تاریخ معاصر ایران: مردم سالاری و دشمنان آن
تاریخ معاصر ایران: مردم سالاری و دشمنان آن
انتشارات دانشگاه هاروارد به تازگی کتابی از دکتر فخرالدین عظیمی پژوهشگر ایرانی منتشر کرده که در شناخت سیر دموکراسی و سرنوشت آن در ایران کتابی ارزنده است.
کتاب "درپی مردم سالاری" با عنوان فرعی "کشاکش صد ساله با خودکامگی در ایران"، در سه فصل تدوین شده است: اول، تکوین حاکمیت ملی؛ دوم، سلطهفردی از تحکیم تا فروپاشی؛ سوم، زوال سلطه مردمی.بیشتر کتابهایی که این روزها در باره تاریخ ایران منتشر میشود یا داستان استیلای اسلام بر جامعهایران است و یا روایت کارنامه پادشاهان و دیگر سرآمدان.
کتاب تازهفخرالدین عظیمی از این گونه کتابها نیست. هدف اصلی کتاب تحلیل کارنامهمشروطهخواهی، یا به عبارت دقیق تر تلاش برای نیل به دموکراسی طی صد سال گذشته، با نگاهی به موانع تحقق آن در ایران است.
عظیمی بر خلاف بسیاری از تاریخنگاران که با توجه به ناکامیهای مشروطیت، آن جنبش را رویدادی گذرا و کماهمیت تلقی میکنند، یا آن را با سلطنتخواهی مترادف میگیرند، مشروطیت را نقطه عطفی در تاریخ ایران عصر جدید میشمارد.
نویسنده نه تنها مشروطیت را با سلطنت درنمیآمیزد، بلکه درچشمانداز تاریخی، آن دو را چه بسا در برابر هم میبیند.
از دید او هدف اصلی مشروطیت استقرار دموکراسی و تأمین حاکمیت مردم وآزادیهای سیاسی و مدنی بود.
از مقطع انقلاب مشروطه، حکومت نمیتوانست بر مبنایی جز رأی آزادانه مردم وترتیبات دموکراتیک مشروعیت پیدا کند.
تناقضات ساختاری "سلطنت مشروطه"
بسیاری از کتابهای تاریخ معاصر، به روایت زمینههای تاریخی به ویژه زمینهی فکری نهضت مشروطه و نقش پیشروان و سران آن بسنده کردهاند.
دکتر عظیمی اما، بیشتر به تحلیل نهادها و ساختارهای سیاسی میپردازد. او در کتاب نخست خود به عنوان "بحران دموکراسی در ایران" (که در سال ۱۹۸۹ نخست به زبان انگلیسی منتشر شد) نهادهای سیاسی ناسازگار با مردم سالاری را تشریح کرد.
هدف اصلی او در آن کتاب تحلیل ابعاد ساختاری نظام مشروطه و برشمردن تناقضات ساختاری نهادهای آن با "سلطنت مشروطه" بود.
او عواملی را که مانع از استقرار یا دوام حکومت مشروطه در ایران بود، تحلیل کرد و در این رهگذر به ویژه بر نقش بازدارندهی نهاد سلطنت تاکید نهاد.
عظیمی در کتاب تازه خود این شیوه نگرش و تحلیل را گسترش داده است. هدف او پاسخ به این پرسش اساسی است که چرا مشروطیت یا جنبش دموکراسیخواهی در ایران چیره نشد و چرا جامعه سیاسی ایران از اقتدارگرایی و آفتهای آن در امان نماند.
او در عین حال نشان میدهد که تلاش برای تحقق آرمانهای مشروطه که اصلی ترین آنها برقراری حکومت دموکراتیک بود، تا روزگار ما ادامه یافته است.
فخرالدین عظیمی زمینه گسترش و اهمیت عملی مشروطیت را در سیاست ایران تشریح میکند ونشان می دهد که با این جنبش، خواست و ارادهمردم به یگانه مرجع حاکمیت و تنها منشأ مشروعیت حکومت تبدیل شد.
او در فصل مربوط به دوران رضا شاه پهلوی، که از بهترین نمودارهای تحلیل تاریخی درباره آن روزگار است، در عین تاکید بر سرشت استبدادی حکومت رضا شاه، یادآور میشود که همان رژیم نیز همواره وانمود میکرد که به ترتیبات مشروطه پایبند است.
لطمات جبرانناپذیر "کودتا"
بازگشت مشروطیت پس از شهریور ۱۳۲۰، نشیب و فراز حکومت پارلمانی، و تلاشهای دکتر محمد مصدق و نهضت ملی که در اثر کودتای ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ ناکام ماند، از فصلهای دیگر کتاب است.
نویسنده سپس به تحلیل پیامدهای کودتا و چند و چون استقرار سلطه محمد رضا شاه و عواملی که راه آن را هموار کردند، پرداخته است.بررسی نقش نیروهای داخلی، از سیاستگران "فرصتطلب و نوکرصفت" گرفته تا ساواک و ارتش، در شکلگیری استبداد شاه از پرمایهترین بخشهای کتاب است.
عظیمی تحول در ترکیب و رفتار سرآمدان سیاسی وقت، به ویژه پس از "انقلاب سفید" را میکاود وکارنامه، جایگاه و مسئولیت کسانی مانند اسدالله علم و به ویژه امیرعباس هویدا را بررسی میکند و تحلیلی تازه و متمایز از جایگاه و نقش آنها ارائه میدهد.
کتاب همچنین به تفصیل خط مشی آمریکا و بریتانیا در ایران، مخصوصا نقش سفیران آنها در سیاست ایران و پیوندهای آنان با شاه را بررسی میکند و تأثیر نیروهای بیگانه را در تداوم خودکامگی در ایران میکاود.
عظیمی نقش آمریکا را اساسی میداند، و از جمله بر پیامدهای وخیم پافشاری آن کشور در کسب مصونیت برای کارگزاران نظامی خود در سال ۱۳۴۳ تأکید میکند.
در عین حال، بر خلاف تصور رایج، کتاب نشان میدهد که بریتانیا توانست پس ازمرداد ۱۳۳۲ نیز نفوذ خود را در سیاست ایران حفظ کند و همچنان مؤثر بماند.
به گواهی اسنادی که کتاب آورده، آمریکاییها در کمتر موردی درباره ثبات ایران تردید جدی نشان دادند، درحالی که برخی از مقامات انگلیسی به آیندهرژیم اطمینان چندانی نداشتند.
یکی از موارد شگفتانگیزی که در کتاب ذکر شده، نگرانی یکی از مقامات وزارت امور خارجه بریتانیا از بروز انقلاب در ایران پنج سال پیش از وقوع آن است.
آنها نگران بودند که سلاحها، از جمله تـانکهایی که بنا بود پنج سال بعد یعنی در سال ۱۳۵۸ به ایران تحویل داده شود، به دست رژیم برآمده از انقلاب بیفتد.
با این حال عظیمی تأکید میکند که عوامل انقلاب را باید در خود ایران جست.
زوال مشروعیت رژیم شاه
عظیمی در جای جای کتاب نشان میدهد که با وجود فشار و اختناق، مردم ایران در هر موقعیتی که مجالی برای ابراز دلبستگیهای مشروطهخواهانه وجود داشته و رأی خود را مؤثر دیدهاند، وارد میدان سیاست دموکراتیک شدند.
آنها در دوران پس از کودتا علاقه خود را به تشکلات صنفی و سیاسی ابراز میکردند، بیزاری خود را از خفقان سیاسی نشان میدادند، و تلاش میکردند به جای وکیلان فرمایشی افراد معروف به آزادیخواهی را برای وکالت مجلس برگزینند.
اما این فرصتها هر روز کمتر شد. دست اندرکاران "تکنوکرات" رژیم هدف خود را تنها "اجرای منویات ملوکانه" دیدند و خود را روز به روز با مشروطیت بیگانهتر و به اصول آن بی اعتناتر نشان دادند.
هرچه زمینه فعالیت آزادانهسیاسی تنگ تر شد و نیروهای ملی و مشروطه خواه از هر تلاشی بازماندند، زمینه برای تندروی بیشتر شد.
ناسازگاری رژیم با مخالفان معتدل و قانونگرا به سود تندروان تمام شد. روز به روز باور مردم به امکان تغییرات مسالمتآمیز کمتر شد.
عظیمی در یکی از فصلهای قابل توجه کتاب به تحلیل پدیده ای میپردازد که آن را رشد "فرهنگ مقابله" مینامد.
او در این فصل، منازعات و همگامیهای ایدئولوژیکی و پیدایش رمانتیسم انقلابی و ایمان به اسطوره رهایی بی کم و کاست به پشتوانه خشونت انقلابی را ردیابی میکند، و از پدیده"خمینیسم" و محتوای ایدئولوژیکی آن نیزتحلیلی بکر به دست میدهد.
یکی از آموزندهترین جنبههای کتاب بررسی علل و اسباب انقلاب به ویژه تحلیل آسیبپذیری ساختاری دستگاه پهلوی و گسترش اعتقاد فزایندهمردم به اصلاحناپذیری آن است. بسیاری از پیشروان و فعالان انقلاب ۱۳۵۷ این حرکت را تلاش دیگری برای به ثمر رساندن اهداف جنبش مشروطه و به ویژه بر قراری حاکمیت مردمی و ملی میدانستند.
آنچه در عمل روی داد، نومیدی هواخواهان حاکمیت دموکراتیک را به دنبال داشت، اما آرمانهای برآمده از انقلاب مشروطه باز هم عمیقتر شد.
از دیدگاه عظیمی انقلابی که بیش از صد سال پیش در جهت پیافکندن ترتیبات سیاسی معقول، مدرن و دموکراتیک آغاز شد هنوز ادامه دارد و تا حصول نتیجهدلخواه ادامه خواهد داشت.
تلاش برای پیریزی جامعه مدنی
فصلهای بعدی کتاب به بررسی سرشت و کارکرد حکومت اسلامی اختصاص دارد و از جمله نشان میدهد که چگونه رژیم اسلامی نه می توانست زمینهها و آرمانهای ضداستبدادی انقلاب را نادیده بگیرد و نه میخواست به آنها تن دهد.
جنگ با عراق رژیم را در از میان بردن برخی چالشها و بسیاری از مخالفانش یاری داد، اما از سوی دیگر آسیبهای ناشی از آن، توجه به نیازها و انتظارات مردم را گزیرناپذیر کرد.
مخالفت با وضع موجود و امید به دگرگونی، به "جنبش دوم خرداد" انجامید ولی سرنوشت این جنبش ناسازگاری ساختارهای بنیادین رژیم را با اصلاحات سیاسی واقعی، روشنتر از پیش نشان داد.
دکتر عظیمی در ادامه تحلیل خود به بررسی تحولات فزاینده در شیوهکشورداری می پردازد و نشان می دهد که روند آمیزش رسمی سیاست و دیانت در ایران امروز، خواه ناخواه به افسونزدایی از دیانت دامن زده است و سرشت مدنی- فرهنگی جامعه ایران را تا حد زیادی غیردینی یا "سکولار" کرده است.
او بر آن است که فرایند رسوخ مدرنیته در جامعهایران با وجود موانع گوناگون، نه تنها همچنان ادامه یافته، بلکه شتاب نیز گرفته است.
یکی از مهم ترین جنبههای این تحول جاذبهروزافزون دموکراسی و اثبات این واقعیت است که گزینه معتبر دیگری در برابر این نوع نظام سیاسی وجود ندارد.
کتاب "در پی مردمسالاری؛ کشاکش صدساله با خودکامگی در ایران " یکی از مهمترین کتابهایی است که با روشی دقیق و اصولی در بارهتاریخ سیاسی ایران صد سال اخیر نگاشته شده است.
نویسنده که در دانشگاههای تهران و لندن و آکسفورد درس خوانده و سالیانی است که استاد تاریخ در یکی از دانشگاههای معتبرآمریکاست، همان گونه که در دیباچه مینویسد، از چند دهه پیش با موضوع این کتاب درگیری فکری داشته است.
او گذشته از کارآزمودگی نظری و تحلیلی، مدارک اصلی مربوط به تاریخ ایران نو را پیجویی کرده، و گذشته از اسناد ایرانی، از منابع بایگانیهای انگلستان و آمریکا نیز بهره برده است.
نثر دقیق و شیوای کتاب و داوریهای سنجیده آن از دیگر جاذبههای این کتاب است. کمتر جنبهای از تاریخ صد سال اخیر ایران، به ویژه سیر سیاسی آن است که در کتاب دست کم به آن اشاره نشده باشد.
راجر اون استاد تاریخ خاورمیانه در دانشگاه هاروارد کتاب فخرالدین عظیمی را "نمونه یا نقطه عطفی" در تحقیقات مربوط به ایران دانسته است.
احسان یارشاطر، استاد نامور ایرانی، کتاب را اثری "تحسینانگیز و تحلیلی ژرفنگر" خوانده است.
ویلیام راجر لویس استاد دانشگاه تگزاس و رئیس پیشین انجمن مورخان آمریکا نیز کتاب را نه تنها اثری "بسیار دانشورانه"، بلکه انباشته از "دلبستگی به مردم ایران" و حاوی ارزیابیهایی "موشکافانه و منصفانه" دانسته است.
شناسنامه کتاب:Fakhreddin Azimi:The Quest for Democracy in IranA Century of Struggle against Authoritarian RuleHarvad University Press, 2008
|
|
|
|