این جنایات که برای شما و خانواده شما داره این کارو کردین. |
یکشنبه 25 مرداد 1388 |
|
hamed_58 - سوئد - گوتنبرگ |
روزی باشه که یک تیر چراغ برق تو م ق ع د یکی یکیتون ببینیم. کثا ف تهای عربزاده عقب افتاده. دقیقا مانند صدر اسلام با اسیرانتان رفتار میکنید. بالاخره نوبت شما حزب الله لبنان هم میرسد. |
یکشنبه 25 مرداد 1388 |
|
persianshadow1 - انگلستان - برایتون |
عوامل جمهوری اسلامی رو باید با دندون تکه تکه کرد و اسلام ننگین رو انداخت توی توالت. |
یکشنبه 25 مرداد 1388 |
|
sare galin - انگلیس - لندن |
افرادی که مورد تجاوز یا شکنجه جنسی قرار میگیرن باید مدت طولانی تحت رواندرمانی و ترابی باشن.این جوانهای گل ما به خاطر تابو بودن این مسائل تو ایران شاید این دردشون را به کسی نگن |
یکشنبه 25 مرداد 1388 |
|
alireza.ch - سوییس - نوشاتل |
ای سرداران بی شرف اسلام. |
یکشنبه 25 مرداد 1388 |
|
Bare hasti - المان - هامبورگ |
ننگ ونفرین به این ددمنشان اینها اخر کثافت وننگی هستند واقعا بالاتر از این دیگه وجود نداره ..روزی خواهد رسید که حساب تک تکتان را میرسیم و وجود نحستان از خاک عزیزمان پاک خواهیم کرد . درود بر مبارزان راه ازادی |
یکشنبه 25 مرداد 1388 |
|
پاینده ایران - ژاپن - اساکا |
نظیر اینگونه وحشیگریها رو از هیچ موجودی سراغ نداریم. ننگ بر حکومت کثیف اسلامی و حامیانش. |
یکشنبه 25 مرداد 1388 |
|
Ye Doost - انگلستان - لندن |
این آقا خواسته یا ناخواسته پیغامی دادند که نمی دونم چند نفر بهش فکر کردند. در واقع ایشون داره می گه : این فجایع انقدر تکان دهندست که من به قول این آخوندا از الان کفن پوشم. یعنی ایرانیه با غیرت بالا تر از این سیاهی رنگی نیست. یعنی اینا دیگه تعارف رو حتی با امان زمانشون کنار گذاشتند چه برسه به من و تو. یعنی از الان سکوت یعنی رضایت..... چند نفر درست همین الان توی زندانها دارن تاوان سکوت ما رو پس می دن؟ . آقای داد - کفن های ما هدیه به دشمن ما. |
یکشنبه 25 مرداد 1388 |
|
zorro.ir - ایران - تهران |
ترویج اسلام ناب محمدی با سربازان غیبی امام زمان ننگ بر کسی که بشنود و ببیند و خاموش باشد . |
یکشنبه 25 مرداد 1388 |
|
ehsasoeshgh - سو ئد - گوتنبرک |
وای خدای من تمام تنم دارد می لرزد اخر گناه این مردم چی هست ای تف. به ذاتتون مرگ بر اسلام |
یکشنبه 25 مرداد 1388 |
|
sara-j - سوید - استگهلم |
بعد خوندن این مطلب مغزم قفل کرده |
یکشنبه 25 مرداد 1388 |
|
aspiran - ایتالیا - میلان |
با اینکه این موارد خیلی دردناکه ولی این امید را در دلها زنده میکنه که این جنایتکاران با دست خودشان دارن زمینه سقوطشان را فراهم میکند بزودی طومار این حکومت جهنمی برای همیشه بدست جوانان این مرزوبوم درهم پیچیده خواهد شد. |
یکشنبه 25 مرداد 1388 |
|
BIKHODA - هلند - شیراز |
شما فکر میکنید محمد وسلمان فارسی تو غار حرا با هم چه میکردند.؟؟؟ |
یکشنبه 25 مرداد 1388 |
|
kianoosh-uk - انگلیس - شفیلد |
تجاوز در زندانهای این رژیم اسلامی سالهاست که رایج است و شرعی...در سال 1360 خمینی ضد بشر که رهبر همه اینها بود فتوا داد که دختران قبل از اعدام بکارتشان برداشته شود(سندش هم موجود است) مگر این تجاوز نیست؟؟ من خودم سه نمونه موثق دارم..تجاوز در بازجوئی ها بر روی زنان و دختران یک امر عادی است در ایران...اکثرا هم متجاوزین عربهای کثافت هستند(لبنانی..عراقی..سوری )..نابود باد این رژیم وطن فروش |
یکشنبه 25 مرداد 1388 |
|
abiabi - انگلستان - لندن |
خدایا یه لحظه کارهایت را رها کن و بشین پای درد و دل هموطنان ما |
یکشنبه 25 مرداد 1388 |
|
dokhtare iran - ایران - تهران |
این بسیجیهای جنایتکار روی هرچی حیوون درنده رو سفید کرده اند! الهی سر خودشون و خونواده های پلیدشون بیاد!!!! اییییییییی خداااا کجاییی.سید طاهرل..ن! عابر همیشه پیاده بی مخ! چرا لالید خ...ه خون گرفتید ؟ |
یکشنبه 25 مرداد 1388 |
|
iraniii - ایران - ارومیه |
اسلام ذاتا همینه.مگه قبلا نبوده.در واقع این خامنه ای راس میگه.کاملا دارن با شیوه ی اسلامی برخورد میکنن.اما صبر کنید یک روزی نوبت ما هم میشه.بترسید از روزی که ما این بلاهارو سر خودتون و دار و دستتون بیاریم.مخصوصا اون پسر کرد!! |
یکشنبه 25 مرداد 1388 |
|
parviz1 - انگلستان - کترینگ |
من روزی را میبینم که گدا علی و دکی و لاری جانبها و خیلی از مزدورانیکه این اعمال وحشبانه و غیر انسانی و ........را با ملت انجام دادند ..به تیر چراق برقها آوبزان کردن. هر چه بکارند درو میکنند.بهر حال خدایی هست و ناظر بر اعمال . |
یکشنبه 25 مرداد 1388 |
|
neda85 - ایران - تهران |
آخوندا و بسیجیهای کثافت نزدیکه روزی که در ملا عام شاهد تمام شدن جانهای کثیفتون باشیم |
یکشنبه 25 مرداد 1388 |
|
Kreativ - ... - ... |
خوکهای کثیف و فاسد شما این عربهای وحشی را به جون جوانهای مظلوم ما میاندازید که به بدترین شکل به انها تجاوز کنند. بزودی انروز میرسه که تو خامنه ای شیطانپرست و اون عنتر خرنژاد در ملا عام بوسیله همون امریکایها چون که خیلی ......تجاوز میشید. |
یکشنبه 25 مرداد 1388 |
|
gole naz - امریکا - کارل استیریم |
ای خدا انشالله که تقاص این کاراشون رو پس بدن و مردم ایران اسلام رو بیشتر بشناسنند |
یکشنبه 25 مرداد 1388 |
|
Democratic-Iran - امریکا - نیویورک |
مرگ بر خامنه اى جلاد پیر خرفت و پادوى کوتوله شپشوش. خامنه اى خاین اعدام باید گردد. |
یکشنبه 25 مرداد 1388 |
|
ardesheer - امرپکا - نپو پورت |
BIKHODA - هلند - شیراز خیلی حال کردم .فکر کنم محمد و سلمان فارسی حرام زاده و جبرئیل با هم تری سام میزدند. |
یکشنبه 25 مرداد 1388 |
|
saye sabz - ایران - ایران |
شوکه شدم!!!!!!!!!اخه به چه گناهی ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟خدااااااااااا هستیو جواب اینا رو نمیدی |
یکشنبه 25 مرداد 1388 |
|
borzoopersia - انگلیس - بیرمنگهام |
آنوقت هی بگویید خدا خدا خدا. اگر خدایی بود در این دنیا عدالت بود. خدا دین پیغمبر و..... همه کشک است. به امید روزی که همه با هم بتوانیم انتقام مهدی ها و ترانه ها و نداها را از این خون آشامان کثیف بگیریم و جنوب لبنان را با خاک یکی کسان کنیم. تازی تازی است تا ابد. و همیشه با ما دشمن خواهند بود. مرگ بر اسلام مرگ بر این خدای بی عرضه. زنده باد ایران پاینده باد ایرانی. |
یکشنبه 25 مرداد 1388 |
|
ARTEMIS-SW - سوئد - مالمو |
ای کسانیکه در 1357///با تمام نقائص رژیم گذشته/// به خیابان رفتید امام کثیف یک اسلامی تروریست که تمام اعدامها از اولین روز انقلاب بدستور او بود را مثل یک خفاش به جان ملت انداختید اکنون کجا هستید در برابر این همه جنایات؟؟؟؟؟؟؟. مرگ بر اسلام ملا خدایشان فامیلشان... من نمی توانم این ویدئو را ببینم اگر امثال اینها ایرانی هستند من ایرانی نیستم. |
یکشنبه 25 مرداد 1388 |
|
ARTEMIS-SW - سوئد - مالمو |
باز بگوئید خدا هست تاریخ بشر مملو از این پلیدیهاست این خدای کوررررررررر.....و...کرررررررررر شما کجاست باز برای امامان قاتل چون همین ملایان عزا بگیرید زنجیر بزنید که اب دهانیست به شرف و منیت یک انسان. من به عنوان یک ایرانی شرم دارم که در چنین کشوری هستم که تعدادی زومبی و ادم کوکی شاهد این جنایات به فرزندان ایران هستند و خفه خون مرگ.گرفته اند.....ای مرگ بر هر عرب فلسطینی افغانی و چپ گدا گرسنه ی امریکای جنوبی که در سرزمین ایران همکار این جانوران اسلامیست. |
یکشنبه 25 مرداد 1388 |
|
parang - سوید - سوندسوال |
خدا مثل همیشه خوابــــــــــــــــــــــــــــه!!!! |
یکشنبه 25 مرداد 1388 |
|
danilprimmer - اتگلستان - لندن |
واقعامتاسفم اینجاتو انگلیس مردم انقدر میخورند و مینوشند اونوقت این بدبخت ها موش میخورند |
دوشنبه 26 مرداد 1388 |
|
manenarenji - المان - اسن |
ای خدا جدا کجایی چی بود اونهمه عدالت که ادا میکردی مگه نگفتی بهترین ومهربونترینی پس چرا ساکتی تو هم خدا نیستی ازت رو برگردوندم لعنت بر اون دین مسخره ات لعنت بر اسلامت . |
دوشنبه 26 مرداد 1388 |
|
bluestar - ایران - تهران |
چرا بعضی از کاربران از اینکه خود را به نفهمی بزنند لذت میبرند؟ شکنجه گران به اندازه کافی به روح و جسم ((مهدی)) صدمه نزده اند که حالا شما به ایمان و اعتقادات مذهبی او توهین میکنید؟ آیا ((مهدی)) ها حق ندارند شما و شکنجه گران را در یک جبهه بدانند؟ |
دوشنبه 26 مرداد 1388 |
|
massoudoslo - نروژ - اسلو |
آقای مدیر ، میشه لطف کنید و توضیح بدید چرا من فقط بیاد کامنتم ۱۰۰۰ حرف باشه!!!؟؟؟؟؟ امروز که این بسیجیها و لبنانیها و فلسطینیها ی بیناموس دارند تو زندانها هزاران دختر و پسر ایران زمین رو میکشند و تجاوز میکنند، چرا فریاد من توی سایت شما فقط ۱۰۰۰ حرف باید باشه!!!!؟؟؟؟ . لطف کنید و امروز این زحمت رو برا خودتون بپذیرید و این حد و حدودها رو فعلا بردارید! مرسی . |
دوشنبه 26 مرداد 1388 |
|
ham-safar - ایران - تهران |
الملک یبقی باالکفر و لا یبقی بالظلم. حکومت با کفر میتواند دوام بیاورد ولی با ظلم دوام نمی اورد. محمد (ص) |
دوشنبه 26 مرداد 1388 |
|
alireza.ch - سوییس - نوشاتل |
سرداران بی شرافت اسلام دقیقا همان رفتارهایی را می کنند که اسلافشان در حمله هزار و چهارصد سال پیش به ایران کردند. |
دوشنبه 26 مرداد 1388 |
|
pashmakjon - آمریکا - عالمو |
من نمیدونم این صحبت تجاوز در جمهوری کثیف اسلامی از ۳۰ سال پیش در زندانهای ایران بوده و تازگی نداره اما چرا امروز سر این حرف باز شده من میدونم چون امروز این آقایان سران به جون هم افتادند و جنگ قدرت دارند و برای همین تازه دارند افشا میکنند.به نظر من تمام سران این حکومت ننگ به نحوی در این جنایتها شریک هستند .مرگ بر جمهوری خون آشام مثلا اسلامی. |
دوشنبه 26 مرداد 1388 |
|
ardesheer - امرپکا - نپو پورت |
bluestar - ایران - تهران بمیر باباحوصله داریها |
دوشنبه 26 مرداد 1388 |
|
khashak - ایران - ایران |
خدای که بهر دو رکعت نماز گهی به خشم اید و گه به ناز. خدا نیست این جانور اژدهاست. مرگ بر جمهوری اسلامی که سی سال است چنین میکند. |
دوشنبه 26 مرداد 1388 |
|
Larkiden - لوکزامبورگ - لوکزامبورگ |
bluestar - ایران - تهران. دوست گرامی شما از اینکه به دینتون بی احترامی میشه ناراحت هستید وگرنه این مهدی که شما نام میبرید مطمن باشید که هیچ علاقه ای دیگه به شنیدن و تعریف و تمجید از این دینی که اینها ساختند نداره. البته توهین به اعتقادات دیگران اصلا درست نیست اما لطفا شما هم دیگران رو نفهم صدا نکنید...مطمنا اگر این مردم چیز خوبی میدیدند و یا ببینند حتما به اون گرایش پیدا خواهند کرد و از چیزی که متنفرند حتما در اون چیزی هست که ابراز تنفر میکنند و این بمعنی نفی کامل اون نیست. که البته خود من دین رو کاملا نفی میکنم و وجودش رو برای حکومت به مردم در ایران غیر لازم. |
دوشنبه 26 مرداد 1388 |
|
khashak - ایران - ایران |
abiabi - انگلستان - لندن / gole naz - امریکا / parang - سوید . شما که خارج از جو خفقان اسلامی شفاف و روشن میبینید که خدا و تمام توهمات دیگه ساخته افکار مشتی کلاش و دجال برای استفادههای مختلف هست دیگه چرا خدا خدا میکنید. مسیله دقیقا از همینجا بو میده. |
دوشنبه 26 مرداد 1388 |
|
khashak - ایران - ایران |
خدای که بهر دو رکعت نماز گهی به خشم اید و گه به ناز. خدا نیست این جانور اژدهاست. مرگ بر جمهوری اسلامی که سی سال است چنین میکند. |
دوشنبه 26 مرداد 1388 |
|
borzoopersia - انگلیس - بیرمنگهام |
bluestar - ایران - تهران مثل اینکه شما خود را به نفهمی زده اید. شکنجه گران مهدی ها و ترانه ها و فرشته ها از اسلام ناب محمدی هستند که حضرت اقای ایرانی از آن دفاع میکنید. پشتیبانی از اسلام خیانت بزرگ به ایران و ایرانیست. یک جو غیرت و حس میهن پرستی هم چیز خوبیست. مرگ بر اسلام زنده باد ایران پاینده باد ایرانی. |
دوشنبه 26 مرداد 1388 |
|
parang - سوید - سوندسوال |
bluestar - ایران - تهران . خود شیفته عزیز! شما که فکر میکنی خیلی میفهمی چه فرقی با اون جلاد شکنجه گر داری؟شما که هر کسی رو که همفکرت نباشه نفهم خطاب میکنی!!!!! وقتی به باور دیگران احترام نمیذاری انتظار احترام نداشته باش.تفکر شما فرقی با سران رژیم نداره. khashak - ایران - ایران . عزیز من خدا رو باور ندارم و کامنتم فقط به دوستایی بود که دنبال خدان. |
دوشنبه 26 مرداد 1388 |
|
ARTEMIS-SW - سوئد - مالمو |
bluestar - ایران - تهران . چگونه است که شما قوانین ددمنشانه ی اسلام را نمی بینید بعد دیگران را نفهم میدانی؟؟؟؟؟ چرا نمی اندیشی شاید کسانیکه به نقد این دین وحشت جنون شهوت پرستی برخاسته اند شاید ای کیوی بسیار بالاتری و یا بدنبال تحقیق بیشتری در ادیان بوده اند...اینرا به خاطر بسپار دامنه ی جنایت کثافت و رذالت این دین به جائی رسیده که لااقل در ایران چه بسیار افراد نا اگاه که براه شرافت که دوری از این دین ننگین است روی اورده اند ///در ضمن اگر 100 ایه و سوره بنویسی جز تعدادی بی سواد و لمپن جلب نخواهند شد////نکند گرگی هستی در لباس میش که 4 ناسزا به عنتر و خامنه ای و در پنهان بقای رژیم و این کثیفترین دین تاریخ بشر. |
دوشنبه 26 مرداد 1388 |
|
vida_d39 - المان - مونیخ |
من دیه خدا را هم فراموش ردم فقط روزی نوبت ب+های شما هم میشه مرگ بر تو حرمزاده تمام تنم از شدت عصبانیت اتیش رفته حتما ی روزی ما هم یه سهمی در این نایتهای شما داریم |
دوشنبه 26 مرداد 1388 |
|
sabze sabzam - بلژیک - بروکسل |
واقعأ از این کثافتا هر کاری بر میاد مرگ بر این رژیم |
دوشنبه 26 مرداد 1388 |
|
bluestar - ایران - تهران |
Larkiden - لوکزامبورگ - لوکزامبورگ . من نگفتم آنها نفهم هستند. گفتم از اینکه خود را به نفهمی بزنند لذت می برند. این دو جمله فرق زیادی داره. در مورد اینکه مهدی و خانواده او چه گرایشی دارند لطفا قبل از پیشداوری و اینکه چه کسانی دیندار هستند و چه کسانی دین گریز به این قسمتهای متن توجه کنید:. ((پدرش زیر لب جواب داد:«مهدی!» بعد انگار با خودش گفت:«یا مهدی صاحب الزمان! خودت تقاصشو بگیر))((پدر مهدی زیر لب ذکر «یامهدی» می خواند و دعا می کرد تا نیمه شعبان، روز ولادت حضرت مهدی، مسئولان نظام تقاص این ظلم و این جنایت کثیف را پس بدهند.)). من نمیدونم منظور شما از مردم چه کسانی هستند؟ مردم چند آیدی مجازی که توهین میکنند نیستند. برای من که مردم اشخاص حقیق هستند که بصورت میلیونی در خیابان تظاهرات میکنند و شعار یاحسین میرحسین و الله اکبر سر میدهند. |
سهشنبه 27 مرداد 1388 |
|
SarayeAzadi - انگلیس - لندن |
مرگ بر خامنه ای ...مرگ بر خامنه ای ..مرگ بر خامنه ای..حس میکنم دارم از هوش میرم |
سهشنبه 27 مرداد 1388 |
|
سید طاهر - ایران - تهران |
عجب داستان گوییی جالب عجب قشنگ سر مردمو کلاه میزارند |
سهشنبه 27 مرداد 1388 |
|
alireza.ch - سوییس - نوشاتل |
سید طاهر - ایران - تهران. آدم از خاک و سید از نور است. آدمیت ز سیدی دور است |
سهشنبه 27 مرداد 1388 |
|
SIAVASHOMA - انکلستان - منچستر |
سید طاهر - ایران - تهران کاش بجای مهدی تو بودی و ابجیت واسط گریه میکرد پدرت این داستانو تعریف میکرد. البته باایندتفاوت که تورو ح... هم کرده بودن. جالبه نه؟کاش ... هم زنده بود و پانسمانتو عوض میکرد. |
سهشنبه 27 مرداد 1388 |
|
shayan2uk - انگلیس - هال |
سید طاهر - ایران - تهران. میدونستم سر و کله توی هیچی ندار پیدا میشه و این نظر رو میدی ولی هرچی علی چلاق و احمقی و مرتضوی میگویند وحی منزله. راستی پولهاتو با نیمرخ عوض کردی برو تو گزارش پولهای آمریکا آلوده به کوکائین است رو کامنت رو بخون حال بیایی. |
سهشنبه 27 مرداد 1388 |
|
chiman.ara - فنلاند - هوینگا |
من اون روزهم مصاحبه اقای دادرودیدم وکلی برای مهدی ومهدیها گریه کردم امیدوارم خدا حقشونوبگیرهاالبته اگه خدایی واسه این ملت مظلوم باشه.... |
چهارشنبه 28 مرداد 1388 |
|
chiman.ara - فنلاند - هوینگا |
سیدطاهر ...قاطی کردی هاااا... |
چهارشنبه 28 مرداد 1388 |
|
jonbeshesabz - ایران - شیراز |
www.petitioniran.com/?page=petitionpid=YLT5392 برای محکومیت جنایات علیه مردم ایران امضا کن هموطن |
چهارشنبه 28 مرداد 1388 |
|
kishmish sabz - امریکا - لوس انجلس |
بچه ها سلام، من عضو جدید هستم، لطفاً همتون از دم بگید «خوش اومدی کیشمیش سبز» بعدش هم بگید «سایت بدون تو صفایی نداشت» و «تا حالا کجا بودی» و از اینجور حرفای باحال. هرعضوی که پیام خوش اومد نگذاره بسیجیه و من تو دهنش میزنم و خودم یه عضو دیگه تعیین میکنم! سبز باشید. تا پیغام بعدی والسّلامُ من التّبعَ الهدی . . الاحقر الکیشمیش اللهُ الاَ خْضرُ الهندیانی . کیشمیش سبز لوس انجلس امریکا |
پنجشنبه 29 مرداد 1388 |
|