احمد شفایی یکی از خبرنگاران بیبیسی در کابل است. او در این نوشته از علاقه دخترش به گشت و گذار در شهر نوشته و کمبود محلههای تفریحی در پایتخت افغانستان.
در خانواده پنج نفری ما، دختر دوازده سالهام بیشتر از دیگران عاشق تفریح و گردش است. در روزهای رخصتی حرف اول صبحش این است که امروز کجا برویم. جواب این سوال برای من خیلی سخت است. شاید برای شمار زیادی از شهروندان کابل پاسخ دادن به این نوع سوالات کودکان سخت باشد.
در ۱۸ سال گذشته شهر کابل رشد نامتوازن داشته است. فقط ساختمان سازی مورد توجه بوده، به ابعاد دیگر شهرنشینی نگاهی نشده است. کابل نه پارک درست و حسابی دارد و نه شهر بازی استاندارد و قابل اعتماد. چند مورد انگشت شماری که وجود دارد نیز از نظر ایمنی نمیتوان به آنها اعتماد کرد. چند سال پیش واژگونی یک چرخ فلک در یکی از تفریحگاههای شهر باعث زخمی شدن شماری شد.
روز نوروز امسال، خواست خانواده رفتن به بیرون از شهر بود. در کابل مردم به خصوص زنان مجبور نیستند که برای بیرون رفتن حتما لباس مخصوص داشته باشند، فقط فرهنگ اسلامی و افغانی را رعایت کنند. اما نگرانی من چیز دیگری بود. من که از تهدیدهای امنیتی در نوروز آگاه بودم هر لحظه بهانه میکردم تا بچهها فکر رفتن از خانه از سرشان بیرون شود. بچهها اصرار داشتند تا به یکی از محلهایی برویم که نوروز در آنجا تجلیل میشد، من نمیخواستم که در اول سال درباره تهدیدهای امنیتی به آنان بگویم و این بود که بهانههای مختلف میآوردم.
منطقه کارته سخی در کابل یکی از مراکز مهم تجلیل از نوروز کارته سخی، دامنه غربی کوه آسمایی است. سالهایی که امنیت خوب بود این محل جای تفریحی برای هزاران نفر در اول سال بود، ولی در سالهای اخیر این محل صحنه حملات خونین شد. در محرم سال ۱۳۹۵ حمله افراد مسلح به عزاداران عاشورا در این محل دست کم ۱۴ نفر کشته و ۲۶ نفر زخمی شدند.
در روز اول نوروز سال قبل من دفتر بودم که خبر انفجارانتحاری در کارته سخی گزارش شد. وقتی خبرانفجار را شنیدم یک لحظه خانوادههایی در برابرم مجسم شد که با پوشیدن لباس نو و رنگارنگ نوروزی به این محل آمدهاند. تصورش برایم مشکل بود، باورم نمیشد که چهرههای خندان و شاد مردم در یک لحظه در خون خود بغلتند. خیلی سخت که تصور کنی مردمی که برای تفریح و شادی آمده هدف خونین ترین حمله قرار گیرند، یک لحظه تمام زندگی برسرت تنگ و تاریک میشود. بعدا مشخص شد که انفجار در میان جوانانی رخداده که در کنار گروهی از نوازندگانی خیابانی جمع شده بودند. ۲۶ نفر به کام مرگ رفتند و ۱۸ نفر دیگر زخمی شدند.
کارته سخی به دلیل وجود زیارت منصوب به حضرت علی برای مردم کابل اهمیت دارد. در این محل نه از شهربازی مدرن خبری است و نه از وسایل بازی کودکان. تنها چرخ فلکهای کوچکی دستی در محل وجود دارد که موتور آن دستهای صاحبانش است. وجود دستفروشان دوره گرد، جوگیهای(کولی) چوری فروش و حضور هزاران نفر در روز نوروز کارته سخی را برای مردم، به خصوص کودکان جذاب کرده است. ولی در سالهای اخیر ناامنی باعث شده که حضور مردم در آنجا نیز کمرنگ باشد.
باغ بابر امسال نیز بچهها اصرار داشتند که به زیارت سخی بروند، ولی با پیشنهاد مادرش به باغ بابر رفتیم. یکی از قدیمیترین باغهای کابل که بخشی از تاریخ این شهر را با خود دارد. این باغ را ظهیرالدین محمد بابر، بنیانگذار امپراتوری گورگانیان هند، پس از تصرف کابل درسال ۱۵۰۴ (۹۱۰ هجری قمری) احداث کرد. ولی در جنگهای داخلی به کلی نابود و تازه بازسازی شده است.
در باغ بابر به غیر از درخت و سبزه هیج وسایل بازی برای کودکان وجود ندارد. نه از سرسره (یخمالک) خبری است و نه سایر وسایل بازی برای کودکان در این باغ دیده میشود. اغذیه فروشی سیار و یک رستورانت در داخل آن از دیگر ویژگی آن است.
در باغ بابر نشسته بودیم که تلفن خانمم زنگ خورد. پشت خط مادرش بود که در منطقه کارته سخی زندگی میکرد. در ابتدا با صدای نگران پرسید که کجا هستیم و بعد توصیه کرده که به کارته سخی نرویم چون سه انفجار پیاپی دقایق قبل رخ داده بود. بعدا مشخص شد که انفجار سه مین جاگذاری شده دست کم ۶ نفر را کشته و ۲۳ نفر زخمی شدهاند.
در شهر نا امن مثل کابل، دغدغه اصلی من به عنوان یک پدر پیدا کردن مراکز تفریحی در شهر است، شاید برای شمار زیادی از ساکنان کابل این یک مشکل جدی باشد. در شهری که فضاهای چندانی برای تفریح و بازی کودکان وجود ندارد. بیشتر کودکان روزگار را در کوچه و خیابان و یا در فضاهای سربسته خانه سپری میکنند.
چرخ فلک دستی در کارته سخی برعکس دختر بزرگم، پسر و دختر کوچکم در کابل زیاد علاقه به بیرون رفتن ندارند. از اول نگران بودم که شاید آنان گوشهگیر باشند. در سفرهای خارج از کابل متوجه شدم که برداشتم اشتباه است. هرسه فرزندم عاشق بیرون رفتن از خانه هستند ولی شرایط افغانستان دو فرزند کوچکم را خانهگیر کرده است. این موضوع را زمانی بیشتر درک کردم که یکی از شبها که به یک مراسم عروسی میرفتیم پسرم با نگرانی پرسید که پدر اگر طالبان به مراسم عروسی حمله کنند ما چه کار کنیم؟
این پرسش میلاد آب سردی برتمام بدنم ریخت. جوابی برایش نداشتم. فقط برایش گفتم که با حضور نیروهای امنیتی در اطراف هتل مشکلی پیش نخواهدآمد. تلاش نکردم که بیشتر توضیح بدهم زیرا بارها شده که بحث بیشتر باعث شده که توسط بچهها ضربه فنی شوم. چندی قبل که میخواستم به بچهها انگیزه بدهم به آنان خبر دانشآموزانی را نشان دادم که به خاطر گرمایش زمین در سراسر جهان تظاهرات کرده بودند. به آنان گفتم که کودکان هم سن و سال شان دست به کارهای بزرگ میزنند. دختربزرگم، اسما بدون درنگ گفت که پدر در فرانسه نیز جلیقه زردها فقط به خاطر مشکلات اقتصادی به خیابانها آمده تو چرا به خاطر این همه مشکلاتی که درکشورت است، یک روز به خیابان نرفتی؟ جوابی برایش نداشتم.
بچهها به دلیل رشد ارتباطات و رونق رسانهها در افغانستان اکنون احساس نیاز میکنند که زندگی متفاوتتر از وضعیت موجود داشته باشد، این شرایط باعث شده که ذهن من و خیلی از پدرهای دیگر همیشه درگیر و دنبال پیدا کردن مکانهای مناسب و امن برای سرگرمی و تفریح کودکان باشیم.