پنجشنبه ۱۲ مهر ۱۳۸۶ - ۰۴ اكتبر ۲۰۰۷
قتل سه عضو خانواده در پی ازدواج اجباری زن جوان
زن جوانی که به اجبار پدرش ازدواج کرده بود در انتقام جویی جنون آمیزی سه عضو خانواده اش را به کام مرگ کشاند.به گزارش خبرنگار ما ساعت 30/4 بامداد آخرین روز بهمن ماه وقوع آتش سوزی در یک منزل مسکونی به مرکز 125 مشهد گزارش شد و امدادگران به سرعت خود را به محل حادثه رساندند. آنان پس از خاموش کردن شعله های آتش متوجه شدند در این حادثه سه مرد و دختر بر اثر سوختگی شدید جان باخته اند. به همین خاطر کارآگاهان را از واقعه مطلع کردند و دقایقی بعد تحقیقات پلیس پیرامون این حادثه مرگبار آغاز شد. ماموران متوجه شدند مقتولان مردی 53 ساله به نام الیاس، دختری 10 ساله به نام سودابه و پسری 19 ساله به نام کامران هستند و سه عضو دیگر این خانواده توانسته اند در همان لحظات اولیه حریق از خانه بگریزند.به این ترتیب بازجویی از این سه تن آغاز شد و منیره مادر خانواده گفت؛ نیمه شب از خواب پریدم و از اتاق بیرون رفتم اما پیش از آنکه دوباره به رختخواب بازگردم ناگهان متوجه شدم اتاق خواب مان آتش گرفته است. با داد و فریاد سعی کردم بقیه را بیدار کنم. خودم نیز از ترس پا به فرار گذاشتم.سمیرا دختر بزرگ خانواده و شوهرش به نام امین نیز در بازجویی ها اظهارات مشابهی را مطرح کردند. در حالی که علت آتش سوزی هنوز مشخص نشده بود کارشناسان سازمان آتش نشانی به تحقیق در این خصوص پرداختند و حریق را عمدی تشخیص دادند. با روشن شدن این موضوع کارآگاهان ابتدا انگشت اتهام را به سوی امین نشانه گرفتند و وی را متهم به قتل سه عضو خانواده همسرش کردند. این مرد در بازجویی های صورت گرفته منکر قتل شد و گفت تا زمان وقوع حریق من خواب بودم و در این ماجرا هیچ نقشی نداشتم ضمن اینکه دلیلی وجود نداشت که بخواهم پدر، خواهر و برادر سمیرا را به قتل برسانم.اظهارات امین در مراحل مختلف تحقیقات کارآگاهان را قانع کرد که او در این جنایت هولناک نقش نداشته است به همین خاطر این بار سمیرا پشت میز بازجویی نشست و در حالی که ابتدا خودش را بی گناه می خواند سرانجام به انتقام جویی جنون آمیزش اقرار کرد. سمیرا گفت؛ من سال ها قبل ازدواج کردم و در کنار شوهرم زندگی خوبی داشتم و هر چند از نظر مالی وضعیت زیاد خوبی نداشتیم اما در آرامش زندگی می کردیم تا اینکه شوهرم در حین کار بر اثر سقوط از بلندی جان باخت و من که بیوه شده بودم به ناچار به خانه پدری ام بازگشتم اما رفتارهای پدرم با من آن طور که فکر می کردم نبود. او مرا آزار می داد طوری حرف می زد که انگار سربارشان هستم. او مرتب می گفت صلاح نیست من مجرد بمانم و باید هر چه زودتر ازدواج کنم. بالاخره هم مرا به عقد این مرد که 16 سال از من بزرگ تر است، در آورد. من هیچ تمایلی برای ازدواج با امین نداشتم و بارها نیز این موضوع را به خانواده ام اعلام کردم ولی مخالفت های من هیچ تاثیری نداشت و به زور پای سفره عقد نشستم. از آن به بعد بود که زندگی برایم جهنم شد و بارها از پدرم خواستم صیغه محرمیت من و امین را فسخ کند اما هر بار این موضوع را مطرح می کردم او و شوهرم مرا به باد کتک می گرفتند و می گفتند تحت هر شرایطی باید به زندگی مشترک ادامه بدهم و حق ندارم حرفی از طلاق به میان بیاورم. زندگی آزاردهنده و فلاکت بارم همچنان ادامه داشت تا اینکه تصمیم گرفتم شوهر و پدرم را بکشم. برای این کار شب حادثه در غذای هر دو قرص های خواب آور ریختم. حدود ساعت چهار بامداد بود که مادرم بیدار شد و از اتاق بیرون رفت. من که زمان را برای اجرای نقشه ام مناسب دیده بودم با کبریت رختخواب پدرم را آتش زدم و فوری به حیاط دویدم چند دقیقه بعد امین بیدار شد و خودش را نجات داد ولی پدر، خواهر و برادرم در آتش سوختند.بنابر این گزارش پس از اعترافات سمیرا وی بازداشت شد و تحقیقات قضایی از این زن به زودی آغاز می شود.
khasteh - فرانسه - استراسبورگ |
چقدر وحشتناک. کاش لااقل به جای اون برادر وخواهر بیگناه شوهره مرده بود. |
یکشنبه 5 اسفند 1386 |
|
dandy - امارات - امارات |
چرا عاقل کند کاری بازهم تصمیم عجولانه...خوبه الان خواهر و برادرت و کشتی.... |
یکشنبه 5 اسفند 1386 |
|
دریا-بابایی - ایران - اهواز |
حالا برو زندان آب خنک بخور حالت جا بیاد
اما دم مامانه گرم انگار خودشم دل خوشی از شوهرش نداشت چون پا به فرار گذاشت |
دوشنبه 6 اسفند 1386 |
|
bahram1 - ایران - ایران |
دندی جان تو که جای اون نیستی. آدمو وقتی به مرحله جنون میرسونن دیگه به این چیزا که فکر نمیکنه. اینم یه قربانی دیگه از قوانین مسخره مملکتمون که حق طلاق به زن نمیده |
دوشنبه 6 اسفند 1386 |
|
arashk_fara - انگلیس - لندن |
« زیبا »به دیوار چرک گرفته و سیاه راهروى دادگاه تکیه داده و خسته از این اتاق به آن اتاق رفتن برگه هایى که در دست داردرا نگاه مى کند،>>((هر ما رسم نبود دختر تا سن بیست سالگى شوهر نکرده باشد. 22 سالم بود که نوه خاله ام آمد خواستگارى. پدر و مادرم مى گفتند: این باردیگر باید حتماً جواب بله باشد. قهر کردم. پیش بزرگترهاى فامیل رفتم. خیلى ها پادرمیانى کردند، اما پدر و مادرم قبول نکردند. مى گفتند همین حالا هم زیادى از موقع ازدواجم گذشته، حتى مهلت ندادند چند ماهى نامزد بمانیم، سریع شیرینى خوردند و عقدمان کردند))عدم درک متقابل، نداشتن انگیزه در تأمین هزینه هاى زندگى، سرخوردگى و دورى از اجتماع همگى از پیامدهاى ازدواجهاى اجبارى و ناخواسته است.در ایران از هر 1000 ازدواج 347 به طلاق مى انجامد |
دوشنبه 6 اسفند 1386 |
|