گفتگویی با منیر سلطانی همسر نیکول فریدنی
گفتگویی با منیر سلطانی همسر نیکول فریدنی
عکسهایش از طبیعت ایران نه فقط برای توریستها بلکه برای خیلی از ایرانیان هم این سوال را ایجاد میکند که «واقعا اینجا ایران است؟»
نیکول فریدنی، عکاسی که بیش از پنجاه سال در بیابان و کویرهای ایران به انتظار لحظهای نشست تا تصویرش را ثبت کند، این روزها حال خوشی ندارد. این را همسرش میگوید. بعداز شبی که بخارا به بزرگداشت او اختصاص داد. منیر سلطانی، که پانزده سال است کنار نیکول زندگی و عکاسی میکند، حالا زبانِ او هم شده؛ چون پارکینسون حاد اجازه نمیدهد فریدنی حتا یک کلمه پشت تلفن سخن بگوید. میخواهم از او در مورد خودش و عکسهای این سالها بشنوم اما همسرش حرفهایی را میگوید که در شب بخارا گفته نشد.
منیر میگوید فریدنی هنوز نمیداند مبتلا به سرطان پروستات است و سرطان به استخوانش رسیده. میگوید بیماری از پنج-شش سال پیش شدت گرفته و پزشکان سعی میکنند با آمپول و دارو جلوی پیشرفت بیماری را بگیرند؛ چون کار از شیمی درمانی گذشته است.
نیکول هنوز از اینکه حس کند میتواند سفر برود و عکس بگیرد، حتا در همان دنیای بیمار و ناتوان روی صندلی چرخدار، جان میگیرد: «نمیتواند عکاسی کند اما از هر ایدهای برای رفتن به کوه و صحرا و عکس گرفتن استقبال میکند».
منیر این را میگوید و ادامه میدهد: «برای ادامهی زندگی و حفظ روحیهاش، به امکاناتی برای سفر نیاز داریم. او حتا ماشینش را فروخت؛ ماشینی که با آن به سفر میرفتیم و در آن میخوابیدیم برای عکاسی».
اما نیکول هیچ حمایت نمیشود و به گفتهی همسرش وقتی اوضاع فیزیکیاش رو به وخامت میگذارد، کمی سروصدا میشود و میگویند قرار است پشتیبانی مالی شود؛اما این کار هیچوقت شروع نمیشود.
او میگوید: «نیکول را در خانه میبینم که فکر و ذهنش جایی پرواز میکند که سالها عکاسی کرده؛ اما امکاناتی برای این روزهای او نداریم که بتوانیم در شرایط مناسبِ حالش سفر برویم».
او قرار بوده جزو چهرههای ماندگار ایران شود؛ اما این موضوع اتفاق نیفتاد: «شاید نیکول هم باید درجبهه عکاسی میکرد که یک چهرهی ماندگار شود».
منیر ادامه میدهد: «خانواده و همسر اول نیکول در کانادا زندگی میکنند، اما از اینکه بخواهیم او را به کانادا منتقل کنیم ممانعت کردهاند: «آنها میگویند این همه عکس و کتاب برای ما پدر نشده و برای مادرمان همسر نیست».
او بارها میگوید: «مشکل فقط خانواده نیست؛ من از میراث فرهنگی و همهی مراکزی که باید از هنرمندی مثل نیکول، بعد از پنجاه سال عکاسی، حمایت کنند شکایت دارم. هیچکس با ما نیست. هیچ سازمانی کمک نمیکند تا هزینهی درمانی و مسایل فیزیکی نیکول را تأمین کنند».
میگوید: «از پانزده سال زندگی فقط هشت سالش در روزهای ازدواج بوده اما بقیهی این سالها در سفرهایی گذشته که نسبتشان بدون سند کاغذی دردسرساز میشده. اما از همهی این سالها خاطرات و عکسهایی مانده که با هیچ بیماریای از ذهن نیکول نخواهد رفت».
او از روزهای عکاسی نیکول هم میگوید: «نیکول آدم آرامی بوده و روح حساس و لطیفش باعث شده که سبک عکاسیاش در طبیعت شکل بگیرد. او زیبا میبیند، بذلهگو و شوخطبع است اما حسش به زندگی باعث شده طبیعت را به نحوی ببیند که شاید بقیه ندیدهاند».
اما آیا نیکول فریدنی فکر میکند به عنوان عکاس باید تماشگر را تکان دهد؟ با چه روشی؟
«من هم شاگرد نیکول بودهام و همیشه از او این را پرسیدهام. اما او به من گفته مهم نیست از چه عکس میگیری؛ به این فکر کن چطور میخواهی این عکس را بگیری. با این نظریه، حتا اگر عکاسی تبلیغاتی هم میکرد عکاس موفقی بود».
توجه نیکول فریدنی به نور و لحظات خاص تابیدن آفتاب وجه عجیبی به عکسهایش میدهد: «نور جزو جدانشدنی عکسهای نیکول است. گاهی هشت ساعت صبر کرده تا نور مورد نظرش پیدا شده».
منیر ادامه میدهد: «بارها از او پرسیدهام چرا ماندهایم؟ عکسهایمان را که گرفتهایم. و به من گفته سکوت کن و نگاه کن تا چند دقیقهی دیگر چه اتفاقی میافتد. و دیده ام نور خاصی از پشت کوه آمده و نیکول مشغول عکاسی شده».
او میگوید: «نیکول خوب زندگی کرده... زندگی و سلامتیاش را برای عکاسی از طبیعت گذاشته. هنوز هم این حق را دارد که زندگی راحتی داشته باشد. بخشی از خانهی ما نگارخانهی عکس شده؛ اما از لحاظ مالی این کار هم جواب مخارج و هزینههای درمان و فیزیوتراپی نیکول را نمیدهد».