پروین چه گفت، مرفاوی چه کرد؟

پروین چه گفت، مرفاوی چه کرد؟

انگار دیروز بود که تیم پرسپولیس به همراه ستارگان بزرگش برای دیدار با تیم فجرسپاسی به شیراز رفته بود. سوپراستار تیم پرسپولیسی که پروین هدایت آن را برعهده داشت کسی نبود جز مهدی مهدوی‌کیا که با استارت‌هایش امان حریفان را می‌برید اما شاغلام پیروانی در آن بازی مهار مهدوی‌کیا را به جوانی جویای نامی داده بود، این جوان در طول بازی لحظه‌ای اجازه خودنمایی به مهدوی‌کیا نداد و آن بازی به کام سرخ‌ها نشد اما در پایان بازی چشم‌های تیله‌ای پروین نگاه خریداری به جوان مهارکننده کیا انداخت«پسر خسته نباشی» پروین این جمله را به پسرک گفت و به تهران بازگشت و این‌گونه بود که فصل بعد انصاریان را در پرسپولیس دیدیم.

انصاریان خیلی زود در دل طرفداران جای خود را باز کرد، بازی‌های سراسر درگیرانه او که منجر به مصدومیت‌های فراوانش می‌شد او را یک بازیکن باغیرت و با انگیزه و صد البته عاشق برای سرخ‌ها معرفی کرده بود. زوج او و بهروز رهبری‌فرد که هر دو با آستین‌های پیراهن‌های لوله‌شده تا بالای بازوها مبارز می‌طلبید و با آن پنالتی‌های بی‌نقص‌شان دل از طرفداران سرخ می‌ربود. انصاریان به مدد خصوصیات جنجالی‌اش خیلی زود پیراهن معروف 8 ارتش سرخ را به تن کرد.

پیراهن 8 که بر تن ناصر محمدخانی و مجتبی محرمی هم خوش‌یمن نبود، عجب داستانی این شماره‌ها در پرسپولیس دارند، پیراهن 7 قرمزها این همه به صاحبانش پروین و استیلی افتخار داد و شماره 8 این‌گونه روزگار صاحبانش را تیره کرد! شاید بهتر است که خرافاتی نباشیم، انصاریان به زودی آن قدر محبوب شد که همه او را پسر پروین می‌نامیدند و همین مساله باعث شد که در کودتا غمخوار! انصاریان که حاضر نشد پشت به سلطانش! کند از اقلیم سرخ‌ها تبعید شود و سر از سایپا در آورد، دوران بگوویچ و غمخوار تنها یک فصل ادامه یافت و انصاریان به همراه پروین و رهبری‌فرد دوباره به پرسپولیس بازگشتند این بار پروین به همراه همراهان همیشگی‌اش ابراهیمی، کماسی و خوردبین دو تازه وارد هم به دربار سلطانی‌اش! راه داد، سوبل آلمانی و البته مترجمش آرش فرزین اما دوران طلایی که انصاریان در پرسپولیس داشت این بار جواب نداد و بعد از یک فصل و نیم آری‌هان به این تیم آمد.
آری‌هان از مدافعینی که تنها خشونت می‌کنند و راحت پنالتی می‌دهند خوشش نمی‌آمد شاید هم حق داشت او از نسلی می‌آید که مدافعین تکنیکی نظیر رودی کرول و فرانس بکن‌باوئر و ... را دیده بود و این‌گونه بود که انصاریان در آخر فصل راهی لیست بازیکنان آزاد شد، انصاریان که در سیمای قلعه‌نویی یک پروین کوچک! را می‌دید به آبی‌ها پیوست؛ انتقالی که برای خیلی‌ها عجیب بود اما انصاریان هم چون هاشمی‌نسب نمی‌توانست بلافاصله بعد از پرسپولیس در محیطی آرام فوتبال بازی کند، انصاریان در جمع آبی‌ها باز انصاریان سال‌های پایانی دهه هفتاد نشد و ... بازی داربی 62 که تمام شد انصاریان به سمت ساها رفت تا پیراهنش را تعویض کند، او پیراهن شماره 5 را از ساها گرفت همان پیراهنی که روزگاری بر تن کاپیتان محمد پنجعلی و نادر محمدخانی و افشین پیروانی بود. علی به سمت رختکن رفت ولی در آستانه رختکن مربی و معلم آبی‌ها پیراهن شماره 5 که روزگاری بر تن کاپیتان او در بازی‌های آسیایی 90 بود را پاره کرد، انصاریان هاج و و واج نگاه کرد؟ او نه از آری‌هان و نه پروین و نه شاغلام پیروانی که فاصله کهکشانی با مرفاوی در دنیای فوتبال دارند این‌گونه واکنشی ندیده بود. انصاریان می‌اندیشید به کجا آمده است؟ انصاریان مغموم بود چقدر او در رختکن آبی‌ها غریب بود، راستی پسر کجا آمدی؟ بی‌انصاف نباشیم او درست آمده بود قلعه آبی‌ها به اشغال کوچولوها در آمده است، افسوس.‌

رأی دهید
نظر شما چیست؟
جهت درج دیدگاه خود می بایست در سایت عضو شده و لوگین نمایید.