آذر نفیسی و سپر خاطرات برابر خودکامگی
آذر نفیسی و سپر خاطرات برابر خودکامگی
این چهارمین اثر آذر نفیسی است |
آذر نفیسی در کتاب تازه اش "چیزهایی که درباره آنها سکوت کرده ام" پنج دهه غبار را از عکسهای خانوادگی و دفترچه های خاطرات پاک می کند تا جوهره هویت شخصی و اجتماعی خود را جلا بخشد.
خانم نفیسی شش سال پیش با مجموعه ای دیگر از خاطرات، "لولیتا خوانی در تهران" خود را به خوانندگان ایرانی و خارجی شناساند، کتابی که شرح جلسات مخفی او و شاگردانش برای مطالعه آثار ممنوعه یا سانسور شده ادبیات دنیا از جمله "لولیتا" اثر ولادیمیر ناباکوف در فاصله سالهای ۱۹۹۵ تا ۱۹۹۷ در ایران بود.
اگر "لولیتا خوانی" افشاگری و طغیان نویسنده علیه وضعیت سیاسی و اجتماعی ایران پس از انقلاب بود، مجموعه خاطرات تازه، غالبا شرح پنجه اندازی احساسی او با مادری است که خودکامه و خودرای معرفی شده و شوهر و فرزندان از گزند زورگویی و "زهر صدایش" ایمن نبودند.
نخستین جمله کتاب، بی رودربایستی ترین تعریف ممکن یک فرزند از مادرش است: "اکثر مردان به همسر خود خیانت می کنند تا معشوقه داشته باشند. پدرم به مادرم خیانت می کرد تا زندگی خانوادگی خوشبختی داشته باشد."
رابطه دشوار با مادر
آذر نفیسی در بیشتر صفحات ۳۱ فصل کتاب، خود را گرفتار بین دو قطب یک میدان مغناطیسی عاطفی وصف می کند: مادر، نزهت، با سختگیری و بی مهری او را از "آن جای منجمد درونش" می رانده و پدر، احمد، دخترک را با جادوی قصه های شاهنامه جذب می کرده و به او یاد می داده چگونه با ساختن داستانهای خیالی، نگذارد بی توجهی مادر، شیرینی روزگار کودکی را تلخ کند.
به عنوان نمونه، هنگامی که مادر اجازه نمی دهد تخت خواب آذر چهار ساله زیر پنجره اتاق جا بگیرد، پدر به وی یاد می دهد که نه تنها در ذهن خیال پردازش تخت را به جای دلخواه هل بدهد، بلکه از آن قالیچه ای پرنده بسازد و به دنیای بیرون از پنجره پرواز کند.
خانم نفیسی به بی بی سی فارسی می گوید: "دنیای تخیل، پنجره تازه ای است به روی واقعیت. نوع دیگر نگاه کردن است. به قول سهراب سپهری، چشمها را باید شست، جور دیگر باید دید. برای من، رفتن به دنیای تخیل یک مفری بود تا از واقعیت فاصله بگیرم و وقتی از آن دنیا بیرون می آیم، بتوانم با واقعیت بهتر مواجه شوم."
دنیای تخیل، پنجره تازه ای است به روی واقعیت. نوع دیگر نگاه کردن است. به قول سهراب سپهری، چشمها را باید شست، جور دیگر باید دید
آذر نفیسی
البته نزهت افزون بر قلبی سرد و اراده ای آهنین (او یکی از اولین نمایندگان زن مجلس ایران بوده)، قوه تخیل رمیده ای هم داشته، اما تنها و تنها برای کشیدن سنگ چینی میان خود و نزدیکان و پرهیز از افشای سر درون.
در شب عروسی نزهت با اولین شوهرش (آذر ثمره وصلت دوم اوست)، شناسنامه عروس پیش از ثبت ازدواج بطور مرموزی گم می شود. سرانجام بعد از چندین ساعت جستجو و سراسیمگی پیدا می شود و بر خلاف تصور همه، سن عروس خانم را چند سال بزرگتر از آقای داماد نشان می دهد. سالها بعد در شناسنامه المثنی نزهت، اثری از همین ازدواج اول برجا نمانده است.
آذر نفیسی در "چیزهایی که درباره آنها سکوت کرده ام" می نویسد که مادرش "مقاومتی ستودنی در برابر ناخواسته ها" نشان می داد.
روزی آذر خردسال که از محبت تبعیض آمیز مادر به برادر نوزادش رشک و رنج می برده، تصمیم می گیرد با تیغ ریش تراشی پدر مچ خود را ببرد، ولی وقتی کلفت خانه به نزهت خبر می دهد، او خیلی خونسرد دخترک را به اتاقش می اندازد و در را قفل می کند.
شریک جرم
خانم نفیسی بعد از درگذشت مادر و پدرش، تصمیم گرفت خاطرات خود و خانواده اش را مرور کند |
همه این رویدادهای کوچک و بزرگ آذر را بیشتر و بیشتر به پدر و "خانه متحرکی" که او از ادبیات فارسی برای دخترک بنا کرده بود، نزدیک می کند. مادر طبعا از این نزدیکی عصبی می شده و آذر و برادرش را متهم می کرده که همانند پدرشان منتظرند که او بمیرد. با این حال غرور نمی گذاشته که مادر پیوندی نزدیکتر با اعضای خانواده بخصوص شوهرش و آذر برقرار کند.
یکبار آذر نفیسی که سالیان سال از دریافت پاسخهای مبهم و سربسته به برخی پرسشهای مهم درباره گذشته مادر سرخورده شده بود، سوالات مشخصی را به یکی از دانشجویان خود می دهد تا با نزهت مصاحبه کند، ولی دانشجو هم با کلافی از پاسخهای بی سر و ته باز می گردد.
در ادامه کتاب می خوانیم که چطور این کج خلقی ها و بدبینی های نزهت سبب می شود همسرش احمد نفیسی، از شهرداران پیشین تهران، مهر و صفای دل زنان دیگر را بجوید و دخترش آذر را رازدار این روابط نگه دارد. خانم نفیسی در کتابش می نویسد که بخاطر حفظ اسرار خیانت پدر به نزهت، خود را "همدست" می دانسته است.
سرانجام در سال ۲۰۰۳ یعنی شش سال پس از تبعید خود خواسته آذر نفیسی و همسر و فرزندانش به آمریکا، نزهت جان می سپارد.
گفتگوی ناتمام
جای خالی مادر و بعد مرگ پدر و ناتوانی از بازگشت به وطن بخاطر دیدگاه های خاص سیاسی، ضرباتی سهمگین به خانم نفیسی می زند و او تصمیم می گیرد برای درک بهتر خویشتن "مقاطع شکننده" میان زندگی شخصی و عمومی خود را بکاود.
این نویسنده و استاد دانشگاه جانز هاپکینز آمریکا درباره انگیزه نگارش چهارمین اثر خود به بی بی سی فارسی می گوید: "بعد از درگذشت مادرم احساس کردم که یک گفتگوی دایمی در زندگی من بوده که ناتمام بوده و با مرگ او، من باید این گفتگو را به سرانجام برسانم."
به گفته، خانم نفیسی هدف از انتشار این خاطرات، انتقامجویی از جور مادر نبوده و در حقیقت در پایان کتاب هم به نگاهی متفاوت و قدری تحسین آمیز نسبت به مادرش می رسد. مادر به آذر آموخته بود چگونه سازش ناپذیر و شالوده شکن باشد. مادری که در اکثر سالهای حیات برای آذر از دست رفته بود، در فقدانش حضوری گرمابخش می یابد.
طرفه این که در انتهای این غبارروبی از خاطرات، بت پدر برای آذر می شکند و بر خلاف این سالها، به موجودی پیچیده تبدیل می شود.
با این وجود، مرور خاطرات پدر که به هویت ایرانی و شکوه تمدن و فرهنگ وطنش بسیار متعصب بود، به نویسنده فرصت می دهد تاثیر تحولات سیاسی و اجتماعی ایران بر هویت خود در بیرون از چهار دیواری خانه را نیز کنکاش کند.
وی می نویسد: "پدرم یاد داد که با سفر به آن دنیایی که کسی نمی تواند از من بستاند، زندگی ام را تحت کنترل درآورم. بعد از انقلاب اسلامی متوجه شکنندگی هستی یکنواختمان شدم، که چقدر آسان می توانند هر آنچه را که وطن می نامید، هر آنچه را که به شما هویت و تعلق خاطر می بخشد، از شما بستانند."
پیکار خاطره با قدرت
کتاب قبلی خانم نفیسی "لولیتا خوانی در تهران" با انتقاد هایی مواجه شده بود |
از این منظر، خانم نفیسی همسو با نویسنده محبوبش ولادیمیر ناباکوف و نیز میلان کوندرا، نویسنده چک تبار، خاطره نویسی را سپری مقابل قدرت تمامیت خواه می داند و کتاب تازه اش را پاسخی به "سانسورچی و مفتش درونی خود" می خواند.
او با اشاره به علت نامگذاری کتاب "چیزهایی که درباره شان سکوت کرده ام" می نویسد که سکوت، گونه های بسیار زیادی دارد، از جمله "سکوتی که حکومتهای جبار بر شهروندان خود تحمیل می کنند، خاطرات آنها را به یغما می برند، تاریخشان را بازنویسی و هویت مورد تایید حکومت را بر آنها تحمیل می کنند."
تنها آفت احتمالی خواندن خاطرات دیگران از لای چنین منشوری این است که ممکن است تصویری تک بعدی و جانبدرانه از زیستگاه خاطره نویس بدست آید، اتفاقی که برخی از منتقدان خانم نفیسی می گویند در اولین مجموعه خاطراتش "لولیتا خوانی در تهران" رخ داد.
مثلا فاطمه کشاورز، استاد دانشگاه در آمریکا، با انتشار کتاب "یاسمن و ستارگان: خواندن چیزی فراتر از لولیتا در تهران" خانم نفیسی را به سیاه نمایی و نادیده گرفتن برخی از حقایق مترقی جامعه ایران متهم کرد، گرچه خود نیز به ارائه تصویری خوش بینانه از ایران متهم شد.
خانم نفیسی در گفتگو با بخش فارسی بی بی سی در پاسخ به این انتقادها می گوید: "بعضی افراد در زمینه نقد هم می خواهند خود را بر متن تحمیل کنند. واضح است که نه فقط خاطره نویسی، بلکه امر نوشتن، بیان واقعیت یا حقیقت از یک دید است. اگر نویسنده آنقدر متبحر باشد که بتواند چیزی جزیی مانند خاطرات خود را جهانشمول کند، پس نویسنده موفقی بوده است. ولی هیچ نویسنده عاقلی ادعا نمی کند که آنچه می نویسد، کل جامعه را دربر می گیرد."
آذر نفیسی ایرانیان را دعوت می کند که شروع به نشر خاطرات خود کنند تا علاوه بر تقویت پایه های هویت خود، به چند صدایی شدن جامعه و به تبعش استقرار مردم سالاری کمک کنند.
|