یکشنبه ۳۰ تیر ۱۳۸۷ - ۲۰ جولای ۲۰۰۸
شیخ فضل الله نـــــوری از زبانی دیگر
درتاریخ برخی بحق و برخی بناحق تبدیل به اسطوره شدند. شیخ فضل الله نوری یکی از همین اسطورها ست.
این تحقیق حاصل زحمات دکتر الموتی است.
.. از جمله کسانى که در تاریخ مشروطیت و تنظیم قانون اساسى و همچنین در به توپ بستن مجلس شورایملى نقش مهمى داشته شیخ فضل الله نورى مى باشد که از علماى طراز اول بود که پیشنهاد پنج نفر از مجتهدین در مجلس شورایملى به توسط او تهیه و در قانون اساسى گنجانیده شد.هنگام تشکیل دوره اول مجلس در کنار آیت الله طباطبائى، آیت الله بهبهانى جزو علماى طراز اول نشسته بود. بعداً جزو مشاورین و نزدیکان محمد علیشاه شد.مهدى بامداد مى نویسد: حاج شیخ فضل الله نورى فرزند ملاعباس کجورى در دوم ذیحجه ۱۲۵۹ قمرى متولد شد و پس از پایان تحصیلات مقدماتى به عراق رفت و از شاگردان درجه اول میرزامحمد حسین شیرازى مجتهد معروف بود. در اوائل ورودش به ایران کارش رونق گرفت و مرجعیت تام یافت ولى با اعمالى که از او سر زد از وجهه اش کاسته شد. از جمله این که روس ها قصد داشتند شعبه بانک روس را در بازار دایر کنند و محلى را در بازار کفاش ها در نظر گرفتند که موقوفه بود. هیچکس حاضر نبود به روس ها محلى بدهد ولى شیخ فضل الله اراضى موقوفه را به مبلغ ۷۵۰ تومان با عنوان تبدیل احسن به روس ها فروخت. عمل دیگر این که عمل طلاق شکوه الدوله دختر ششم مظفرالدینشاه را از موقرالسلطنه بدون رضایت شوهر انجام داد. وقتى براى طلاق به سیدعبدالله بهبهانى مراجعه شد گفت چون شوهر خانم موقرالسلطنه زندانى است تا آزاد نشود و رضایت ندهد خلاف شرع است ولى شیخ فضل الله بر اثر تقاضاى شاه و ولیعهد این کار را انجام داد و بعد خانم را به عقد سیدابوالقاسم امام جمعه درآورد. مردم این شعر را ساختند: حـــقا امام جمــــعه در دیـــن یقــــین ندارداین کار کار عشق است ربطى به دین ندارد
در اوائل مشروطیت با سیدعبدالله بهبهانى و سایر مشروطه خواهان همراه بود ولى رقابت بین روحانیون بین او و آنها جدائى افکند. شیخ فضل الله از نظر مدارج علمى بر سایرین برترى داشت.ادوارد براون هم مى نویسد: شیخ فضل الله از نظر علمى مقام ارجمندى داشت ولى از محمدعلیشاه کمک مالى مى گرفت و آخوندها را علیه مشروطیت مجهز مى ساخت.حاج میرزا یحیى دولت آبادى مى نویسد: به علت تحریکات شیخ فضل الله گروهى از اوباش عنایت الله نام از مشروطه خواهان را کشته و پسر نقیب زاده شیرازى با قلمتراش چشم هاى او را از حدقه بیرون مى آورد.شیخ فضل الله به تحریکات محمدعلیشاه و ضدیت شخصى با سیدعبدالله بهبهانى با این که دخترش عروس بهبهانى بود بر سر ریاست علم مخالفت بلند کرد و وقتى مجلس به توپ بسته شد شیخ فضل الله شخص اول مملکت و دربار شاه بود و پس از خلع محمدعلیشاه در دادگاه انقلابى محکوم به اعدام گردید.مورخین درباره او چنین مى نویسند:وقتى محمدعلیشاه مجلس را به توپ بست شیخ فضل الله همراه عده اى از تجار و علماى مرتجع به دربار رفت و به شاه تبریک گفت و مشیر و مشار شاه شد و هر روز با کالسکه سلطنتى به دربار مى رفت و یک روز هم در مراجعت از دربار گفت: (کار مشروطه تمام شد و قهوه آن را هم خوردیم.)وقتى محمدعلیشاه به سفارت روس پناهنده شد مجاهدین شیخ فضل الله و ملامحمدعلى آملى و حاج على اکبر بروجردى را دستگیر و آنها را از میدان توپخانه عبور داده که صنیع حضرت را بر دار کشیده بودند. این میدان همان محلى است که شیخ فضل الله و اتباعش گاه بر منبر رفته و گاه بر توپ سوار شده حکم کرده بود که میرزا عنایت بیچاره را پاره پاره کردند. فرقى که امسال با پارسال داشت در این است که آن وقت صنیع حضرت به حکم شیخ فضل الله بى تقصیران را مى کشت و امسال در همانجا صنیع حضرت را به دار زده اند.همکارى شیخ فضل الله نورى با مستبدین موجب شد که مراجع بزرگ تقلید میرزاحسین، میرزا خلیل، آخوند ملامحمد کاظم خراسانى چنین فتوا دادند (چون نورى مخل آسایش و مفسد است تصرفش در امور حرام مى باشد.)ناظم الاسلام مى نویسد: دادستان دادگاه یکى از روحانیون معتبر و آزادیخواه بود که به علت علاقه به آزادى و مشروطیت به هیچوجه جنبه روحانیت شیخ را در نظر نگرفت و با کمال شجاعت ادعانامه را تنظیم کرد و خواهان مجازات اعدام شد.شیخ ابراهیم زنجانى در نجف از شاگردان آخوندملامحمد کاظم خراسانى و شیخ محمد لاهیجى بود که ادعانامه صادره او چنین صراحت داشت:وقتى شدت ظلم و جور مقتدرین وعالم نمایان به احکام ناسخ و منسوخ و ناحق خود و تعطیل احکام اسلام و هرج و مرج امور خاص و عام در ایران به نهایت شدت رسید عموم خلق علاج را به مشروطیت دیدند. مظفرالدین شاه و بعد از او محمدعلیشاه مخلوع این استدعاى ملت را قبول کرده قانون و عهدنامه اساسى را امضاء کردند و جنابعالى هم با چند نفر از معروفترین علماء در استحکام این اساس دخالت داشته و زیاده از هشت ماه خودتان حاضر مجلس شورا بودید و با حضور شما و جمعى دیگر مواد قانون اساسى نوشته شد و با تصحیح شما انجام گردید. چه شد که ناگهان علم مخالفت بلند کرده جمعى از اشرار را به دور خود جمع کرده و علت اولیه خونریزى پنجاه هزار نفر نفوس بیگناه گردیدید.اگر این عنوان حرام بود چرا خود ۸ ماه در استحکام آن کوشیدى و اگر حلال و واجب بود چرا با آن شدت مخالفت کردى؟ در حضرت عبدالعظیم هر مجمع فساد که شد شما رئیس آن بودید. جمعى از اوباش مفتخوار را از چند هزار تومان تا چند دینار خرج مى دادید. اگر از خود مى دادید جنابعالى مثل من در عتبات در حال فلاکت بودید. این پول را از کدام تجارت و صناعت و یا کسب گرد آوردید؟ به چه دلیل در پیش چشم خودت فقرا و ضعفا و ایتام با کمال عسرت معیشت مى کردند و تو این اموال فقرا را ضبط کرده زیاده از عیش با وسعت در چنین مقام به اشرار مى دادى؟ اگر شما مشروطیت را حرام دانستید و دیدید که عموم علماء و مراجع تقلید عتبات و سایر بلاد جز چند ریاست طلب دنیا پرست همه آن را واجب دانسته و اقلاً نه عشر مردم ایران در طلب آن جان مى دادند. بعد از آن که مقدار پول ها که گرفتید در حضرت عبدالعظیم به مصرف فساد رسانیدید نمى دانم چقدر ذخیره کردید؟ زیرا شما تابع اشارات بودید. در واقعه میدان توپخانه نمى دانم و چه مأخوذى به چه کثرت بود که به آن شدت اقدامات وحشیانه و متجاهرانه نمودید؟ خود را رئیس اسلام نامیده با مهتر و قاطرچى و ساربان و کلاه نمدى هاى محلات و اشرار همدست شده چادر در میدان زده در حضور مبارک شما این اشرار مستانه فریاد (ماچاى و پلو خواهیم- مشروطه نمى خواهیم) بلند کرده و همه قسم فحاشى و رذالت کردید و چند نفر بیگناه را کشتند و به اشاره شما از درخت آویخته چشم مقتول را با خنجر در حضور عالى درآوردند. بعد از آن که فساد میدان توپخانه نتیجه مطلوبى حاصل نکرد، با دست هاى مخفى که هشیاران مى دیدند در همه قسم فساد و هرج و مرج در اجتماعات و انجمن ها و مغشوش کردن ذهن محمدعلى میرزا از شهر به باغشاه و ترتیب مقدمات تخریب مجلس شورایملى را به دست شاپشال یهودى و صنیع حضرت و مجدالدوله و حاج اسمعیل مغازه و امثال ایشان سر سلسله شما بودید و اکثر دستورالعمل ها را شما دادید. آیا در شکستن قسم و عهد و توپ بستن به خانه ملت و قتل نفوس و هتک قرآن و زدن افترا و بهتان به وکلاى مردم بى تقصیر و کشتن آن جمع بى تقصیر، محمدعلى میرزا را مصاب مى دانستید با مخطى… اگر مخطى مى دانستید چرا نهى نکردید و اگر قدرت نداشتید چرا مثل ملت علم مخالفت و اعتراض و تحصن به حضرت عبدالعظیم و جمع کردن مردم جلوگیرى از منکر و رفع فساد نکردید؟ پامال کردن اسلحه قورخانه و تقویت فرستادن علیه شهر معتبر ایران تبریز که چند هزار ضعفا و عجزه و اطفال و نسوان دارد و در خانه خود نشستند هجوم بر کسى نمى کردند بلکه در مقابل زور آنها از خود دفاع مى کردند. این فرستادن توپ ها و امثال رحیم خان ها و بستن راه آذوقه بر مردم یک شهر و تخریب و غارت دهات آذربایجان و هتک نسوان… آیا سلطنت مشروعه عبارت از اینگونه کارها است و اینها را شرعى و مصاب مى دانستید؟در این استبداد صغیر چه پول ها از مردم براى احکام و توسط و نصب حکام و اعطاى مناصب گرفتید و چه پول ها از مال ملت از دست محمدعلى میرزا گرفتید؟ اگر راست بگوئید باید بیش از صد هزار تومان از میان برده باشید.تلگرافات و مکتوبات شما را همه در دست دارند که القاء فساد کرده خون ها ریخته و خانه ها بر باد داده اید و آتش به دودمان ها زدید که هنوز دود آن فضا را تیره کرده مگر این مردم بیچاره به شما چه کرده اند. مگر از برکت مال و خدمت ایشان محترم و مکرم و صدرنشین و معبود و مسجود و نافذالکلمه و صاحب مال و عیش و پارک نشدید؟ آیا جزاى خدمات این مردم بیچاره این بود؟ آیا مجدالدوله، امیربهادر، ارشدالدوله را بهتر از مرحوم حاج میرزاحسین و آقاى خراسانى و آقاى مازندرانى تصور مى کردید؟ چرا خود و امثال خودتان از ملاهاى رشوه گیر براى سختگیرى به مردم و اذیت آنها اقدام مى نمودید؟ آزاد حرف مى زدید و هر کجا مى رفتید. اما بندگان خدا را از اجتماع و مراوده با یکدیگر و گفتن حرف منع مى کردید. در این سیزده ماه چقدر سرباز و قزاق مسلح در هر معبر گماشته و هر نوع اهانت و خوارى به مردم کردید؟ شما که خود را از رؤساى اسلام نامیده و مى گوئید نهى از منکر مى کردید آیا چرا سایر منکرات را رد نمى کردید؟ آیا این حبس ها و زجرها و گوش بریدن ها و دهانه توپ گذاردن و مهارت کردن و جریمه ها و رشوه ها و تعرض به مسلمانان و چوب بستن و شلاق زدن و شکنجه کردن و داغ نمودن منکرات نیستند؟شما گفتید مشروطه خواه واجب القتل است و کافر… آیا تمام رعایاى عثمانى و نه عشر ایرانى و تمام مسلمانان هند و قفقاز و مصر و آفریقا، تونس، الجزایر و ترکستان و سایر بلاد که شب و روز براى آزادى از قید عبودیت کوشش مى کنند همه کفار و واجب القتل هستند؟ اینها به یک طرف بدترین جنایات این که نقشه قتل و دستگیرى را در مقام حضرت عبدالعظیم کشیدید و شبانه ریختند بیچاره میرزا مصطفى آشتیانى و میرزاغلامحسین و رفیقان ایشان را با موحش ترین وضعى به قتل رساندید.چرا بالاتر از همه جنایت ها طرح و نقشه ریختید که بلاد اسلام را به دست خارجه بدهید و دیگران را بر ایرانیان حکمروا سازید. در باطن امر اجانب را دعوت به مملکت کردید و با کمال بشاشت و خرمى اظهار و انتشار دادید که سالدات چنین و قزاق چنان مثل این که برادران عزیز خود را به میهمانى خوانده اید. تو بزرگوار دویست تفنگ گرفته بدست اشرار داده و در خانه خود سنگر بندى کردى که ملت را بکشى. چرا تو با همدستان معینت و محمدعلى میرزا در آخر وقت دعوت نکردى که لامحاله شرف یک دودمان سلطنت را نبرده پناه به دولت اجنبى نبرد لامحاله با ملت معیت کند و یا تسلیم ملت شود. آیا این ملت نجیب گمان داشتى با او محترمانه معامله نکند)؟*وقتى دادگاه تشکیل شد شیخ ابراهیم زنجانى و سایر اعضاى دادگاه از شیخ فضل الله پرسش هائى کردند که به هر یک از سئوالات پاسخ داده شده که قسمتى از آن چنین است:شیخ ابراهیم زنجانى، جناب شیخ فضل الله شما بر طبق فتوا و حکم حجج اسلام نجف اشرف که سواد آن در همه ایران منتشر شده (مفسدفى الارض) هستید و بر طبق قوانین اسلام با شما همان معامله اى را که خداوند راجع به مفسدفى الارض فرموده خواهیم کرد شما محکوم به اعدام هستید…شیخ فضل الله: من مجتهد هستم و بر طبق الهامات قوه اجتهادیه و شم فقاهت راهى را که مطابق شرع تشخیص دادم پیروى و عمل نمودم.عمیدالسلطان رشتى: شما از بدو مشروطیت با این اساس موافق بودید و قانون اساسى هم که اصول و مقررات مشروطه روى آن استوار است با موافقت خود شما تهیه و به تصویب رسید و پس از آن هم قانون اساسى تغییر داده نشد که موجب مخالفت شما باشد.شیخ فضل الله: چند نفر از دشمنان مشروطه بر ضد من تظاهراتى کردند و کار را منحصر به خودشان کرده بودند و مى خواستند من در آن راهى نداشته باشم و کنار بروم تا هر چه بخواهند بهره مند گردند وظیفه من جلوگیرى بود.ابوالفتح زاده: طبق اقرار صریح صنیع حضرت در محکمه، قتل میرزا مصطفى آشتیانى در حضرت عبدالعظیم به دستور شما انجام یافته.شیخ فضل الله: مفاخرالملک و مجلل السلطان عامل آن قتل بودند و من کوچکترین اطلاعى از آن نداشتم آنها خود در باغشاه جلسه داشتند.میرزاعلى خان دیوسالار: شما با سفیر روس سر و سر محرمانه داشتید و سعدالدوله هم حضور داشته است.شیخ فضل الله: ملاقات من با سفرا مخفى نبوده بلکه علنى بوده و جنبه سیاسى و مشورتى نداشته.منتصرالدوله: در نامه اى که شما به خط خودتان به شیخ الاسلام قزوینى نوشته بودید و در میان نوشتجات او به دست آمده به او دستور داده بودید که قوائى تهیه کند و با ملیون بجنگد…شیخ فضل الله: شیخ الاسلام به درجه اى با مشروطه دشمن و مخالف بود که احتیاج به تحریک و تشویق من نبود.میرزاعلى محمدخان: شما جمعى از اوباش را با تفنگ هائى که از محمدعلیشاه به وسیله کامران میرزانایب السلطنه گرفتید مسلح نموده تا آخر با ملت جنگ کردید و محارب هستید.شیخ فضل الله: هر مسلمان طبق اصول دین مکلف است که از خود دفاع کند من براى دفاع از خود و بستگانم مدافع بودم نه محارب.نظام السلطان: بنا به تقاضاى شما محمدعلیشاه اسماعیل خان سرابى را به دار آویخت.شیخ فضل الله: من کشتن اسماعیل خان را پس از واقعه مسبوق شدم. در طى سئوالات دیگرى که از شیخ به عمل آمد او اغلب اتهامات را منکر شد و گفت از اول تاکنون مشروطه خواه بوده و هستم. به او گفته شد پس چرا کتباً مشروطه را تحریم کردید؟ شیخ اول منکر شد و گفت هرگز من مطلبى که بر علیه مشروطیت باشد ننوشته ام. در اینجا عین تحریم نامه را در مقابل روى او قرار دادند و توضیح خواستند. شیخ فضل الله که قبلاً چنان نوشته اى را انکار کرده بود در این موقع از اداى پاسخ درماند و بعد گفت دیگران این نوشته را مهر کردند من هم از ترس شاه مهر کردم. سرانجام اعضاء دادگاه به او ثابت کردند که خود او باعث و مؤسس و مؤثرترین عاملى بوده که عالماً و عامداً آن نوشته را صادر کرده است. بعد از آن دادستان دادگاه متن ادعانامه یا به تعبیر آن روز (ورقه الزامیه) را به دست گرفت و شروع به خواندن کرد و در تمام مدت قرائت ادعانامه شیخ سرش را به عصا تکیه داده به اتهاماتش گوش مى داد.… کسانى که شیخ فضل الله را محاکمه کردند عبارت بودند از: شیخ ابراهیم زنجانى، نظام السلطان، منتصرالدوله، میرزامحمد مدیر روزنامه نجات، وحیدالملک شیبانى، جعفر قلیخان استانبولى، سالار فاتح، یمین نظام، میرزا علیمحمدخان عمیدالسلطان، نصرالله خان خلعت برى (اعتلاءالملک)، سیدمحمد امامزاده، جعفر قلى خان بختیارى، احمدخان مجاهد و میرزامحمد مجاهد.در نشریات مختلف هست که روز ۱۳ رجب ۱۳۲۷ قمرى شیخ فضل الله نورى را براى اعدام به میدان توپخانه آوردند. وقتى به پاى دار رسید عده اى از تجار آنجا ایستاده بودند که شیخ خطاب به آنها گفت: (ما رفتیم- خداحافظ). آنها دسته جمعى فریاد زدند: به درک اسفل…در پاى چوبه دار گفت: (خدایا تو خودت شاهد باش که همه آنچه را باید بگویم به این مردم گفتم. خدایا تو خودت شاهد باش که من براى این مردم قسم به قرآن خوردم ولى آنها گفتند قوطى سیگار بود. خدایا تو خودت شاهد باش که در این دم آخر باز هم به این مردم مى گویم که مؤسسین این اساس لامذهبینى هستند که مردم را فریب داده اند. این مخالف اسلام است. محاکمه من و شما بماند پیش رسول اکرم).وقتى به شیخ گفته شد (شما محکوم به اعدام هستید) گفت نه من مرتجع بوده ام و نه سیدمحمد و سیدعبدالله مشروطه خواه فقط محض این بود که مى خواستند مرا خوار کنند و به کنار بزنند که زدند و در نزد من و آنها موضوع ارتجاع و مشروطیت در میان نبود.وقتى یک نفر از مجاهدین خواست شیخ را به دار بزند. عمامه را از سرش برداشت و طناب دار را به گردنش انداخت. شیخ با دو دست طناب را گرفت چون فکر کردند که مى خواهد حرفى بزند، قدرى طناب را شل کردند. شیخ گفت: (اگر بار گران بودیم رفتیم- اگر نامهربان بودیم رفتیم). بدون ترس و واهمه گفت چرا معطل هستید کار خود را بکنید. آنگاه طناب دار را کشیدند. چند دقیقه دست و پا زد و جان به جان آفرین تسلیم نمود. در تاریخ بیدارى ایرانیان نوشته شده که شیخ فضل الله به دار زده شد و عالمى را آسوده ساخت.میدان توپخانه که مملو بود از تماشاچیان احدى به حالت او ترحم نکرده همه از او بد مى گفتند. این نبود مگر جزاى اعمالش.یکى مى گفت فلان حکم را درباره من کرد فلان قدر پول گرفت. دیگرى مى گفت پسر مرا تلف کرد. بارى همه مردم در فرح و سرور و از کشتن او اظهار مسرت و خوشحالى مى کردند. اول شب نعش او را پائین آورده تسلیم ورثه او نمودند احدى متعرض لباس ورداى او نشد. فقط عمامه او را که قیمتى هم نداشت از سرش برداشتند. نوشته اند آقاشیخ مهدى پسر شیخ فضل الله در پاى دار حضور داشته و قتل پدر مستبدش را با اظهار خوشحالى و کف زدن تائید کرده.(شیخ مهدى پدر دکتر کیانورى دبیرکل حزب توده بود. شیخ مهدى نیز بعداً در تهران ترور شد که طرفداران شیخ فضل الله گفتند به تیر غیب گرفتار شده است.)
على دوانى در کتاب نهضت روحانیت چنین مى نویسد:وقتى حاج شیخ فضل الله نورى را به دار زدند جنازه را آوردند در حیاط نظمیه مدیرنظام مى گوید جماعت کثیرى ریختند آنجا. مثل مور و ملخ از سر و کول هم بالا مى رفتند. همه مى خواستند به جنازه لگد بزنند. خونابه از سر و صورت و روى و دماغش و همچنین از محاسن او سرازیر بود. یکدفعه یکى از سران مجاهدین رسید و دکمه هاى شلوارش را باز کرد و شرشر شاشید به سر و صورت آقا… بعداً جنازه را بردند و لخت و لخت فقط با یک شلوار کنار دیوار غربى حیاط انداختند. سپس بستگان شیخ رفته جنازه را تحویل گرفته در صحن حضرت معصومه به خاک سپردند.*در نشریه اى خواندم: در استبداد صغیر کریم دواتکر عضو کمیته مجازات تیرى به سوى شیخ فضل الله نورى رها کرد ولى اصابت نکرد. یکى از روزنامه هاى آن روز این شعر را منتشر ساخت:شنیده ام که به ما تحت شیخ تیر زدندنکو زدند حریفان اگر چه دیر زدنددر تاریخ بیدارى ایرانیان خواندم که میرزامهدى پسرآقا شیخ فضل الله نورى با ۵۰ نفر از طلاب به طرفدارى از مشروطه خواهان به حضرت عبدالعظیم مهاجرت کرد تا باعث ضعف پدرش و امام جمعه تهران گردد. مردى زاهد و با فضل بود. در محله سنگلج نفوذ فراوانى داشت. آزارش به احدى نرسیده بود.از فرخ دین پارسا (پدر خانم دکتر پارساى) نقل شده که روز اعدام شیخ فضل الله نورى جزو صاحب منصبان ژاندارمرى در میدان سپه بوده که گفته است وقتى شیخ فضل الله پسر ارشد خود میرزا مهدى را دید ناراحتى فراوانى به او دست داد و من هم عرق سردى بر پیشانیم نشست.براى من دیسیپلین نظامى مانع هر عملى جز اشک چشم بود. وقتى طناب دار بالا رفت هوراى میرزامهدى بیش از هر کس دیگر به گوش مى رسید و با فریاد شادى او روح از بدن شیخ فضل الله خارج شد.شیخ فضل الله نورى که روزى به علت همکارى با آزادیخوهان مورد احترام خاص بود وقتى خود را به دامن محمدعلیشاه قلدرو دیکتاتور انداخت به روزى افتاد که حتى جنازه اش مورد اهانت مجاهدین قرار گرفت و مسلماً اگر زنده بود چنین مى گفت:
کس در کف ایام چو من خوار مباد محنت زده و غریب و غمخوار مبادنه روز و نه روزگار و نه یار و نه دل کافر به چنین روز گرفتار مباد
سیداشراف حسینى مدیر روزنامه نسیم شمال درباره شیخ فضل الله شعرى سروده که چند بیت آن چنین است:
دشمن فرقه احرار منمقاتل زمره احرار منمشیخ فضل الله سمسار منمدین فروشنده به بازار منمبا همه خلق عداوت دارمدشمنى با همه ملت دارماز خود شاه وکالت دارمبه حراج از همه دعوت دارممى فروشم همه ایران راعرض و ناموس مسلمانان رارشت و قزوین و قم و کاشان رابخرید این وطن ارزان رامى دهم تخت کیان را به گرومى زنم مسند جم را به (اَلو)دین به ناچار حراج است، حراجکو خریدار، حراج است، حراج
عبدالله بهرامى رئیس تأمینات آن زمان در خاطرات خود درباره قتل شیخ مهدى فرزند شیخ فضل الله مى نویسد با زحمات زیاد کشف کردیم که قاتل او (آقاجان) نامى از مریدان شیخ فضل الله و از لوطى هاى گذر تقى خان بوده است که یکشب شیخ مهدى را گیر آورده به او مى گوید (اى نامرد پدرت را به پاى دار رساندى و دست زدى و رقصیدى خدا ذلیلت کند.) شیخ مهدى مى گوید برو گمشو ملعون شرابخوار… آقاجان هم از جیبش هفت تیر را درآورده به سویش شلیک مى کند و وقتى روى زمین مى افتد او را مضروب کرده با همان حال و لباس هاى خونین به خانه رفته اسلحه را مخفى مى کند. تنها شاهد هم بقال محله بوده که او را هم تهدید مى کند که اگر موضوع را فاش کنى کشته خواهى شد.پس از دستگیرى ماجرا را اعتراف کرده و مى گوید من به جهت مذهب و انتقام کشى این کار را کردم حال مرا به هر مجازاتى مى خواهید برسانید. آقاجان در دادگاه به ده سال حبس محکوم شد.
…مجله کاوه چاپ مونیخ مطلبى را از کتاب نقش روحانیت در تاریخ معاصر ایران چنین نقل کرده است: سیدمهدى شریفى همشاگردى آیت الله خمینى مى نویسد: خمینى شیفته شیخ فضل الله نورى بود که با مادرش هاجر نسبت خانوادگى داشت. خمینى تعریف مى کرد که پدرش را دهقانان خمین به بهانه بردن آب کشترارهایشان کشتند. پس از قتل شیخ فضل الله نورى بانو هاجر برایش مراسم سوگوارى برگزار کرد و تا موقعى که زنده بود همه ساله این مراسم در منزلشان برگزار مى شد.حجت الاسلام شریفى اظهار مى داشت حتى شیخ مهدى پسر شیخ فضل الله جسد پدرش را به خاطر خیانت هائى کرده بود تحویل نگرفت ولى بانو هاجر مادر آقای خمینى جسد را تحویل گرفت و در قم دفن کرد و برایش مراسم مفصل هفته و چهلم برگزار کرد.(نیمروز)
منبع : وبلاگ بوستان
bahram1 - ایران - تبریز |
جالب بود
پس بعد ها پسر بانو هاجر راه شیخ رو ادامه داد؟! |
شنبه 19 اردیبهشت 1388 |
|
odin - بلژیک - انتورپن |
در تاریخ مشروطه نوشته احمد کسروی میفرماید وقتی جنازه شیخ را از دار پائین اوردند در مسیر راه اینقدر روی او تف و ادرار کرده بودند که از چند متری بخاطر بوی تعفن نمیشد از کنارش رد شد.
این سرنوشت همه اخوندهای جنایتکار و حامیانشان است. حتا اونها که جانماز اب میکشن و اینروزها رنگ عوض کردن و مثلآ خاتمی چی و اصلاحاتی شدن. بیخبر از اینکه مردم علت طولانی تر شدن عمر رژیم را در فریبهای خاتمی میبینن. |
شنبه 19 اردیبهشت 1388 |
|
sara-j - سوید - استگهلم |
اینم یکی از چهرهای منفور تاریخ مشروطه هست |
شنبه 19 اردیبهشت 1388 |
|
razmandeh - سوئد - استکهلم |
در تمامی طول تاریخ تنها قوم و دستهٔ که هرگز در میان خودشان توافق وجود نداشت .آخوندها بودند و هرگز توافق بین آنان نخواهد بود .خأنین به ملت و کشور . بیخود نمیگفتن شیخ فضل الله نوری انقلابی زوری
|
شنبه 19 اردیبهشت 1388 |
|
IRAN ZAMEN - نروژ - روگنان |
ایجاست که باید بکوم الله اکبر.گدام الله و گدام اکبر.تاریخ ایران از دوره امدن تازیها از این جنایتها خیلی دیده.در دوره صفوریه خرافات مهدی بازی و صوفی بازی به حد نهائی رسید.در دوره قاجار هم که این ملاها سنگ تمام گذاشتند و کسانی هم که در حال تعقیر دادن بودن سرشان را زیر اب کردند.تا رسیدیم به رضا خان که دست پای این ملا ها را جمع کرد و بعد پسرش محمد رضا شاه.چون خودش احتیاج به پشتی بانی انها داشت و به عباس بی دست خیلی متقد بود کاری نداشت.اگر هم به فیصیه قم حمله کرد فقط برای ترساندن انها بود.چرا خمینی را اعدام نگرد و او را تبعید کرد تا همین ملا ها کارش را بوسیله مردم گشته و مرده اسلام او را از ایران بیرون کردند.اقا را با صلواط راهی کردند.در همان روز های اول اعدامها در پشت بان مدرسهای که او در ان زندگی می کرد اغاز شد و بعد خلخالی و دیگران تا امروز خودتان بهتر می دانید در این 30 سال بر مردم چه گذشت.
انهائی که اسلام و اسلام راه انداخته اند.از ورود تازیها تا به امروز بجز خیانت این ملاها به مردم و ملکت چیز دیگری دیده اند.یا پایشان در سفارت روس بود یا انگلیس.
شما فالانژ های اسلامی با گفتن دروغهای شاخدار با ان علی گدا و بعداز ان باید نا بود شوید بای شما ها را از روی گره خاکی محو کرد.برای این ملت بجای عشق و دوستی ومهر محبت. سنکسار.اعدام درخیابانه تجاوز در زندانه و مراگز دولتی سو استفادهای ناموسی یز دیگری اورده اید.خاک بر سرتان شما رفتنی هستید.نابود باد این حکومت اسهالی بهمراه یگایک هوادارانش.هر کسی که اسم اسلام را بر دوش می کشد.که مجاهدین خلق هم از این قماش هستند.اخوند بدون عمامه. |
شنبه 19 اردیبهشت 1388 |
|
mlowes - آمریکا - واشینگتن-دی سی |
درود بر این پژوهش بی نقص. |
شنبه 19 اردیبهشت 1388 |
|
آذربهدخت - امریکا - بوستن |
بعدها هم نوه اش - نوریانی - رییس حزب توده شد. چه خانواده خدمتگزاری !
بوستن |
شنبه 19 اردیبهشت 1388 |
|
bluestar - ایران - تهران |
شیخ فضل الله یکی از آخوندهای سلطنتی و ضد مشروطه بود که با تحریف سعی در پاکسازی شخصیت او شد. ولی کسانی هم که به جنازه شخص ظالم و فرومایه .....و یا با آن عمل موافقند در ...از همان جنازه سبقت گرفته اند. |
شنبه 19 اردیبهشت 1388 |
|
persisch - آلمان - بن |
آذربهدخت - امریکا - بوستن
بله بعد همین کیا نوری رئیس حزب توده در زندان جمهوری اسلامی شد مفسر قران. چقدر کمونیست به اسلام مخصوصا شیعه نزدیک هستش
|
شنبه 19 اردیبهشت 1388 |
|
ashoor - ایران - تهران |
bluestar - ایران - تهران
این نوشته از تو باور کردنی نیست . اولین باری ایست که با تو موافقم.
محاکمه عادلانه و اعدام اون خائن یکی از افتخارات جنبش مشروطه است. با اعدام شیخ فضل الله نوری قداست آخوندها ریخته شد اما رفتارهای بعدی که با جسد او شده با هیچ منطقی قابل توجیه نیست. من متاسفانه در زمان انقلاب شاهد توحشی به مراتب بدتر از این در مورد پرسنل شهربانی آن موقع بودم. باور کردنی نیست که در میان ما ادمهایی به مراتب وحشی تر از هر حیوان وحشی هست که فقط منتظر فرصت هستند تا با کوچکترین امکانی توحشی نشان دهند که هیچ جانوری قادر به آن نیست. |
شنبه 19 اردیبهشت 1388 |
|
مهدی313 - ایران - رشت |
خدا رحمت کند شیخ فضل الله نوری را .خدا بر درجاتش بیفزاید .
متاسفانه اکثریت بشریت جاهل هستند در بیشتر زمانها از زمان ادم تا حالا. |
شنبه 19 اردیبهشت 1388 |
|
مهدی313 - ایران - رشت |
IRAN ZAMEN - نروژ - روگنان
خدا لعنتت کند ای ....خدا تو را با ابی سفیان محشور کند ان شائ الله . کارت به جایی رسیده به مقدسات هم حمله ور شده ای. خدا لعنت کند تو را ای.... |
شنبه 19 اردیبهشت 1388 |
|
ukguy4u - بریتانیا - لندن |
این مرد قبرستان قدیمی تهران رو به روسها فروخت تا اونها در اونجا بانک استقراضی رو ساختند.این مرد یک بی شرف و وظن فروش و مزدور روس بود .
|
شنبه 19 اردیبهشت 1388 |
|
ramtin80 - بلزیک - بروکسل |
مهدی313 - ایران - رشت
پیا برو بمیر چه مقدساتی جمعکن کاسه کوزتو ما به کی باید این اراجیف مقدس نیست.دمت گرمIRAN ZAMEN - نروژ - روگنان |
شنبه 19 اردیبهشت 1388 |
|
odin - بلژیک - انتورپن |
ashoor - ایران - تهران
بشنو، بخون و باور نکن .انتخاباته و هر جور حقه ای میزنن. البته منهم از خدامه که اینها قبل از دستگیری توبه کنن و بیان در راه منافع ملت و اکثریت حرف بزنن. اما اگر صادق باشن قبل از هر چیز اعتراف به جنایات و معرفی اونها که هنوز در خط دشمنی با مردم و چاقو زدن به دانشجوها هستن میکنن. |
شنبه 19 اردیبهشت 1388 |
|
bluestar - ایران - تهران |
ashoor - ایران - تهران
من فقط نظر شخصی خودم رو نوشتم. انقدر تهمت زدید بلوستار بسیجی و آخوند و مزدور و.... که خودتان هم باورتان شد. از قدیم الایام شاهان و آخوندها سر یک سفره با هم شریک بودند. حتی زمان پادشاهان ساسانی و موبدان زرتشتی. روحانی آیت الله بود و شاه ظل الله. آقای شیخ فضل الله هم میدونست اگر شاه وجهه ظل اللهی خودش رو از دست بده یواش یواش خودش هم باید با آیت اللهی خداحافظی کنه.
odin - بلژیک - انتورپن
تو فرض کن من دارم حقه می زنم . تو که حقه نمی زنی. تو اگه خیلی آدم آب کشیده ای هستی چرا:
اولا ادرار کردن به جنازه یک آدم هرچند ظالم را تایید و با خوشحالی نقل میکنی؟
دوما به کاربری که نمیشناسی تهمتهایی مثل جنایت و دشمنی با مردم و چاقو زدن به دانشجوها میزنی؟
میدونی چند درصد از دانشجوها مثل من طرفدار اصلاحات و خاتمی و میرحسین هستند؟ میدونی چند درصد از دانشجوها خداپرست و مسلمان هستند و از خدانشناس های کافری مثل تو متنفر؟
((کافر همه را به کیش خود پندارد - ...ز همه را به ریش خود پندارد)) |
یکشنبه 20 اردیبهشت 1388 |
|
ARTEMIS-SW - سوئد - مالمو |
مرگ بر هر ملائی که جانی باشد... اسلام ننگین ملائی خوب نداشته و اخوند اسلامی خوب//اخوند.مرده/// در زمان قبل از اسلام هم 2 نقطه ی تاریک قتل عام مزدکیان و مانویان که عامل ان ملایان زردشتی بودند...در مسیحیت 2 نوع ملا تعدادی جنایتکار و برخلاف شخصیت افسانه ای مسیح. و تعدادی انسانهای والا چون مادر ترزا که عمر خود را صرف خدمت به دیگران می کنند..در یهودیت خاخام ها نیز قدرتی ندارند و تورات و موسی کو چکترین دخالتی در امور کشوری ندارند و اگر در اسلام سیاه می تواند انسانهای را در کسوت یک انسان روانی جنایتکار بیافریند//که البته در تعدادی از انسانها همچون پدران و مادران اکثر ما این سیاهی به کناری میرود و کار نفرت انگیزی انجام نمی دهند و خوبی ذاتی خود را به حساب این دین جهل و جنون می گذارند که مبارزه با انها مد نظر نیست///در یهودیت روی شاید 1 در صد اثر می گذارد که سر خود را چون دیوانگان بر دیوار کوفتی ندبه می کوبند.
ولی کار شرم اوری که نسل انقلاب انجام داد این بود.ملتی که 100 سال پیش این ملای مشروعه طلب را اعدام کرد در سال 1357 او را با نام خمینی از قبر بیرون کشید و با ورود نحسش این همه سیه روزی ملت در بند!!!!!!! |
یکشنبه 20 اردیبهشت 1388 |
|
ARTEMIS-SW - سوئد - مالمو |
مسلمانان واقعی را بشناسید //بلو استار// به من تن فروش لقب داد و فاتح همکارش دستور مرگ مرا... این کامنتش در همین سایت باز بگوئید مسلمانان قاتل نیستند ببینید.فاتح - ایران - تهران
ARTEMIS-SW - سوئد - مالمو
اگر یک نفر پیدا بشه و بکشتت باید بهش جایزه داد !!!
شنبه 19 اردیبهشت 1388 |
یکشنبه 20 اردیبهشت 1388 |
|
nasim irani - اتریش - وین |
سلام به مسولین سایت...امیدوارم عین این سرنوشت سر تک تک مزدوران بی وطن ایران بیاد.علی شیره ایی درراس آن وبه ترتیب رفیق دوست شارلاتان ومحسن رضایی وبادامچیان وعسگراولادی تازه مسلمان شده و آنقدراین مفت خوران بی وطن بی ناموس زیادهستند که بایدگفت درکل تمام آنهایی که دستشان درخون بی گناهان وطن رنگین شده.به امیدروزی که مجازات این دزدان غافله راایران عزیزم شاهدباشد.این ارزل حکومتی ازهیچ خیانتی علیه ایران کوتاهی نکردند.ننگ بردستگاه ولایت بازان ودرود برزندانیان دربند وبه خاک خفته ایران زمین... |
یکشنبه 20 اردیبهشت 1388 |
|
فاتح - ایران - تهران |
odin - بلژیک - انتورپن
ARTEMIS-SW - سوئد - مالمو
nasim irani - اتریش - وین
خواستم جوابتون رو بدم اما اگر چنین کنم با شما فرقی ندارم . |
یکشنبه 20 اردیبهشت 1388 |
|
ARTEMIS-SW - سوئد - مالمو |
فاتح - ایران - تهران
من به بودا احترام می گذارم چون به زندگی حیوانات نیز ارزش گذاشته در کتاب 3 سبد خرد نقل از اوست که کشتن حیوانات انسان را در چرخش سامسارا . قرار می دهد من انرا افسانه هم بپندارم از کشتن بی زارم و به این دلیل با دینت و خدایت می جنگم به دلیل وجود ایات قتاله در دینت و اگر ایران را به این روز سیاه نمی افکند مرا با این نفرت چکار؟؟؟ پس انسان باش و بدان نتایج این سیه دلی دامنگیرت خواهد شد.همین.. |
یکشنبه 20 اردیبهشت 1388 |
|
IRAN ZAMEN - نروژ - روگنان |
مهدی313 - ایران - رشت
بیا برو جلو .بابا حال نداری.مزدور.
گدام مقدسات.
مقدسات کیلوی چند است ....مزدور خرافاتی.باز هم می کویم.حالم از یگایک شما بهم می خورد.همه شماها رفتنی هستید .و خودتان و ان الله و اکبرتان را راهی همان چاه مهدی در خواب خواهیم کرد.
ARTEMIS-SW - سوئد - مالمو
دوست عزیز.اینها مانند رهبرشان دهان پر از.....دارند.همینطوری که خمینی کفت ما در دهان این ملت و دولت می زنیم.باید بگویم زمان ان رسیده است که تو دهان این فلانژ های اسلامی بزنیم.تا یادشان نرود.که تو دهانی زدن .تو دهانی خواهند خورد.
ramtin80 - بلزیک - بروکسل
از شما دوست عزیز تشگر می کنم.به امید روزی که از دست این مذهب در سرزمین مادریمان راحت شویم |
یکشنبه 20 اردیبهشت 1388 |
|
ARTEMIS-SW - سوئد - مالمو |
IRAN ZAMEN - نروژ - روگنان
سپاس هم میهن که قلبمان زخمی است از ایرانی که اسیر ددمنش ترین رژیم جهان است و متاسفانه رژیم ان چنان شستشوی مغزی انجام داده که اثرات شوم انرا در همین سایت می بینیم بهر حال درود بر شما. |
یکشنبه 20 اردیبهشت 1388 |
|
shirmohammadi - ایران - رشت |
از جواب های کوتاه و شجاعانه شیخ معلوم است حق با او بوده است ولی با تبلیغ آدم های پست روز را شب جلوه داده بودند. در مورد شیخ مهدی پدر کیانوری هم یکی از هم حجره های شیخ خاطره جالبی دارد که روزی شیخ گریان وارد حجره شد دلیلش را پرسیدم فرمود پسرم مهدی عاقبت بخیر نمی شود با تعجب سوال کردم مگر چه شده است؟ فرمود مادر مهدی شیر نداشت مجبور شدم دایه بگیرم حالا بعد از 10 روز متوجه شدم دایه ای که به مهدی شیر می داد ناصبی است و پسرم شیر ناپاک خورده است برای همین بر عاقبت او سخت نگرانم... گذشت زمان پیش بینی شیخ شهید را تایید کرد
(ناصبی ها فرقه ای بودند که توهین به اهلبیت را ثواب می دانستند .که کافر و نجس بودند والحمدلله امروزه منقرض شده اند) |
چهارشنبه 23 اردیبهشت 1388 |
|