خاطراتی از اسامه از زبان محافظ شخصی او
رأی دهید
خاطراتی از اسامه از زبان محافظ شخصی او
این دو بیت بخشى از شعر بلندى است که یکى از سربازان ناشناس جهادى در افغانستان سروده و آنطور که ” ناصر الابحرى“ می گوید، همان شعر مورد علاقه اسامه بن لادن است. ناصر الابحرى یکى از محافظان شخصى بن لادن در افغانستان بود و شش سال در کنار او حضور داشت.
او چند ماه پیش ازحادثه 11 سپتامبر به دلایل شخصى به خانه خود در یمن بازگشت. او مىگوید ” شیخ“ این شعر را معمولا زیر لب زمزمه مىکرد تا هم با آن سرگرم شود وهم آرام. البحرى حالا در خانه خود درشهر صنعا تحت بازداشت خانگى نه چندان سختى قرار دارد. او اجازه دارد به کالج برود و روزها با تاکسى کارکند.
اما از این اجازه برخوردار نیست که مصاحبه کند. به همین دلیل در صحبتهاى خود بر این نکته تاکید مىکند که دیگر، عضوى از القاعده نیست. هر چند به آنها ایمان دارد و یکى از تحسبن کنندگان بن لادن است. او پس از بازگشت به یمن به اتهام مشارکت در طرحى براى انفجار مرکز آمریکایىها درعدن بازداشت شد.
دادگاه یمن او را تبرئه کرد و حالا کمابیش آزاد است. او ادعا مىکند فقط به عنوان محافظ شخصى بن لادن در افغانستان حضور داشت و با حسرت مىگوید که هیچ وقت درعملیات القاعده شرکت نکرده است. او به خاطر مىآورد که بسیارى از هواپیماربایان حادثه 11 سپتامبر را در افغانستان دیده و” محمد عطا“ را به خوبى مىشناخته است.
با این حال او از برنامه آن عملیات و انتخاب آن گروه براى اجراى آن بىخبر بود. ” این امکان وجود داشت که من هم یکى از آنها باشم. اگر از من مىخواستند تا در آن عملیات شرکت کنم بىشک این کار را انجام مىدادم.
"مامىدانستیم اتفاق بزرگى در راه است اما نمىدانستیم چیسیت". البحرى، بن لادن را فردى آرام معرفی مىکند که به آرامى صحبت مىکرد و معمولا آیاتى از قرآن یا برخى از اشعار را با خودش تکرار مىکرد. همان طور که تقریبا تمام افراد جهادى این کار را انجام مىدادند. به گفته محاظ شخصى بن لادن، تنها چیزى که آرامش او را بر هم مىزد، آمریکا بود.
البحرى مىگوید:” فکر مىکنم او از همان سالهاى ابتدایى کودکى ازآمریکا تنفر داشت اما نمىدانم چرا. او حتى پپسى هم نمىخورد.“ البحرى در حالیکه قوطى چند پپسى را براى خود و مهمانانش باز مىکند ادامه مىدهد:” نمىتوانستیم ازاین چیزها در اطراف شیخ بخوریم.“
این مرد 34 ساله از این که بن لادن پس از فرار از ” تورا بورا“ به کجا رفته هیچ اطلاعى ندارد. او در آن زمان درصنعا بازداشت بود.
البحرى که حالا تمام ارتباطاتش با القاعده قطع شده این احتمال را که یک بار دیگر به نیروهاى جهادى بپیوندند رد نمىکند. او به نکات جالبى درصحبتهاى خود اشاره مىکند که یکى از آنها این است که هر چهار همسر بن لادن به همراه فرزندانشان با بن لادن زندگى مىکنند.
بن لادن در زمانى که البحرى اورا ترک کرد، هشت پسر و شش دختر داشت. البحرى مىگوید:” او یک مرد خانواده واقعى و پدرى خوب براى پسرهایش است.“ سه پسر بزرگ تر او در عربستان سعودى زندگى مىکنند اما دیگر فرزندانش همراه با او مخفى شدهاند.
نکته جالب دیگرى که البحرى به آن اشاره مىکند این است که هر ماه که از فرار ومخفى ماندن بن لادن مىگذرد، اعتبار و جذبه او در جهان اسلام بیشتر مىشود: "چرا که بزرگ ترین قدرت دنیا نتوانسته است او را دستگیر کند.
البحرى با افتخار از سالهایى صحبت مىکند که در کنار شیخ بود. او به خاطر مىآورد وقتى در جنگ با نیروهاى شمالى در شمال کابل زخمى شد، خود شیخ شخصا جاى زخم او را پانسمان کرد.
یا اینکه او براى سربازان خود با لوبیا صبحانه درست مىکرد. البحرى داستانهاى زیادى ازفروتنى و بىعلاقگى بن لادن به مسائل مادى به یاد دارد.
اما یکى از جالب ترین خاطرات او به زمانى بازمىگردد که نیرهاى آمریکایى براى تلافى حمله به سفارتخانه آنها در آفریقا در سال 1998، با موشکهاى کروز به یکى از پایگاههاى القاعده در” خوست“ حمله کردند.
البحرى آن روز به همراه گروه محافظ بن لادن بود. آنها عازم "خوست" بودند که ناگهان تغییر مسیر دادند و به سمت کابل رفتند. او مىگوید اگر به خوست مىرفتند، درست در زمان حمله موشکى در آنجا مى بودند.
پس از پایان حمله "یک آشپزافغانى در حالى که اشک مىریخت به پیش شیخ رفت و گفت که او اطلاعات این حمله را به آمریکایىها داده است. ما مىخواستیم او را بکشیم اما اسامه گفت که بگذاریم برود. شیخ پیش از هر چیز، یک انسان واقعى بود."
با وجود این داستانها، بن لادن بسیارى از انسانهاى معمولى را در نقاطى مانند مرکز تجارت جهانى کشته است. البحرى هیچ تلاشى نمىکند تا مسئولیت این کشتارها را از بن لادن دور کند اما جوابى ساده و از پیش آماده مىدهد:” حتى آمریکایىها با تکنولوژى پیشرفته خود نمىتوانند بین شهروندان عادى و دشمنان خودشان تفاوت قائل شوند. همیشه مردمان عادى هم درجنگها مىمیرند.“
وقتى هشت سال پیش حبیب، نخستین پسر البحرى در افغانستان متولد شد، بن لادن اورا در آغوش گرفت و زبان اورا بوسید، او را لمس کرد و گفت الله اکبر. البحرى مىگوید:” پسرم پیش از آنکه حتى شیر مادرش را بخورد، بن لادن را چشید. او مطمئنا یکى از جهادىها خواهد شد.“
این محافظ سابق بن لادن درجواب به این سوال که فکر مىکند بن لادن حالا کجاست، همان جوابى را تکرار مىکند که به ماموران اف.بی.آى گفته بود:” به آنها گفتم اگر مىتوانید بروید و او را پیداکنید. اما آرزو مىکنم هیچ وقت موفق نشوید.“