چه کسی راز مرگ نوعروس را می داند

چه کسی راز مرگ نوعروس را می داند

مرگ مرموز یک نوعروس پرونده یی را پیش روی بازپرس جنایی تهران قرار داد که هنوز ابعاد آن آشکار نشده و مشخص نیست زن جوان به دست شوهرش کشته شده یا خود به استقبال مرگ رفته است.

به گزارش خبرنگار ما، ساعت 23 شامگاه سه شنبه هنگامی که محمد روشن - بازپرس کشیک قتل - تلفن همراهش را پاسخ داد، افسر نگهبان کلانتری ابوسعید از وی خواست برای تحقیق درباره مرگ زنی 25 ساله به نام زویا به مجتمعی در خیابان ولیعصر برود. در آپارتمان مورد نظر جنازه زویا در حالی که طناب داری دور گردنش گره خورده، پیدا شده بود و شوهرش ادعا می کرد زویا خودکشی کرده است. هنگامی که تیم ویژه تحقیقات تمامی محوطه داخل آپارتمان را مورد تفتیش قرار داد و هیچ نشانه یی از ورود فرد غریبه به خانه نیافت، در برابر یک دو راهی قرار گرفت که تصمیم گیری را بسیار دشوار می کرد. آیا نوعروس همان طور که کامبیز مدعی است، خودکشی کرده یا اینکه تازه داماد خود قاتل همسرش است و قصد دارد این راز را پنهان کند. برای روشن شدن جزئیات بیشتری از این حادثه بازپرس روشن دستور بازداشت کامبیز را صادر کرد. از سویی پزشکی قانونی در همان معاینه اولیه مرگ زویا را بر اثر خفگی با طناب اعلام کرد و زمان فوت را سه ساعت پیش از کشف جنازه تشخیص داد. او برای بررسی های بیشتر مجوزی از بازپرس جنایی اخذ کرد که به موجب آن جسد باید به سازمان پزشکی قانونی منتقل می شد و مورد معاینه و آزمایش سم شناسی قرار می گرفت.
صبح دیروز کامبیز که خود را بی گناه می خواند به دادسرای امور جنایی انتقال داده شد و از سوی رئیس شعبه سوم بازپرسی تحت بازجویی قرار گرفت. وی پذیرفت با همسرش به شدت اختلاف داشته است اما گفت در مرگ زویا هیچ تقصیری متوجه او نیست. کامبیز درباره نحوه آشنایی و ازدواج با متوفی توضیح داد؛ من و زویا پنج ماه قبل از طریق یکی از دوستان خانوادگی ام با هم آشنا شدیم و به فاصله کمی با هم ازدواج کردیم، اما از همان آغاز زندگی مشترک دچار مشکل شدیم و بر سر حتی کوچک ترین مسائل نیز با هم دعوا می کردیم. دامنه اختلافات ما از بحث بر سر خرابی کاشی حمام تا درخواست من برای آرایش نکردن زویا گسترش یافته بود و هیچ آرامشی در زندگی مان وجود نداشت. هر بار که دعوا بالا می گرفت زویا مرا کتک می زد ولی من در برابرش یا سکوت می کردم یا اینکه از خانه بیرون می رفتم. مادر همسرم به سرطان مبتلا است. پدرش نیز از بیماری اعصاب رنج می برد، به همین خاطر سعی می کردم شرایط زنم را درک کنم و صبر و حوصله بیشتری به خرج دهم. از طرفی هم من و هم زویا نمی خواستیم خانواده هایمان را مشوش کنیم. هیچ وقت از اختلافات و درگیری هایمان با آنها صحبت نکردیم، در عوض برای رفع مشکلات نزد یک مشاور رفتیم که او پس از شنیدن حرف های ما اختلافات مان را خنده دار دانست.کامبیز در ادامه اظهاراتش گفت؛ این اواخر من نیز در برابر رفتارهای همسرم عصبی می شدم و قبول دارم که چند بار کتکش زدم ولی هرگز مرتکب قتل نشدم. زویا همیشه در دعواها تهدید می کرد خودش را خواهد کشت البته من این تهدیدها را جدی نمی گرفتم.تازه داماد درباره وقایع منجر به مرگ همسرش توضیح داد؛ دوشنبه شب من می خواستم به خانه خاله ام بروم اما پیش از خروجم از خانه دوباره اختلافات ما سر باز کرد. پس از دعوا منزل را ترک کردم ولی چند ساعت بعد بازگشتم. هر چه در زدم، زویا اعتنایی نکرد. فکر کردم طبق معمول نمی خواهد مرا ببیند به همین دلیل ساندویچی را که برایش خریده بودم پشت در گذاشتم و خودم به خانه پدرم رفتم اما از دعوا حرفی نزدم و آخر شب با این ادعا که می خواهم به منزل خودم بازگردم از آنجا نیز بیرون آمدم و تا صبح در ماشین خوابیدم.کامبیز ادامه داد؛ صبح دوباره به خانه رفتم، ساندویچ فاسد شده بود و زویا همچنان در را باز نمی کرد، به هر زحمتی که بود قفل را گشودم. در اتاق خواب از داخل قفل بود. فکر کردم همسرم خودش را در آنجا حبس کرده است. برای اینکه ذهنم مشغول ماجرای دعوای شب قبل نشود، خودم را با تعمیر تلفن سرگرم کردم اما وسط کار طاقت نیاوردم و برای اینکه از حال زویا مطلع شوم با سختی در را باز کردم و ناگهان جسد همسرم را در حالی که حلق آویز بود، دیدم. سراسیمه و مضطرب به آشپزخانه دویدم و با چاقو طناب را پاره کردم. سپس از همسایه واحد روبه رو کمک خواستم. او وقتی پیکر زویا را دید، گفت؛ هنوز زنده است به همین دلیل با اورژانس تماس گرفتم ولی امدادگران وقتی بر بالین همسرم حاضر شدند مرگ او را تایید کردند. بنابر این گزارش به رغم انکارهای تازه داماد بازپرس روشن وی را برای ادامه تحقیقات در اختیار اداره 10 پلیس آگاهی قرار داد. از سویی کارآگاهان موظف شدند با بازجویی از خانواده زویا و نزدیکان این زوج سرنخ های بیشتری از راز مرگ نوعروس به دست آورند.

محسن قوز فیش - نروژ - نروژ
چه کسی راز مرگ نوعروس را می داند؟ جواب:‌ babaktoronto - کانادا - تورنتو
جمعه 1 شهریور 1387

فراز_نروژ - نروژ - تونسبرگ
من تا حالا تمام معماهای پلیسی مجله هارا حل کرده ام !لطفا کمی در باره وضعیت خانه و رفتارهای کامبیز توضیح بدهید تا بگم که او قاتله یانه!
جمعه 1 شهریور 1387

فراز_نروژ - نروژ - تونسبرگ
راستی یادم رفت بگم بقول بعضی از دوستان اینها همش تقصیر جمهوری اسلامیه مرگ بر جمهوری اسلامی!مرگ بر اعتراض!!
جمعه 1 شهریور 1387

saeed rahmani - رومانی - کاراکال
واقعا درد ناکه فکرش و بکنید خدای نکرده این اتفاق واسه ما پیش بیاد در رو باز کنی ببینی که کسی که بهش قول دادی که همیشه کنارش باشی غمخوار غصه هاش باشی شریک خنده هاش باشی در نهایت تتهای با طناب از سقف اویزان شده باشه من اگه باشم خودمو در جا می کشم از شرم اینکه خودمو مقصر میبینم من بیشتربه اون لحظه فکر میکنم وقتی کهاو تصمیم به این کار زده چقدر تنها ودر انزوا بوده .
جمعه 1 شهریور 1387

ezatdf - ایران - تهران
خاک تو سرت خوب یه کم منتظر می موندی تا قانون حمایت خانواده از تنور مجلس در می اومد یکی دیگه بهترش رو می گرفتی ولی خالی از شوخی مواظب ازدواج با دختران و پسرانی که از خانواده های پر تنش و مشکل دار و عصبی می آیند باشید چون اولین ارمغانی که اینها برای شما از خانه پدری شان می اورند دعوا و پرخاشگری است
جمعه 1 شهریور 1387

ستاره سربی - ایران - تهران
جالبه هنوز بعد از اینهمه سال مامورا ی این حکومت آشغالی نمیتونن تشخیص بدن طرف خودش خودشو کشته یا کس دیگه ای طناب رو درو گردنش انداخته خدا خفتون کنه با این پلیساتون
دوشنبه 4 شهریور 1387

رأی دهید
نظر شما چیست؟
جهت درج دیدگاه خود می بایست در سایت عضو شده و لوگین نمایید.