ناصر مسعودی، «بلبل گیلان» در ۹۰سالگی پر کشید؛ از «بنفشه گل» تا «الا تی تی»
رأی دهید
ناصر مسعودی در کنار فعالیت هنری، برای بسیاری از اهالی موسیقی محلی ایران نماد پیوند میان موسیقی دستگاهی و آواز گیلکی بود. او با تلفیق تکنیکهای آوازی کلاسیک و لحن و گویش محلی به حفظ و احیای بخش مهمی از میراث موسیقایی گیلان کمک کرد.
بسیاری از ترانههای او، از «گل پامچال» تا «بنفشه گل» و «میرزا کوچکخان»، امروز بخشی از حافظه جمعی ایرانیان و گیلکزبانان به شمار میآیند.
ناصر مسعودی سال ۱۳۹۶ در گفتوگو با رادیوفردا گفته بود مرا با «بنفشه گل» شناختند، ولی وقتی از او خواسته شد ترانهای از خودش را برای پخش پیشنهاد بدهد، «الا تی تی» را پیشنهاد کرد که مرتضی حنانه آن را براساس ملودیای از خود مسعودی ساخته و تنظیم کرده بود.
ناصر مسعودی در فروردین ۱۳۱۴ در محله صیقلان رشت به دنیا آمد و از همان جوانی شیفته موسیقی آوازی و نغمههای محلی گیلان شد. او کوچکترین فرزند خانواده بود و پس از درگذشت پدر در کودکی، همراه مادر و خواهر و برادرهایش سالهای دشواری را پشت سر گذاشت.
او در اواخر دهه ۱۳۲۰ همراه خانواده به تهران مهاجرت کرد و نزد علیاکبرخان شهنازی، از چهرههای برجسته موسیقی دستگاهی ایران، به آموختن ردیف و ظرایف آواز پرداخت؛ دورهای که بهگفته خود مسعودی، پایههای فهم او از موسیقی کلاسیک ایرانی را شکل داد.
چند سال بعد، در میانه دهه ۳۰، دوباره به گیلان بازگشت، در تئاتر فعالیت کرد و همزمان با آغاز به کار رادیو گیلان در سال ۱۳۳۶، به عنوان یکی از نخستین خوانندگان این رادیو به اجرای برنامه پرداخت.
شهرت عمومی ناصر مسعودی با آثار گیلکی او گره خورد؛ آثاری که او را به قدیمیترین و تأثیرگذارترین خواننده اشعار گیلکی بدل کرد. ترانههای «گل پامچال»، موسیقی سریال و آثار «میرزا کوچکخان (چقدر جنگلا خوسی)»، «کوراشیم» و «بنفشه گل» از مشهورترین کارهای او هستند که بسیاری از شنوندگان در ایران و در میان جامعه گیلکزبان در خارج از کشور با آنها خاطره دارند.
مسعودی علاوه بر تمرکز بر موسیقی محلی گیلان، در موسیقی فارسی و آثار رادیویی نیز حضور پررنگ داشت. او با برنامههای رادیویی و تولیدات موسیقایی پیش از انقلاب همکاری کرد و در طول بیش از پنج دهه فعالیت هنری، مجموعه بزرگی از ترانهها را ضبط کرد که به روایتی شامل بیش از ۲۰۰ آهنگ فارسی و سنتی، دهها برنامه و قطعه برای رادیو، و بیش از ۲۵۰ ترانه محلی گیلکی است.
پس از انقلاب اسلامی ۱۳۵۷ انتشار آثار او تا سالها با محدودیت روبهرو شد، اما مسعودی با تکیه بر جایگاه ویژهاش در موسیقی محلی، به فعالیت با ترانهها و تنظیمهای تازه ادامه داد و در دهههای بعدی نیز در کنسرتها و برنامههای مختلف در داخل و خارج از ایران روی صحنه رفت.
بخشی از نسل تازه مخاطبان، صدای او را از طریق تیتراژها و بازپخش ترانههای قدیمیاش در رادیو و تلویزیون یا نسخههای بازنشرشده در فضای مجازی شنیدند.
جزئیات مراسم تشییع و خاکسپاری ناصر مسعودی هنوز به طور رسمی اعلام نشده است.
ناصر مسعودی درگذشت؛ «بلبل گیلان» از باغ موسیقی ایران پر کشید ناصر مسعودی در اوایل دهه ۳۰ خورشیدی با خود ترانههای محلی بسیاری را از گیلان به برنامه گلهای رادیو ایران بردبی بی سی: فرج بالافکن
ناصر مسعودی، قدیمیترین خواننده اشعار گیلکی مشهور به بلبل گیلان، در ۹۰ سالگی در رشت شهر زادگاهش، چشم از جهان فروبست. اگرچه او در ژانر موسیقی نواحی ایران آخرین بازمانده برنامه رادیویی «گلهای صحرایی» و «برگ سبز» به شمار میرفت اما شاگردی استادانی چون علیاکبرخان شهنازی و احمد عبادی موجب شد تا در آواز موسیقی دستگاهی ایران نیز از جایگاه ویژهای برخوردار باشد. از او همچنین چندین ترانه به سبک کوچهبازاری یا مردمی به یادگار مانده است که شخصیت موسیقایی این استاد نغمههای گیلان را چندوجهی میکند.
ناصر مسعودی در ششم فروردین سال ۱۳۱۴ در محله صیقلان رشت دیده به جهان گشود. سه ساله بود که پدرش درگذشت و خواهر بزرگتر که دبیر آموزش و پرورش بود، کفالت مادر، ناصر که کوچکترین فرزند خانواده بود، دو خواهر و دو برادر دیگرش را برعهده گرفت.
تَرا گَمَه، میرزا کوچیک خانا ناصر شش ساله بود که در جریان جنگ جهانی دوم، ستونهای ارتش سرخ شوروی از راه آستارا به بندر پهلوی و رشت هجوم برد و نیروهای بریتانیایی نیز از جنوب و غرب ایران را به اشغال خود درآوردند. ارتش ایران منحل شد و تحت فشار قوای متفقین، رضا شاه استعفا داد. ناصر مسعودی همیشه در گفتگوهای خبری خود از آن دوران به عنوان «شرایط مغشوش» یاد میکرد که تا شرایط مطلوب زمان درازی در پیش بود.
میرزا کوچک خان جنگلی یک شخصیت افسانهای دوران کودکی ناصر بود. مادرش ترانهای را به او آموخت به نام «تَرا گَمَه، میرزا کوچیک خانا» که شاعر و ملودیساز ناشناسی آن را به یاد میراز کوچک خان و در مایه دشتی سروده بودند.
شعر ترانه با این چند بیت به زبان گیلکی آغاز میشود: «چِقَد جَنگلَ خوسی، ملتَ وَسی؟ خَسته نُبُسی؟ میجانَ جانانا... تَرا گَمَه، میرزا کوچیک خانا» که ترجمه آن به فارسی میشود: «چقدر در جنگل میخوابی، برای مردم؟ خسته نشدی؟ ای جان جانانم... تو را میگویم، میرزا کوچکخان.
۱۵ سال پیش از تولد ناصر در سال ۱۲۹۹، همزمان با جنبش مشروطهخواهی در ایران و در پی انقلاب بلشویکی روسیه، میرزا کوچک نهضتی را در جنگلهای گیلان به راه انداخت که دوام چندانی نداشت و حمله نظامی نیروهای دولت مرکزی به رهبری رضاخان سردار سپه و بریتانیا به سقوط آن انجامید. یک سال بعد کوچک خان در حال عقبنشینی بر اثر یخزدگی در کوههای تالش درگذشت اما «تنهایی میرزا» و «انتظار گیلانیها» از او در شعری متجلی شد که با آوازی محزون در مایه دشتی سینهبهسینه خوانده میشد.
ناصر مسعودی ۵۲ ساله بود که این بار به ناگزیر باید همان ترانه را برای عموم بخواند. در سال ۱۳۶۶ نمایش سریال «میرزا کوچک خان» از تلویزیون ایران آغاز شد، ابتدا تورج زاهدی این ترانه را خواند که لهجه زبان گیلکی نداشت و انتقادهای تندی به همراه داشت. آنچنان که سرانجام محمد میرزمانی، سازنده موسیقی متن سریال را به خانه ناصر مسعودی در رشت کشاند.
حدود ۱۰ سال از انقلاب اسلامی ایران در سال ۱۳۵۷ گذشته بود و در تمام آن مدت ناصر مسعودی همچون بسیاری از بزرگان موسیقی ایران به اجبار در سکوت دوران سپری کرده بود. با این همه وساطت بزرگان گیلان را پذیرفت و به گفته خودش با کمک فرخلقا هوشمند، بازیگر تئاتر و سینما که ملودی ترانه را بلد بود و برای کارگردان و سازنده موسیقی متن آن را خوانده بود، سرانجام این قطعه را اجرا کرد.
دوران نوجوانی و رواج ترانههای کوچه باغی توضیح تصویر، از راست: منوچهر شفیعی، قاسم جبلی و منوچهر همایونپور، خوانندگان مشهور ترانههای مردمی دهه ۲۰مادر و خواهر بزرگ ناصر مسعودی، تحریرهای شیرین او را در هشت سالگی شنیدند و تشویق کردند که بیشتر بخواند. آوازخوانی نغمههای محلی در خانواده آنها رایج بود و همه صدای دلنشینی داشتند اما مشکلات زندگی مجالی به آنها نمیداد.
پس ناصر هم نتوانست موسیقی را به صورت علمی از کودکی بیاموزد و تنها راه ممکن، شنیدن و تکرار مقامها و ضربیهای آن دوران بود اما نوجوانی او همزمان شده بود با پخش ترانههای به یادماندنی «منوچهر همایونپور» که ناصر شیفته صدایش بود.
میگفت که علاوه بر منوچهر همایونپور از صدای خوانندگانی مثلِ قاسم جبلی و منوچهر شفیعی و دیگر خوانندگان الهام گرفته است.
«میتوانم بگویم در جوانی خودتعلیم بودم و هر صدایی که میشنیدم تعقیب میکردم. با یک عده از دوستانم به باغ محتشم پارک شهر فعلی رشت میرفتیم و با هم تمرین می کردیم. زمان ما کوچه باغی خواندن خیلی متداول بود و ما با هم زمزمه میکردیم.»
در سال ۱۳۲۸ که ۱۴ ساله بود به همراه خانواده و به درخواست برادر بزرگتربه تهران آمدند و در خیابان شهباز آن موقع یا هفده شهریور فعلی ساکن شدند. برادرش در کارگاه کفشدوزی کار میکرد و دو برادر دیگر نیز به او کمک میکردند. «من بعدتر تجربهی خیاطی، زرگری و نجاری هم داشتم.»
مهاجرت به تهران و کلاس موسیقی شهنازی از راست ناصر مسعودی و علیاکبرخان شهنازی، استاد برجسته تار و ردیفدان موسیقی ایرانناصر مسعودی در عنفوان جوانی از هر فرصتی استفاده میکرد تا از حالت خودآموز رها شود و در آموزشگاههای موسیقی آن ایام ثبتنام کند.
او در مصاحبهای به سایت موسیقی ما گفت: «در خیابان شاهآباد تهران استاد صبا کلاسِ موسیقی داشت اما من امکان شرکت در این کلاسها را نداشتم، چون نه از نظر مالی شرایطش را داشتیم و نه کسی را می شناختم که معرفِ من به ایشان باشد.»
یکی از دوستانش به کلاسهای علیاکبرخان شهنازی، نوازنده برجسته تار و ردیفدان موسیقی ایران در خیابان ناصرخسرو رفت و آمد داشت و یک بار ناصر را با خود بر سر یکی از این کلاسها برد. خانمی ویولون مینواخت و او در حال خواندن بود که ناگهان استاد علیاکبرخان از در وارد میشود از صدای او خوشش میآید و با ناصر قرار میگذار که برای تمرین شاگردانش به آموزشگاه او برود و برای آنها بخواند تا پنجه شاگردان روان شود.
«البته من فرصتِ زیادی برای این کار نداشتم. یک بار هم وقتی «دوش دیدم که ملائک در میخانه زدند» را برایشان اجرا کردم، گفتند تحریر و صدایت خوب است؛ اما سعی کن ایرانی بخوانی، این که میخوانی عربی است.»
این همان ایام است که ناصر تحت تاثیر موسیقی سبک کوچهبازاری یا مردمی که کانونش در خیابان لالهزار تهران بود ترانههای خواند و روی صفحه ضبط شد که به پیروی از خالق این سبک یعنی قاسم جبلی، تم آهنگین این ترانهها برداشت آزادی بود از موسیقی عرب.
برخی از این ترانههای مردمی با صدای ناصر مسعودی عبارت است از «دختر صحرایی»، «بیمن مرو»، «یارب یارب» و «مستی عاشق» که همه از نمونههای بسیار شنیدنی سبک کوچهبازاری است.
افتتاح رادیو رشت، نقطه عطفی در زندگی هنری دو سال پس از افتتاح رادیو رشت، ناصر مسعودی نفر دوم ایستاده از سمت راست در حال اجرای برنامه رادیوییناصر مسعودی ۱۹ ساله بود که به رشت بازگشت سه سال بعد در سال ۱۳۳۶ رادیو رشت افتتاح شد و او از جمله اولین کسانی بود که در این رادیو برنامه اجرا کرد. رادیو را بسیار دوست داشت چرا که در آن ایام در رشت تئاترهای موزیکال اجرا میشد مثل «لیلی و مجنون» یا «یوسف و زلیخا» که هرچند آشنایی با نادر گلچین یا فرخلقا هوشمند را برای او به ارمغان داشت اما جنبه آوازخوانی برای ناصر فراهم نمیشد و تنها در رادیو بود که آروزهای آوازخوانی خود را محقق مییافت.
ناصر مسعودی ترانه معروف خود را به نام «بنفشه گل» در دوره آزمایشی رادیو رشت قبل از افتتاح رسمی خواند. «ملودی این کار را خودم ساختم و ترانهاش را جوانِ خوشذوقی با نام «بهمن فرخی» نوشت. چند کار دیگر نیز با هم انجام دادیم که بعدتر در «گلها» با ارکستر بزرگ اجرایشان کردیم.»
آهنگهای محلی رادیو رشت را در آن زمان هنرمندانی مانند غلامرضا امانی میساختند که عبارت بود از: «گول گول پیرهن»، «پاییز گول»،«گول ریحان» و نیز آثار حسین آمنین، نوازنده سنتور و آهنگساز مثل: «چی ناز کنی»، «روخانه لب»، «پاورچین» و یا رضا نیکوروان با ترانه «گول مار» و «آمده فصل بهار» همه موجب شناسایی بیشتر ناصر مسعودی شدند.
اما او برای علی اکبرپور که در طول چندین سال همکاری نزدیکی داشت احترام ویژهای قائل بود و بیش از ۴۰ آهنگ محلی را باید ثمره این همکاری دانست.
ناصر مسعودی در این باره میگفت: «علی اکبرپور، هنرمندی است شایسته و انسانی است والا و در مورد آهنگهایش معتقدم که همه آنها الهام گرفته از شالیزارها و روستاهای سرسبز گیلان است.»
با این همه خیلی در رادیو رشت نمیتوانست بماند، چرا که زمان آن فرا رسیده بود تا به خدمت اجباری سربازی برود و این بود که به تهران اعزام شد.
چه شد که پایش به برنامه گلها باز شد از راست: ناصر مسعودی و احمد عبادی، صاحب سبک در سهتار نوازی و کسی که او را به برنامه گلها برددر ایامی که ناصر لباس سربازی به تن داشت روزی یکی از دوستان خواهرش او را به میهمانی دعوت کرد که در آن احمد عبادی، استاد سهتار و فرزند میرزاعبدالله حضور داشت.
«من تا آن زمان ایشان را از نزدیک ندیده بودم؛ اما صدای سازشان را شنیده و بسیار دوست داشتم. در مهمانی آقای عبادی به من گفتند، بخوان و بعد گفت چه میخوانی؟ من با اینکه آن زمان جوان بودم، با اعتماد به نفس گفتم: «هر چه شما بنوازید» ایشان نواختند و من آواز «گرچه مستیم و خرابیم چو شبهای دیگر باز کن ساقی مجلس سر مینای دیگر» را خواندم.»
استاد عبادی خیلی خوشش میآید و به ملوک ضرابی، خواننده برجسته زنگ میزند. «به من گفت پشتِ تلفن برایشان بخوانم؛ من قطعهای در شور خواندم و خانم ضرابی بسیار از آن استقبال کرد. بعد که تمام شد، به آقای عبادی گفت، این جوان را ببر رادیو و استاد هم گفتند، خودم هم چنین نظری داشتم.
پس از آن است که استاد عبادی او را در فرصتهای مرخصی سربازی به خانهاش دعوت میکند تا ناصر را با آواز موسیقی دستگاهی ایران آشنا کند. پس از مدتی نیز او را پیش داوود پیرنیا، مدیر برنامه گلهای رادیو ایران میبرد.
ناصر مسعودی ایستاده از سمت چپ نفر سوم در کنار ایرج، گلپا، ویگن، حمید قنبری و علی تابش در رادیو ایرانآن موقع برنامه «گلهای صحرایی» و «برگ سبز» بیشتر با تم موسیقی نواحی ایران تهیه و پخش میشد. حاصل آن همکاری چندین برگ سبز با سهتار احمد عبادی است و ترانههای بیشمار گیلکی که برای اولین بار از رادیو ایران پخش شد و با استقبال فراوان مخاطبان گلها روبرو شد.
«در سال ۱۳۴۳، استاد روحالله خالقی نیز از من حمایت بسیار کرد و بانی اولین سفر من به شوروی برای اجرای کنسرت بود. ایشان من را به همراه نوازندگانی بزرگ به شوروی فرستاد و قرار شد من قطعات محلی بخوانم و خانم الهه ترانههای فارسی را اجرا کند.»
در این سفر استادان مهدی خالدی، فرهنگ شریف و جهانگیر ملک نیز حضور داشتند که در چارچوب مبادلات فرهنگی و هنری سفری به شوروی سابق انجام شد. همچنین در سال ۱۳۵۲ برای شناساندن و معرفی موسیقی اصیل ایران به آمریکا سفر کرد و در دو سفر به پاکستان و آلمان ضمن اجرای موسیقی سنتی، برنامههایی در موسیقی محلی اجرا کرد.
مرتضی حنانه، آهنگساز شهیر ایران، یک آهنگ محلی گیلکی را در ارکستر فارابی اجرا کرد به نام «اله تیتی» با صدای ناصر مسعودی که او این لالایی را با شعری از سروش گیلانی برای دخترش خوانده بود.
همچنین سهم ناصر مسعودی در اعتلای موسیقی ایران در دوران حضورش در برنامه گلها بیش از ۲۰۰ آهنگ دستگاهی، ۱۵ برنامه «برگ سبز»، ۱۰ برنامه «شاخه گل» و بیش از ۲۵۰ ترانه محلی گیلکی است که در ارکستر گلها و توسط استادان دوران طلایی موسیقی ایران به اجرا درآمد.
ناصر مسعودی همواره در گفتگوهایش تاکید کرد که فقط به عنوان سرباز به تهران نرفت که با خود یک سینه از نغمهها و اشعار موزون گیلکی را به رادیو و برنامه گلها به ارمغان برد.
کنسرتهای خارج از ایران یکی از اجراهای مهم ناصر مسعودی در سالهای اخیر همصدایی با سپیده رئیس سادات استناصر مسعودی پس از اجرای ترانه میرزا کوچک خان برای سریالی به همین نام در سال ۱۳۶۶ بار دیگر به انتشار ترانههای گیلکی و فارسی خود روی آورد. در کنار آن نیز کنسرتهایی را در خارج از کشور ترتیب داد که مهمترین آن در ۱۰۰ سالمرگ میرزا کوچک خان جنگلی بود که به اتفاق سپیده رئیس سادات، خواننده موسیقی دستگاهی به روی صحنه برد.
آخرین آلبوم او با نام «حالا چرا» با تنظیم مجید درخشانی است که هفت سال پیش منتشر شد. این آلبوم در سبک موسیقی دستگاهی ایرانی ساخته شد و شامل اشعاری از شاعران کهن و معاصر است.
ناصر مسعودی در این باره نوشت: «اینها قطعاتی بوده که همیشه دلم میخواست اجرا کنم. قطعاتی که از سر اندوه یا شعف و شوری که شعری در من برانگیخته ذرهذره در ذهنم شکل گرفته و به زبان موسیقی ترجمان شده است.»
موسیقی نواحی استان گیلان به دو بخش گیلکی یا گیلی و تالشی تقسیم میشود که بهرغم تفاوت قومی، زبانی و فرهنگی، در برخی از مناطق مرکزی آن خطه به هم پیوند میخورد و بدون تردید در کنار بزرگانی چون احمد عاشورپور و شاهرخ جفرودی، لاجرم باید ناصر مسعودی را موسیقیدانی دانست که ما را با این بخش از موسیقی نواحی ایران بیشتر آشنا کرد.
ناصر مسعودی در سال ۱۳۴۲ با دختری از گیلان ازدواج کرد که ثمره این ازدواج ، دو دختر و یک پسر است.
ناصر مسعودی، قدیمیترین خواننده اشعار گیلکی مشهور به بلبل گیلان، در ۹۰ سالگی در رشت شهر زادگاهش، چشم از جهان فروبست. اگرچه او در ژانر موسیقی نواحی ایران آخرین بازمانده برنامه رادیویی «گلهای صحرایی» و «برگ سبز» به شمار میرفت اما شاگردی استادانی چون علیاکبرخان شهنازی و احمد عبادی موجب شد تا در آواز موسیقی دستگاهی ایران نیز از جایگاه ویژهای برخوردار باشد. از او همچنین چندین ترانه به سبک کوچهبازاری یا مردمی به یادگار مانده است که شخصیت موسیقایی این استاد نغمههای گیلان را چندوجهی میکند.
ناصر مسعودی در ششم فروردین سال ۱۳۱۴ در محله صیقلان رشت دیده به جهان گشود. سه ساله بود که پدرش درگذشت و خواهر بزرگتر که دبیر آموزش و پرورش بود، کفالت مادر، ناصر که کوچکترین فرزند خانواده بود، دو خواهر و دو برادر دیگرش را برعهده گرفت.
تَرا گَمَه، میرزا کوچیک خانا
میرزا کوچک خان جنگلی یک شخصیت افسانهای دوران کودکی ناصر بود. مادرش ترانهای را به او آموخت به نام «تَرا گَمَه، میرزا کوچیک خانا» که شاعر و ملودیساز ناشناسی آن را به یاد میراز کوچک خان و در مایه دشتی سروده بودند.
شعر ترانه با این چند بیت به زبان گیلکی آغاز میشود: «چِقَد جَنگلَ خوسی، ملتَ وَسی؟ خَسته نُبُسی؟ میجانَ جانانا... تَرا گَمَه، میرزا کوچیک خانا» که ترجمه آن به فارسی میشود: «چقدر در جنگل میخوابی، برای مردم؟ خسته نشدی؟ ای جان جانانم... تو را میگویم، میرزا کوچکخان.
۱۵ سال پیش از تولد ناصر در سال ۱۲۹۹، همزمان با جنبش مشروطهخواهی در ایران و در پی انقلاب بلشویکی روسیه، میرزا کوچک نهضتی را در جنگلهای گیلان به راه انداخت که دوام چندانی نداشت و حمله نظامی نیروهای دولت مرکزی به رهبری رضاخان سردار سپه و بریتانیا به سقوط آن انجامید. یک سال بعد کوچک خان در حال عقبنشینی بر اثر یخزدگی در کوههای تالش درگذشت اما «تنهایی میرزا» و «انتظار گیلانیها» از او در شعری متجلی شد که با آوازی محزون در مایه دشتی سینهبهسینه خوانده میشد.
ناصر مسعودی ۵۲ ساله بود که این بار به ناگزیر باید همان ترانه را برای عموم بخواند. در سال ۱۳۶۶ نمایش سریال «میرزا کوچک خان» از تلویزیون ایران آغاز شد، ابتدا تورج زاهدی این ترانه را خواند که لهجه زبان گیلکی نداشت و انتقادهای تندی به همراه داشت. آنچنان که سرانجام محمد میرزمانی، سازنده موسیقی متن سریال را به خانه ناصر مسعودی در رشت کشاند.
حدود ۱۰ سال از انقلاب اسلامی ایران در سال ۱۳۵۷ گذشته بود و در تمام آن مدت ناصر مسعودی همچون بسیاری از بزرگان موسیقی ایران به اجبار در سکوت دوران سپری کرده بود. با این همه وساطت بزرگان گیلان را پذیرفت و به گفته خودش با کمک فرخلقا هوشمند، بازیگر تئاتر و سینما که ملودی ترانه را بلد بود و برای کارگردان و سازنده موسیقی متن آن را خوانده بود، سرانجام این قطعه را اجرا کرد.
دوران نوجوانی و رواج ترانههای کوچه باغی
پس ناصر هم نتوانست موسیقی را به صورت علمی از کودکی بیاموزد و تنها راه ممکن، شنیدن و تکرار مقامها و ضربیهای آن دوران بود اما نوجوانی او همزمان شده بود با پخش ترانههای به یادماندنی «منوچهر همایونپور» که ناصر شیفته صدایش بود.
میگفت که علاوه بر منوچهر همایونپور از صدای خوانندگانی مثلِ قاسم جبلی و منوچهر شفیعی و دیگر خوانندگان الهام گرفته است.
«میتوانم بگویم در جوانی خودتعلیم بودم و هر صدایی که میشنیدم تعقیب میکردم. با یک عده از دوستانم به باغ محتشم پارک شهر فعلی رشت میرفتیم و با هم تمرین می کردیم. زمان ما کوچه باغی خواندن خیلی متداول بود و ما با هم زمزمه میکردیم.»
در سال ۱۳۲۸ که ۱۴ ساله بود به همراه خانواده و به درخواست برادر بزرگتربه تهران آمدند و در خیابان شهباز آن موقع یا هفده شهریور فعلی ساکن شدند. برادرش در کارگاه کفشدوزی کار میکرد و دو برادر دیگر نیز به او کمک میکردند. «من بعدتر تجربهی خیاطی، زرگری و نجاری هم داشتم.»
مهاجرت به تهران و کلاس موسیقی شهنازی
او در مصاحبهای به سایت موسیقی ما گفت: «در خیابان شاهآباد تهران استاد صبا کلاسِ موسیقی داشت اما من امکان شرکت در این کلاسها را نداشتم، چون نه از نظر مالی شرایطش را داشتیم و نه کسی را می شناختم که معرفِ من به ایشان باشد.»
یکی از دوستانش به کلاسهای علیاکبرخان شهنازی، نوازنده برجسته تار و ردیفدان موسیقی ایران در خیابان ناصرخسرو رفت و آمد داشت و یک بار ناصر را با خود بر سر یکی از این کلاسها برد. خانمی ویولون مینواخت و او در حال خواندن بود که ناگهان استاد علیاکبرخان از در وارد میشود از صدای او خوشش میآید و با ناصر قرار میگذار که برای تمرین شاگردانش به آموزشگاه او برود و برای آنها بخواند تا پنجه شاگردان روان شود.
«البته من فرصتِ زیادی برای این کار نداشتم. یک بار هم وقتی «دوش دیدم که ملائک در میخانه زدند» را برایشان اجرا کردم، گفتند تحریر و صدایت خوب است؛ اما سعی کن ایرانی بخوانی، این که میخوانی عربی است.»
این همان ایام است که ناصر تحت تاثیر موسیقی سبک کوچهبازاری یا مردمی که کانونش در خیابان لالهزار تهران بود ترانههای خواند و روی صفحه ضبط شد که به پیروی از خالق این سبک یعنی قاسم جبلی، تم آهنگین این ترانهها برداشت آزادی بود از موسیقی عرب.
برخی از این ترانههای مردمی با صدای ناصر مسعودی عبارت است از «دختر صحرایی»، «بیمن مرو»، «یارب یارب» و «مستی عاشق» که همه از نمونههای بسیار شنیدنی سبک کوچهبازاری است.
افتتاح رادیو رشت، نقطه عطفی در زندگی هنری
ناصر مسعودی ترانه معروف خود را به نام «بنفشه گل» در دوره آزمایشی رادیو رشت قبل از افتتاح رسمی خواند. «ملودی این کار را خودم ساختم و ترانهاش را جوانِ خوشذوقی با نام «بهمن فرخی» نوشت. چند کار دیگر نیز با هم انجام دادیم که بعدتر در «گلها» با ارکستر بزرگ اجرایشان کردیم.»
آهنگهای محلی رادیو رشت را در آن زمان هنرمندانی مانند غلامرضا امانی میساختند که عبارت بود از: «گول گول پیرهن»، «پاییز گول»،«گول ریحان» و نیز آثار حسین آمنین، نوازنده سنتور و آهنگساز مثل: «چی ناز کنی»، «روخانه لب»، «پاورچین» و یا رضا نیکوروان با ترانه «گول مار» و «آمده فصل بهار» همه موجب شناسایی بیشتر ناصر مسعودی شدند.
اما او برای علی اکبرپور که در طول چندین سال همکاری نزدیکی داشت احترام ویژهای قائل بود و بیش از ۴۰ آهنگ محلی را باید ثمره این همکاری دانست.
ناصر مسعودی در این باره میگفت: «علی اکبرپور، هنرمندی است شایسته و انسانی است والا و در مورد آهنگهایش معتقدم که همه آنها الهام گرفته از شالیزارها و روستاهای سرسبز گیلان است.»
با این همه خیلی در رادیو رشت نمیتوانست بماند، چرا که زمان آن فرا رسیده بود تا به خدمت اجباری سربازی برود و این بود که به تهران اعزام شد.
چه شد که پایش به برنامه گلها باز شد
«من تا آن زمان ایشان را از نزدیک ندیده بودم؛ اما صدای سازشان را شنیده و بسیار دوست داشتم. در مهمانی آقای عبادی به من گفتند، بخوان و بعد گفت چه میخوانی؟ من با اینکه آن زمان جوان بودم، با اعتماد به نفس گفتم: «هر چه شما بنوازید» ایشان نواختند و من آواز «گرچه مستیم و خرابیم چو شبهای دیگر باز کن ساقی مجلس سر مینای دیگر» را خواندم.»
استاد عبادی خیلی خوشش میآید و به ملوک ضرابی، خواننده برجسته زنگ میزند. «به من گفت پشتِ تلفن برایشان بخوانم؛ من قطعهای در شور خواندم و خانم ضرابی بسیار از آن استقبال کرد. بعد که تمام شد، به آقای عبادی گفت، این جوان را ببر رادیو و استاد هم گفتند، خودم هم چنین نظری داشتم.
پس از آن است که استاد عبادی او را در فرصتهای مرخصی سربازی به خانهاش دعوت میکند تا ناصر را با آواز موسیقی دستگاهی ایران آشنا کند. پس از مدتی نیز او را پیش داوود پیرنیا، مدیر برنامه گلهای رادیو ایران میبرد.
«در سال ۱۳۴۳، استاد روحالله خالقی نیز از من حمایت بسیار کرد و بانی اولین سفر من به شوروی برای اجرای کنسرت بود. ایشان من را به همراه نوازندگانی بزرگ به شوروی فرستاد و قرار شد من قطعات محلی بخوانم و خانم الهه ترانههای فارسی را اجرا کند.»
در این سفر استادان مهدی خالدی، فرهنگ شریف و جهانگیر ملک نیز حضور داشتند که در چارچوب مبادلات فرهنگی و هنری سفری به شوروی سابق انجام شد. همچنین در سال ۱۳۵۲ برای شناساندن و معرفی موسیقی اصیل ایران به آمریکا سفر کرد و در دو سفر به پاکستان و آلمان ضمن اجرای موسیقی سنتی، برنامههایی در موسیقی محلی اجرا کرد.
مرتضی حنانه، آهنگساز شهیر ایران، یک آهنگ محلی گیلکی را در ارکستر فارابی اجرا کرد به نام «اله تیتی» با صدای ناصر مسعودی که او این لالایی را با شعری از سروش گیلانی برای دخترش خوانده بود.
همچنین سهم ناصر مسعودی در اعتلای موسیقی ایران در دوران حضورش در برنامه گلها بیش از ۲۰۰ آهنگ دستگاهی، ۱۵ برنامه «برگ سبز»، ۱۰ برنامه «شاخه گل» و بیش از ۲۵۰ ترانه محلی گیلکی است که در ارکستر گلها و توسط استادان دوران طلایی موسیقی ایران به اجرا درآمد.
ناصر مسعودی همواره در گفتگوهایش تاکید کرد که فقط به عنوان سرباز به تهران نرفت که با خود یک سینه از نغمهها و اشعار موزون گیلکی را به رادیو و برنامه گلها به ارمغان برد.
کنسرتهای خارج از ایران
آخرین آلبوم او با نام «حالا چرا» با تنظیم مجید درخشانی است که هفت سال پیش منتشر شد. این آلبوم در سبک موسیقی دستگاهی ایرانی ساخته شد و شامل اشعاری از شاعران کهن و معاصر است.
ناصر مسعودی در این باره نوشت: «اینها قطعاتی بوده که همیشه دلم میخواست اجرا کنم. قطعاتی که از سر اندوه یا شعف و شوری که شعری در من برانگیخته ذرهذره در ذهنم شکل گرفته و به زبان موسیقی ترجمان شده است.»
موسیقی نواحی استان گیلان به دو بخش گیلکی یا گیلی و تالشی تقسیم میشود که بهرغم تفاوت قومی، زبانی و فرهنگی، در برخی از مناطق مرکزی آن خطه به هم پیوند میخورد و بدون تردید در کنار بزرگانی چون احمد عاشورپور و شاهرخ جفرودی، لاجرم باید ناصر مسعودی را موسیقیدانی دانست که ما را با این بخش از موسیقی نواحی ایران بیشتر آشنا کرد.
ناصر مسعودی در سال ۱۳۴۲ با دختری از گیلان ازدواج کرد که ثمره این ازدواج ، دو دختر و یک پسر است.
دیدگاه خوانندگان
۴۳
Chokam - ری، ایران
این ازشجریان بهتر بود چون بازی سیاست نخورد، شجریان توی سیاست بازی خورد. آن هم بد موقعی، اصل وسط۵۷، رفت قاطی ابتهاج و بقیه و از تلویزیون ملی بخاطر سینما رکس اعتصاب کرد، اخه شجریان تو که اندازه گاو نمی فهمی چه به سیاست. هنرمند کسی هست که از اون بالا به اشراف دشته باشه نقش رهبری رو داشته باشه، نه اینکه خودش بازی بخوره. الان معلوم شد که سینما رکس کار کیه حداقل پسرش همایون یه عذر خواهی کنه، عین شاملو که وقتی فهمید قهرمانش خسرو روزبه قاتل محمد مسعوده، سریع عذرخواهی کرد و نام خسرو روزبه از کتابش خطابه تدفین حذف کرد، شما هم که .. اضافی خوردی یه عذر خواهی که پسرت همایون می تونه کنه
جمعه ۰۷ آذر ۱۴۰۴ - ۰۱:۲۲
۴۳
Chokam - ری، ایران
این ازشجریان بهتر بود چون بازی سیاست نخورد، شجریان توی سیاست بازی خورد. آن هم بد موقعی، اصل وسط۵۷، رفت قاطی ابتهاج و بقیه و از تلویزیون ملی بخاطر سینما رکس اعتصاب کرد، اخه شجریان تو که اندازه گاو نمی فهمی چه به سیاست. هنرمند کسی هست که از اون بالا به اشراف دشته باشه نقش رهبری رو داشته باشه، نه اینکه خودش بازی بخوره. الان معلوم شد که سینما رکس کار کیه حداقل پسرش همایون یه عذر خواهی کنه، عین شاملو که وقتی فهمید قهرمانش خسرو روزبه قاتل محمد مسعوده، سریع عذرخواهی کرد و نام خسرو روزبه از کتابش خطابه تدفین حذف کرد، شما هم که .. اضافی خوردی یه عذر خواهی که پسرت همایون می تونه کنه
جمعه ۰۷ آذر ۱۴۰۴ - ۰۱:۲۲
۴۳
Chokam - ری، ایران
این ازشجریان بهتر بود چون بازی سیاست نخورد، شجریان توی سیاست بازی خورد. آن هم بد موقعی، اصل وسط۵۷، رفت قاطی ابتهاج و بقیه و از تلویزیون ملی بخاطر سینما رکس اعتصاب کرد، اخه شجریان تو که اندازه گاو نمی فهمی چه به سیاست. هنرمند کسی هست که از اون بالا به اشراف دشته باشه نقش رهبری رو داشته باشه، نه اینکه خودش بازی بخوره. الان معلوم شد که سینما رکس کار کیه حداقل پسرش همایون یه عذر خواهی کنه، عین شاملو که وقتی فهمید قهرمانش خسرو روزبه قاتل محمد مسعوده، سریع عذرخواهی کرد و نام خسرو روزبه از کتابش خطابه تدفین حذف کرد، شما هم که .. اضافی خوردی یه عذر خواهی که پسرت همایون می تونه کنه
جمعه ۰۷ آذر ۱۴۰۴ - ۰۱:۲۲
۴۳
Chokam - ری، ایران
این ازشجریان بهتر بود چون بازی سیاست نخورد، شجریان توی سیاست بازی خورد. آن هم بد موقعی، اصل وسط۵۷، رفت قاطی ابتهاج و بقیه و از تلویزیون ملی بخاطر سینما رکس اعتصاب کرد، اخه شجریان تو که اندازه گاو نمی فهمی چه به سیاست. هنرمند کسی هست که از اون بالا به اشراف دشته باشه نقش رهبری رو داشته باشه، نه اینکه خودش بازی بخوره. الان معلوم شد که سینما رکس کار کیه حداقل پسرش همایون یه عذر خواهی کنه، عین شاملو که وقتی فهمید قهرمانش خسرو روزبه قاتل محمد مسعوده، سریع عذرخواهی کرد و نام خسرو روزبه از کتابش خطابه تدفین حذف کرد، شما هم که .. اضافی خوردی یه عذر خواهی که پسرت همایون می تونه کنه
جمعه ۰۷ آذر ۱۴۰۴ - ۰۱:۲۲
۴۳
Chokam - ری، ایران
این ازشجریان بهتر بود چون بازی سیاست نخورد، شجریان توی سیاست بازی خورد. آن هم بد موقعی، اصل وسط۵۷، رفت قاطی ابتهاج و بقیه و از تلویزیون ملی بخاطر سینما رکس اعتصاب کرد، اخه شجریان تو که اندازه گاو نمی فهمی چه به سیاست. هنرمند کسی هست که از اون بالا به اشراف دشته باشه نقش رهبری رو داشته باشه، نه اینکه خودش بازی بخوره. الان معلوم شد که سینما رکس کار کیه حداقل پسرش همایون یه عذر خواهی کنه، عین شاملو که وقتی فهمید قهرمانش خسرو روزبه قاتل محمد مسعوده، سریع عذرخواهی کرد و نام خسرو روزبه از کتابش خطابه تدفین حذف کرد، شما هم که .. اضافی خوردی یه عذر خواهی که پسرت همایون می تونه کنه
جمعه ۰۷ آذر ۱۴۰۴ - ۰۱:۲۲
