روش نوین گدایی : گداهای تهران مار خوردند افعی شده اند!
روش نوین گدایی : گداهای تهران مار خوردند افعی شده اند
تصویر اول- پرو206 نقره ای جلوی پایم ترمز می کند. راننده یک زن جوان است که مرا به جلو می خواند. جلو می روم. یک دختر جوان کنار دستش نشسته. چیزی که از من طلب می کند با وضع ظاهرش در تناقض کامل است. ادعا می کند که بنزین تمام کرده و پول کافی همراه ندارد تا خودش را به کرج برساند اما با چهار هزار تومان کارش حل می شود. مرا جای برادر خودش قرار می دهد تا ترحم مرا بیشتر جلب کند. می گویم کیف پولم همراهم نیست. هنوز جمله تمام نشده پایش را روی ترمز می گذارد و می گذرد. در برابر برخوردش احساس تحقیر میکنم. می دانم که دروغ می گوید. تصمیم می گیرم دنبالش راه بیفتم تا مچش را بگیرم و رفتارش را بر سرش بکوبم.
تصویر دوم- دایی من پزشک است. چند روز پیش پیرمردی را کنار خیابان می بیند که به حالت زاری روی زمین، به دیوار تکیه داده. حس کنجکاوی او را پیش می راند. می گوید ناغافل دچار درد قلب شده. قرصش را خورده اما حالش هنوز جا نیامده. مسافر است. یکی دو روز پیش پولش را زده اند و حالا درد به در آگاهی و کلانتری است و چون تقریبا پولی در بساطش نمانده تا روشن شدن تکلیفش مجبور است در شهر اواره بماند. شناسنامه المثنی اش صدق گفته هایش را ثابت می کند. متولد اصفهان است. اما حالش نگران کننده تر از ان است که دایی ام راضی شود او را به حال خود رها کند. او را سوار ماشین می کند و با خودش به بیمارستان می برد. نوار و معاینه قلب خطری را نشان نمی دهد. نزدیک شب است. او را به خانه می برد و شب را در میزبانی از او کم نمی گذارد. فردا صبح او را با مقدار قابل توجهی پول تا جلوی ترمینال همراهی می کند. پیرمرد دستش را می بوسد و در هجمه جمعیت گم می شود.
تصویر سوم- انتهای مجلس ختم یکی از پزشکان سرشناس است. انبوهی از ادم های متمول در مجلس جمع اند. مرد میانسالی به حالت نزار وارد مسجد می شود. برگه ویزیت متخصص قلب و گوارش، قبض اندوسکوپی، برگه تست ورزش، نوار قلب و برگه داروها را به جمع نشان می دهد و ادعا می کند که برای پرداخت قسمتی از هزینه آزاد اندوسکوپی و اکو و داروهای قلبی درمانده است. یکی از پزشکان برگه های پزشکی اش را چک می کند. برگه ها همه مستند و به تاریخ روز است. پای برگه ها را نیز دو تن از متخصصان پیشکسوت امضا کرده اند که معرف حضور تمام پزشکان مجلس هستند. صدق گفته هایش تایید می شود. به یک باره نهضت خیرخواهی در میان جمع حاضر به راه می افتد. بسیاری دست به جیب می برند تا در مشکل گشایی از گره زندگی این مرد از هم سبقت بگیرند.
تصویر چهارم- پژو206 چند متر جلوتر ترمز می کند و مرد جوانی را به جلو می خواند. مرد بعد از چند لحظه ای دست در جیب پشتی می برد. ماشین راه می افتد و صد متر جلوتر پیش پای پسر جوانی ترمز می کند. حادثه تکرار می شود اما مرد گویا اعتنایی نمی کند که راننده راهش را میگیرد و می گذرد. پرو به سمت شرق می پیچد و تخت طاووس را پایین می رود. برایم عجیب است. اگر من در راه کرج بنزین تمام می کردم ترجیح می دادم به سمت غرب بپیچم تا خودم را بیشتر و بیشتر به کرج نزدیک کنم. صحنه های قبلی سه چهار بار دیگر تکرار می شود. حالا دستم به اندازه کافی پر است. درست پشت سر پژو ترمز می کنم و درحالیکه زن جوان دارد با یک مرد جوان دیگر صحبت می کند کنار شیشه می ایستم. از دیدن من گویا جا خورده. می گویم: زنی که کنار خیابون وا می یسته هزار بار به تو شرف داره! هاج و واج نگاهم می کند. حرفی برای زدن ندارد. می گذرم.
تصویر پنجم- دو سه روز بعد دایی ام ناغافل با پیرمردی برخورد می کند که باید چندین روز پیش به اصفهان می رسده. روز زمین افتاده و به دیوار تکیه کرده. شستش خبر دار می شود که با تمام زرنگی از این لکنته رو دست خورده. تلفنی پسر برادرش را فرا می خواند. در طرفه العینی با ماشین در محل حاضر می شود. طبق وظیفه ای که به او محول شده، روی سر پیرمرد حاضر می شود. شرح حال زندگی اش را که می شنود پیشنهاد می کند امروز را میهمان خانه انها باشد تا فردا. شناسنامه اش را برای اطمینان می گیرد. پیرمرد هنوز به خود نجنبیده، سوار ماشینش می شود و با شناسنامه پیرمرد جیم می زند! پول جیب دایی ام هدر رفت اما دست کم تا گرفتن دوباره شناسنامه و ادامه جریان اخاذی، پیرمرد یک ماهی از کاسبی خواهد افتاد.
تصویر ششم- مرد میانسالی چند روز بعد در یک مسجد دیگر رویت می شود. اینبار نسخه هایی از یک متخصص مغز و اعصاب و نوار مغزی را در دست دارد و ادعا می کند توان پرداخت هزینه آزاد CT Scan را ندارد. نسخه ها را یکی از پزشکان حاضر در مجلس چک می کند. همه موثق و به تاری روز است...
این روزها روش های تکدی گری نیز مطابق با علم روز پیشرفت کرده است. حالا گداها آموخته اند که باید لباس شیک پوشید، خود را آراست و کمی برای تهیه مدارک مستند و دلایل محکه پسند پول خرج کرد. آدم در می ماند دیگر به چه کسی می توان اطمینان کرد. پس تفاوت یک درمانده واقعی با یک کلاه بردار و متکدی چیست؟