۵۰ سالگی تاسیس حزب رستاخیز ایران
رأی دهید
۵۰ سال پیش در چنین روزهایی، مردم ایران ناگهان با یکی از تصمیمات جدید محمدرضا شاه روبهرو شدند: انحلال همه احزاب سیاسی، تشکیل یک حزب واحد به نام «رستاخیز ملت ایران» و اعلام نظام سیاسی تکحزبی. از آن زمان دورانی جدید در حکومت شاه آغاز شد که البته چهار سال بیشتر دوام نیاورد، چرا که تنها چهار سال بعد از این تصمیم جنجالی شاه، نظام شاهنشاهی ایران در پی انقلاب مخالفان به کلی فروپاشید.
چه در میان مخالفان و چه حتی در میان طرفداران و رجال سیاسی دوران پهلوی، کم نیستند کسانی که تاسیس حزب رستاخیز و تکحزبی شدن کشور را نقطه عطفی در تحولاتی دانستهاند که در نهایت به سقوط شاه انجامید. گویی آغاز پایان شاه، همین تصمیم جنجالی و دور از انتظارش بود.
شاه در زمانی این تصمیم را گرفت که از جنبههای مختلف در موقعیتی تثبیت شده و قدرتمند قرار داشت. از کودتای ۲۸ مرداد بیش از ۲۰ سال گذشته بود و او در طول دو دهه موفق شده بود که گام به گام، بر قدرت و اختیاراتش بیافزاید. در این نظام سیاسی که قدرت به کلی در دست شاه بود، دو حزب رقیب به نامهای «ایران نوین» و «مردم» وجود داشت که در کنار احزاب کوچکتر دیگر، مجلس شورای ملی را کنترل میکردند. این دو حزب که به اصطلاح اکثریت و اقلیت مجلس بودند، هر دو توسط رجال وابسته به شاه تاسیس شده بودند و عمیقا به او وفادار بودند.
ضمن اینکه در همان ماهها شاه به شدت درگیر دو تحول مهم بینالمللی نیز بود: اول مساله قیمت نفت و دوم تنش سیاسی-نظامی فزاینده تهران و بغداد که ممکن بود ایران را وارد جنگی تمامعیار کند. شاه در ماههای منتهی به کنفرانس خبری تاریخی اسفندماه، فعالانه در حال مذاکره برای حل و فصل هر دو موضوع بود.
تنها دو روز بعد از اعلان تکحزبی شدن ایران، یک نشست تاریخی دیگر در الجزایر برگزار شد که در آن برای نخستین بار سران کشورهای عضو اوپک – از جمله شخص شاه – دور هم جمع شدند. دو سال بود که از جنگ یوم کیپور و بحران جهانی نفت میگذشت و شاه در تلاش بود تا ضمن قدرتمندتر کردن سازمان اوپک، ساختار جهانی این بازار را تغییر بدهد. در نتیجه همین تلاشها بود که در آن نشست، بیانیه تاریخی الجزایر از سوی اوپک منتشر شد و کنترل کشورهای تولیدکننده نفت بر بازار این محصول استراتژیک به شکل قابل ملاحظهای افزایش یافت.
شاه در همان روزها در الجزایر ماند و دو روز بعد از نشست اوپک (چهار روز بعد از تاسیس حزب رستاخیز)، عهدنامه الجزایر را با صدام حسین از عراق امضا کرد. در پی امضای این عهدنامه بود که بالاخره، پیمان ۱۹۳۷ که در آن کنترل بخش عمده شطالعرب به عراق واگذار شده بود، به کلی ملغی شد و ایران موفق شد امتیاز سرزمینی جدیدی در این رودخانه مهم به دست بیاورد. در مقابل شاه نیز قبول کرد که به حمایت از کردهای عراق پایان دهد.
هر دوی این تحولات به بحرانهایی چند ساله پایان میدادند. شاه در پی مذاکرات فشرده و مانورهای دیپلماتیک پشت پرده موفق شده بود هر دو بحران را طوری حل کند که نهتنها منافع ایران حفظ شود، بلکه موقعیت شخصی او در سطح منطقه و جهان نیز ارتقا یابد. غرب دوسال بسیار دشوار را در پی تحریمهای نفتی کشورهای عربی تجربه کرده بود و این فرصت شکل گرفته بود که ابتکار عملهای شاه ایران برای پایان دادن به این بحران و همزمان جلوگیری از وقوع یک جنگ جدی (که آن هم میتوانست بر قیمت نفت اثر بگذارد)، تاثیر مثبتی بر چهره جهانیاش بگذارد.
اما درست در آستانه همین تحولات بود که شاه نشست ۱۱ اسفند را در تهران برگزار کرد؛ نشستی که او در آن در یک سخنرانی طولانی درباره تاریخ ایران، انقلاب مشروطه، اشغال ایران در دو جنگ جهانی، «تشنگی ملت ایران برای خارج شدن از یوغ امپریالیسم و کلنیالیسم (استعمار)»، تشکیلات پیشهوری و تشکیلات خودمختار آذربایجان، مساله نفت ایران و «انقلاب ششم بهمن» (انقلاب سفید) صحبت کرد. شاه بعد از ارائه روایتی خاص از همه این تحولات – که بخشی از آنها از جمله در ارتباط با نفت به شکل کاملا سیاسی تحریف شده بودند – زمانی طولانیتر را به برشمردن دستاوردهای اقتصادی دوران زمامداری خود به ویژه در دهه ۴۰ خورشیدی اختصاص داد.
در جریان برشمردن پیشرفتهای اقتصادی ایران و تحولات مثبتی که برای کشاورزان و کارگران رقم خورده بود، او مدعی شد که برخی از سیاستمداران در ایران در تلاشند تا اعتبار این تحولات را به جیب بزنند و در میان مردم، به محبوبیت دست یابند. او گفت: «خلاصه با چنین وضعی برود به زارع بگوید که من چنین کاری انجام دادم، از من خوشت میآید؟ میگوید بله.»
شاه بیتعارف نشان داد که علاقهای ندارد این وضعیت به محبوبیت یک گروه سیاسی خاص منجر شود. حزب «ایران نوین» که توسط گروهی از جوانان تحصیلکرده با تمایلات لیبرالی در سال ۱۳۴۲ تاسیس شده بود، سالها بود که به عنوان حزب مسلط بر مجلس و دولت فعالیت میکرد، چرا که دبیر کل این حزب یعنی امیرعباس هویدا، از سال ۱۳۴۳ نخستوزیر بود و به شکلی بیسابقه در این سمت باقی مانده بود.
علاوه بر این، هویدا دشمنانی سرسخت نیز داشت که در صدر آنها، اسدالله علم به عنوان وزیر دربار یکی از وفادارترین و نزدیکترین سیاستمداران آن دوران به شخص شاه محسوب میشد. علم موسس حزب مردم بود که با گرایش سیاسی محافظهکارانهتری تاسیس شده بود، اما به واسطه اقبال شاه به هویدا، هرگز نتوانسته بود همسطح با حزب ایران نوین، در ساختار قدرت نقش بازی کند.
راه حل شاه این بود که همه احزاب را منحل کند و برای نخستین بار، خودش یک حزب سیاسی تاسیس کند؛ حزبی که همیشه بر سر قدرت خواهد بود و دستاوردهایش به پای کسی جز شخص شاه نوشته نخواهد نشد. چنانکه خود شاه در این کنفرانس خبری گفت، او معتقد بود که چنین کاری مشکل رقابتهای سیاسی و دشمنیهای همیشگی را نیز حل خواهد کرد.
او گفت: «ما باید صفوف ایرانیان را به خوبی، روشن و تمیز از هم جدا کنیم. کسانی که به قانون اساسی و نظام شاهنشاهی و انقلاب سفید بهمن عقیده دارند و کسانی که ندارند. آنهایی که دارند من امروز این پیشنهاد را میکنم که برای اینکه رودربایستی در بین نباشد، یک کسی از قیافه یک نفر خوشش میآید، یک کسی خوشش نمیآید، برای اینکه هیچکدام از اینها نباشد، ما امروز یک تشکیلات جدید سیاسی را پایهگذاری بکنیم و اسمش را هم بد نیست بگذاریم رستاخیز ایران یا رستاخیز ملی.»
چنانکه اسدالله علم در خاطراتش نوشته، او برای نخستین بار در روز سوم اسفندماه (یک هفته قبل از اعلام عمومی) از شاه شنیده که ذهنش مشغول مساله احزاب اقلیت و اکثریت است. در این روز که سالگرد کودتای سوم اسفند است، ملکه مادر (همسر رضا شاه و مادر محمدرضا شاه) ضیافت شام برپا کرده بود که در آن علاوه بر شاه و علم، امیرعباس هویدا به عنوان نخستوزیر نیز حضور داشت.
علم نوشته که در جریان این شام، شاه گفته است: «من فکر یک ترتیب تازهای از لحاظ دو حزب اکثریت و اقلیت کردهام. اقلیت هر چه بگوید که ما میگوییم به ما بر میخورد، پس آنها چه غلطی بکنند؟ بنابراین فکرهایی در این خصوص کردهام که ملت این وضع خودش را روشن بداند.» به نوشته وزیر دربار، شاه در آن شب درباره جزییات تصمیمش چیزی نگفته است، اما بیان همین نظرات چندان به مذاق هویدا خوش نیامده است.
در نهایت بعد از سخنرانی روز ۱۱ اسفند، اسدالله علم بار دیگر در خاطراتش درباره این تصمیم شاه مسائلی را نوشته، از جمله این تفسیر که سخنان محمدرضا شاه درباره اختلافات میان احزاب، خطاب به هویدا بیان شدهاند و نخستوزیر چندان راضی نیست. اما واقعیت این است که در همان روز ۱۱ اسفند، شاه در ادامه نشست خبریاش اعلام کرد که هویدا را به عنوان دبیرکل حزب تازه تاسیس «پیشنهاد» میکند.
بدین ترتیب بعد از انحلال همه احزاب، تشکیلات سیاسی جدید عملا به رهبری هویدا کارش را آغاز کرد و او نیز بعد از مدتی، نشستی بزرگ با عنوان کنگره حزب رستاخیز برگزار کرد؛ کنگرهای که در خاطرات علم به شدت به آن تاخته شده است. او نوشت که در این کنگره همه چیز ساختگی به نظر میرسید و کاری جدی انجام نشده است. این در حالی است که او – همانند تمامی تصمیمات دیگر شاه – صفحات بسیاری در ستایش این تصمیم شاه نوشته و آن را ابتکار عملی بسیار مهم توصیف کرده است.
تاسیس حزب رستاخیز و انتشار خبر «تک حزبی شدن» مملکت ایران، بازتاب گستردهای در سطح رسانههای غربی پیدا کرد؛ آن هم در شرایطی که شاه همواره متهم بود برخلاف وعدههای قبلی در برابر روند توسعه سیاسی و افزایش آزادیهای دموکراتیک مقاومت میکند و حاضر نیست به اصلاحات اساسی در این زمینه تن بدهد. برای منتقدانی که همواره از فقدان دموکراسی در رژیم شاهنشاهی ایران صحبت میکردند، انحلال احزاب و تک حزبی کردن کشور، عملا نقطه پایان بر تابوت پروژهای بود که از دههها قبلتر و با انقلاب مشروطه در ایران آغاز شده بود.
در نهایت، تصاویر کنگرههای تشریفاتی حزب رستاخیز که عموماً با الگوبرداری از مجالس مشابه در کشورهایی مانند اتحاد جماهیر شوروی یا چین برگزار میشد، نهتنها کمکی به تصویر جهانی شاه ایران نکرد، بلکه به اعتبار و وجهه بینالمللی او نیز آسیب زد. از نگاه منتقدان، انحلال احزاب و تشکیل حزب رستاخیز، فرصت مشارکت سیاسی در ایران شاهنشاهی را به پایینترین حد رساند؛ کشوری که حتی قبل از تاسیس حزب رستاخیز نیز از فقدان آزادی بیان و آزادی فعالیت سیاسی رنج میبرد.
حزب رستاخیز اگرچه در چهار سال بعد، با تکیه بر بودجه حکومتی و ثروتی که به واسطه متحول شدن بازار نفت به دست آمده بود، فعالیتهای تبلیغاتی گستردهای را انجام داد و نشریات بسیاری چاپ کرد، اما در نهایت وقتی از زمستان ۱۳۵۶، نخستین جرقههای اعتراضهای سراسری در ایران زده شد، این حزب نیز مانند باقی نهادهای قدرت نظام شاهنشاهی چون دربار، ارتش و ساواک، هیچ کمکی به شاه ایران نکرد.
این در حالی بود که مهمترین اقدام تبلیغاتی حزب رستاخیز در خرداد ماه سال ۱۳۵۷ برگزار شد که در جریانش نخستین شورای مرکزی حزب کارش را آغاز کرد. نشستهای حزب و سخنرانیهای آن، از رادیو و تلویزیون ملی پخش میشدند تا شمایلی از فعالیت و مشارکت سیاسی شهروندان را به نمایش بگذارند. اما در عمل، سخنرانانی که معمولا با صدایی بسیار بلند جملاتی به شدت اغراق آمیز در ستایش شخص شاه به زبان میآوردند، بیش از آنکه مرهم زخمهای نارضایتیهای شهروندان ایران شوند، خود به دلیلی برای مخالفت بیشتر تبدیل شدند.