آموزش جنسى در مدارس

در پژوهش حاضر، موضوع اساسى و مهم آموزش جنسى در مدارس، همراه با چالش‏هاى پیش روى آن مورد توجه قرار گرفته؛ هر چند با توجه به ابعاد بحث‏انگیز موضوع و نیاز به حساسیت و دقت در آن در بسیارى از موارد، نگارنده به جزییات نپرداخته، اما تلاش کرده است برخى سؤالات اساسى در این زمینه را پاسخ گوید

به موازات پیشرفت علمى انسان در زمینه‏هاى گوناگون، مخصوصا علوم انسانى، ابعاد وجودى انسان و نیاز هر یک از ابعاد او نیز روشن‏تر مى‏شود. به عنوان مثال، تربیت عقلانى انسان که در آن بر آموزش چگونه فکر کردن، کیفیت آموختن، تصمیم‏گیرى، تجزیه و تحلیل و اقامه دلیل تأکید مى‏شود، همچنین تربیت عاطفى انسان که در آن، چگونگى بروز عواطف، منشاء احساسات و نحوه کنترل آنها مورد بحث واقع مى‏شود و تربیت اجتماعى که در آن شیوه‏هاى روابط اجتماعى، قوانین مدنى، برخورد با مشکلات اجتماعى، جامعه پذیرى، حقوق شهروندى و پدیده شهر نشینى را مورد بررسى قرار مى‏دهد و سرانجام تربیت اخلاقى که در آن از ارزش‏ها و باید و نبایدهاى تربیتى سخن گفته مى‏شود، مورد توجه جدّى مربیان اندیشمند بوده است. یکى دیگر از ابعاد تربیتى انسان، که زمان چندانى از طرح آن نمى‏گذرد و مخصوصا در جامعه ما کمتر به آن توجه شده است، تربیت یا آموزش جنسى است. البته این گفته تازگى ندارد که غریزه جنسى از ابتداى خلقت با آدمى همراه بوده و نقشى دوگانه در جهت تخریب یا سازندگى شرایط زندگى انسان ایفا کرده است، اما طرحى که مخصوصا در کشورهاى شرقى به تازگى رخ نموده و با نقد و نظرهاى فراوانى مواجه شده است، این است که آیا مى‏توان یا لازم است آموزش جنسى را به عنوان یک درس در برنامه‏هاى آموزشى مدارس بگنجانیم؟ این مسئله سوگیرى‏هاى متفاوت و گاه متناقض اندیشمندان تربیتى در این‏باره را در پى داشته است، به گونه‏اى که گروهى این امر را فسادانگیز و مخرب دانسته، گروهى دیگر از ضرورت اجتناب‏ناپذیر آن سخن به میان آورده و گروه سوم راهى میانه را در پیش گرفته‏اند. گشایش باب گفتگو و کنکاش در این زمینه، مى‏رود تا سرانجام از میان تاریکى‏ها و ابهام‏ها، راه روشنى فراروى برنامه ریزان آموزشى قرار دهد.

در پژوهش حاضر، موضوع اساسى و مهم آموزش جنسى در مدارس، همراه با چالش‏هاى پیش روى آن مورد توجه قرار گرفته؛ هر چند با توجه به ابعاد بحث‏انگیز موضوع و نیاز به حساسیت و دقت در آن در بسیارى از موارد، نگارنده به جزییات نپرداخته، اما تلاش کرده است برخى سؤالات اساسى در این زمینه را پاسخ گوید. برخى سؤالاتى که در این مقاله، به آنها پاسخ داده مى‏شود عبارتند از:
1 ـ آیا پرده پوشى در وادى اطلاع رسانى جنسى به سلامت فردى و اجتماعى دانش‏آموزان کمک مى‏کند؟ اگر چنین است میزان این پرده پوشى چه اندازه است؟ (اختلاف اساسى در تعیین این سطح است و موافقت یا مخالفت با آموزش جنسى، ناشى از همین اختلاف مى‏باشد). 2 ـ آیا این فرض که سطوحى از اطلاع رسانى جنسى به سلامت جامعه کمک مى‏کند، رد مى‏شود؟ 3 ـ آیا با فرض پرده پوشى، آنچه را که سلامت جامعه مى‏خوانیم، تضمین خواهد شد؟ 4 ـ آیا کتمان اطلاعات جنسى، بر حرص و عطش کسب اطلاعات نمى‏افزاید؟ 5 ـ با فرض خوددارى از اطلاع رسانى جنسى، آیا علاقه‏مندان، این اطلاعات را از منبع دیگرى کسب نخواهند کرد؟ 6 ـ آیا خوددارى نظام تعلیم و تربیت از اطلاع رسانى جنسى به جوانان، موجب تداعى این اندیشه در ذهن آنان نمى‏شود که متولیان دینى و حکومتى، قادر نیستند احساس و عشق آنان را درک کنند؟ 7 ـ آیا بى توجهى در اطلاع رسانى به موقع در امور جنسى، موجب تسریع در گسترش امراضى از قبیل سفلیس، سوزاک و مهم‏تر از آنها، غول ایدز که به نظر دانشمندان، مهم‏ترین راه انتقال آن فعالیت‏هاى جنسى است، نخواهد شد؟ امید است این نوشتار گامى هر چند مختصر در جهت رسیدن به هدف مطلوب باشد. پیش از ورود به بحث، ضرورى است مفاهیم کلیدى اندکى توضیح داده شود. تعریف مفهومى الف) "مفهوم جنسیت" در روان‏شناسى عبارت است از: 1 ـ مجموعه وجوه تمایز بین دختر و پسر از قبیل تفاوت‏هاى جسمانى ـ روانى و کارکردهاى اجتماعى؛ 2 ـ ویژگى‏هایى که موجب جذب جنس مقابل به جنس دیگر مى‏شود.(1) این ویژگى‏ها وضعیت جسمانى و حالات روانشناختى را شامل مى‏شود. در این مقاله، جنسیت به هر دو مفهوم بکار گرفته شده است. ب) تربیت یا آموزش جنسى 1 ـ تربیت یا آموزش جنسى نیز در اصطلاح دو معنا دارد: در یک معنا، مقصود از تربیت یا آموزش جنسى، آن است که به هر یک از دو جنس دختر و پسر بیاموزیم، مطابق هنجارهاى جنس خود عمل کنند. به عنوان مثال، در جامعه فعلى، با خرید عروسک براى دختران و تشویق آنان به بازى‏هاى آرام، همچنین خرید دوچرخه براى پسران و ترغیب آنان به بازى‏هاى پر تحرک، در واقع هنجارهاى اجتماعى هر جنس را به آنان آموزش مى‏دهند و انتظار دارند فرزندان بر اساس آن عمل کنند. روشن است که هنجارهاى اجتماعى هر یک از دو جنس پسر و دختر، در همه جاى دنیا یکسان نیست، بلکه وابسته به نقشى است که هر یک از این دو در ایفاى زندگى اجتماعى بر عهده گرفته‏اند. در عین حال، در این گونه تربیت، تأکید بر آن است که از تداخل نقش‏ها و در نتیجه، ابتلا به بحران هویت و بروز رفتارهاى غیر مورد انتظار از جنس خاص جلوگیرى شود. معناى دوم آموزش یا تربیت جنسى، در اختیار گذاردن اطلاعات لازم در باب مسایلى است که به نوعى با غریزه جنسى انسان‏ها مرتبط است. محتواى این موضوع به صورت فراگیرتر، در مباحث آینده بیان خواهد شد. ناگفته نماند، برخى دانشمندان بین آموزش و تربیت جنسى تفاوت قایل شده‏اند. به گفته "و. د. کوچتکف و و. م. لاپیک"، در کتاب‏هاى پزشکى عمومى، "تربیت جنسى" غالبا به معناى آموزش جنسى استعمال مى‏شود در حالى که تربیت جنسى معناى وسیع‏ترى دارد. تربیت، نه تنها احساس جنسى را دربرمى‏گیرد، بلکه داراى‏ویژگى رشد شخصیت اجتماعى، اخلاقى و فرهنگى نیز هست.(2) تاریخ آموزش جنسى در مدارس کمتر اندیشمندى است که نداند اصولاً ریشه این مبحث ـ یعنى آموزش جنسى در مدارس رسمى ـ به کشورهاى غربى باز مى‏گردد. به درستى روشن نیست که بنیانگذار این اندیشه چه کسى و در کجا بوده است و اگر قرار باشد، بررسى دقیقى در این باره صورت گیرد، باید تاریخچه تربیت و آموزش هر یک از کشورهابه‏صورت جداگانه بررسى شود که این کار از عهده یک مقاله خارج است. اما به دلیل آن‏که انگلستان غالبا در این‏گونه موضوعات پیشقدم بوده و اخیرا نیز در همین زمینه قوانینى به تصویب رسانده، مناسب به نظر مى‏رسد که تاریخچه آموزش جنسى در این کشور موردبررسى‏قرار گیرد.(3) قبل از آن، یادآورى این نکته لازم است که بررسى موضوع آموزش جنسى، از چند جهت داراى اهمیت است: 1ـ ارضاى غریزه جنسى از نیازهاى اولیه انسان هایى است که به بلوغ جنسى رسیده‏اند و بر اساس هِرَم "مازلو"، تا زمانى که حداقلى از نیازهاى اولیه برآورده نشود، نمى‏توان انتظار داشت، انسان‏ها به سایر نیازهاى خود بیندیشند. طبیعى است که نیازهاى اولیه را نیز باید طبقه بندى کرد؛ اما با فرض تأمین خواب و خوراک و پوشاک، مى‏توان انتظار داشت نیاز جنسى در مرحله بعد از آن قرار گیرد. 2 ـ به عقیده روان‏شناسان و مشاوران خانواده، بسیارى از ناهنجارى‏هاى اجتماعى و طلاق‏ها و اختلافات خانوادگى، ناشى از کاستى‏ها یا فزون خواهى‏ها در حیطه جنسى است. براى این‏که روشن شود اصولاً اندیشه آموزش جنسى در مدارس از چه زمانى مطرح شده است، لازم است سیر تاریخى آموزش جنسى را ملاحظه کنیم. انگلستان: به نظر مى‏رسد زمان زیادى نباشد که مسئله آموزش جنسى در مدارس غربى مطرح شده است و در مجموع قدمت آن به یک قرن نمى‏رسد؛ اما مشکل این است که آغاز و مراحل آن به صورت دقیق ثبت نشده است. "میشل جى. ریس" در این باره مى‏گوید: تا کنون بررسى اختصاصى درباره تاریخ آموزش جنسى در مدارس انگلستان صورت نگرفته است. به گفته وى، "مارى آن دگت" در مقدمه‏اى که بر کتاب آموزش روابط جنسى(4) نوشته است، پیشینه آموزش جنسى را تا سال 1978 دقیقا بیان و آثار نویسندگانى از قبیل "بارى"، "دالاس"، "پیرسون"، "لامبرت"، "رید" و "ونت" را درباره تاریخ آموزش جنسى در مدارس بررسى کرده است. به گفته همین نویسنده، آخرین مطالعات را در این باره "کلى" (1992)، "ریز" (1993)، "تامسن" (1994) و "ونت" (1995) انجام داده‏اند. ایشان در ادامه مى‏افزاید: در قرن حاضر، آموزش جنسى از جهت هدف، روش‏شناسى، فرضیات اساسى، محتوا و سیاق متحول شده است. اصلى‏ترین هدف این نوع آموزش در دوران معاصر، بررسى شیوه‏هایى است که شرایط اجتماعى و سیاسى زمان، فرضیات اساسى و اهداف و محتواى آموزش جنسى مدارس را تحت تأثیر قرار مى‏دهد. علاوه بر این، تربیت جنسى مدارس، به حدّى در معرض طوفان تحولات سیاسى ـ اجتماعى بوده که تلاش براى ارایه گزارشى طولى از روند آن در گذر زمان، احتمالاً بى‏نتیجه است. حداکثر این است که مى‏توان عوارض این‏گونه آموزش‏ها، از قبیل افزایش امراض قابل انتقال یا ترس از کاهش ارزش‏هاى اخلاقى، را اعلام و کیفیت تأثیر آن بر برنامه آموزشى و درسى را بیان نمود. پیش از جنگ جهانى دوم: اطلاعات چندانى درباره آموزش جنسى پیش از جنگ جهانى دوم تا سال 1939 در دسترس نیست. تحقیقاتى در این‏باره، به خصوص توسط "هام فیزر" (1998) همراه با گزارش‏هایى شفاهى ارایه شده، اما این گزارش‏ها ناقص است و باید با تحلیل‏هاى مستند و عملى‏تر و احیانا مصاحبه با دست‏اندرکاران آموزش جنسى آن دوره تکمیل شود. احتمالاً پیش از جنگ جهانى دوم، این‏گونه آموزش‏ها از نظر قانونى ممنوع بوده است (بارى، 1979). اما احتمال دیگر آن است که آموزش‏جنسى‏درآن زمان، بیش‏تر متوجه دختران بوده و از احساسات نوع‏دوستانه سرچشمه مى‏گرفته، با این هدف که از سقوط دختران جوان در موقعیت‏هاى نامطلوب جلوگیرى کند. دهه‏هاى چهل، پنجاه و شصت: جنگ جهانى دوم براى بیش‏تر مردم اروپا و برخى کشورهاى دیگر، نتایج رقّت‏بارى در پى داشت. از جمله آن‏که هر جا گروهى سرباز دور هم جمع مى‏شدند، مقاربت‏هاى نامشروع و در نتیجه، امراض مسرى مقاربتى افزایش مى‏یافت. به نظر مى‏رسد هدف اصلى آموزش جنسى پس از جنگ جهانى دوم، ممانعت از گسترش امراض مقاربتى، به ویژه سفلیس و سوزاک بوده است. بررسى متون درسى آن زمان، مثلاً، دستگاه تولید مثل خرگوش‏ها یا گرده‏افشانى گیاهان گل‏دار، حاکى از آن است که بسیارى از مدارس در سال‏هاى 1950 و 1960 در باب آموزش جنسى با احتیاط سخن مى‏گفته‏اند و معلمان، مخصوصا به کودکان و بالاخص به آن‏ها که درمدارس خصوصى تحصیل مى‏کرده‏اند، درباره پیامدهاى خطرناک استمنا هشدار مى‏داده‏اند. دهه هفتاد: به گفته "ونت" (1995)، آموزش جنسى مدارس در دهه هفتاد، از پایه دگرگون شده؛ یعنى در درس زیست‏شناسى، درباره دستگاه تولید مثل انسان، مفصلاً بحث شد و علاوه بر این، شیوه‏هاى جلوگیرى از باردارى به صورتى گسترده آموزش داده شد. در آن زمان، بیش‏تر بر ارایه دقیق اطلاعات تأکید مى‏شد و هدف از طراحى برنامه‏هاى آموزش‏جنسى، کاهش ناآگاهى، جرم و جنایت، شرم و حیا و اضطراب و نگرانى بود. مسایلى نیز که در این زمینه مورد بررسى قرار مى‏گرفت، بیش‏تر در برنامه‏هاى آموزش شخصى و اجتماعى و امثال آن مطرح مى‏شد تا در درس زیست‏شناسى. اگر اهداف آموزش جنسى سال‏هاى مزبور، همان باشد که ذکر شد، آیا عاقلانه‏تر نبود به جاى تأکید بر مسایلى از قبیل کاهش شرم و حیا، بر خویشتن‏دارى، رعایت حریم دیگران و شرم و حیاى معقول تأکید مى‏شد؟ دهه هشتاد: در دهه هشتاد، آموزش جنسى با اهداف گسترده‏ترى دنبال شد. استقبال فزاینده از اندیشه "فمینیستى"، منجر به افزودن برنامه‏هایى شد که شاگردان را به بررسى نقش زنان و مردان در جامعه تشویق مى‏کرد. هدف آن بود که دانش‏آموزان اصل تفاوت‏هاى جنسى و همچنین میزان آن را درک کنند. همزمان با آن، برنامه‏هاى‏آموزش جنسى اهدافى از قبیل کسب مهارت براى تصمیم‏گیرى، برقرار کردن رابطه با دیگران، ایفاى نقش پدرى و مادرى و تعیین خط مشى در زندگى شخصى را دنبال مى‏کرد. به موازات تأکید بر مهارت‏ها، در برنامه‏هاى آموزش جنسى، این بحث مطرح شد که چگونه مى‏توان جوان را قادر کرد مستقل بیندیشد و در مسایل جنسى آگاهانه تصمیم بگیرد. این مباحث، بسیارى از والدین را به دلیل آنچه "آزادى‏هاى رو به افزایش آموزش جنسى در مدارس" خوانده مى‏شد، به شدت به هراس افکند. نگرانى و هراس والدین، یگانه ارمغان آزادى‏هاى جنسى نبود، بلکه پیامدهایى بالاتر از آن مانند سفلیس و ایدز نیز داشت. هجوم بیمارى ایدز ساخت داروهاى آنتى بیوتیک پس از جنگ جهانى دوم، نگرانى مردم از افزایش بیمارى‏هاى سفلیس و سوزاک را کاهش داد، اما چیزى نگذشت که این وضعیت، ناگهان در سال‏هاى آخر دهه 1980 تغییر کرد. دانشمندان پى بردند که عامل بیمارى موسوم به ایدز، همجنس‏گرایى است که به وسیله آمیزش معمولى جنسى نیز انتقال مى‏یابد. این عامل که ویروس اچ. آى. وى. (H.I.V) نام گرفت، به سرعت بسیارى از کشورهاى دنیا را درنوردید. ترس و وحشت، قریب به بیست و پنج سال بر جهان حاکم گردید و احساس مى‏شد بسیارى از مردم به این ویروس آلوده و به بیمارى ایدز مبتلا شده‏اند و سرانجامى جز مرگ ندارند. علاوه بر این، دانشمندان به این نکته پى بردند که هر کسى ممکن است سال‏ها به این مرض آلوده باشد، اما خود از آن اطلاعى نداشته و هیچ علامت آلودگى هم نداشته باشد. این در حالى است که براى آلودگى به این ویروس و بیمارى ایدز، هیچ درمانى نمى‏یافتند. مجله امریکایى "پلین تروس" با استناد به آمار دریافتى از مدیران، مى‏نویسد: امراض مقاربتى در امریکاى جنوبى و دنیاى غرب، از مهار پزشکان خارج شده است. در همان زمانى که آموزش جنسى در انگلستان تبدیل به یک بازى سیاسى شده بود، ایدز به موضوعى بهداشتى تبدیل شد و درگیرى بر سر این موضوع بالا گرفت که والدین حق دارند جست‏وجو کنند که آیا دخترانشان پیش‏ازسن‏شانزده‏سالگى،داروهاى ضد حاملگى مصرف مى‏کنند یا نه؟ در این زمان، قدرت رو به افزایش‏جنبش‏وابسته به زنان، مجبور به نگرشى دوگانه در باب آموزش جنسى شد. سراسیمگى در وضع قانون و صدور بخشنامه‏هاى دولتى در خصوص آموزش جنسى، که تا امروز هم ادامه دارد، ثابت کرده است که برنامه آموزش جنسى، نباید تهى از ارزش‏هاى اخلاقى باشد. دیدگاه‏هاى مختلف درباره آموزش مسایل جنسى در این‏جا، مناسب است به دیدگاه‏هاى موجود در این زمینه و بیان موافقت‏ها یا مخالفت‏ها درباره آموزش جنسى در مدارس اشاره شود. روشن است که در باب آموزش جنسى نیز، مانند هر موضوع مهم دیگرى، نظرات و دیدگاه‏هاى مختلفى وجود دارد، که در این جا به آنها اشاره مى‏شود. دیدگاه اول این دیدگاه بر ممانعت از هرگونه ارضاى جنسى تأکید مى‏کند و معتقد است ارضاى آن، آدمى را از رسیدن به کمال انسانى باز مى‏دارد. آثار این نحوه نگرش به دوران حاکمیت قانون کلیسا بر اروپا باز مى‏گردد. شهید مطهرى به نقل از "برتراند راسل"، فیلسوف مشهور، مى‏گوید: "عوامل و عقاید مخالف جنسیت در اعصار خیلى قدیم وجود داشته و به خصوص در هر جا آیین مسیحیت و بودا پیروز شده، عقیده مزبور نیز تفوق یافته است. ...غیر از این دو آیین، در جاهاى دیگر دنیا، ادیان و راهبانى بوده‏اندکه از مجردزیستن طرفدارى مى‏کرده‏اند ... در یونان و روم متمدن نیز، طریقه کلبیون جاى طریقه اپیکور را گرفت ... سرانجام، این عقیده با اندکى اصلاح، به کلیسا راه یافت."(5) ایشان مى‏افزایند: "قانون کلیسا به صورتى افراطى در محدود کردن روابط جنسى کوشش مى‏کرد و ... اساسا در قانون کلیسا، ارتباط جنسى مطلقا ـ ولو با همسر شرعى ـ عملى پلید بود. زن ذاتا موجودى پلید به حساب مى‏آمد و عمل مقاربت، هر چند با همسر شرعى، عمل کثیفى بود. به همین دلیل، افراد مقدس و پاک، افرادى که مى‏توانستند به مقامات عالى روحانى‏برسند، کسانى بودند که در همه عمر، زنى را لمس نکرده و با او نزدیکى نکرده‏بودند. پاپ نیز از میان افرادى انتخاب مى‏شود که در تمام عمر ازدواج نکرده باشد."(6) روشن است که پرداختن به علل ورود این عقیده به عالم مسیحیت، بحث اصلى این مقاله نیست، اما اشاره مى‏شود که شاید تفسیرهاى نامناسب کلیسا از مجرد زیستن حضرت عیسى علیه‏السلام ، زمینه راه‏یابى این اندیشه به آیینى را فراهم کرده باشد که ریشه وحیانى دارد. هر چند نمى‏توان با صراحت و یقین بیان کرد، اما این احتمال که وضعیت کنونى غرب واکنشى علیه آن دیدگاه تفریطى گذشته است، چندان دور از حقیقت نیست. گذشته از وضعیت اسف‏بار جنسى، که امروزه توده مردم با آن دست به گریبانند، متأسفانه بیش از همه، خود کسانى که به عنوان مبلّغ کلیسا، ازدواج شرعى را تحریم کرده‏اند، در بند انحراف جنسى گرفتار آمده‏اند؛ یعنى به دلیل فشارهاى کلیسا، راه‏هاى شرعى را بر خود بسته و به کوره راه‏هاى انحراف و آسیب‏زا روى آورده‏اند. به عنوان مثال، نشریه پگاه حوزه به نقل از روزنامه "کانزاس سیتى استار"، طى گزارشى چنین مى‏نویسد: "تاکنون سیصد کشیش در امریکا بر اثر ایدز مرده‏اند. صدها نفر دیگر از آن‏ها نیز آلوده به ویروس ایدز هستند. خبرنگاران با بررسى برگه‏هاى گواهى فوت و پرسش‏هایى از 801 کشیش کاتولیک، به این نتیجه رسیده‏اند که میزان مرگ و میر بر اثر ایدز در میان کشیش‏ها، چهار تا هفت برابر میانگین در بقیه مردم است. دو سوم کشیش‏هایى که مورد پرسش قرار گرفته‏اند، اظهار داشته‏اند که مباحث جنسى، در هنگام آموزش‏هاى مذهبى آن‏ها، به ندرت مورد توجه قرار گرفته یا اصلاً به آن توجه نمى‏شده است. "ایزولوا"، روان‏شناس نیویورکى که با آنان در ارتباط بوده است، مى‏گوید: در مدارس علوم دینى، هرگونه سؤالى درباره مسایل جنسى، غالبا با این پاسخ از سوى استاد مواجه مى‏شود که اگر هر روز دعاهاى دسته جمعى را بخوانى، بقیه مسایل به خودى خود حل مى‏شود. طى نظرسنجى انجام شده، نود درصد کشیش‏ها اظهار داشته‏اند که حداقل هر کدام با یک روحانى مسیحى که تاکنون بر اثر ایدز مرده، آشنایى داشته‏اند."(7) این منبع در پایان، اظهار نظر مى‏کند که "خبر مزبور ـ هر چند با تردیدهایى در محافل کلیسایى روبه‏رو شده ـ اما نشانگر آن است که مخالفت با غرایز طبیعى انسان در میان اصناف مردم، از جمله روحانیان، چه عواقبى ممکن است در پى داشته باشد. مخالفت کلیساى کاتولیک با ازدواج کشیشان در طول تاریخ کلیسا، موجب مشکلات متعددى براى روحانیان مسیحى بوده است. در این زمینه، کتاب‏هاى تاریخى و نیز داستان‏ها و فیلم‏هاى سینمایى، آکنده از رویدادهاى سخت و تکان‏دهنده‏اى است که بر اثر این تحریم پدید آمده است."(8) ناگفته نماند که برداشت‏هاى غیرواقعى از برخى تعالیم اسلام نیز، گاهى به موضع‏گیرى‏هایى از این قبیل دامن مى‏زده که نمونه‏هایى از آن در تاریخ اسلام ذکر شده است. به هر حال، این دیدگاه به تدریج، از حدّ افراطى سقوط کرد و در دورانى به مرحله تعدیل رسید؛ یعنى ارضاى جنسى به صورت معمول و بدون احساس گناه ادامه یافت. در عین‏حال،مردم ـ مطابق‏شواهد،عکس‏وفیلم‏هاى آن‏زمان ـ درکشورهاى‏اروپایى‏و غربى، وضعیت سنّتى خود را حفظ نمودند و در تمام ابعاد، اعم از اجتماعى و خانوادگى، حریم خانواده را رعایت و از روابط نامشروع پرهیز کردند. به‏عنوان مثال، "هومفریس"(9)، در کتاب "میوه ممنوع" سرگذشت دخترى به نام "آداهاسکین" را این‏گونه نقل مى‏کند: "آداهاسکین دختر مردى معدن کار، در سال 1911 در دهکده معدنى کوچکى متولد شد. در سن شانزده سالگى، او را براى کار به لندن فرستادند. در سال 1930 به خانه برگشت. چیزى نگذشت که با جوان قایق‏رانى که در همسایگى آنان زندگى مى‏کرد، آشنا شد و پس از چندى از او حامله شد. وقتى که دو خانواده از این اتفاق باخبر شدند، بلافاصله مراسم ازدواج دو جوان را برگزار کردند، اما این مراسم درست در لحظات پایانى به هم خورد، زیرا داماد به دلیل ترس از عواقب آن، به دریا گریخته بود. مادر "آدا" نیز که شرم سراپایش را گرفته بود، با وانمود کردن این‏که نوزاد از آن خود اوست، دختر را از میان فامیل به منطقه دیگرى فرستاد." همان‏گونه که ملاحظه مى‏شود، قریب هفتاد سال پیش، یعنى در دهه 1930، رفتارهایى از این قبیل چندان شرم‏آور بود که خانواده‏ها از داشتن چنان فرزندانى خجالت زده و سر به زیر بودند. اما این شرایط، هم‏چنان راه انحطاط را پیمود تا به وضعیت کنونى منجرشد. روشن است، مطابق این دیدگاه که پرداختن به امور جنسى و ارضاى آن را از هیچ طریقى مجاز نمى‏داند، سخن گفتن از آموزش جنسى بیهوده است. دیدگاه دوم همان‏گونه که پیش‏تر اشاره شد، غرب و کشورهاى اروپایى، بیش‏تر سنّت‏هاى پیشینیان خود را، به ویژه در مسایل جنسى، به فراموشى سپرده و رویکرد جدیدى در اخلاق جنسى بنیان نهاده‏اند که مى‏توان آن را "ولنگارى جنسى" نامید. مظاهر این رویکرد در جامعه و آموزش‏هاى مدرسه‏اى متجلّى شده است. در ضمن بحث، ویژگى‏هاى این رویکرد به صورت دقیق‏تر روشن خواهد شد؛ از این‏رو، مناسب است پیش از هر بحث دیگرى، به ریشه‏هاى این رویکرد جدید اشاره شود. مبانى دیدگاه دوم 1 ـ باید دید چه تغییرات ریشه‏اى در اندیشه غربیان ایجاد شده که به سنّت‏هاى خود پشت پا زده و در زندگى خود، طرحى متفاوت و نه چندان جدید و ریشه‏دار در دوران جاهلیت انسان‏ها در انداخته‏اند. گفته شد این امکان که شرایط کنونى در واکنش به تحمیل‏هاى کلیسا و برخى مکاتب دیگر ایجاد شده باشد، چندان بعید نیست؛ زیرا به تدریج که کلیسا حاکمیت سیاسى خود را از دست مى‏داد، اندیشه‏هاى آن نیز به فرسودگى مى‏گرایید و مردم هم که زمانى خود را مغلوب آن اندیشه‏ها مى‏دانستند، خود را آزاد دیدند و تلاش کردند برعکس آموزه‏هاى کلیسا عمل کنند. اما بنیادى‏تر از این سخن، آن است که هر اندیشه‏اى که در شاخه‏هاى گوناگون معرفتى عرضه شده و به منصّه ظهور مى‏رسد، بى‏ریشه و بریده از اندیشه‏هاى اساسى انسان در سایر زمینه‏ها نیست. به عنوان مثال، تغییر در نحوه نگرش به هستى، مبدأ، انسان، دنیا و عقل مى‏تواند کیفیت بینش انسان در سایر حوزه‏هاى علوم انسانى، حتى علوم طبیعى را تحت تأثیر قرار دهد. به بیان روشن‏تر، اگر انسان به این نتیجه برسد که اخلاق جنسى، که زمانى حرف اول را در این زمینه مى‏زد، صرف تصور یا برداشت‏هایى است که به فراخور ذهنیت، تصور و محیط در انسان ایجاد شده و هیچ حقیقت مستقلى ندارد، در تغییر دلخواه شیوه عملکرد خود در باب غریزه جنسى، مقدمات و مؤخّرات و آموزش آن تردید نمى‏کند و همین‏گونه هم هست؛ یعنى آنچه امروزه مشهود است، ناشى از تغییر نحوه نگرش افراد به مسایل اخلاقى، به خصوص اخلاق جنسى است که البته این به نوبه خود در امور اساسى‏ترى نیز ریشه دارد. در همین زمینه بوده که اخلاق جنسى، به اصطلاح نوینى بنیان نهاده شده و مبناى رویکرد در این‏باره قرار گرفته است. به تحلیل شهید مطهرى رحمه‏الله در این باب، که به گفته خود او، از مجموع گفته‏ها و نظرات طرفداران این نظام اخلاقى استنتاج کرده است، اصول و پایه‏هایى که مکتب جدید (اخلاق جنسى) بر آن بنا شده، عبارتند از: 1 ـ آزادى فردى مطلقا محترم است، مگر آن‏جا که مزاحم آزادى دیگران باشد (اصل فلسفى)؛ 2 ـ سعادت بشر در گرو پرورش استعدادهاى اوست. خود پرستى‏ها و ناراحتى‏ها، ناشى از آشفتگى غرایز و بالاخص غریزه جنسى است و آشفتگى غرایز از عدم ارضاى آن ناشى مى‏شود (اصل تربیتى)؛ 3 ـ آتش میل و رغبت بشر در اثر منع و محدودیت فزونى مى‏گیرد و در اثر ارضا کاهش مى‏یابد. براى انصراف بشر از توجه دایم به امور جنسى و جلوگیرى از عوارض آن، باید هر قید و ممنوعیتى را از میان برداشت. روشن است که پرداختن به هر یک از موارد مزبور، به عنوان عوامل بسترساز یا پشتوانه‏هاى نظرى این رویکرد، مطالعه و تحقیقى جداگانه مى‏طلبد که این مقال جاى پرداختن به آن نیست و تنها برخى عوامل مشهود را یادآور مى‏شود. ناگفته نماند هر یک از عوامل زیر نیز به مباحثى دامنه‏دار نیاز دارد که در این‏جا به اشاره‏اى کوتاه در مورد آنها بسنده مى‏شود. عوامل زمینه‏ساز دیدگاه دوم: الف) نظریه فروید به نظر برخى از روان‏شناسان و در رأس آن‏ها "فروید"، مهار غرایز و عدم ارضاى شهوات، به ویژه غریزه جنسى، موجب ایجاد عقده‏هاى روانى خواهد شد. این دسته از دانشمندان، زمانى مشکلات، خشونت‏ها، ناهنجارى‏ها و اضطراب‏هاى فردى و اجتماعى را ناشى از قید و بندهاى جنسى و غرایز سرکوب شده مى‏دانستند و معتقد بودند براى رهایى از آن همه اضطراب و پریشانى فردى و اجتماعى، باید زمینه رهایى انسان‏ها از هر قید و بندى را آماده کرد و او را در جهت ارضاى کامل جنسى، به هر طریق که بخواهد، آزاد گذاشت. اما طرفداران این نظریه با ملاحظه یک روى سکه، روى دیگر آن را نادیده گرفته‏اند. اگر قرار باشد انسان با ارضاى غریزه جنسى، خود را از شرّ عقده‏ها برهاند، باید به این سؤال پاسخ دهد که آیا ارضاى این غریزه در هیچ زمانى به حد مطلوب خواهد رسید؟ یعنى آیا زمانى مى‏رسد که افراد بگویند دیگر به ارضاى جنسى نیازى ندارند و تمام اضطراب‏ها و مشکلات آن‏ها برطرف شده است؟ پاسخ بسیار روشن است. هرگز چنین اتفاقى نخواهد افتاد. لذت‏جنسى داراى دو جنبه جسمانى و روانى است. توان جسمانى آدمى بسیار محدود بوده و ممکن است کسى با یک بار ارضا نیز اشباع شود. اما جنبه روانى، که از آن به هوس یا تنوع‏طلبى تعبیر مى‏شود، هرگز سیرى‏پذیر نیست. آیا هرگز کسانى که در دوران اقتدار، براى خود حرمسرا داشتند، بدان قانع بودند؟ شهید مطهرى پس از بیان مطلبى که مضمون آن نقل شد، در این باره چنین اظهار نظر مى‏کند: "اشتباه فروید و امثال او، این است که پنداشته‏اند تنها راه رام کردن غرایز، ارضا و اشباع بى حد و حصر آن است. این‏ها فقط متوجه محدودیت‏ها و ممنوعیت‏ها و عواقب سوء محدودیت‏ها شده و مدعى‏اند که قید و ممنوعیت، غریزه را عاصى، منحرف و سرکش مى‏کند. حرفشان این است که براى ایجاد آرامش، باید به آن آزادى مطلق داد. غافل از این‏که همان‏گونه که محدودیت، غریزه را سرکوب و تولید عقده مى‏کند، رها کردن و تسلیم شدن و در معرض تحریکات و تهییجات قرار گرفتن نیز، آن را دیوانه مى‏سازد و چون امکان ندارد که هر خواسته‏اى براى هر فردى برآورده شود، غریزه او بیش‏تر سرکوب مى‏شود و عقده روانى بیش‏ترى ایجاد مى‏کند. به عقیده ما، براى آرامش غریزه، دو چیز لازم است: 1 ـ ارضاى آن در حد طبیعى؛ 2ـ جلوگیرى از تحریک و تهییج آن. انسان از نظر حوایج طبیعى، مثل چاه نفت است که تراکم گاز درون آن، خطر انفجار به وجود مى‏آورد. در این صورت، باید گاز را خارج کرد و آن را آتش زد. اما فراموش نکنیم که این آتش را هرگز نمى‏توان با افزودن طعمه سیر کرد."(10) به بیان دیگر، هر یک از نیازها و غرایز انسان از قبیل گرسنگى و تشنگى پس از رفع نیاز، تا مدتى آرامش یافته و حسرت اولیه‏اش تسکین مى‏یابد؛ در حالى که ارضاى غریزه جنسى، حداکثر اشباع جسمانى ناشى از ناتوانى در ادامه فعالیت را در پى خواهد داشت، ولى آتش التذاذطلبى روان را برافروخته‏تر مى‏نماید و آن را در حسرت فزاینده‏ترى فرو مى‏برد و تنها تقوا و کفّ نفس قادر است زمام آن را بکشد و جلودار آن باشد. شاید آنچه در دعاها به نقل از معصومان(ع) آمده، اشاره به همین واقعیت باشد که "الّلهمَّ اِنّی أعوذُ بِکَ مِن نفسٍ لاتَشبعُ؛ خدایا از نفس سیرى‏ناپذیر به تو پناه مى‏برم". به نظر مى‏رسد نظریه فروید عملاً نتوانست مشکلى را بگشاید، بلکه تا حدودى با برداشت‏هاى نادرستى که از آن به عمل آمد بر ابعاد مشکل افزوده است. اگرچه خود "فروید" موفق نشد، نتیجه عملى نظریه علمى‏اش را که با بریدن قید و بندهاى جنسى، انسان را از عقده و اضطراب مى‏رهاند، کاملاً ملاحظه کند، ولى همه کسانى که از نزدیک شاهد از هم‏گسیختگى شیرازه‏هاى اجتماعى، افزایش خشونت، اضطراب و تنش‏هاى روانى و اجتماعى هستند، قادرند درباره نتایج نظریات او به خوبى قضاوت کنند. این نکته، بخصوص براى کسانى که تصور مى‏کنند افزایش محرّک‏هاى اجتماعى و جنسى به صورت پیوسته براى بیننده و شنونده عادى خواهد شد و از این‏رو، استفاده آزاد از سایت‏هاى ضد اخلاقى در شبکه جهانى ارتباطات (اینترنت) یا روزنامه‏ها و مجلات مبتذل را در سطح عموم توصیه مى‏کنند تا به این وسیله، از عطش جوانان کاسته شود، قابل توجه است. این راهى است که برخى کشورها رفته‏اند، اما نه تنها در این جهت موفق نبوده‏اند بلکه ثمرى جز تباهى، خشونت، تحریک و تهییج مداوم، افزایش اضطراب و از هم پاشیدگى خانواده‏ها حاصل نشده است. ب) جنبش فمینیسم از جمله امورى که در جهت بسترسازى بى‏بند و بارى جدید جنسى مؤثر بوده است، "جنبش فمینیسم" و "نهضت طرفدارى از تساوى حقوق زنان و مردان" است. مؤسسان و هواداران این اندیشه، با شعار احیاى حقوق زنان و برقرارى تساوى بین مردان و زنان در زمینه‏هاى گوناگون اجتماعى، فرهنگى، سیاسى و حتى بچه دار شدن و فعالیت‏هاى جنسى، افراد زیادى را به سمت این تفکر جذب کرده‏اند. ج) نظریه اختلاط (co education) نظریه اختلاط دختران و پسران در مدارس و مؤسسات آموزش عالى، هر چند ابتدا مطابق اصول روان‏شناسى و تحقیقات اجتماعى توصیف مى‏شد و فرض بر آن بود که تحصیل مختلط، راه را براى شناخت پیدا کردن دو جنس از یکدیگر باز مى‏کند و مشکل ازدواج را تسهیل مى‏کند، اما به دلیل حذف مسایل اخلاقى و دینى از یک سو و تأکید بر آموزش جنسى در مدارس از سوى دیگر، خسارات ناشى از این‏گونه اختلاط، به مراتب بیش از منافعى بوده که عاید شد. به هر حال، مطابق این دیدگاه، آموزش جنسى، آن هم با طرح مسایل آمیزش جنسى، باید در متن برنامه‏هاى آموزشى و درسى مدارس در تمام سطوح تحصیلى گنجانده شود. اما به اعتراف برخى محققان غربى، این گونه برخورد با مسایل جنسى، نه تنها دستاورد قابل توجهى به نفع انسانیت به ارمغان نیاورده بلکه زیان‏هاى بسیار سهمگینى نیز به او تحمیل کرده است. به گفته "توماس لیکونا" از دانشگاه "مک گیل" کانادا، مطالعه‏اى که در سال 1993 توسط انجمن امریکایى بانوان دانشگاه انجام شد، نشان داد، از هر پنج نفر دانش‏آموز، چهار نفر آن‏ها در معرض آزار جنسى قرار گرفته‏اند. در نزدیکى "مینیاپولیس"، مادرى شکایت مى‏کرد که در سرویس مدرسه، بچه‏هاى کلاس سوم و چهارم، دختر کلاس اولى‏اش را با کلمات هرزه آزار داده و از او درخواست‏هاى ناپسندى داشته‏اند ... . در سن 18 سالگى بیش از یک چهارم دختران و یک ششم پسران‏از سوء استفاده جنسى رنج مى‏برند. از هر چهار دانش‏آموز دختر، یک نفر از آن‏ها توسط معلمان، مدیران، رانندگان سرویس مدرسه، کمک معلمان، گارد امنیتى یا مشاوران مدرسه در معرض جنایت جنسى قرار گرفته است. آنچه تا اینجا به عنوان مبناى دیدگاه دوم مطرح شد، در واقع، زمینه فکرى آموزش جنسى در مدارس را به صورتى ناسازگار با کرامت انسانى فراهم آورده است. تردیدى نیست براى این‏که آموزش جنسى در چهارچوب انسانى قرار گیرد، لازم است محدوده آن به صورت منطقى و معقول و با پرهیز از هرگونه افراط و تفریط تعیین شود. در عین حال که تعیین این محدوده به کاوشى محققانه و کارشناسانه نیازمند است، اشاره‏اى به دیدگاه‏هاى متفاوت در این باب، مى‏تواند اولین گام در جهت این بررسى باشد. محدوده اخلاقى آموزش جنسى شاید یکى از مهم‏ترین تفاوت‏هاى انسان و حیوان درباب مسایل جنسى، مربوط به شرایط اخلاقى باشد که زمان، مکان، نحوه و شرایط اعمال این غریزه را تعیین مى‏کند. به تعبیر دیگر، انسان بودن، اقتضا مى‏کند براى ارضاى این غریزه و آموزش آن، حد و مرزهایى قایل شویم؛ یعنى رعایت آنچه امروزه با اصطلاح "اخلاق جنسى" از آن تعبیر مى‏کنند. این موضوع، ما را به شرایط انسانى نزدیک‏تر مى‏کند و به عکس، فرار از محدودیت‏هاى اخلاقى یا آزادى جنسى مرز حیوانیت را به روى انسان مى‏گشاید. اما به نظر مى‏رسد دنیاى امروز، عملاً به سوى قلع و قمع ریشه‏هاى اخلاقى به پیش مى‏تازد. در عین حال، مصیبت‏بارتر از بى‏بند و بارى‏هاى اخلاقى، از جا کندن ریشه‏هاى نظرى اخلاق و به تعبیر دیگر، زیر سؤال بردن اصول بدیهى اخلاق است که به مراتب خطرناک‏تر از پاى بند نبودن عملى به آن است. مثلاً نویسنده کتاب هدایت برنامه به سوى آموزش جنسى در کالیفرنیا مى‏نویسد: درست یا نادرست در رفتار جنسى، مانند درست و نادرست در نام و آدرس افراد است.(11) این‏گونه موضع‏گیرى، که هر چند به ظاهر نام خنثى را یدک مى‏کشد اما در واقع ضداخلاقى است و همچنین طرح غیرمستقیم بودن آموزش جنسى، که اندکى بعد توضیح داده خواهد شد، و آموزش جامع جنسى، اثر بسیار مخربى بر کشورهاى دست‏اندرکار داشته است. به عنوان مثال، یکى از دانشمندان غربى در این زمینه مى‏گوید: "در سال 1986 مطالعه دانشگاه "هاپکینسون" نشان داد که آموزش جامع جنسى، میزان حاملگى را کاهش نداده است. در سایر تحقیقات نیز، همین نتیجه تکرار شد. "لو هاریس پل" در تحقیقات خود در سال 1986 به این نتیجه رسید که نوجوانانى که واحدهاى آموزش جنسى جامع، از جمله راه‏هاى جلوگیرى از حاملگى را گذرانده‏اند، بیش‏تر به مجامعت روى آورده‏اند تا کسانى که این واحدها را نگذرانده‏اند."(12) اما سؤالى که رخ مى‏نماید این است که محدوده اخلاقى چگونه و بر چه اساسى باید تعیین شود؟ صرف نظر از مباحث تخصصى که آیا اخلاق حقیقت بنیادین و مستقلى دارد یا ذوق و سلیقه افراد آن را تعیین مى‏کند، که در فلسفه اخلاق به آن پرداخته مى‏شود، به نظر مى‏رسد مبادى اخلاقى از فطرت و سرشت انسان، سرچشمه مى‏گیرد و باید در تعیین قلمرو اخلاق جنسى مورد توجه باشد، ولى این امر به کلى نادیده گرفته مى‏شود. به هر روى، موضوع تعیین محدوده اخلاق جنسى تا چندى پیش دغدغه خاطر بسیارى کشورها از جمله کشور انگلستان بود. "یک دهه پیش، دولت بریتانیا در بخشنامه شماره 87/11 تلاش کرد مستقیما به این سؤال پاسخ دهد که اصولاً محدوده اخلاق جنسى کجاست. در آن بخشنامه، تصریح شده بود که تدریس جنبه‏هاى فیزیکى رفتار جنسى، باید در محدوده چهارچوب روشن اخلاقى قرار گیرد؛ محدوده‏اى که در آن دانش‏آموزان به اهمیت خود کنترلى، کرامت و پاس داشتن حرمت خود و دیگران توجه کنند. باید کمک کنیم که دانش‏آموزان‏خطرات‏جسمانى،عاطفى‏و اخلاقى ناشى از لاابالى‏گرى و روابط ناپایدار جنسى را تشخیص دهند. مدارس باید پسران و دختران را تشویق کنند که در امور جنسى مسئولانه عمل کنند. باید به دانش‏آموزان کمک کرد تا منافع ازدواج پایدار و زندگى خانوادگى و مسئولیت هاى والدین را احساس کنند ... در هیچ شرایطى، نباید در آموزش‏هاى مدرسه‏اى، از همجنس‏بازى حمایت شود، به‏گونه‏اى که آن را یک هنجار جلوه داده یا مورد تشویق قرار دهد. این گونه گفتار، حاکى از دو نگرش متضاد زمان حاضر و یک دهه قبل در بریتانیا است. در سال‏هاى اخیر، تلاش چندانى در جهت تعیین چارچوب اخلاقى براى آموزش جنسى صورت نگرفته است. این امر منحصر به بریتانیا نبوده، در کانادا و امریکا نیز امر به همین منوال بوده است."(13) همان‏گونه که اشاره شد، یکى از مسایل ضرورى و فورى در شرایط حاضر، تعیین محدوده اخلاق جنسى است. اما به دلایل فراوان، از جمله نحوه نگرش‏هاى سیاسى، اجتماعى، دینى و سنّتى، نمى‏توان انتظار داشت که به محدوده روشن و مورد اتفاق همگان دست یابیم. به تعبیر دیگر، مشکل است بتوان دسته بندى واحدى را معرفى کرد که مواضع موجود راجع به کیفیت چارچوب اخلاقى را مفصلاً ترسیم کند، اما دیدگاه‏هاى کنونى عبارتند از: دیدگاه محافظه‏کارانه و لیبرالیستى و دیدگاه دینى و غیردینى. به عقیده محافظه‏کاران، ارزش‏هاى سنّتى بسیار محترم است و اگر بنا باشد در آن‏ها تغییرى رخ دهد، باید با آرامى و با رأى بالاى مردم صورت گیرد. اما لیبرال‏ها توجه زیادى به سنّت‏ها نمى‏کنند و بر آموزش جنسى در مدارس تأکید دارند. در عین حال، به عقیده "دیوید کار"، آزادى آموزش جنسى حتى با معیار لیبرال دمکراتیک الحادى تا این حد قابل قبول نیست. اخلاق جنسى لیبرال، براى تجویز یا ممنوع کردن این امور، وظیفه دارد بر سنّت‏ها، زمینه‏هاى دینى و غایت رشد انسان، که همان اخلاق با فضیلت است، تکیه کند. سکولاریست‏ها ـ که ممکن است محافظه کار یا لیبرال باشند ـ معتقدند که ارزش‏هاى دینى، تناسب چندانى با جوامع مدرن امروزى ندارند و باید کنار گذاشته شوند. دیدگاه مذهبى ـ که غالبا محافظه‏کارانه بوده، اما ممکن است لیبرالیستى هم باشد ـ معتقد است که گفت‏وگوى عقلانى در این زمینه ضرورى است، اما در عین حال، عقل به تنهایى کافى نیست، بلکه باید از کتب مقدس و علومى که مؤمنان و رهبران آن‏ها طى سال‏ها مطالعه و تحقیق به آن دست پیدا مى‏کنند، استفاده کرد. تا این اواخر، در انگلستان، مطلب چندانى درباره آموزش جنسى مدارس با دیدگاه دینى نوشته نشده بود. تنها یک سلسله مطالب براى خوانندگانى که اعتبار مواضع دینى را از قبل پذیرفته بودند، نوشته مى‏شد. اما در سال‏هاى اخیر، توصیه‏هاى فراوانى از جانب مربیان آموزش جنسى، اعم از آن‏ها که مذهب خاصى را باور دارند یا ندارند، دریافت شده است که نگرش دینى باید مورد توجه قرار گیرد. علاوه بر این، گفته شده که مذهب به صورت فزاینده‏اى تبدیل به ابزار تعیین هویت افراد مى‏شود. اولین اقدام اساسى کسانى که به سنّت‏هاى دینى ایمان دارند، تلاش براى به توافق رسیدن بر سر منظر دینى واحد در باب آموزش جنسى بود که حاصل آن توافق اعضاى شش مذهب بزرگ انگلستان و صدور بیانیه بود.(14) این بیانیه، آموزش جنسى معاصر، یعنى اصول فهرست شده رایج در آموزش جنسى، را به نقد کشیده و براى آن چارچوب اخلاقى بیان مى‏کند. این چارچوب به عفت و پاکدامنى و بکارت قبل از ازدواج و همچنین ایمان و وفادارى در محدوده ازدواج توصیه کرده و تخلف جنسى از محدوده ازدواج و فعالیت‏هاى همجنس‏بازى را منع و از مسئولیت و ارزش‏هاى والدین حمایت کرده و توصیه مى‏کند که همگان به پدر و مادر خود احترام بگذارند، از آن‏ها اطاعت کنند و نسبت به مراقبت آن‏ها در دوران پیرى و ناتوانى احساس مسئولیت نمایند. همچنین رابطه بین زوج و زوجه را مبتنى بر احترام و عشق مى‏داند.(15) نقد آموزش جنسى در جهان غرب امروزه دو نوع رویکرد بنیادى نسبت به آموزش جنسى وجود دارد که شاید بتوان گفت دغدغه اصلى در این رویکردها فراگیر شدن فساد جنسى است؛ یعنى در هر یک از این دو رویکرد، تلاش شده مفاسد این نحوه آموزش به حداقل کاهش یابد، اما برخى از آن‏ها هیچ توفیقى کسب نکرده‏اند. این دو رویکرد عبارتند از: "آموزش غیرمستقیم" و "آموزش مستقیم". رویکرد آموزش غیرمستقیم، با شعار "خودنگهدارى نه، امّا..." درصدد است دو امر را به دانش‏آموزان تفهیم کند: اول، خویشتن‏دارى تنها راه اجتناب از حاملگى، ایدز و سایر امراض مقاربتى است. دوم، اگر دانش‏آموزى از جهت‏جنسى‏فعال است و قادر به خویشتن‏دارى نیست، مى‏تواند با استفاده پیوسته و به جا از کاندوم این خطر را کاهش دهد. این الگوى مختلط که هم‏اکنون نیز در بسیارى از مدارس دولتى و خصوصى رایج است، براى بسیارى از مردم تبدیل به یک باور شده است. اما بررسى‏ها نشان مى‏دهد در این الگو، مشکلات بنیادى وجود دارد. مشکل اساسى این است که این الگو پیامى دوگانه ارسال مى‏کند و مضمون آن چنین است که ارضاى جنسى را ترک کن، اما براى ارضاى آن راه نسبتا امنى وجود دارد. این‏گونه آموزش در واقع آموزش غیرمستقیم جنسى است که تأثیر منفى آن کم‏تر از آموزش مستقیم نیست. تأکید این‏گونه آموزش نیز، بر خود تصمیم‏گیرى است، نه بر تصمیم شایسته گرفتن. بنابراین، آموزش غیرمستقیم از جهت اخلاقى و بهداشت عمومى قابل توجیه نیست. اما رویکرد آموزش مستقیم به معناى کمک به جوانان براى رسیدن به امنیت، سعادت و منش است. هدف این رویکرد، آموزش عفت است. این رویکرد سه امر را توصیه مى‏کند: 1ـ خویشتن‏دارى جنسى تنها راه سلامت بهداشتى بوده و از نظر اخلاقى گزینه‏اى مسئولانه براى جوانان مجرّد است. 2ـ بر خلاف آنچه در بالا بیان شد، کاندوم نمى‏تواند ارضاى جنسى قبل از ازدواج را تبدیل به ارضایى مسئولانه کند، زیرا نمى‏تواند سلامت جسمانى آدمى و سلامت عاطفى و اخلاقى او را تأمین کند. 3ـ تنها راه درست سلامت جنسى، ارضاى آن از طریق برگزیدن همسر و شریک زندگى است؛ کسى که فقط با شما رابطه جنسى داشته باشد. اگر از مجامعت قبل از ازدواج پرهیز کنید، شانس زیادترى براى سلامت و توانایى فرزنددارشدن خواهید داشت. هر چند این دیدگاه با دیدگاه دینى بسیار نزدیک است، اما بزرگ‏ترین مشکل آن این است که این سؤال مهم را بدون پاسخ گذارده است که براى جوانانى که قادر به خویشتن‏دارى نیستند، چه چاره‏اى باید اندیشید؟ براى اصلاح جامعه‏اى که لذت بخشى براى او تبدیل به فلسفه زندگى شده و تمام رسانه‏هاى گروهى و تبلیغات تجارى با آن همراه شده است، راهکارهایى وراى تغییر آموزش‏هاى جنسى رسمى نیاز است. ضرورت آموزش جنسى به نظر مى‏رسد ضرورت‏هاى زمان، لزوم اطلاع‏رسانى صحیح و جلوگیرى از اطلاعات انحرافى و ده‏ها دلیل دیگر، ضرورت طراحى یک برنامه درسى مناسب را توجیه مى‏کند. برخى از این دلایل به شرح زیر است: الف) در دوران پیش دبستانى: هر که با کودکان سر و کار داشته باشد، مى‏داند کودک اصولاً کنجکاو و پیوسته درصدد طرح سؤال است. یکى از سؤال‏هایى که معمولاً کودکان در سنین پایین مى‏پرسند، درباره نحوه پیدایش و تولدشان است. به طور طبیعى، کودک در پى یافتن پاسخ‏هاى سؤالاتش است. چنین نیست که با پاسخ ندادن، از کنجکاوى او کاسته شود. او سؤالش را آن قدر تکرار خواهد کرد تا پاسخى بشنود. ب) کودکان بسته به شرایط محیطى، با پدیده هایى روبه‏رو مى‏شوند که برایشان سؤال برانگیز است و مى‏خواهند جواب سؤالهایشان را بدانند. ج) هر یک از دختران و پسران در دوران بلوغ، با تغییراتى اساسى در وضعیت جسمانى و روانى خود روبه‏رو مى‏شوند. آیا براى آنان سؤال برانگیز نیست که چرا و چگونه این اتفاقات مى‏افتد؟ چه کسى باید به این سؤالات پاسخ دهد؟ آیا نوجوان حق ندارد پاسخ سؤالات مربوط به خود را بداند؟ اگر نیاز به دانستن ضرورى نبود، مطابق حکمت الهى اصلاً سؤالى به ذهن کسى نمى‏رسید. د) مواردى دیده شده که دختران نسبت به پسران و به عکس، نگرش نادرستى دارند. گاهى آن‏ها را موجوداتى فرشته صفت و گاهى در زمره دیوان و ددان مى‏دانند. به راستى، آیا لازم نیست این نگرش‏ها تعدیل شود و درک درست آن ها از یکدیگر به دست آید تا هر یک بداند در جامعه، محیط کار و زندگى آینده با چه کسى مواجه است. عاملى که مى‏تواند بسیارى از ناسازگارى‏ها را ایجاد کند، طلاق‏ها و کج خلقى‏هاى زیادى به وجود آورد و خانواده‏ها را تباه کند و یا موجب سعادت و خوشبختى خانواده‏ها شود. آیا لازم نیست براى ایجاد خانواده و جامعه سالم، تلاش شود؟ ه) آیا گرایش پسران و دختران در دوران بلوغ به عشق‏هاى افراطى و سقوط در دره‏هاى خطرناک بى‏عفتى، اقتضا نمى‏کند که پیش از واقعه با آگاهى دادن چاره‏اندیشى کنیم؟ چه کسى به این سؤالات دختران و پسران پاسخ مى‏دهد؛ آیا عاشقى جرم است؟ آیا دوستى بین پسر و دختر گناه است؟ اگر عاشق باشم چه باید بکنم؟ و ... اگر مدیرى بپندارد که با اجبار و تحمیل، مى‏توان از طرح و بروز آنها جلوگیرى کرد، سخت در اشتباه است. این مبارزه، افراد را در اندیشه خود پایدارتر خواهد کرد. به راستى از چه راهى جز آموزش مى‏توان خطرات خود ارضایى یا همجنس‏بازى را به دختران و پسران یادآور شد و راه‏هاى خویشتن‏دارى و تأخیر تا وقت مناسب را به آن‏ها آموخت؟ و) بعضا دیده مى‏شود دختر و پسرى پس از ازدواج فهمیده‏اند که ازدواج آن‏ها به لحاظ پزشکى،قانونى یا شرعى نادرست بوده و نباید با یکدیگر ازدواج مى‏کرده‏اند. به راستى،اگر نهاد تعلیم و تربیت، پاسخ‏گوى این مسایل نباشد، کدام نهاد باید به آنها پاسخ دهد؟ آموزش و پرورش با طراحى و اجراى برنامه درسى مناسب مى‏تواند کمک زیادى به کاهش این مشکلات نماید، ولى باید از هرگونه افراط یا تفریط در طرح چنین مباحثى، خوددارى شود. از این‏رو، توصیه مى‏شود مربیان و معلمانى که این‏مباحث رامطرح مى‏کنند، اولاً خود آموزش دیده و ثانیا، متعهد و دلسوز باشند. ز) علاوه بر موارد مزبور، این موضوع در سطح بین‏المللى نیز مطرح است و طبیعتا دیدگاه دینى مى‏تواند در این جهت پاسخ مناسبى ارایه دهد. با رعایت دقت و احتیاط و روشن‏بینى در برنامه‏ریزى و توجه جدّى به عفت عمومى، حفظ متانت و حیا مى‏توان طرحى ارایه داد که پاسخگوى نیازهاى جامعه امروز باشد؛ طرحى که با مشارکت گروهى از روان‏شناسان، جامعه‏شناسان، فقهاى آگاه به شرایط زمان و افراد مجرّبى که سالیان دراز عمر خود را در راه تعلیم و تربیت صرف کرده‏اند، تهیه شده باشد. از این طریق است که مى‏توان محتوا و همچنین شیوه‏هاى مناسب براى آموزش آن را بررسى کرد. اکنون که دنیا به دهکده‏اى کوچک تبدیل شده، سزاوار است از واقعیاتى که در سایر کشورها مى‏گذرد و ما از نزدیک شاهد آن هستیم عبرت بگیریم و از حوادث تلخ و غمبار آینده، که در صورت سهل‏انگارى حتما رخ خواهد داد، جلوگیرى کنیم. ح) عطش رو به افزایش نوجوانان و جوانان نسبت به کسب اطلاعات جنسى، بلوغ و مسایل مربوط به آن. ط) افزایش محرک‏هاى جنسى ناشى از محیط، تغذیه و بلوغ زودرس. دیدگاه سوم دیدگاه سوم، دیدگاه اسلام نسبت به آموزش جنسى است که با توجه به منابع اسلامى مورد بررسى قرار مى‏گیرد. ضمن این که به دلیل اشتراک و وحدت نظر مکاتب وحیانى در مسایل اساسى، آنچه را در باب نظر اسلام بیان مى‏شود، تا حدودى مى‏توان به سایر مکاتب وحیانى نیز نسبت داد؛ هر چند نمى‏توان گفت تمام نظرات آن‏ها در این زمینه با اسلام کاملاً منطبق است. به عنوان مثال، "آنتونى کلارک"، که آموزش جنسى را با دیدگاه کاتولیک رومى مى‏نگرد، معتقد است آموزش جنسى در مذهب کاتولیک با برترین آرمان‏ها و مبتنى بر تعالیم کلیسا در این‏باره محقق مى‏شود که انسان حقیقى کیست؟ به عقیده او، آموزش جنسى را نباید از آموزش اخلاقى جدا دانست، بلکه بایدآن‏را بخشى از آموزش اخلاقى پنداشت. قرآن کریم نیز به عنوان کتاب هدایت،تربیت وآموزش، برخى موضوعات مربوط به مسایل جنسى را با صراحت یا کنایه بیان کرده است. تعابیرى از قبیل: "اُحِلّ لکم لیلةَ الصّیامِ الرفثُ اِلى نسائِکم"(16)، "خَلقَ لَکم مِن اَنفسِکم اَزواجا لتسکُنوا اِلیها"(17)، "و کواعبَ اَترابا"(18) و صدها آیه دیگر از این قبیل، گواه روشن این مدعاست. یکى از اندیشمندان تعلیم و تربیت اسلامى، طى مقاله‏اى در فصلنامه "تعلیم و تربیت" مى‏گوید: "خداى متعال در قرآن فرموده هر چیزى جفت آفریده شده و زن به عنوان همسر یا دوست مرد از گل او سرشته شده است. به همین دلیل، این دو جنس به صورت ذاتى به یکدیگر علاقه دارند." بى‏تردید، خداى حکیم در هنگام خلقت هر موجود، ابزار مورد نیاز براى زندگى و کمال را به صورت فطرى، در آن به ودیعت نهاده است؛ مثلاً، در آدمى احساس نیاز ایجاد کرده و راه‏هاى تأمین آن نیازها را نیز تعیین کرده است: "رَبّنا الّذی اَعطى کُلَّ شیءٍ خَلقه ثُمَّ هدى؛ پروردگار ما کسى است که همه موجودات را نعمت وجود بخشید و سپس به راه کمال هدایت کرد."(19) در تعالیم اسلام غریزه جنسى و اهمیت آن به عنوان یک حقیقت مسلّم پذیرفته شده و براى ارضاى آن، راه‏هایى پیشنهاد شده است. اصلاً حکیمانه نیست که خداى متعال نیازى را در آدمى ایجاد کند، اما راه‏هاى اشباع آن را ببندد. نگرش اسلام به غریزه جنسى پذیرش اصل غریزه جنسى غریزه جنسى به عنوان یک واقعیت پذیرفته شده و برخى کارکردهاى آن عبارتند از: الف) بقاى نسل بشر: "وَاللّهُ جَعلَ لکم مِن اَنفسِکم اَزواجا و جَعلَ لکُم مِن اَزْواجِکُمْ بَنینَ و حفدةً؛ خداوند براى شما از جنس خودتان همسرانى آفرید و از راه همسرانتان، فرزندان و نوادگانى براى شما خلق نمود."(20) ب) تأمین آرامش: "هو الّذی خَلقَ لکم مِن اَنفسِکم اَزواجا لتَسکُنوا اِلیها؛ خداى شما کسى است که از خود شما برایتان همسرانى آفرید، تادر کنار آنان بیارامید."(21) ج) حفظ عفت: "مَن اَحبَّ اَن یَلقىَ اللّهَ طاهرا مطهّرا فلیتعفّف بزوجةٍ؛ کسى که دوست دارد پاک و طاهر به لقاى الهى نایل گردد، باید با انتخاب همسر، موجبات عفت و پاکى خود را فراهم آورد."(22) نحوه ارضاى غریزه جنسى الف) توصیه به ازدواج و مذمّت شیوه‏هاى رهبانى و انتخاب عزوبت: نقل شده است که روزى رسول اکرم صلى‏الله‏علیه‏و‏آله احوال قیامت را براى مردم توصیف نمودند. پس از آن، دو نفر از مسلمانان به منزل "عثمان بن مظعون" آمدند و با یک دیگر قرار گذاشتند روزها روزه بگیرند و شب‏ها عبادت کنند، در بستر نخوابند، گوشت نخورند، با زنان نزدیکى نکنند، عطر استعمال ننمایند و ... . وقتى این خبر به رسول اللّه صلى‏الله‏علیه‏و‏آله رسید، فرمودند: من به چنین روشى مأمور نیستم. آنگاه فرمودند: نفس شما به گردن شما حق دارد ... من، هم عبادت مى‏کنم، هم مى‏خوابم، هم افطار مى‏کنم، گوشت و چربى مى‏خورم و سراغ زنان مى‏روم. هر کس از سنّت من اعراض کند از من نیست،(23)... ترک مراوده با همسر در دین من نیست. ایشان در روایت دیگرى مى‏فرمایند: "بدترین شما عزب‏هاى شما و پست‏ترین مردگان شما نیز عزب‏هایند."(24) ب) ارضاى جنسى از طریق ازدواج و انتخاب همسر. تعیین وظیفه براى والدین الف) توجه دادن والدین به این‏که تا اطمینان به خواب بودن فرزندان ندارند، از هر اقدام جنسى امتناع کنند. ب) جلوگیرى از بلوغ زودرس اطفال. براى این منظور، مى‏توان اقداماتى از قبیل جدا کردن بستر فرزندان: "فَرّقوا بینَ اولادِکم فِى المضاجعِ اذا بلغوا عشرا؛ وقتى فرزندان شما ده ساله شدند، بستر خواب آن‏ها را از یکدیگر جدا کنید"، کسب اجازه هنگام ورود به اتاق خواب والدین، حرمت بوسیدن کودک ممیّز توسط نامحرم و... را انجام داد. خویشتن‏دارى در این راستا استفاده از شیوه‏هاى مهارکننده فردى مثل پوشیدن چشم از نامحرم، تضعیف قوّه باه از طریق روزه گرفتن، در اختیار گرفتن اندیشه و قدرت خیال توصیه مى‏شود. حضرت عیسى علیه‏السلام به حواریون فرمودند: "حضرت موسى علیه‏السلام شما را از زنا نهى کرده است، ولى من مى‏گویم فکر آن را هم به دل راه ندهید؛ زیرا کسى که اندیشه آن را در دل بپروراند، مانند کسى است که در خانه نقش و نگار شده آتش بیفروزد؛ اگر آتش خانه را نسوزاند، نقش و نگار آن را از بین مى‏برد."(25) مهار اجتماعى براى تحقق این امر اجراى راهکارهاى ذیل توصیه مى‏شود: الف) استفاده از شیوه‏هاى مهار اجتماعى همانند امر به معروف و نهى از منکر. ب) سالم نگه داشتن جامعه از عوامل محرّک جنسى. حدّ و تعزیر تعیین مجازات حد و تعزیر براى اعمال‏جنسى‏که‏از راه غیرشرعى محقَّق مى‏شود. ذکر این نکته ضرورى است که حکومت اسلامى وظیفه دارد براى سالم سازى محیط اجتماعى، زمینه‏هاى ازدواج جوانان را همراه با ایجاد اشتغال و درآمد براى آنان مهیا نماید. به این ترتیب، درباب تبیین نظر اسلام درباره آموزش جنسى، مى‏توان گفت، اسلام، فى‏الجمله با آموزش جنسى موافق است و حتى آن را لازم مى‏داند و توصیه مى‏کند، والدین در موقعى که با یکدیگر خلوت مى‏کنند، ملاحظات اخلاقى را رعایت کنند و همواره به فرزندان خود استیذان (اجازه گرفتن هنگام ورود به اطاق خواب والدین)، مسایل احتلام، حیض، بلوغ، جداخوابى، حرمت بوسیدن کودکان ممیّز توسط نامحرم و مانند آن را بیاموزند. محتواى پیشنهادى درس آموزش جنسى در باب تعیین محتوا، دو سؤال مهم مطرح است: نخست آن که محتواى مناسب با این موضوع کدام است و دوم آن که نحوه ارایه آن چگونه باید باشد؟ یکى از مسایل بحث‏انگیز در میان برنامه‏ریزان آموزشى غرب، این بوده است که پس از پذیرش اصل آموزش جنسى، محتواى آن را چگونه باید تعیین کرد. به عنوان مثال، در سال 1992، انجمن برنامه‏ریزى خانواده با همکارى مسئولان آموزش بهداشت، نشستى ترتیب داد و از 24 مربى آموزش جنسى از ادیان متفاوت دعوت به عمل آورد و تلاش کرد مسایل جنسى را بررسى نماید. در آن جلسه، این نتیجه حاصل شد که این مطالب تحت عنوان "آموزش جنسى" مطرح شود: احترام گذاشتن به یکدیگر، پذیرش تفاوت‏ها، دین و تحولات اجتماعى، تساوى حقوق زن و مرد، رابطه و ازدواج، همجنس‏بازى، مجامعت و ناتوانى جنسى و عزوبت. در ضمن این بیانیه، حقوقى نیز براى دانش‏آموزان در نظر گرفته شد. از جمله در آن آمده بود که یکى از حقوق شاگردان بر مربیان آموزش جنسى، این است که اطلاعات کامل، دقیق و عینى درباره رشد و تولید مثل، تحت عناوین رسش، والدین، جلوگیرى از باردارى، نگه‏دارى کودک و مسئولیت پدران و مادران به دانش‏آموزان ارایه کنند.(26) البته به درستى روشن نیست که برنامه درسى بالا، براى کدام گروه سنّى و تحصیلى توصیه شده است. آنچه در زیر مى‏آید محتواى درسى پیشنهادى است که تلاش شده منطبق با نیازهاى اجتماعى و مبانى دینى باشد. نخست، لازم است دو نکته یادآورى شود: 1 ـ براى ارایه طرح نهایى، باید از دیدگاه جمعى از صاحب‏نظران در زمینه‏هاى علوم تربیتى، روان‏شناسى، جامعه‏شناسى، فقه و تعلیم و تربیت استفاده کرد. 2 ـ طبیعى است که براى ارایه این طرح، باید متغیرهایى از قبیل جنسیت، سن، محیط زندگى (محل و منطقه سکونت)، مقطع تحصیلى و مانند آن مورد توجه باشد. مربیان و برنامه‏ریزان هر شهر یا استان، باید با توجه به عوامل مزبور و شرایط محیطى و جغرافیایى، سرعت یا کندى بلوغ و میزان وجود محرّک‏هاى جنسى، برنامه آموزشى جداگانه‏اى متناسب با شرایط منطقه ارایه نمایند. بنابراین، آنچه در این‏جا بیان مى‏شود، عام و کلى است. معیارهاى پیشنهادى براى درس آموزش جنسى: الف) توجه به تلقى هر یک از دو جنس نسبت به یکدیگر و تلاش در جهت تعدیل این تلقى. از آن‏جا که دختر و پسر دو عضو از یک پیکرند، نحوه تلقى آنها از یکدیگر تأثیر مهمى در نحوه رابطه آن‏ها دارد، انتظارات آن‏ها از یکدیگر را متعادل و متناسب مى‏نماید و دور نماى زندگى آینده را براى هر یک روشن و ازدواج را تسهیل مى‏کند. ب) تعدیل احساس دگرخواهى و عشق افراطى. مطابق تجربه‏هاى جوانى و بیان روان‏شناسان، نوجوانان دختر و پسر در ایامى از عمر خود، به‏ویژه‏دوران بلوغ، به عشقى افراطى گرفتار مى‏شوند؛ به این معنا که با صرف نظر از این‏که طرف مقابل او چه کسى است، نسبت به او عمیقا عشق مى‏ورزدوبه‏مصداق ضرب المثل "عشق، آدمى را کر و کور مى‏کند"، تمام بدى‏هاى او را خوبى و زیبایى مى‏پندارد و از دیدن یا شنیدن حقایق ناخوشایند درباره معشوق طفره مى‏رود.اگراین‏عشق‏افراطى‏تعدیل‏نشود،سرانجام آن روشن نیست. مربیان مجرّب ضمن این درس، به دانش‏آموز مى‏آموزند که چگونه مسیر این محبت را تعیین نماید و در جهت متعادل کردن و ارضاى صحیح آن تلاش کند. ج) بیان حالات روانى. عشق و خشم، توقع و انتظارات، توانایى‏ها و کاستى‏ها و خلاصه مجموعه ویژگى‏هاى یک جنس براى جنس دیگر، باید تبیین شود. د) تبیین تغییرات و تحولات جسمى ـ روانى دوران بلوغ. تغییر در غده‏هاى جنسى، گونادها، تغییر در حالات روانى، احتلام در پسران و قاعدگى در دختران و عوارض هر یک و آگاهانیدن آن‏ها از قاعدگى و احتلام و مانند آن باید بیان شود. ه) آموزش وظایف شرعى و بهداشتى دختران در حین قاعدگى، که در دو بخش وظایف دختران پیش از ازدواج و وظایف آنان پس از ازدواج قابل بحث است. و) تبیین صحیح خودارضایى و خطرهاى آن، خویشتن‏دارى و تأخیر ارضا تا زمان مناسب؛ ز) پرهیز از تهییج و تحریک غریزه جنسى در اندیشه، ذهن یا از طریق چشم و گوش و نظر بازى و مانند آن؛ ح) تبیین شیوه‏هاى صحیح همسرگزینى، ویژگى‏هاى همسر مطلوب و نحوه شناختن او؛ ط) تبیین مسئولیت هر یک از زن و شوهر نسبت به یکدیگر، تلاش در جهت تربیت کودک به صورت مشترک، حق آن‏ها نسبت به یکدیگر، و حق فرزندان بر والدین؛ ى) تشریح راه‏هاى جلوگیرى از حاملگى ناخواسته، توجه به فاصله‏هاى لازم بین تولد کودکان، و تنظیم خانواده متناسب با سن و مقتضیات فراگیر؛ ک) بیان مراحل تبدیل نطفه به جنین، نحوه انتخاب تخمک توسط اسپرم، نحوه تغذیه کودک در دوران جنینى، تأثیر رفتارهاى مادر بر جنین و همچنین تأثیر غذا و حالات روانى مادر بر او؛ ل) تبیین قبح همجنس‏بازى، امراض مقاربتى هم‏چون سفلیس، سوزاک، ایدز و راه‏هاى مقابله با آن‏ها؛ م) هشدار به دختران از اغفال و دستبرد گوهر عفت و یادآورى خطر روابط ممنوع؛ ن) تشریح شرایط زمانى و مکانى مقاربت، مقاربت در ایام حیض و کفّاره آن؛ س) بیان عواقب سقط جنین و کفّاره آن؛ ع) تبیین مسایل مربوط به تجاوز به عنف، زناى محصنه و... . باید توجه داشت که نظر به فراوانى عناصر دخیل و متغیرهاى فراوان در تعیین محتواى آموزشى براى هر مقطع، جنس و گروه سنّى خاص و لزوم دقت در آن، لازم است در اولین گام، طرح آموزشى از متخصصان علوم تربیتى، روان‏شناسى، جامعه‏شناسى و مربیان کارآزموده و مجرّب استفاده کرد. در پایان تذکر دو نکته ضرورى به نظر مى‏رسد: 1 - لزومى ندارد این محتوا به صورت کتاب یا جزوه‏اى مستقل تهیه شود، بلکه مى‏توان آن در میان مباحث سایر کتاب‏هاى درسى توزیع کرد؛ به گونه‏اى که هیچ حساسیتى را در پى نداشته باشد. 2 - طرح آموزش جنسى دست کم در سه مرحله قابل اجرا است: 1ـ در سطح خانواده‏هاى دانش‏آموزان و توجیه اعضاى خانواده و اولیاء؛ 2ـ در سطح مربیان جهت پى‏بردن به ضرورت کار و عدم مقاومت در برابر آن 3ـ در سطح دانش‏آموزان

رأی دهید
نظر شما چیست؟
جهت درج دیدگاه خود می بایست در سایت عضو شده و لوگین نمایید.