کارکرد سنگسار در جامعهء دینی
کارکرد سنگسار در جامعهء دینی
نوشتهء عبدی کلانتری
ده روز پیش، در تاریخ پنجم ژوییه، جعفر کیانی در نزدیکی تاکستان در استان قزوین به جرم زنا سنگسار شد. شریک زندگی او مُکـَرمهء ابراهیمی که یازدهمین سال زندان را سپری می کند، نیز منتظر نوبت سنگسار خود است. طبق اعلامیهء سازمان عفو بین الملل که به همین مناسبت (۹ ژوییه) صادر شده، هفت زن و یک مرد دیگر نیز به سنگسار محکوم شده اند: اشرف کلهری، زنی به نام خیریه، شمامه قربانی(ملک)، کبری ن.، صغرا مولایی، زنی به نام فاطمه، و عبدالله ف. تئوکراسی در ایران از همان سال اول موجودیت خود، لینج کردن کسانی را که رفتار جنسی آنها با موازین اخلاق اسلام خوانایی ندارد، در قانون کیفری رسمیت بخشید. از تعداد کسانی که ظرف بیست و هشت سال اخیر در ایران سنگسار شده اند آمار دقیقی در دست نیست.
هنجارهای پدرسالارسنگسار به عنوان مجازات زنا، یا زنای مُحصنه در اسلام، زمانی قابل فهم تر می شود که در چارچوب هنجارهای یک فرهنگ پدرسالار درک شود. در فرهنگ پدرسالار، که اخلاقیات دینی هنجارهای آن را موکد می کند، زنان مایملک مردان هستند ــ ملک پدر یا شوهر. احساس تملک بر نیروی جنسی یا سکسوآلیتهء زنان، احساس حسادت نسبت به مردان دیگری که ممکن است این مایملک را بربایند، پوشاندن زنان، و سرانجام تنفرِخشونت بار نسبت به زنان و مردانی که از قید این تملک گریخته باشند، ساختار روانی جامعهء مرد سالار را می سازد.
نظام فقهی و شریعت اسلام، این اخلاقیات را به شکل قانون در جامعه مدون و کُدبندی می کند. توجیه اخلاقی قتل های فقهی در این زمینه آن است که این تنها راه دفاع از تقدس خانه و خانواده به عنوان شیرازهء اصلی جامعه است. هرچه جامعه سنتی تر باشد و کمتر مُدرن، «خانواده» گسترده تر است و ارزش های قبیله ای یا طایفه ای و قومی در آن قوی تر. حفظ حیثیت خانواده یا قبیله و «آبرو داری» در چشم سایر اعضای قوم، نیز عامل مهمی در کنترل سکسوآلیتی زنان است.
فحشا در مرز خانه و آن سوی خانهدر جامعهء مردسالار، هنجارشکستن و تخطی از مرزهای مالکیت مرد، نام «فحشا» به خود می گیرد. معنی فحشا آن است که زن کنترل سکسوآلیته اش را خود در دست گرفته است. به عبارت دیگر، محل و زمان بروز احساس و رفتار جنسی زن، در حصار معینی محدود نشده است. زن است که محل و زمان رفتار جنسی خود را تعریف می کند.
حصار کنترل سکسوآلیتی، در شکل سنتی خود، «منزل» و «خانه» نام دارد. در چاردیواری منزلی که به مرد تعلق دارد است که باید مایملک او دست نخورده باقی بماند. زن نیز در چاردیواری خانه است که «آزاد» به حساب می آید. هرچه دیوارهای «خانه» بلندتر باشند، زن «آزاد» تر است. بیرون از خانه، زن به طور بالقوه فاحشه است، حتا زمانی که حرکت او در حجاب و زیر نظارت مرد صورت می گیرد. بیرون خانه، زن از نگاه خریداران و سارقان دیگر در امان نیست.
رابطهء خانه، بیرون خانه، و فحشا، در قرآن چنین توصیف شده است : «و از زنان شما آنان که مرتکب فحشا می شوند، از چهار تن از خودتان بر ضد آنها شهادت بخواهید. اگر شهادت دادند، زنان را در خانه محبوس دارید تا مرگ شان فرا رسد، یا خدا راهی پیش پای شان نهد.» (سورهء نساء ، آیهء ۱۵)
قرآن کلام مردی است ک مردان را خطاب قرار داده است. قرآن اوامر یک مرد به مردان قبیله ای است که برده و عبد او هستند. خانه جایی است که اگر تبدیل به محبس شود، امکان بازگرداندن مایملک یا امکان پاک کردن و تطهیر جنس ناپاک هنوز وجود دارد. پاک و ناپاکپاک و ناپاک مرز رفتار منع شده را به نحو نمادین (سمبولیک) مشخص می کند. همانند کارکردهای ارگانیک بدن انسان که ذهنیت دینی آنها را به طاهر و نجس تقسیم می کند، این کارکردها به «بدن» جامعهء دینی نیز تعمیم داده می شود. خون ماهیانهء زن، مایعاتی که به هنگام همخوابگی به تحرک در می آیند و در ذهنیت دینی به نحوی ناخودآگاه با فضولات دیگر درمی آمیزند، همیشه مراسمی را برای تطهیر الزامی می کنند، مراسمی همچون غسل های ویژه.
حتا خود عمل عشق ورزی که در خرده فرهنگ های رمانتیک عصر مدرن یکی از والاترین ارزش ها به شمار می رود، در جامعهء دینی عملی است که حامل نوعی نجاست است، عملی که باید آنرا سپس به نحو مناسکی شست و تطهیر کرد. آزادی انتخاب جنسی زنان، یا «فحشا» در جامعهء دینی، فقط یک جرم مثل سرقت یا قتل نیست، بلکه جرمی است که بدن جامعه را متعفن می کند و مجازات آن نیز باید مناسکی تطهیرکننده، همچون غسل جمعیِ مومنان، باشد.
قتل برای حفظ عفت (آنور کیلینگ) از همین نوع مناسک تطهیر کننده است. هنگامی که تصور شود زن یا دختری با عمل خود خانواده اش را دچار بدنامی کرده، اعضایِ مرد خانواده آن دختر را به قتل می رسانند تا لکه را پاک کنند. نگرانی از پدیدآمدن اطفال «نامشروع» نیز به احساس آلودگی جامعهء دینی اضافه می کند. جلوگیری از چنین امکانی، از دلایل دیگر برای قتلِ تطهیرکننده است. طبق تخمین صندوق کمک جمعیتیِ سازمان ملل متحد، در جوامع سنتی از جمله تعدادی از کشورهای مسلمان و نیز در میان اقلیت های مسلمان کشورهای اروپایی، هرساله در مجموع حدود پنج هزار دختر و زن برای حفظ عفت و آبرو به قتل می رسند.
احساس خطر و سیاسی شدن اخلاقیات دینیسنگسار به جرم زنای محصنه، که در اسلام به آن «رَجم» می گویند نیز از همان نوع قتل برای حفظ عفت (آنور کیلینگ) است که مجری آن این بار به جای اعضای خانواده و قبیله، فقها و دادگاههای شرع اند؛ و به جای عفت یک قبیله، حفظ عفت امت در نظر است. چرا و چگونه کارکرد قبیله ای به کارکرد نظام قانونی تبدیل می شود؟ به عبارت دیگر، چگونه اخلاقیات دینی به سیاست دولتی تبدیل می شود؟
گاه اخلاقیات دینی، سیاسی می شود درست به دلیل آنکه جامعهء سنتی دیگر کاملاً سنتی نیست و دردهای اولیهء مُدرنیت را تجربه می کند. ملایان و قیّمان دین احساس خطر می کنند. بسـّام طیبی اسلام شناس سوری ـ آلمانی اعتقاد دارد در مواردی که میان باور اخلاقیِ باطنی شده و تجربهء عینی اخلاق در جامعه، ناهمخوانی به وجود آید، این ناهمخوانی می تواند منجر به بروز اسلام سیاسی شود. بسام طیبی از نمونهء مصر مثال می آورد که وقتی مسلمانان روستا به مراکز شهریِ بزرگ چون قاهره می آیند و واقعیت هایی متفاوت با نمادهای دینی خود را تجربه می کنند، عاصی می شوند و می خواهند واقعیت را تغییر شکل دهند. (بسام طیبی، «اسلام میان فرهنگ و سیاست»، ص ۳۴)
به همین نحو می توان پیشنهاد کرد که اخلاقیاتِ دینیِ سیاسی شده، نوعی چاره جوییِ پاسداران سنت است تا مراحل گذار به مُدرنیت را بدون از دست دادن هویت فرهنگی از سربگذرانند. این رفتار دفاعی و احساس خطر در جامعهء سنتی (به ویژه در میان مردان)، حتا در میان مهاجران مسلمانِ کشورهای اروپایی نیز مشهود است.
راههای تحولهمچنانکه که گفتیم مجازات قتل برای حفظ پاکی جامعهء دینی یا طایفه ای، از خصوصیات فرهنگ مردسالار است و از میان رفتن این رفتار اجتماعی تنها با تغییرات فقهی یا حقوقی امکان پذیر نیست. ما با هنجارهای فرهنگی و اخلاقی جامعه سروکار داریم.
هنگامی که پدرسالاران جامعه ای این را وظیفهء خود می دانند که به هرقیمتی از پاکیزکی هویت قومی و آلوده نشدن آن به چیزی که مایهء ننگ است، دفاع کنند، ما با هنجارهای دیرپایی روبروییم که تغییر آنها متضمن تغییرات تمدنی است. یکی از آخرین نمونه های مراسم لینچِ تطهیر کننده، همین امسال در شمال عراق روی داد که در آن دختری هفده ساله را کشان کشان به میان جمعیت بردند، با لگد به جان او افتادند و سرانجام با سنگ سرش را متلاشی کردند.
فرقهء یزیدی در شمال عراق، دارای دینی است که اصول اعتقادی آن آمیخته ای از اسلام، یهودیت، مسیحیت، زرتشتیت، و عقاید گنوستیکی است (روزنامهء ایندیپندنت، ۷ مه ۲۰۰۷). جامعهء یزیدی متشکل است از سیصدو پنجاه هزار نفر که به زبان کردی صحبت می کنند و محل زیست آنها استان نینوا در شمال عراق است.
«دعا اسواد دخیل» دختری هفده ساله از اعضای قوم یزیدی بود که به منظور ازدواج با مردی مسلمان، تغییر مذهب داده و مسلمان شده بود. او با این کار، هم پاکی هویت قومی را آلوده بود و هم غرور پدران و برادران و اعضای مذکر طایفهء خود را جریجه دار کرده بود. اعضای خانوادهء دُعا اسواد او را به همین جرم از خانه بیرون کشیدند و کشان کشان در خیابان، در میان دو هزار نفر از اعضای طایفهء یزیدی، با مشت و لگد به میدان شهر بردند و شروع به سنگ زدن به او کردند. دعا اسواد، با موهای سیاه و پیراهن قرمز رنگ، بر زمین افتاده، سعی می کند سرو صورت اش را بپوشاند درحالیکه شلوار او را تا نیمهء باسن اش پایین کشیده اند. مردی با سنگی بزرگ سر او را متلاشی می کند. همهء این واقعه بر روی ویدئوی دستی فردی در میان جمعیت، مستند می شود و روی اینترنت در دسترس قرار می گیرد.
به این ترتیب مشاهده می کنیم که سنگسار به عنوان مجازات زنا، پیش از آنکه مسأله ای حقوقی باشد، مسأله ای فرهنگی و تمدنی است. با این حال، برخی از اسلامگرایان، در برابر ملامتِ تمدنهای امروزی و تصویری که از آنان در اذهان جهانی منعکس می شود، بر این گمان هستند که با تلطیف مجازات زنای محصنه، می توان به اسلام چهرهء انسانی تری بخشید. آنها به جای قتل فقهی توسط سنگسار، که از احادیثِ پیامبر و امامان و نیز از تورات گرفته شده، صدضربهء شلاق را توصیه می کنند که حکم آن به صراحت در قرآن آمده است.
کلام مردی که قرآن را به بردگان یا بندگان اش دیکته کرده، چنین امر می دهد: «زنان و مردان زناکار را هریک صد ضربه بزنید. و اگر به خدا و روز قیامت ایمان دارید، مباد که در حکم خدا نسبت به آن دو دستخوش ترحم گردید. و باید که به هنگام شکنجه کردن شان گروهی از مؤمنان حاضر باشند.» (۲۴: ۲)
ضربات شلاق اگر به کف پا وارد شود می تواند به فلج دائم یا خونریزی داخلی منجر گردد. بربریتِ پدرسالار از زبان آمرِ خود، که «قاهری است بالاتر از همهء بندگان خویش» (۶:۱۸) و «صاحب عقوبتی درد آور» (۴۱: ۴۳)، دستور می دهد که «نباید دستخوش ترحم گردید.» صد ضربهء شلاق به جای قتل با سنگ! این نهایت «تلطیفی» است (حیلهء فقهی)، که می توان در قصاص عمل زنا به به کار برد.
بربریتِ پدرسالار همچنین می طلبد که قصاص و شکنجه در ملاء عام انجام شود ــ جایی که مومنان حضور داشته باشند ــ که نشان می دهد عمل تطهیر اخلاقی، عملی طایفه ای و جمعی است. این نوع مناسک خشونت بار در جوامع پیش مُدرن کارکرد تحکیم همبستگی اجتماعی را داشته است. در جامعهء دینی، همبستگی اخلاقی هرگز از راه قرارداد میان افراد آزاد و برابر صورت نمی گیرد، بلکه از طریق مناسک تطهیر کننده است که همبستگی اخلاقی ابقا می شود.راه بهتر، البته جایگزین کردن حقوق است در جایی که شرعیات اجرا می شود. نباید نظام فقهی را با حقوق اشتباه گرفت. منشاء حق و صاحب حق، انسان است. حقوق انسانی از جایی آغاز می شود که احکام الاهی به پایان رسیده باشند. ///