افزایش بی اعتمادی شاه به آمریکا -آرشیو بریتانیا - ۱۹۷۷
افزایش بی اعتمادی شاه به آمریکا -آرشیو بریتانیا - 1977
شاه به روابط خود با دولت کارتر چندان مطمئن نبود و از تاکید کارتر بر حقوق بشر ناخرسند بود |
سر آنتونی پارسونز، سفیر کبیر وقت بریتانیا در تهران، در یک گزارش تفصیلی محرمانه به تاریخ ۳۰ مارس ۱۹۷۷ به بررسی سیاست خارجی ایران و روابط بین المللی این کشور پرداخت.
سفیر بریتانیا در گزارش خود تاکید کرد که در ایران، همچون گذشته، این تنها نظر شاه است که در سیاست خارجی مطرح است و همه تصمیم های مهم خارجی توسط شخص وی گرفته می شود و مقامات ایرانی صرفا مجری دستورهای شاه هستند.
پارسونز بر این باور بود که شاه و بسیاری از تحصیل کردگان ایرانی نسبت به جایگاه و نقش کشور خود در جهان اغراق می کنند: "بسیاری از تحصیل کردگان ایرانی، از جمله خود شاه، دچار عقده خود کم بینی درباره نقش ایران در جهان هستند که ناشی از تحقیر در نیمه اول قرن [بیستم] است و ترس از خارجی ها و ملی گرایی منفی در رفتار آنها عیان است."
با این ترسیم منفی از پس زمینه ها و انگیزه ها، سفیر بریتانیا نگاه مثبتی به سیاست خارجی شاه داشت: "من باور ندارم که ملاحظات احساسی و غیرمنطقی تاثیر قابل ملاحظه ای بر تصمیم های سیاست خارجی شاه داشته باشند. کارنامه او در این مورد عملگرا و محتاط است و ریشه در شناخت مراکز خطر برای اهداف وی، توسعه اقتصادی ایران و تداوم رژیم پهلوی دارد."
بر اساس این گزارش، شاه همواره معتقد بود که حکومت شوروی مترصد گسترش مرزهای جنوبی خود است. در مقابل، شاه نیز "با اتخاذ سیاستی ماهرانه"، ضمن بسته نگاه داشتن گارد خود، به گسترش روابط تجاری و اقتصادی با مسکو ادامه می داد.
با این همه به نوشته پارسونز، "شاه باور نداشت که اتحاد جماهیر شوروی در اندیشه حمله مستقیم به ایران است، ولی ایران باید این مساله را همواره مورد نظر قرار داده و خود را قوی نگاه دارد تا امکان چنین امری را از بین ببرد … او همچنین معتقد به وجود خطر غیر مستقیم روسیه برای ایران بر اساس نفوذ در افغانستان و عراق است."
در زمینه خلیج فارس، سفیر بریتانیا سیاست خارجی شاه را مبتنی بر تضمین امنیت فیزیکی استخراج نفت از منطقه توسط ایران می داند که کل اقتصاد ایران به آن متکی بود. با این وجود شاه دیدگاه خاص حود را درباره همسایگان عربش در منطقه داشت: "در ظاهر روابط ایران با دولت های کوچک تر خلیج [فارس] خوب است، اگرچه شاه فکر می کند برخی از آنان درباره خطر بالقوه رشد نیروهای افراطی داخلی با بی توجهی برخورد می کنند."
به گمان پارسونز، در زمینه روابط ایران با عربستان سعودی، که شاه بر اهمیت آن بر حفظ ثبات منطقه واقف بود، وی سعی داشت تا این روابط را تا حد امکان از رقابت های نفتی دو کشور بر سر بهای نفت جدا نگاه دارد.
در بخش دیگری از این گزارش تفصیلی یک بار دیگر نسبت به دغده شاه نسبت به نفوذ طرفداران شوروی ابراز نگرانی شده بود. به گواهی اسناد تازه آزاد شده، طی سال های اخیر و از ابتدای وقوع کودتای داوود خان علیه محمد ظاهر شاه در افغانستان، همواره شاه یا دیگر سیاستمداران ایرانی نسبت به خطر روز افزون شوروی در افغانستان ابراز نگرانی کرده و این دغدغه را به آمریکا و بریتانیا منتقل می کردند، ولی مقامات لندن و واشنگتن تا آستانه کودتای نورمحمد تره کی و چپ گرایان متمایل به شوروی در افغانستان در سال ۱۹۷۹، ضمن بی توجهی به این هشدارها، آن را بی اساس و نشانه ای از پارانوییای دائمی و فزاینده شاه نسبت به خطر شوروی می دانستند.
بسیاری از تحصیل کردگان ایرانی، از جمله خود شاه، دچار عقده خود کم بینی درباره نقش ایران در جهان هستند که ناشی از تحقیر در نیمه اول قرن [بیستم] است و ترس از خارجی ها و ملی گرایی منفی در رفتار آنها عیان است. |
بر اساس همین دیدگاه بود که به نوشته پارسونز "با وجود اعطای کمک ۷۰۰ میلیون دلاری اقتصادی از سوی ایران به افغانستان، روابط دو کشور پیشرفت اندکی کرده بود و به دلیل احیا بحث آب رورخانه هلمند [هیرمند]، که از افغانستان سرچشمه گرفته و به ایران سرازیر می شود، حتی بدتر هم شده بود."
به نوشته پارسونز از نظر شاه، اگرچه پیمان نظامی منطقه ای سنتو نقش کوچکی در عرصه بین المللی داشت، ولی نشانگر و تضمین کننده ائتلاف رسمی و ساختار استراتژیک روابط وی با غرب بود.
در رابطه با مساله کردها و عراق پارسونز عنوان کرد که شاه بر این باور بود که با امضای قرارداد الجزایر در مارس ۱۹۷۵ و رها کردن حمایت از کردهای عراقی، موفق شده از وابستگی حکومت عراق به شوروی بکاهد.
در مورد روابط با غرب و رهبران اروپا و آمریکا پارسونز معتقد بود که شاه باور و فلسفه خاص خود را دارد: "روابط با غرب به عنوان سیاست تعادل متقابل ایران در برابر خطر شوروی باقی مانده است. ولی ایرانی ها از این هم عمیق تر می شوند. شاه فکر می کند ایرانیان از نظر نژادی مردمانی با ریشه هند و اروپایی هستند که به مراتب به اروپای غربی نزدیکتر از همسایگان عرب سامی خود هستند … شاه معتقد است که دمکراسی غربی در حال رسیدن به دوره فرسایش، دوره فقدان انضباط نفس و نداشتن حس انگیزه ای است که ابتکارهای سیاسی را به کمونیست ها واگذار کرده است. شاه معتقد است سیاستمداران در هر دو سوی اقیانوس آرام در طول یک دهه گذشته به طرز وحشتناکی خود را تن پرور نشان داده اند."
به نوشته پارسونز، این گونه انتقادهای شاه به سیاست های غربی و اهمیت راهبردی و منطقه ای ایران بود که او را مصمم می کرد ضمن نزدیک نگاه داشتن هر چه بیشتر خود به غرب وابستگی خود را به آن در حداقل نگاه دارد.
در ادامه این گزارش، محور روابط ایران و آمریکا مساله امنیت ذکر شده است. با این همه شاه در رابطه با جیمی کارتر رئیس جمهور جدید آمریکا چندان مطمئن نبود: "در حال حاضر شاه به روابط خود با دولت کارتر مطمئن نیست. شاه می داند که ایران می تواند در برابر تاکید رئیس جمهور آمریکا بر حقوق بشر دچار ضعف شود و نگران است که این مساله بر سیاست صادرات جنگ افزار از سوی واشنگتن تاثیرگذار باشد."
سفیر بریتانیا در تهران در ادامه گزارش خود این پرسش را مطرح می کند که واکنش غرب به سیاست های شاه چگونه باید باشد؟ پارسونز همچنین در بررسی چالش های عمده غرب برای تعیین سیاست راهبردی اش در قبال ایران بر سه محور عمده تاکید می کند: سیاست های نفتی شاه به عنوان "عقاب اوپک"، تعیین تکلیف سیاست های تسلیحاتی غرب در برابر مساله حقوق بشر در ایران، و لزوم تصمیم گیری در برابر اتهام سیاست جمع آوری سلاح توسط شاه به انگیزه توسعه طلبی یا بی ثبات کردن منطقه.
در سال ۱۹۷۷ نیز با وجود پایان یافتن جنگ داخلی و شکست شورشیان مارکسیست ظفار، نیروهای مسلح ایرانی خاک عمان را ترک نکردند. این خواسته ای بود که با وجود بروز مشکلاتی برای ایران، هم کشورهای غربی و هم دولت عمان بر انجام آن تاکید داشتند و دولت ایران نیز آن را در راستای سیاست منطقه ای و راهبردی خود می دید.
مهرداد خوانساری از سفیر وقت بریتانیا در سازمان ملل پرسیده بود که اگر ایران به عمان کمک نکرده بود، آیا در غیاب نیروهای ایرانی، واقعا دولت عربستان قادر به کمک به دولت مسقط در برابر شورشیان ظفار بود؟ |
چارلز تردول، سفیر وقت بریتانیا در سازمان ملل متحد، در گزارشی محرمانه به تاریخ ۲۸ ژوئن، ضمن انتقال محتوای گفتگوی خصوصی خود با مهرداد خوانساری، دبیر اول هیات نمایندگی ایران در سازمان ملل، به بررسی مساله حضور نظامی ایران در عمان پرداخت.
به گفته خوانساری که ملاقات به درخواست او صورت گرفته بود، این نگرانی وجود داشت که با خروج اجباری دیر یا زود نیروهای مسلح ایرانی از خاک عمان، ایرانی ها دریابند که با این عقب نشینی خود مطلقا کمکی به عمانی ها نکرده اند، هر چند که تاکنون نیز ایران جایزه ای، مثلا تجاری، برای این امداد رسانی نظامی به عمان دریافت نکرده اند.
خوانساری این سوال را مطرح کرده بود که اگر ایران به عمان کمک نکرده بود، آیا در غیاب نیروهای ایرانی، واقعا دولت عربستان، با توجه به مناقشه مرزی بین عمان و عربستان، قادر به چنین تاثیر گذاری سیاسی و یاری رسانی به دولت مسقط در برابر شورشیان ظفار بود؟
این دیپلمات ایرانی ضمن تایید بر اهمیت اقدام نظامی ایران در خمایت از سلطنت عمان در راستای حفظ منافع و ثبات منطقه، نگرانی خود را از بی توجهی قدرت های غربی به این اقدام ایران و تبعات خروج ایران از عمان مطرح کرد.
تردول با رد نگرانی خوانساری عنوان کرده بود لشکرکشی ایران به عمان در عین حال این که کمک به آن کشور محسوب می شد کمک به امنیت و ثبات منطقه، خود ایران و به طور کلی غرب در جهت از بین بردن یک شورش مسلحانه بود.
خوانساری از تردول پرسیده بود که آیا واقعا جمهوری دمکراتیک خلق یمن از خروج نیروهای مسلح بریتانیا و ایران از عمان برای عادی سازی روابط خود با عمان به عنوان پیش شرط نام برده است؟
تردول با طفره رفتن از پاسخ گویی صریح گفت بهبود روابط مسقط با عدن یک واقعیت انکار نشدنی است. اگرچه تعداد کمی نیروی ایرانی در عمان باقی مانده اند، ولی یمنی ها بدشان نمی آید در صحنه داخلی از خروج ایرانی ها به عنوان پیروزی کوچکی در مذاکرات خود با عمان یاد کنند. با این وجود به گفته تردول، مساله روالط عمان و جمهوری خلق یمن پیچیده تر از آن است که حضور یا عدم حضور نیروهای خارجی در آن تاثیرگذاری چندانی داشته باشد.
گفتنی است تردول که سال گذشته درگذشت، یکی از ۵۰ دیپلمات ارشد بریتانیایی بود که در اواخر آوریل سال ۲۰۰۴ و به مناسبت اولین سالگرد اشغال عراق با انتشار نامه سرگشاده ای به نخست وزیر وقت بریتانیا از وی خواستند تا از نفوذ خود استفاده کرده و سیاست آمریکا در قبال خاورمیانه را تغییر دهد و یا از سیاست های کنونی واشنگتن در خاور میانه فاصله بگیرد.
یکی از مشکلات پنهان و در عین حال دردسر آفرین سیاست خارجی ایران در سال ۱۹۷۷، وجود روابط سیاسی و اقتصادی بین آن کشور با رژیم نژاد پرست آفریقای جنوبی و احتمال برقراری آن با رودزیا (زیمبابوه فعلی) بود که مورد تحریم اکثریت جامعه بین المللی بودند.
این مساله در دیدار روز ۱۴ مارس شاه و هویدا نخست وزیر با دیوید اوئن وزیر خارجه بریتانیا در کاخ نیاوران به صورت تلویحی و گذرا و در دیدارهای مکرر پارسونز با شاه و دیگر مقامات ایرانی به صراحت مورد بحث قرار گرفت.
همچون مقوله حقوق بشر، در زمینه روابط ایران با آفریقای جنوبی و رودزیا نیز لندن، همانند واشنگتن، از یک سو می خواست تا آشکارا علیه تعهدات بین المللی رفتار نکند و از سوی دیگر هیچ اقدامی در جهت ناراحت کردن شاه و خدشه دار نمودن روابط ایران و بریتانیا برندارد. طبیعی بود که توجه کامل به این دو ملاحظه و رعایت کامل هر دو همواره برای بریتانیایی ها میسر نبود.
منابع مختلف درباره روابط اقتصادی و سیاسی آشکار و نهان ایران و آفریقای جنوبی تحت تحریم مطالبی انتشار داده اند، ولی به گفته یک دیپلمات حکومت سابق ایران، رابطه با رودزیا امری بود که بسیاری از مقامات ایرانی نیز از آن مطلع نبودند.
با این همه، یک گزارش سری مبسوط وزارت خارجه بریتانیا، به تاریخ ششم اوت، نشانگر مشارکت اقتصادی حکومت ایران در زمینه ساخت و ساز و شهرک سازی در رودزیا به واسطه شرکت های ثبت شده در آفریقای جنوبی بود. ظاهرا پی دبلیو بوتا نخست وزیر آفریقای جنوبی ایران را به سرمایه گذاری در رودزیا ترغیب کرده بود، ولی ایران با توجه به مشکلات بین المللی در انجام آن تردیدهایی داشت.
بر اساس اسناد موجود نخست وزیر آفریقای جنوبی، دولت ایران را تشویق کرده بود تا از حربه اقتصادی و نفت استفاده کرده و اروپا و آمریکا را در مورد همکاری خود با حکومت های پرتوریا و سالیسبوری ساکت و برکنار نگاه دارد.
شاه در یکی از دیدارهای خود با پارسونز ضمن ابراز نگرانی از آینده رودزیا، تلویحا جوشوآ نکومو، یکی از رهبران سیاه پوستان رودزیا، را به رابرت موگابه، شریک و متحد سیاسی وی، ترجیح داده و از موگابه به عنوان یک "مارکسیست روستایی" یاد کرد.
شاه همچنین ائتلاف نکومو و موگابه را "ازدواجی مصلحتی" خطاب کرده بود که موقتی و کوتاه مدت خواهد بود. پیش بینی ای که مدت کوتاهی پس از روی کار آمدن دولت سیاهان در سالیسبوری (هراره) پایتخت زیمباوه و غلبه گروه موگابه دقیقا به وقوع پیوست.
مساله همکاری های پنهان حکومت ایران با رژیم های آپارتاید آفریقای جنوبی و احتمالا رودزیا، در روزنامه بریتانیایی فایننشال تایمز و توسط یک خبرنگار قدیمی به نام رابرت گراهام افشا شده بود. گراهام یکی از فعال ترین روزنامه نگاران منتقد حوزه ایران در بریتانیا بود که تقریبا در همین ایام کتابی انتقادی و پر سر و صدا علیه حکومت پهلوی با عنوان "ایران: سراب قدرت" نوشت که بعدها به زبان فارسی نیز ترجمه و منتشر شد.
برخورد مماشات جویانه بریتانیا و آمریکا با ایران دارای ارتباط با حکومت های نژاد پرست آفریقای همواره در رسانه های خبری غربی به عنوان نمونه ای از سیاست های دوگانه لندن و واشنگتن در قبال تهران تلقی می شد.