مرد افغان میگوید از اقدام به خودکشی «سخت پشیمان» است
رأی دهید
بی بی سی: هشدار: در این مطلب به موضوع خودکشی اشاره شده است.
بخشی از اتاق خانهاش را با پردهای پوشانده است تا او و خانواده دیگر چشمشان به آنجا نیفتد، میگوید آنها از آن قسمت اتاق «نفرت دارند». جایی که او تلاش کرده بود جان خود را بگیرد.
ساعت حدود ده صبح بود، در حالیکه بیشتر مردم روستا سرگرم کارهای روزانه بودند. ناگهان صدای کودکی را شنیدند که با گریه فریاد میزد: «کمک کنید، پدرم را نجات بدهید، او خودش را...»
مردم محلی و پلیس وارد خانه شدند، مرد ۴۵ ساله بیهوش را به حیاط خانه منتقل کردند. ظاهرا او قصد داشته به این صورت، به زندگیاش پایان دهد.
ماهها پس از این رویداد، فرهاد (نام تغییر داده شده)، ساکن قندهار آنچه را که آن روز رخ داده بود برای بیبیسی تعریف کرد.
او گفت یک مرکز پلیس در چند قدمی خانهاش است، پسرش ابتدا برای کمک به آنجا رفته و آنها را مطلع کرده بود. نیروهای پلیس با دیدن فرهاد به خانوادهاش گفته بودند: «این مرد دیگر زنده نیست.»
اما در واقع فرهاد بیهوش بوده است.
بعدها اعضای خانواده به فرهاد گفتند که ماموران پلیس حدود ۲۰ دقیقه او را در وسط حیاط گذاشته بودند. پس از اصرار همسایهها، او را با خودرو پلیس به یک مرکز درمانی انتقال دادند.
فرهاد به یاد میآورد: «چشمهایم با نور آفتاب باز شد در حالی که در صندلی عقب ماشین افتاده بودم، فکر کردم خواب میبینم.»
فرهاد میگوید دست به کاری زده بود که در اسلام، حرام و از «گناهان کبیره» و در میان مردم «شرمآور» شمرده میشود، او میگوید: «در عجبم که چرا میخواستم به زندگیام پایان بدهم.»
«در آن لحظه هیچ چیزی نمیفهمیدم. حالا که ویدیوی خود را میبینم، سخت پشیمانم واحساس ناراحتی میکنم.»
فرهاد پیش از اینکه دست به این عمل بزند، ویدیویی از خودش ضبط کرده بود که نسخهای از آن به بیبیسی رسیده است. در ویدیو پیداست که او در شرایط روحی عادی نیست، چهره خسته و درمانده و صورتش پف کرده است، میگوید: «از من گله نکنید، از زندگی بیزارم ...»
فرهاد در این ویدیو از دوستان نزدیکش معذرتخواهی میکند و سفارش میکند که از کودکانش مراقبت کنند تا به آنها آزاری نرسد.
خوشبختانه فرهاد نجات پیدا کرد و اکنون به زندگی عادی خود بازگشته است.
او درباره افسردگیاش در آن روزها میگوید: «شنیدن حرفهای مردم برایم سخت بود. دلم میخواست در یک بیابان یا کوه ویا در غاری تنها باشم، نماز بخوانم و دیگر نه صدای حیوانات را بشنوم و نه انسانها را.»
مشاوران بهداشت روانی میگویند اضطراب، ترس، بیاعتمادی، ناامیدی، تغییر سریع وزن، بیاشتهایی، کمخوابی و نگرانیهای شدید از نشانههای افسردگی شدید هستند که باید بهموقع درمان شوند و در صورتی که مورد توجه قرار نگیرند و حل نشوند، ممکن است فرد درصدد آسیب زدن به خودش برآید.
«به ۱۷ اداره دولتی درخواست کار داده بودم» چهارراهی در شهر قندهاردر افغانستان آمار دقیق افرادی که دست به خودکشی میزنند وجود ندارد.
پیشتر در سال ۱۴۰۱، یکی از مسئولان بیمارستان میرویس در قندهار به بیبیسی گفت که طی هشت ماه، بیش از «۴هزار نفر» به دلیل مشکلات روحی به آنجا مراجعه کردهند، در حالیکه در سال قبل از آن، این رقم ۲۸۰۰ نفر بوده است.
در کابل مسئول یک مرکز خصوصی سلامت روان که خواست نامش در گزارش ذکر نشود، به بیبیسی گفت که بیشتر کسانی که به آنها مراجعه میکنند، افرادی هستند که شغل و منبع درآمد خود را از دست دادهاند.
فرهاد نیز میگوید آغاز مشکل روانیاش زمانی آغاز شد که در رکود اقتصادی پس از سقوط نظام جمهوری در تابستان ۱۴۰۰، شغلش در یک کارخانه تولیدی مواد غذایی را از دست داده بود.
او به خاطر کمردرد و معلولیت یک پا توانایی انجام کارهای سنگین فیزیکی را ندارد. او که به همین دلیل به دنبال یک شغل دولتی اداری بود میگوید:
«برای یافتن کار ۱۷ درخواست به ادارات مختلف دولتی داده بودم، اما هیچکدام جوابی ندادند.»
او میگوید سه سال گذشته درآمد او و دو پسر نوجوانش، در هفته ۴۰۰ افغانی (حدود ۵ دلار) بوده است که تنها پول خرید نان است و برای سایر نیازمندیهای زندگی خانوادهاش چیزی نمیماند.
وزارت صحت عامه (بهداشت) طالبان نشست کمیته فنی «تدوین استراتژی ملی سلامت روان برای سال های ۲۰۲۶ الی ۲۰۳۰» با نمایندگان سازمانهای بینالمللی را در افغانستان برگزار کرد. اوت ۲۰۲۵فرهاد میگوید همچنین بیماری مادر وهمسرش و خواستههای کودکانش چنان او را تحت فشار گذاشته بود که دنیا در نظرش تاریک میرسید و خود را تنها احساس میکرد:
«آنقدر دلتنگ بودم که حس میکردم نفس به گلویم رسیده است. خواب نداشتم، تمام شب بیدار بودم.»
فرهاد میگوید فریادهای درد مادرش هنوز در گوشهایش است و او را ناراحت میکند: «او بیمار بود و از درد رنج میبرد، اما من توانایی مالی درمانش را نداشتم.»
او میگوید کسی نبود که حرفش را بشنود، راهحلی نشان دهد یا کمکی کند: «روز بد، دوست ندارد، حتی نزدیکترین خویشاوندان هم روی خود را برگرداندند.»
پس از آن رویداد، مقامهای محلی حکومت طالبان فرهاد را خواستند و از او پرسیدند که چرا دست به چنین کاری زده است؟ او میگوید به آنها گفت که برای به دست آوردن یک وظیفه (شغل) عادی در سه سال گذشته به ۱۷ اداره محلی درخواست داده است از جمله به دفتر والی، اما هیچکدام به او جوابی ندادهاند.
«زندگی با ارزشتر از هر چیزی است»
در افغانستان مراکزی وجود ندارد تا به افرادی مانند فرهاد که با مشکلات مالی در نتیجه بیکاری، افسردگی شدید ومشکلات روانی مواجه هستند، مشاوره روانی و حمایتهای مناسب ارائه دهند.
چند منبع از چند ولایت به بیبیسی گفتند که حکومت طالبان کار مشاوران بخش سلامت روانی در مراکز بهداشتی را متوقف کرده است. ظاهرآنها متهم شدهاند که مشاورههایی «خلاف شریعت» به بیماران دادهاند.
وزارت صحت عامه حکومت طالبان درباره توقف وظایف مشاوران سلامت روانی به پرسشهای بیبیسی توضیحی ارائه نکرد. اما، سخنگوی این وزارت در یک پیام کوتاه واتساپ گفت: «برای درمان بیماران روانی در کابل یک بیمارستان تخصصی و در سطح کشور در ۵۰۰ مرکز صحی مشاوران حضور دارند.»
فرهاد میگوید تلاش میکند آنچه برایش اتفاق افتاده است را فراموش کند، اما امیدوار است نهادهایی ایجاد شوند تا برای کار، کمک و مشاوره در شرایط سخت از افرادی مانند او، حمایت کنند:
«با خودکشی بار سنگین مشکلات بر دوش خانواده گذاشته میشود و آنها را با دردهای بیشتری روبهرو میکند.»
او چندین بار تکرار کرد که «زندگی باارزشتر از هر چیزی است، هیچگاه نباید خودکشی را راهحل مشکلات دانست.»
حالا فرهاد با کمک مالی افراد خیر، یک دکان راه انداخته و زندگیاش به وضعیت عادی بازگشته است.
بخشی از اتاق خانهاش را با پردهای پوشانده است تا او و خانواده دیگر چشمشان به آنجا نیفتد، میگوید آنها از آن قسمت اتاق «نفرت دارند». جایی که او تلاش کرده بود جان خود را بگیرد.
ساعت حدود ده صبح بود، در حالیکه بیشتر مردم روستا سرگرم کارهای روزانه بودند. ناگهان صدای کودکی را شنیدند که با گریه فریاد میزد: «کمک کنید، پدرم را نجات بدهید، او خودش را...»
مردم محلی و پلیس وارد خانه شدند، مرد ۴۵ ساله بیهوش را به حیاط خانه منتقل کردند. ظاهرا او قصد داشته به این صورت، به زندگیاش پایان دهد.
ماهها پس از این رویداد، فرهاد (نام تغییر داده شده)، ساکن قندهار آنچه را که آن روز رخ داده بود برای بیبیسی تعریف کرد.
او گفت یک مرکز پلیس در چند قدمی خانهاش است، پسرش ابتدا برای کمک به آنجا رفته و آنها را مطلع کرده بود. نیروهای پلیس با دیدن فرهاد به خانوادهاش گفته بودند: «این مرد دیگر زنده نیست.»
اما در واقع فرهاد بیهوش بوده است.
بعدها اعضای خانواده به فرهاد گفتند که ماموران پلیس حدود ۲۰ دقیقه او را در وسط حیاط گذاشته بودند. پس از اصرار همسایهها، او را با خودرو پلیس به یک مرکز درمانی انتقال دادند.
فرهاد به یاد میآورد: «چشمهایم با نور آفتاب باز شد در حالی که در صندلی عقب ماشین افتاده بودم، فکر کردم خواب میبینم.»
فرهاد میگوید دست به کاری زده بود که در اسلام، حرام و از «گناهان کبیره» و در میان مردم «شرمآور» شمرده میشود، او میگوید: «در عجبم که چرا میخواستم به زندگیام پایان بدهم.»
«در آن لحظه هیچ چیزی نمیفهمیدم. حالا که ویدیوی خود را میبینم، سخت پشیمانم واحساس ناراحتی میکنم.»
فرهاد پیش از اینکه دست به این عمل بزند، ویدیویی از خودش ضبط کرده بود که نسخهای از آن به بیبیسی رسیده است. در ویدیو پیداست که او در شرایط روحی عادی نیست، چهره خسته و درمانده و صورتش پف کرده است، میگوید: «از من گله نکنید، از زندگی بیزارم ...»
فرهاد در این ویدیو از دوستان نزدیکش معذرتخواهی میکند و سفارش میکند که از کودکانش مراقبت کنند تا به آنها آزاری نرسد.
خوشبختانه فرهاد نجات پیدا کرد و اکنون به زندگی عادی خود بازگشته است.
او درباره افسردگیاش در آن روزها میگوید: «شنیدن حرفهای مردم برایم سخت بود. دلم میخواست در یک بیابان یا کوه ویا در غاری تنها باشم، نماز بخوانم و دیگر نه صدای حیوانات را بشنوم و نه انسانها را.»
مشاوران بهداشت روانی میگویند اضطراب، ترس، بیاعتمادی، ناامیدی، تغییر سریع وزن، بیاشتهایی، کمخوابی و نگرانیهای شدید از نشانههای افسردگی شدید هستند که باید بهموقع درمان شوند و در صورتی که مورد توجه قرار نگیرند و حل نشوند، ممکن است فرد درصدد آسیب زدن به خودش برآید.
«به ۱۷ اداره دولتی درخواست کار داده بودم»
پیشتر در سال ۱۴۰۱، یکی از مسئولان بیمارستان میرویس در قندهار به بیبیسی گفت که طی هشت ماه، بیش از «۴هزار نفر» به دلیل مشکلات روحی به آنجا مراجعه کردهند، در حالیکه در سال قبل از آن، این رقم ۲۸۰۰ نفر بوده است.
در کابل مسئول یک مرکز خصوصی سلامت روان که خواست نامش در گزارش ذکر نشود، به بیبیسی گفت که بیشتر کسانی که به آنها مراجعه میکنند، افرادی هستند که شغل و منبع درآمد خود را از دست دادهاند.
فرهاد نیز میگوید آغاز مشکل روانیاش زمانی آغاز شد که در رکود اقتصادی پس از سقوط نظام جمهوری در تابستان ۱۴۰۰، شغلش در یک کارخانه تولیدی مواد غذایی را از دست داده بود.
او به خاطر کمردرد و معلولیت یک پا توانایی انجام کارهای سنگین فیزیکی را ندارد. او که به همین دلیل به دنبال یک شغل دولتی اداری بود میگوید:
«برای یافتن کار ۱۷ درخواست به ادارات مختلف دولتی داده بودم، اما هیچکدام جوابی ندادند.»
او میگوید سه سال گذشته درآمد او و دو پسر نوجوانش، در هفته ۴۰۰ افغانی (حدود ۵ دلار) بوده است که تنها پول خرید نان است و برای سایر نیازمندیهای زندگی خانوادهاش چیزی نمیماند.
«آنقدر دلتنگ بودم که حس میکردم نفس به گلویم رسیده است. خواب نداشتم، تمام شب بیدار بودم.»
فرهاد میگوید فریادهای درد مادرش هنوز در گوشهایش است و او را ناراحت میکند: «او بیمار بود و از درد رنج میبرد، اما من توانایی مالی درمانش را نداشتم.»
او میگوید کسی نبود که حرفش را بشنود، راهحلی نشان دهد یا کمکی کند: «روز بد، دوست ندارد، حتی نزدیکترین خویشاوندان هم روی خود را برگرداندند.»
پس از آن رویداد، مقامهای محلی حکومت طالبان فرهاد را خواستند و از او پرسیدند که چرا دست به چنین کاری زده است؟ او میگوید به آنها گفت که برای به دست آوردن یک وظیفه (شغل) عادی در سه سال گذشته به ۱۷ اداره محلی درخواست داده است از جمله به دفتر والی، اما هیچکدام به او جوابی ندادهاند.
«زندگی با ارزشتر از هر چیزی است»
در افغانستان مراکزی وجود ندارد تا به افرادی مانند فرهاد که با مشکلات مالی در نتیجه بیکاری، افسردگی شدید ومشکلات روانی مواجه هستند، مشاوره روانی و حمایتهای مناسب ارائه دهند.
چند منبع از چند ولایت به بیبیسی گفتند که حکومت طالبان کار مشاوران بخش سلامت روانی در مراکز بهداشتی را متوقف کرده است. ظاهرآنها متهم شدهاند که مشاورههایی «خلاف شریعت» به بیماران دادهاند.
وزارت صحت عامه حکومت طالبان درباره توقف وظایف مشاوران سلامت روانی به پرسشهای بیبیسی توضیحی ارائه نکرد. اما، سخنگوی این وزارت در یک پیام کوتاه واتساپ گفت: «برای درمان بیماران روانی در کابل یک بیمارستان تخصصی و در سطح کشور در ۵۰۰ مرکز صحی مشاوران حضور دارند.»
فرهاد میگوید تلاش میکند آنچه برایش اتفاق افتاده است را فراموش کند، اما امیدوار است نهادهایی ایجاد شوند تا برای کار، کمک و مشاوره در شرایط سخت از افرادی مانند او، حمایت کنند:
«با خودکشی بار سنگین مشکلات بر دوش خانواده گذاشته میشود و آنها را با دردهای بیشتری روبهرو میکند.»
او چندین بار تکرار کرد که «زندگی باارزشتر از هر چیزی است، هیچگاه نباید خودکشی را راهحل مشکلات دانست.»
حالا فرهاد با کمک مالی افراد خیر، یک دکان راه انداخته و زندگیاش به وضعیت عادی بازگشته است.
