شنبه ۴ فروردین ۱۳۸۶ - ۲۴ مارچ ۲۰۰۷
بازار سیاه فروش بلیت در مهرآباد
حتی اگر خارج شدن چندین فروند از هواپیماهای مسافربری را از چرخه حمل و نقل هواپیمایی کشور نادیده بگیریم ، سهمیه بندی بنزین و در نهایت افرایش تقاضا برای سفر برای گرم شدن بازار سیاه خرید و فروش بلیت پروازهای داخلی کفایت می کند به گونه ای که برای مثال در حال حاضر بلیت 43هزار و 300 تومانی تهران به مشهد در فرودگاه مهرآباد تا 80هزار تومان هم به فروش می رسد و از سوی سازمان هواپیمایی نیز هیچ نظارتی بر کارت پرواز مسافران و صدور بلیت به نام خود آنها وجود ندارد.آنچه در پی می آید ، مشاهدات خبرنگار ما از بعدازظهر چهارشنبه هفته گذشته در فرودگاه مهرآباد است :فرودگاه مهرآباد - آخر هفته - ساعت 17: همهمه در سالن انتظار پروازهای داخلی ، نه از شوق دیدار عزیزی از سفر برگشته است و نه از بیقراری دور شدن مسافری محبوب ؛ همهمه از پچ پچ های گنگی است که در گوش بی بلیت های جامانده از پرواز می خوانند: «بلیت کجا را می خواهی؟» از همان روز که حسین خانلری ، رئیس سازمان هواپیمایی کشوری از افزایش 15 تا 17 درصدی بلیت های هواپیما خبر داد یا همان وقت که رسانه ها اعلام کردند با سهمیه بندی بنزین ، تقاضا برای سفرهای هوایی 40درصد رشد داشته است ، می شد حدس زد که دیر یا زود بلیت هواپیما نایاب می شود و بازار آزادش پر رونق.در انتهای صف طولانی مسافران ، جلوی یکی از آژانس های هواپیمایی خصوصی می ایستم.مسوول فروش بلیت می گوید: تا 12 شهریور بلیت اهواز نداریم. مرد جلویی ، سرش را تا نیم دایره خالی گیشه خم می کند. سفر من ضروریه ! هزینه اش اصلا مهم نیست. مسوول فروش به او اشاره می کند. مرد از صف جدا می شود و دورتر از ما به انتظار می نشیند. مسافر پشت سری می خندد: بعضی از این آژانس ها هر جور بلیت دارند. بلیت به نرخ معمولی ، بلیت به نرخ روز. اگر مقصدت جای پررفت وآمدی نباشد، ارزان می فروشند وگرنه باید حسابی خرج کنی ، حداقل دو برابر قیمتش.مهدی زلقی ، کارمند ایران خودرو جلوی گیشه به ساعتش نگاه می کند: حدود 4 ، 5 روز پیش بلیت اهواز به تهران را که قیمتش 33هزار و 700 تومان است ، 60 هزار تومان خریدم. امروز هم باید آزاد بخرم. زلقی بی خبر است اما چند دقیقه پیش از او، مرتضی خانلی ، یکی از مسافران سرگردان ، بلیت اهواز را 100هزار تومان خریده است و این یعنی قیمت بلیت آزاد اهواز از 4 ، 5 روز پیش از 2 برابر نرخ واقعی به 3برابر رسیده است.مرد بلندقدی که بیرون از صف ایستاده است ، می گوید: کرمان کسی نمی خواهد؟ من بلیت کرمان دارم ! زنی دست شوهرش را می کشد: یک در هزار شاید کارت شناسایی خواستند ، آن وقت چه کار می کنی؟ مرد می خندد: کی تا حالا کارت خواسته اند؟ مرد بلند قد که بلیت کرمان را حراج کرده است ، می گوید: فقط توی پروازهای خلوت کارت می بینند ، حاج خانم !
حتی آژانس ها
مرتضی آزما، مهندس عمران ، شهروند دیگری است که روبه روی گیشه ایستاده است و به 2 نفری که از اتاق مسوول فروش بلیت بیرون می آیند ، چشم غره می رود. همه چیز پارتی بازی شده ، از دیروز ساعت 4 بعدازظهر تا حالا ، 28 پرواز به اهواز داشته اند ولی دریغ از یک جای خالی ! مرد از صف جدا می شود، قدم می زند و باز برمی گردد: مسافران بلیتهایشان را به هم می فروشند، بعضی از آژانس ها کارت شناسایی می بینند، بعضی ها نه ! مسوول فروش بلیت نگاهم می کند. دفترچه یادداشت را که دستم می بیند، اخم می کند. بیرون می آید و در اتاقک را قفل می کند. می گوید: تمام شد. همهمه می شود. یکی از زنها به دفترچه یادداشتم نگاه می کند: شما را که دید جا زد! هفته پیش ، خواهرم از همین جا بلیت آزاد مشهد را 85هزار تومان خرید. دستفروش ها هم هستند. حتما کارگرهای فرودگاه هم می توانند بلیت جور کنند! مرد عینکی که به دیوار تکیه داده است ، اخم می کند و رو برمی گرداند. از هنگام ورود ، او را چند بار جلوی آژانس های خصوصی و دولتی دیده ام. می گوید: من منتظر بلیت اصفهانم ! او چند دقیقه پیش در آژانس دیگر منتظر بلیت کرمان بود. لیست انتظار جعلی !
به یکی از ماموران فرودگاه که در سالن می چرخد، می گویم : نتوانسته ام بلیت پیدا کنم. می گوید: اگر مرد بودی راه خوبی سراغ داشتم. لیست انتظار روی شیشه یکی از آژانس ها را نشان می دهد: برو لیست انتظار را از روی شیشه بکن ! مراقب باش کسی نبیندت ، همین که خواستند دوباره لیست بنویسند ، اسمت را قبل از همه بنویس.می گویم : از عهده اش برنمی آیم. مرد شانه بالا می اندازد: پس یکی از آنها که آزاد می فروشند را پیدا کن. کارمندهای فرودگاه هم در بعضی از پروازها سهمیه دارند. بعضی ها صندلی شان را می فروشند، ولی پیدا کردنشان آسان نیست. پروازهای دولتی «لیست انتظار اصفهان نداریم» ، «لیست انتظار شیراز نداریم» ، «لیست انتظار مشهد نداریم» و... کاغذهای کوچک روی شیشه گیشه بلیت فروشی ، مسافران چشم انتظار روبه روی بخش فروش بلیت پروازهای دولتی را قانع کرده است.در سالن غربی فرودگاه رو به روی بخش پروازهای دولتی ، از صف خبری نیست.یکی به شیشه می کوبد ، یکی التماس می کند و آن دیگری برای مسوول فروش ، خط و نشان می کشد. ناهید رضایی ، خواهر جانباز است و اهل آبادان ، سر تکان می دهد: بلیت ما مثلا اپن است ولی هیچ فرقی با کسی که بلیت ندارد ، ندارم.همین جا منتظرم باش راه می افتم پشت سر مرد عینکی و مسافر دیگری که از راهروی باریک تا سالن می دوند ، مسافر اسکناس ها را می شمارد و مرد عینکی کارت شناسایی اش را نشان می دهد و کارت پرواز را می گیرد. مسافر تشکر می کند ، اسکناس ها را کف دست مرد عینکی می گذارد ، کارت پرواز را از دست او می قاپد و می دود تا از پرواز جا نماند. مرد عینکی پولها را می شمارد. به مسافری دیگر که آهسته با او حرف می زند ، می گوید: مطمئن نیستم ! بلیت مشهد سخت گیر می یاد! همین جا منتظرم باش !
فرودگاه شلوغ است. آن دورتر هم 2 نفر پول و کارت پروازشان را رد و بدل می کنند. رو که برمی گردانم مرد عینکی بین جمعیت گم شده است.