جمعه ۲ شهریور ۱۳۸۶ - ۲۴ آگوست ۲۰۰۷
مارادونا؛ نابغه یی که نباید الگو قرار بگیرد - خمار خارق العاده
آرام در صندلی هواپیما فرو می روم. هیچ وقت ترس از پرواز نداشته ام، اما صندلی گرم و نرم این هواپیماهای لوکس، همیشه مضطربم می کند. قلبم تند و تند می زند و پیش خودم فکر می کنم هر چی نونوارتر، خطرناک تر. توی صندلی ام لم می دهم و تلاش می کنم به خرخرهای مسافر بغلی فکر نکنم. چشمم را بسته ام که از عقب زمزمه یی در می گیرد و می پیچد و جلو می آید. آدم کنجکاوی نیستم، همان جا می نشینم و حتی به خودم زحمت نمی دهم لای پلک هایم را باز کنم. زمزمه کم کم بلند می شود، می شود هیاهو و بعد مثل توفان بخش «درجه یک» هواپیما را می گیرد. اما تا وقتی که خرخر بغل دستی ام قطع نشده، پلک وا نمی کنم. سر برمی گردانم که ببینم چه بر سرش آمده که «او» را می بینم؛ با دو دخترش و یک چمدان کوچک که خیلی راحت در قفسه بالای صندلی ها آرام می گیرد. مسافران شیک و اتوکشیده یی که تا یک دقیقه پیش هیچ کس را تحویل نمی گرفتند، دورش حلقه زده اند و امضا می خواهند. همه زل زده اند به مارادونا...فرصت زندگی دوبارهدوباره چشم می بندم و به این فکر می کنم که شاید اگر دخترهایش نبودند، حالا مارادونا هم نبود که دیگران بخواهند با او عکس یادگاری بیندازند. او به آخر خط رسیده بود که... یکی از دوستانش ماجرا را این طور نقل می کند؛ «... دیگر جایی برای رفتن نداشت. من به این معتقدم که بچه هایت وقتی دیگر رمقی نداری، می توانند به تو نیرو بدهند. دیه گو در دیوانگی به آخر خط رسیده بود و باید بین دو مسیری که در پیش داشت، یکی را انتخاب می کرد و او تصمیم گرفت همه چیز را کنار بگذارد.موقعی که او در کما بود، جیانینا دخترش پای تخت شروع کرد به التماس که نمیرد. مارادونا بعداً این را از زبان دالما دختر دیگرش شنید. این لحظه یی بود که دریافت باید مواد مخدر را کنار بگذارد و تغییر کند.» خود مارادونا در این باره گفته؛ «حرف های جیانینا را نشنیدم اما وقتی شنیدم چه گفته، ضربه خوردم. آن موقع بود که تصمیم گرفتم شکمم را عمل کنم... من به خاطر مواد دخترهایم را خیلی آزار دادم. این دیگر نقطه عطف بود. گفتم تا اینجا بس است. من خیلی از اتفاقات مهم زندگی دخترهایم را از دست داده ام. مدرسه شان، تعطیلات شان و بازی هایشان را با وجود اینکه همه چیز داشتیم، از دست دادم. آن ارتباطی که بین پدر و بچه هایش هست را از دست دادم و این چیزی نیست که بتوانی جبرانش کنی. وقتی مواد مصرف می کنی، درک درستی از زمان نداری. فکر می کنی همه چیز فوق العاده است و این دروغ است، فکر می کنی سوپرمن هستی و این دروغ است، فکر می کنی بهترین هستی و هیچ تصوری از آنچه در اطرافت می گذرد، نداری. اما مامان و بابام هیچ وقت از من ناامید نشدند، کلودیا هیچ وقت از من ناامید نشد، دخترهایم هیچ وقت از من ناامید نشدند. آنها فقط یک خانواده می خواستند. این طوری شد که ترک مواد ممکن شد؛ با عشق. حالا امروز دخترهایم را درک می کنم. آنها تمام مدت به من زنگ می زنند، می پرسند کجا می روم، کی برمی گردم. زنگ می زنند تا ببینند چه کار می کنم و این مایه آرامشم است. قبلاً عادت کرده بودم به آنها دروغ بگویم و ازشان دوری کنم. به خودم دروغ می گفتم، چون می خواستم با دخترهایم باشم ولی جذب مواد می شدم. تقلای وحشتناکی بود چون می خواستم با آنها باشم نه با مواد. این طوری از خانه دور می شدم و به این خاطر کلودیا را از دست دادم، چون از خانه بیرون می رفتم، چون از دالما و جیانینا می ترسیدم. یک بار خانه بودم و دالما داشت به من نگاه می کرد، می توانست بگوید مواد مصرف کرده ام. خانه را ترک کردم چون خجالت کشیده بودم. این بدترین مجازات در دنیا بود.»اعتیادهواپیما راه می افتد. عرق کرده ام و به صندلی چسبیده ام. جرات ندارم برگردم و به مارادونا نگاه کنم. فقط می توانم چشم هایم را ببندم. دوباره فکر «او» به ذهنم هجوم می آورد. مارادونا از خانواده یی فقیر با هشت کودک برخاست و خیلی زود راهش را در دنیای فوتبال باز کرد و در سال 1982 در ازای پنج میلیون پوند به بارسلونا پیوست که آن روز رکوردی در بازار نقل و انتقالات به شمار می رفت. ماجرا درست از همین جا شروع شده. گفته می شود مارادونا در زمان حضورش در بارسا بوده که به کوکائین معتاد شده و تا سال ها تحت سیطره آن بوده. شاید دردناک ترین حادثه یی که در دنیای فوتبال به خاطر کوکائین گریبانگیر ستاره آرژانتینی شده، به آزمایشی برمی گردد که در 1991 از او گرفته شد و زمانی که جواب مثبت درآمد، مارادونا 15 ماه از حضور در میادین محروم شد. سال 1992 که محرومیت او به پایان رسید، ناچار شد ناپولی تیم محبوبش را ترک کند. او در ناپل بسان یک اسطوره بزرگ بود و جدایی اش از این تیم و هواداران آن دردناک بود. اما خیلی مانده بود تا کاپیتان تیم ملی آرژانتین عبرت بگیرد. مارادونا در جام جهانی 1994 دو بازی انجام داد و برابر یونان هم یک گل به ثمر رساند. سپس آزمایش دوپینگ او مثبت از آب درآمد و به آرژانتین برگشت. او بعداً اعلام کرد طبق دستور پزشک از یک داروی نیروزا استفاده می کرده و پس از اینکه داروی ساخت آرژانتینی اش تمام شده، نمونه امریکایی آن را مصرف کرده که حاوی مواد شیمیایی ممنوعه بوده و از این بابت مقصر نیست. بعدتر هم گفت پیش از شروع جام جهانی با فیفا توافق کرده بوده در جریان مسابقات - برای کاهش وزنش- مواد مصرف کند. فیفا به او این اجازه را داده بود تا با حضور مارادونا، منزلت جام جهانی افزایش بیابد و در غیاب او، سطح رقابت ها افول نکند. این ادعا هیچ وقت ثابت نشد اما مارادونا همچنان به استفاده از مواد ادامه داد تا جایی که در 2004، به خاطر مصرف بیش از حد کوکائین دچار حمله قلبی مهلکی شد و در بخش مراقبت های ویژه در بیمارستان بوئنوس آیرس بستری شد. شایعاتی هم درباره مرگ او سر زبان ها افتاد، اما چند روز بعد بهبود یافت و سرانجام مرخص شد و به کوبا رفت؛ جایی که بیشتر مدت زندگی اش در خلال سال های 2002 تا 2005 را در آن سپری کرده بود و در 2000، پس از حمله قلبی ناشی از مصرف مواد مخدر، به دعوت فیدل کاسترو در آنجا دوره نقاهتش را گذرانده بود. به هر روی، پس از آن ماجرا بود که «آقای ستاره» تصمیم گرفت مواد را کنار بگذارد و آماده جراحی شکمش شود.لاغرسازیاو همیشه استعداد ویژه یی برای چاق شدن داشته. استفاده از مواد و آویختن کفش ها هم مزید بر علت شدند تا او اندام غول آسایی بیابد و سرانجام در 2005 تصمیم به جراحی شکمش بگیرد. خیلی از بیمارستان ها از ترس اینکه مارادونا در جریان عمل جانش را از دست بدهد از انجام آن سر باز زدند تا سرانجام بیمارستانی در کلمبیا او را جراحی کرد و محتویات شکمش را بیرون کشید.حالا فقط 10 درصد از شکم او - محل نگهداری و هضم غذا - باقی مانده و مارادونا ناچار است غذاهایی بسیار ساده در حد سوپ، قارچ و برشی مرغ بخورد. البته او در 2007 برای مداوای هپاتیت و اثرات مصرف زیاد الکل در بوئنوس آیرس بستری و در عرض یک ماه، سه بار شایعه مرگ او منتشر شد، اما مارادونا جان به در برد و در یک کلینیک مخصوص، اعتیاد به الکل را هم ترک کرد.آخرین اسکن هایی که از سر مارادونا برداشته شدند نشان می دادند بر اثر استعمال مداوم کوکائین در مغز او حفره یی بزرگ به وجود آمده، طوری که اشتهای حیوانی او در ماه های اخیر که هر روز خود را غرق استیک، پیتزا و الکل می کرد را به این نقص نسبت می دهند.اثرات ناپلمارادونا خیلی زود با کلودیا آشنا شد. در 1976 که خانواده هایشان همسایه شدند، با هم آشنا شدند (مارادونا حدوداً 16 سال داشت) و سرانجام در 1989ازدواج کردند. اگرچه آنها دوستان خوبی بودند اما ازدواج شان با مشکلات زیادی همراه بود و سرانجام در 2003 طلاق گرفتند. مارادونا در زندگینامه اش اقرار می کند اگرچه کلودیا بزرگ ترین عشق زندگی اش بوده اما همیشه به او وفادار نمانده است. در حقیقت در دهه 90 کریستیانا سیناگرا مدعی شده بود که از مارادونا یک فرزند دارد و پس از اینکه اسطوره فوتبال آرژانتین از دادن آزمایش DNA سر باز زد، دادگاهی در ایتالیا، دیه گو سیناگرا را پسر مارادونا دانست. در 2003 و در جریان جدایی از کلودیا، مارادونا پذیرفت دیه گو پسر او است و دیه گوی جوان سرانجام در 2003 (17 سالگی) وقتی مارادونا در ناپل مشغول بازی گلف بود، توانست خودش را به او برساند و برای اولین بار پدرش را از نزدیک ببیند. کلودیا پس از جدایی، به عنوان تهیه کننده تئاتر مشغول کار شد اما دوست نزدیک مارادونا و حتی مدیر برنامه های او ماند و اگر کمک های او نبود، شاید مارادونا تا امروز چند بار مرده بود، کلودیا مجموعه یی از یادگارهای ورزش او از پیراهن، جام و بازوبند کاپیتانی تا عکس هایش را گردآوری کرده که چیزی شبیه یک موزه متحرک از مارادونا است و حقوقش هم در اختیار همسر سابق او است.جایزه افتخاریوحشت زده از خواب می پرم. مسافر کنار ی ام خوابش برده و صدای خروپف او را با سقوط هواپیما اشتباه گرفته ام. کمی آب می نوشم و حالم بهتر می شود. چشم می چرخانم و «او» را می بینم که در حال خوش و بش با دخترهایش است. هیچ به آدمی که می گویند با مافیا رابطه داشته، شباهت ندارد. حتی رگه یی از غرور هم در چهره اش نیست. فیفا در 2000 در یک رای گیری اینترنتی، بازیکن قرن را برگزید و مارادونا با 6/53 درصد آرا اول شد. اما فیفا برخلاف اعلام اولیه، کمیته «خانواده فوتبال» را تشکیل داد و آن گروه پله را به عنوان بهترین بازیکن قرن انتخاب کرد. مارادونا در اعتراض گفت اگر پله جای او را بگیرد در مراسم اعطای جوایز حاضر نمی شود. قرار شد به هر کدام آنها یک جام داده شود. مارادونا جایزه اش را گرفت، اما پیش از اینکه جایزه پله اهدا شود، مراسم را ترک کرد. به هر حال حاشیه در زندگی او زیاد بوده. چند سال پیش او با یک شرکت نوشیدنی های غیرالکلی برای حضور در یک تبلیغ تلویزیونی قرارداد بست. در این تبلیغ نشان داده می شود که او پیراهن زرد برزیل بر تن، کنار کاکا و رونالدو سرود ملی برزیل را می خواند. بعدتر مارادونا از خواب می پرد و درمی یابد که به علت نوشیدن زیاد محصولات این شرکت، دچار کابوس شده. پخش این تبلیغ جنجال زیادی به پا کرد ولی مارادونا خیلی راحت جواب داد با پوشیدن پیراهن تیم ملی برزیل نیست که مشکل دارد، مشکل او پوشیدن پیراهن ریورپلات است. دوباره به چهره اش نگاه می کنم. آرام و خونسرد است. به بازیکنی کلافه از دست خبرنگاران که با تیر هوایی آنها را تهدید کرده، نمی ماند. هواپیما می نشیند و من خوشحال، یقه ام را بازتر می کنم و آماده می شوم از خفقان هواپیما بزنم بیرون، البته من هیچ وقت با پرواز مشکل نداشته ام.
h_miri - ایران - تهران |
این آقا باید توسط دولت دعوت رسمی بشه تا به جوانان را ارشاد کنند که این کارها بد است |
شنبه 15 دی 1386 |
|
nafas - ایران - ارومیه |
دوستی مارادونا با مسءولین کشورمان برخلاف دوستیش با امثال هوگو چاوز و کاسترو حکم دوستی خاله خرسه را دارد.کسی که حتی مقامات رسمی فیفا هم برای مراسمات رسمی خود از ایشان دعوت نمیکنند و حتی امثال قهرمان ملی خودمان دایی را به او ترجیح میدهند جایی نداشت که مقامات کنسولی ما از او برای سفر به ایران دعوت کنند. |
یکشنبه 16 دی 1386 |
|