پاسخ یک منتقد به اظهارات ده نمکی: شلوغش نکن!

پاسخ یک منتقد سینمایی به اظهارات ده نمکی: شلوغش نکن!

سایت سینمای ما در یادداشتی به قلم «امیر قادری» در پاسخ به اظهارات اخیر مسعوئد ده نمکی در مورد فیلم «اخراجی ها«» و منتقدانش، می نویسد:



مسعود ده نمکی. این دفعه بیا شلوغ نکنیم. این دفعه بیا سر فرصت حرف بزنیم. در رابطه با یادداشت دوستم نیما حسنی نسب، جملاتی در وبلاگ ات نوشته ای که باید پایش بایستی. یادداشت نیما که اتفاقا انتقادی نبود. او به چند دلیل فروش اخراجی ها اشاره کرده بود که در جای خودش بسیار خواندنی و قابل بحث است و عوض جوسازی، هر وقت دل ات خواست بنشینیم و درباره تک تک این دلایل بحث کنیم. قرار شد شلوغ نکنیم.

بحث درباره بایکوت و این ها هم که شوخی است. زودتر از این بخش رد شویم. دوران جشنواره یادم هست آن قدر از فیلم ات خبر و عکس رفته بودیم که چند نفر از کاربران سایت، اعتراض کرده بودند که سایت همه اش شده: « اخراجی ها ». همین حالا هم که این جا نشسته ایم و داریم حرف می زنیم، در بخش ویژه جشنواره ی سایت، می توانی تعدادی از این عکس ها و خبرها را پیدا کنی. البته هیچ مزد و منتی در کار نیست.

به دلیل بازتاب های رسانه ای و توجه برانگیز بودن اخراجی ها در دوران جشنواره، وظیفه داشتیم این بازتاب ها را انتقال دهیم، چه از فیلم خوشمان بیاید، چه نه. که فکر می کنیم وظیفه چنین رسانه ای، انتقال چنین بازتاب هایی، به شیوه ای امانت دارانه است. اگر هم خبر رکوردشکنی فیلم ات را نرفتیم ( که به به این نکته در یادداشت ات اشاره کرده بودی )، به این خاطر بود که قرار گذاشته ایم سایت تا پایان تعطیلات عید خبر نرود و به برنامه های ویژه ای بپردازد که امیدواریم از فردا تا روز سیزده عید، دوباره به سمت آن برگردد.

اگر هم دم از مردم می زنی که خب، اگر اخراجی ها پرفروش ترین فیلم سینمای این مملکت است، سینمای ما هم پرمخاطب ترین رسانه این سینما حداقل در حوزه اینترنت به حساب می آید. تعدادی از برخوردهای منفی مخاطبان سایت ( که از مشتری های فیلم خودت هستند ) را این چند روزه در کامنت ها خوانده ای. آن تعدادی را هم که سانسور کرده ایم و آن لاین نکرده ایم، پیش ما محفوظ است.

اگر خواستی می توانی به دفتر سایت مراجعه کنی و بقیه را هم تحویل بگیری و بخوانی. این که از بازی گلزار و مدیری در فیلم های بیضایی و تبریزی هم حمایت کرده ایم یا حداقل چنین حضوری را می پسندیم، حرف بی پایه دیگری است که وسط کشیده ای. اتفاقا شاید بازی گلزار در آتش بس، از فیلمی که قرار است بهرام بیضایی بسازد، بهتر باشد و شاید اصلا بازی در این فیلم به ضرر گلزار باشد تا بیضایی. اول باید فیلم را ببینیم و بعد نظر بدهیم. شاید اصلا تنها نکته مثبت فیلم بیضایی، بازی محمدرضا گلزار در آن باشد یا برعکس نقطه ضعف آن. این ها همه جزئیاتی است که نمی شود جمع بست شان و در چارچوب حرف های کلی برای حمله به کسی یا نهادی قرارشان داد، و از چماق کلامی فراهم شده، استفاده کرد. این از این. بحث هایی هم که درباره پوپولیسم و مردم گرایی به اش اشاره می کنی، پیچیده تر از آن ای است که بخواهیم این جا به اش اشاره کنیم. نظریه های اجتماعی و البته هنری فراوانی درباره ارتباط بین نظر مردم و رای نخبه ها وجود دارد که می شود هر کدام اش را مبنا گرفت.

شخصا فکر می کنم با توجه به اعتقادات و آموخته ها و تجربه هایم، در هر لحظه باید مناسب ترین و البته صادقانه ترین واکنش را نسبت به پدیده ای که با آن رو به رو می شوم ( در این جا منظورم فیلم اخراجی هاست )، ابراز کنم. این که بقیه مردم ( که من هم یکی از آن ها هستم )، از این نظر استقبال می کنند یا نه، دیگر دغدغه من نیست.

سنتوری داریوش مهرجویی را خیلی ها دوست داشته اند و من هم دوست داشته ام. میامی وایس مایکل مان را اما خیلی ها به عنوان یکی از بدترین فیلم های سال انتخاب کرده اند، اما من خیلی خیلی دوست اش دارم. پس من باید کار خودم را انجام دهم، به نظرم ته ته اش مردم آدم صادق را دوست داشته باشند، حتی اگر با نظرات اش موافق نباشند. و آقای مسعود ده نمکی، اخراجی ها به نظرم فیلم صادقانه ای نیست.

قبل از آن که مثل دفعه قبل، ما را به ایستادن در برابر خدا متهم کنی ( یعنی دقیق تر بگویم، چنین تهمتی بزنی )، تحمل داشته باش تا دلایل ام را بگویم. من هم مسلمانم و خدایی دارم که شاید مرا بیش تر از تو دوست داشته باشد، شاید هم نه، اما همیشه به ام فرصت داده تا نظرم را، آن طوری که فکر می کنم درست است بگویم و البته پایش بایستم.

فیلمی مثل اخراجی ها، همان طور که قبلا نوشته ام فیلم ریاکارانه ای است، چون آن چه به وسیله آن تماشاگرش را جلب و جذب می کند و آن چه درست و صحیح فرض می کند، دو تا هستند. همان ماجرای هدف، وسیله را توجیه می کند. آن چه با آن شوخی می سازی و تماشاگرت را سرگرم می کنی و بخش اعظم فیلم ات را تشکیل می دهد، تفاوت دارد با آن چه که تبلیغ می کنی درست است. در آثار هنری صادقانه، این هر دو، یکی هستند.

در اخراجی ها، چیزهایی نشان ملت می دهی به این امید که آخر کار بتوانی ثابت کنی این ها هیچ کدام اش درست نیست و خدا جای دیگری است. پس آن چه به نظرت درست و جذاب می رسد، همان چیزهایی نیست که فیلم ات را جذاب می کنند. ( یک نمونه اش شوخی درباره کمک های جنسی در جبهه ها ).

در حالی که اگر بخواهی کاملا صادق باشی، آن چه به آن اعتقاد داری، آن قدر به نظرت زیبا و جذاب می رسد که از طریق همان چیز بتوانی تماشاگرت را جذب کنی. اتفاقی که مثلا در سنتوری ( که ما را به طرفداری از آن متهم! می کنی ) افتاده. نگفتم شلوغ نکن که ما هم برای خودمان دلایلی داریم؟ اتفاقا مهرجویی هم در آن فیلم ، به راحتی می توانست در دامی که تو افتاده ای بیفتد.

یعنی از جذابیت های زندگی یک معتاد استفاده کند، و بعد اعتیاد را انکار کند. در حالی که در سنتوری این اتفاق نیفتاده. مهرجویی به معتاد نوازنده، حق زندگی، آن طوری که خودش می خواهد را بخشیده. فاصله بین صداقت و رد گم کردن، همین جاست. آخر چه طور می توانیم به چیزی اعتقاد داشته باشیم، بی این که بتوانیم با آن صفا کنیم؟

اگر نمی توانیم، خب لابد به این خاطر است که اعتقاد نداریم. با همه این حرف ها در نظرسنجی های بعد از جشنواره، اکبر عبدی و علی اوسیوند ( که به نظرم کارش دیده نشد ) و رضا بهارانگیز، تدوین گر فیلم ات را به عنوان چند تا از بهترین های جشنواره انتخاب کردم. قسمت هایی از فیلم ات را هم دوست داشتم، اما همه اش را امکان نداشت، چون به نظرم فیلم شرحه شرحه ای است که کلیت و همگونی مورد نیاز یک اثر هنری را ندارد. تو هم حق نداری ما را به ایستادن درباره مردم و خدا متهم کنی. کاری که ظاهرا آدم بدهای فیلم ات را به خاطر همین چیزها رد می کنی.

چون نمی فهمند آن هایی که به نظرشان اراذل و اوباش می رسند، شاید نزد خدا از آن ها محبوب تر باشند. می بینی که با نوشتن این یادداشت و متهم کردن ما به ایستادن در برابر خدا، همان کاری را کرده ای که در فیلم ات ظاهرا با آن مبارزه کرده ای. گفتم که اعتقاد به چیزی، پیچیده تر از این حرف هاست.

در طول این سال ها، از روشنفکری قلابی، همان قدر ضرب خورده ایم که از چنین حرف ها و موضع گیری هایی، از همان نوعی که تو در یادداشت ات خطاب به سینمای ما و مقاله نیما، ابراز کرده ای. همه چیز که با شلوغ کردن رفع و رجوع نمی شود. ( به عنوان کامل کننده بحث، رجوع کنید به کامنت مفصل مهدی پورامین در مطلب نیما حسنی نسب که به نکته خیلی جالبی اشاره کرده است. )

..........

ده نمکی پیش از این در سایت شخصی خود نوشته بود: سایت سینمای ما که اغلب اخبارش در جهت تخریب اخراجی ها و یا حد اقل بایکوت آن بوده تا جایی که در متن نقد خود فروش اخراجی ها را بی سابقه و شاید پر مخاطب ترین فیلم سینمای ایران می داند اما اصل خبر را در سایت خود قرار نمی دهد  در این نقد  خود اسمان و ریسمان را به هم بافته تا شاید توجیهی برای این استقبال مردم که اگر موافق نظر انها باشند  استقبال مخاطب و ملت نامیده می شوند و اگر مخالف نظر انه باشند پوپولیسم و  عوام  گرایی نام دارد را توجیه کند ..

از این منظر لابد حضور گلزار و مهران مدیری و ..غیره در کار  بیضایی و یا تبریزی عین هنر است و حضور امثال اکبر عبدی و حیایی و ..در یک کار دیگر سطحی نگری...والبته  همه چیز هم بداهه است و مردم نفهم !همان مردمی که هم سنتوری مهرجویی را پسندیده اند خوب اند و لی چون اخراجی ها را پسندیدند عوام!

یشنهاد می کنم این دوستان روشنفکر! به جای ایستادن در برابر خدا و مردم و  سپر کردن پرستویی و یا نیکی کریمی و مخالف خوانی  مقداری خویشتندار باشند جایشان تنگ نمی شود... و این استقبال در مجموع به نفع سینمای ایران است.

* دوازده مرد «نه‌چندان» خبیث! ( یادداشت نیما حسنی‌نسب درباره دلایل استقبال بی‌سابقه از «اخراجی‌ها» )


اولین  کلمه‌ای که با نام مسعود ده‌نمکی به ذهن می‌آید،«جنجال» است. او هر زمان در جا که بوده، چه روزهای اعتراض‌های خیابانی و روزنامه‌نگاری و مستندسازی و حالا هم که سینما، حضورش همیشه با شلوغی و سروصدا و حاشیه همراه بوده است. به نظر شما چرا این‌طوری است؟ چون او همیشه فرصت انجام کارهایی را داشته که دیگران نداشته‌اند؟ چون می‌گویند امکانات و مجوزهایی برای این جور فضاسازی‌ها و گفتن و نوشتن‌ها دارد که دیگران ندارند؟ چون اگر یکی از این کارها و حرف‌ها را دیگران بزنند و بکنند، حساب‌شان با کرام‌الکاتبین است؟
حتماً این‌ها هم در این موضوع دخیل است، اما به نظرم همه‌ی ماجرا این نیست. امکانات ویژه را که خیلی‌های دیگر دارند یا می‌توانند داشته باشند، اما هیچ‌کدام ده‌نمکی نشده‌اند. پس باید به چیزهای دیگری هم فکر کرد؛ به این‌که او اصولاً موجود بی‌قرار و پرکاری است، این‌که ذاتاً اهل شلوغی و جنجال و حاشیه است و این کار را از همه‌ی اطرافیان و همفکرانش بهتر بلد است؛ این که می‌داند و می‌تواند چه‌طور می‌شود یک جلسه‌ی ساده‌ی مطبوعاتی یا یک روی صحنه‌رفتن در شب اختتامیه را به مهم‌ترین و خبرسازترین سوژه‌ی یک جشنواره‌ تبدیل کرد. ده‌نمکی بی‌شک شم قوی و ویژه‌ای دارد که می‌تواند با انتخاب سوژه‌ها و تیترها و عنوان‌ها کاری کند که محصولش خیلی خیلی بیش‌تر از آن‌چه از نظر هنری و اجتماعی و ژورنالیستی مهم و با کیفیت است، به نظر برسد. این شکلی است که نشریه‌هایش – شلمچه و دوکوهه و جبهه – و مستندهایش – فقر و فحشا و کدام استقلال؟کدام پیروزی؟ - این همه سروصدا و حرف و حدیث و بازتاب پیدا می‌کند، بدون این که هیچ نشانی از کیفیت ماندگار مدیوم‌شان داشته باشند. اصلاً نگاهی به عنوان کارهایش می‌تواند خیلی چیزها را روشن کند؛ در روزگاری که روزنامه‌های مختلفی با نام‌های مرسوم و اغلب تکراری درمی‌آمد، «شلمچه» نامتعارف و کنجکاوی‌برانگیز بود. واژه‌های «فقر» یا «فحشا» یا نام دو تیم فوتبال محبوب پایتخت هم به خودی خود برای پرمخاطب شدن کافی‌ست، گیرم هردوی این مستندها از ضعیف‌ترین محصولاتی باشد که در حوزه‌ی تصویر در این سال‌ها تولید شده‌اند اما در عوض آمارها از استقبال و فروش میلیونی این دو مستند می‌گویند.

... و اخراجی‌ها را هم بدون این پیش‌زمینه‌ها نمی‌شود بررسی کرد و درباره‌اش نوشت. اصلاً فیلم بدون این حاشیه‌ها و فارغ از نام سازنده و جوانبش چیزی برای نوشتن باقی نمی‌گذارد. اخراجی‌ها اجرایی خام و مبتدی و ضعف‌های فیلم‌نامه‌ای و تکنیکی فراوانی دارد که فیلم اول بودن سازنده‌اش توجیه خوبی برای آن است، اما استقبال بی‌سابقه‌ی مردم – چه در جشنواره و چه حالا در روزهای اول اکران عمومی – می‌گوید که باز هم ده‌نمکی هنر و شم ویژه‌اش را در انتخاب موضوع و توانایی‌اش را در به کارگرفتن امکانات و بهره‌برداری تبلیغاتی درست از هر فرصت کوتاه نشان داده است.
فیلم اول ده‌نمکی با جمع‌کردن چندتا از بانمک‌ترین بازیگران بداهه‌پرداز کمدی و شوخی‌هایی که چندتایش واقعاً می‌خنداند، با سوژه‌ و شخصیت‌هایی که فکرکردن به آن هم برای بعضی‌ها میسر نبود و با کمک سروصدا و جنجالی که حول و حوش نمایش جشنواره‌ای‌اش راه افتاد، قطعاً پرفروش‌ترین فیلم تاریخ سینمای ایران خواهد بود. آن هم در حالی که نه سوژه‌ی بکر و اریژینالی دارد (یک نسخه‌ی این‌جایی و ایرانی از «دوازده مرد خبیث» رابرت آلدریچ)، نه اغلب طنزهایش از جوک‌ها و اس‌ام‌اس‌های این روزهای کوچه و خیابان فراتر می‌رود، و نه تفاوت چندانی با نمایش‌های مقبول و محبوب این روزها مثل کارهای بهزاد محمدی و آخرین کار اکبر عبدی ( اکبرآقا آکتور تئاتر) دارد. اما یادمان نرود که در حالی که گروه‌های مستعد تئاتری ایران بدون توقع یک ریال در حسرت یک ماه اجرا مانده‌اند، تئاتر موزیکال عبدی چند ماه روی صحنه ماند و پرفروش‌ترین نمایش تاریخ تئاتر ایران شد.

اگر قرار باشد تصویر درست و دقیقی از پدیده‌ی اخراجی‌ها به دست بیاوریم، باید همه‌ی این‌ نکات را که اشاره‌وار ازش گذشتم کنار هم بچینیم و بشکافیم و به نتیجه‌ی معقول برسیم؛ تحلیل این یکی فکر نکنم کار خیلی سختی باشد.

رأی دهید
نظر شما چیست؟
جهت درج دیدگاه خود می بایست در سایت عضو شده و لوگین نمایید.