۱۰۰۰ تابلو نقاشى مهریه جنجالى عروس
۱۰۰۰ تابلو نقاشى مهریه جنجالى عروس
نقاش جوان که براى پرداخت مهریه همسرش ۱۰۰۰ تابلو نقاشى آماده کرده بود هنگامى که تابلوها را براى تحویل آماده کرد، همسر جوانش با اجرا گذاشتن مهریه خود خواستار دریافت ارزش ریالى آن شد.به گزارش خبرنگار ما، مدتى پیش زن ۲۷ ساله اى با ارائه دادخواست مطالبه مهریه به شعبه ۲۷۶ دادگاه خانواده تهران تقاضاى دریافت مهریه عجیب خود را ارائه کرد. این زن وقتى در برابر رئیس دادگاه قرار گرفت، گفت: پدرم مردى مغرور، مستبد و سختگیر بود و همه آشنایان، فامیل و دوستان این موضوع را مى دانستند و هیچکس جرأت نداشت در برابر خواسته هاى پدرم حرفى بزند و او به من و مادرم اجازه نمى داد از خانه بیرون برویم و حتى براى خرید یا دید و بازدید اقوام هم مشکل داشتیم. در نتیجه ما همیشه در خانه زندانى بودیم. وى افزود: تمام جوانى من در زندان پدر گذشت و همیشه آرزو داشتم روزى فرا برسد که مانند دختران هم سن و سال خودم در کلاس هاى مختلف آموزشى، فرهنگى شرکت کنم و به خواسته ام برسم. حکایت من شبیه داستان طوطى و بازرگان بود و با وجود همه امکانات رفاهى که داشتم اما دلم از عاطفه خالى بود.زن جوان ادامه داد: دوران سختى ما با مرگ پدرم پایان یافت. بنابراین تصمیم گرفتم با رهایى از این بندها عقده هاى گذشته را خالى کنم به همین خاطر درنخستین اقدام در کلاس هاى زبان و نقاشى ثبت نام کردم.از کودکى نقاشى را دوست داشتم و دور از چشم پدرم احساساتم را روى کاغذهاى دفترم به تصویر مى کشیدم. در کلاس نقاشى ترکیب رنگ ها و حرکات ظریف قلم به من آرامش مى داد و کم کم جذب روحیه لطیف و طبع هنرمندانه استاد جوانم شدم. مهرش به دلم افتاده بود و طورى به او نگاه مى کردم که اگر تمایلى به ازدواج دارد جرأت پیدا کند و به خواستگارى ام بیاید. دوماه بعد وقتى به من گفت که دوستم دارد تصمیم به ازدواج گرفتیم. در لحن گفتار او قاطعیت بود و این گیرایى موجب شد من هم با اعتماد به او آینده روشنى را پیش روى خود تجسم کنم. با همان احساس هنرى و به امید داشتن روزهاى رنگى از شوهرم خواستم تا مهریه ام هزار تابلوى نقاشى باشد که ارزش آن حدود ۱۰ میلیون تومان تعیین شد. عقیده داشتم وقتى شوهرم به خاطر من تمام توان و ذوق خود را به کار گیرد تا هزار طرح را قلم بزند و حاصل زحمات چند ساله خود را در اختیارم قرار دهد، ارزش بیشترى برایم قائل مى شود و این مهریه برایم ارزشمندتر از سکه هاى طلایى است که در بازار معامله مى شود.عروس جوان با افسوس ادامه داد: یک سال اول زندگى ذهنم پر از اندیشه هاى عاشقانه و عاطفى بود و زندگى مان به خوشى مى گذشت. آزادى عمل داشتم هر وقت مى خواستم مى خوابیدم، غذا مى خوردم و به خانه بستگانم مى رفتم. هیچ محدودیتى در کار نبود و کابوس زندان خانه پدرى پایان یافته بود.اما کم کم احساس کردم شوهر نقاشم بیش از اندازه در رنگ هاى تابلوهاى خود غرق شده است.ما همدیگر را گم کرده بودیم. حرف هاى من و تلفن هایم وقت شوهرم را مى گرفت و او در این گفت وگوها با بى میلى جوابم را مى داد.گاه با بغض از دلتنگى هایم مى گفتم، اما او با بى حوصلگى حرف هایم را تکرارى مى دانست. شوهرم از پیشرفت کار خود لذت مى برد و از من غافل شده بود. زن در حالى که به آرامى دانه هاى اشک را از صورتش پاک مى کرد، گفت:دیگر حرفى براى گفتن نداشتیم و شوهرم گفت وگوهاى کوتاهش را جمع و جور مى کرد. تنها چیزى که روز به روز در زندگى مان پررنگ تر مى شد، رنگ سیاه بى اعتنایى بود و من در خودم آن را پنهان کرده و همواره زجر مى کشیدم تا این که تصمیم گرفتم با اجرا گذاشتن مهریه ام تلنگرى به شوهرم بزنم تا او به خودش بیاید و کمى هم به من فکر کند.قاضى دادگاه با شنیدن اظهارات این زن دستور داد تا با تعیین وقت دادرسى شوهر هنرمند او به دادگاه احضار شود. استاد نقاش در جلسه دادگاه به آرامى کنار همسرش و در برابر میز قاضى نشست و گفت: من با بهره بردن از ارثیه کلان پدرى مى توانستم زندگى بى دغدغه و راحتى داشته باشم.اما بدون چشمداشت و تکیه به این ثروت به دنبال علاقه ام به کارهاى هنرى با زحمت شبانه روزى جایگاه واقعى ام را یافتم و با برپایى چند نمایشگاه و گالرى به شهرت رسیدم. تا این که به دنبال آشنایى با یکى از شاگردانم - همسرم - آشوبى در دلم به پا شد. دیگر نقاشى هایم جان گرفته بود و پر از شور بود. احساس علاقه خاصى به او داشتم و تابلوهایم همه به رنگ گرم عشق بود. اما در زندگى زنم دچار روزمرگى شد و با درخواست هاى کودکانه خود موجب رنجش من مى شد. او توجهى به هنر و روحیه من نداشت و انتظار داشت من مانند کارمند یک اداره ساعت مقرر کار را شروع کرده و به پایان برسانم. بعد هم در تمام میهمانى هاى دوستانه در کنارش باشم. مرد نقاش ادامه داد: من به خاطر نوع هنرم باید حس بگیرم تا اثرم بیننده را جذب کند و پیامم را به او برساند. بنابراین گاهى مجبور بودم یک شبانه روز احساسم را بر روى بوم نقاشى کنم و براى پرداختن مهریه همسرم حاضرم همان طور که در عقدنامه ذکر شده، هزار تابلوى نقاشى که حاصل چند سال زحمت شبانه روزى ام است را تحویل همسرم دهم. تابلوها را هم آماده کرده ام.قاضى دادگاه با بررسى مدارک این زن و شوهر و ثبت اظهاراتشان دستور داد تا استاد نقاشى ۱۰۰۰ تابلوى نقاشى که جزو آثار هنرى خودش بود را به عنوان مهریه به زنش بپردازد.پس از صدور این حکم، زن جوان به رأى دادگاه اعتراض کرد و گفت: ۳ سال قبل وقتى به عقد شوهرم درآمدم قرار شد تا مهریه ام ۱۰۰۰ تابلوى نقاشى به ارزش ۱۰ میلیون تومان باشد و من با اجرا گذاشتن مهریه ام تقاضا دارم تا این ۱۰ میلیون تومان با نرخ سال ۸۶ محاسبه و به من پرداخت شود چرا که من مکانى براى نگهدارى و فروش تابلوها ندارم.با اعتراض این زن به حکم دادگاه پرونده براى رسیدگى مجدد در اختیار هیأت قضایى دادگاه تجدیدنظر استان تهران قرار گرفت.یک مقام قضایى درباره نحوه پرداخت و دریافت مهریه عجیب گفت: اگر ارزش نقاشى ها در حال حاضر پائین تر از ۱۰ میلیون تومان هم باشد، باز هم عروس ملزم است تا ۱۰۰۰ تابلو و نه قیمت ریالى آن را تحویل بگیرد.