فلاکتفروشی در اینستاگرام فارسی
رأی دهید
فضای عمومی اینستاگرام فارسی تا حد زیادی به تصرف کسانی درآمده که میخواهند به هر قیمتی درآمد کسب کنند؛ عدهای در خانههای لوکس و آنچنانی میرقصند و گروهی دیگر در خانههایی که نمایشی از فقر و نداری است.
نقطه اشتراک اصلیشان فقط نمایش دادن و رقصیدن نیست، میل و عطش مردم به دیدن آنها است؛ عطشی که درآمد بلاگرها از آن تأمین میشود؛ آن هم در شبکهای که از زمان اعتراضات پاییز ۱۴۰۱ فیلتر است و دسترسی به آن جز با فیلترشکن میسر نیست.
بررسی صفحات هر دو گروه بلاگرها نشان میدهد آنها به هر شرایطِ ممکنی تن میدهند تا بازدید بگیرند، اصطلاحاً به اکسپلور بروند و در نهایت بتوانند از آن کسب درآمد کنند.
فعالان اینستاگرامی به اینفلوئنسر، بلاگر یا ولاگر و واینر معروفاند. واینر به کسانی میگویند که در حوزه طنز فعالیت میکنند، یک کار تماموقت، و آنقدر سرشان شلوغ است که ادمینهایشان صفحات را اداره و تبلیغات را هماهنگ میکنند.
آنچه میخوانید، گزارشی است از برخی جزئیات پشتصحنه کار این فعالان اینستاگرامی و برخی اعداد و ارقام درآمدی که از این راه کسب میکنند با این توضیح که از هر سه نوع فعال اینستاگرامی در این گزارش، برای راحتی کار، بهعنوان «بلاگر» یاد میشود.
امپراتوری طلاکوب
زن با حجابی کامل، مدام مقابل دوربین است و از تمام لحظات زندگیاش تصویر میگیرد. همه زندگیاش را طلاکوب کرده، شوهرش تاج طلا بر سرش میگذارد، سفره میچیند و... ابتدای و انتهای ویدئویش میگوید «یک روز عادی...» یا «روزمره...».
هر ویدئو بیش از ۱۰۰ هزار لایک دارد، تعداد کامنتها شاید نصف این میزان باشد و به همین تعداد هم به اشتراک گذاشته شده است.
منصور دادخواه، تحلیلگر شبکههای اجتماعی، به رادیوفردا میگوید: «دنبالکردن زندگی روزمره و جزئیات زندگی بلاگرها از روی کنجکاوی است که میتواند جذاب باشد. یک نوع حس نزدیکی به مخاطب میدهد؛ حس میکند با فردی از "طبقه خود" یا طبقه بالاتر مواجه است و بعد از مدتی میخواهد بداند سرنوشت فلان اتفاق چه شد؟»
یکی از تکیهکلامهای مشترک بلاگرها، استفاده از کلمه «دغدغه» در مورد محتوای تولیدیشان است. البته منظورشان محتوایی است که وایرال (پربازدید) شود و به اکسپلور راه پیدا کند.
به میزان افزایش فالوئرها، قیمت تبلیغات هم افزایش پیدا میکند. رقمهایی که ممکن است از ۵۰۰ هزار تومان شروع شود و تا ۲۰۰ یا ۳۰۰ میلیون تومان بالا برود. آنها تعرفه مشخصی ندارند و مدام هم قیمتها را تغییر میدهند.
سر و تهِ خانه دوبلکس معلوم نیست. خانم همیشه مرتب است و در حال آرایش و آمادهشدن برای رفتن به خرید، ورزش و سفر است. میزان استقبالی که از او میشود نیز مشابه اولی است. هر دو هم تشویق میشوند و هم تحقیر، اما هیچکدام مهم نیست؛ عدد و آمار مهم است که به دست میآید.
رقص بر روی فلاکت
در مقابل کسانی که به قول خودشان «بیگ پروداکشن» و یک گروه گسترده برای تولید دارند، کسانی هستند که به قول بلاگرها «کست ساده» دارند. آنها حتی ظاهری مرتب هم ندارند و زندگیای را نمایش میدهند که نهتنها شکیل نیست بلکه ظاهراً در فقر مطلق است. آنها میرقصند، همدیگر را مسخره میکنند و...
تصور نکنید تمام کسانی که آنها را میبینند، در حال تأیید و تشویق آنها هستند. این بلاگرها بهطور مداوم در حال دریافت کامنتهای تحقیر و تخریب هستند. خودشان این را سختیِ کارشان میدانند. این سختی جدا از آن است که باید نبض اینستاگرام را پیدا کنند که کدام کارشان بیشتر لایک و کامنت میگیرد و برنامه بعدی چه باشد.
آنها در این حجم از فلاکت، فرصت پاسخگویی به کامنتها و پستها را ندارند و ادمین، صفحه را مدیریت میکند. ادمین مدعی است هفت سال سابقه در این کار دارد. چند خط چت کردن با او، پر است از غلطهای دیکتهای. غلطهایی که تکرار میشود و شما میتوانید مطمئن باشید اشتباه تایپی نیست.
هزینه تبلیغ در این صفحه برای یک استوری پنج میلیون تومان است و اگر دو استوری سفارش بدهید، هفت میلیون تومان هزینه دارد.
خانم الهه، مدیر یک شرکت تبلیغاتی که از یک طرف با برندها و در سوی دیگر با بلاگرها کار میکند، در مورد این گروه بلاگرها به رادیوفردا میگوید: «فضای دوقطبی در مورد این افراد وجود دارد؛ بخشی در تلاش است تا از شهرت بیشتر آنها جلوگیری کند و مانع از تبلیغدادن به آنها شود.»
بهگفته او، کسانی که برای شغل و تولیدات خود ارزش قائل هستند، به این افراد تبلیغ نمیدهند.
زن جوان از فقر و فلاکتش با خوشحالی میگوید؛ اینکه برای آنکه در خانه مردم کار کند و توالتها را بشوید، یک روز مدرسه نمیرود یا سفارش جمعآوری نخالههای ساختمانی را گرفته است. او از تمام مراحل کارش ویدئو میگیرد و در نهایت صدایی روی تصاویر میگذارد.
هیچکدام از این پستها نه آموزشی است و نه محتوای بصری جذاب و انگیزشی دارد، اما غیر از آنکه نزدیک به ۳۰۰ هزار نفر آنها را لایک کردهاند، ۱۷ هزار بار به اشتراک گذاشته شدهاند.
آقای دادخواه در تحلیل این گروه و تمایل مردم به تماشای آنها میگوید: «جاذبه این محتوا از آن رو است که به مردم امکان میدهد زندگیهایی را ببینند که در سختی و چالش غوطهور هستند. یا ممکن است مردم با دیدن محتوای مربوط به بدبختی یا حتی سطحی، احساس برتری نسبی کنند که وضعیت بهتری نسبت به دیگران دارند.»
او نام این شیوه را «اقتصاد همدلی» میگذارد که بلاگرها با نمایش زندگی روزمره و حتی مشکلات و بدبختیهایشان سعی میکنند همدلی جلب کنند. این توجه و همدلی در فضایی مانند اینستاگرام در نهایت به سود مالی منجر میشود.
در کامنتهای این دختر نیز بهکرات از او دفاع شده و به کسانی که او را «گدا» خطاب میکنند، تاختهاند. مدافعان معتقدند با توجه به شرایط اقتصادی حاکم، چارهای جز کار کردن وجود ندارد. این زن جوان بلاگری از مسیر خدمتکاری را پیش گرفته است.
آقای دادخواه البته تأکید هم میکند که «اینستاگرام قرار بوده سبک زندگی را به نمایش بگذارد، اما کاربران آن بخشی را نمایش میدهند که به صلاح خودشان است. در اصل یک سناریو برای کارشان دارند که از چه زاویهای خانهشان را نمایش دهند، یا کدام روزشان را منتشر کنند. در مورد نمایش فقر و فلاکت هم به همین ترتیب است. در سناریو آنها، فقر طراحی شده و باید در آن فضا بازی کنند یا برقصند. تلاشی هم برای پنهانکردن آن نمیکنند، چون صحنه نمایش اینگونه طراحی شده و قرار است برای آن بلیت بفروشند».
بستههای موفقیت و رموز کسب ثروت
وارد اینستاگرام که میشوید، جماعتی تلاش دارند تا رموز موفقیت در اینستاگرام را به شما بگویند تا پرشهای ۱۰کا و ۱۰۰کا (هزار) داشته باشید. کاری را که نیازمند شناخت الگوریتمهای خاص است، بهعنوان ترفند و تحت عنوان بستههای موفقیت میفروشند.
آن سوی بازار، کسانی متوجه شدهاند که چه محتوایی میتواند آنها را تا هفت میلیون دنبالکننده بالا ببرد؛ مردهایی که با ریش و سبیل، مقنعه و روسری سر میکنند و ادای زنها را در میآورند. آنها هم مدام لایک میگیرند که بخشی از آن هم از طرف جامعه زنان است.
او بهواسطه همین تشویقها، در خانهای دوبلکس زندگی میکند و چند میلیون دنبالکننده دارد. این عدد یعنی تضمین تبلیغات. او برای هر استوری ۱۵ ثانیهای ۱۰ میلیون تومان دریافت میکند و اگر قرار باشد یک پیشاستوری هم منتشر کند، بدون اسم بردن از صفحه، دو میلیون بیشتر دریافت میکند.
این اعداد برای برخی بلاگرها تا ۲۲ یا حتی ۴۰ و ۵۰ میلیون تومان هم بالا میرود. البته اعداد بالاتر از ۲۰۰ میلیون تومان نیز برای تبلیغات وجود دارد، اما کسانی که در حوزه طنز فعالیت میکنند، چنین تعرفههایی دارند.
خانم الهه میگوید: «بسیاری از این بلاگرها دارای گروههای عظیمی هستند که بهصورت برنامهریزیشده در مورد تبلیغات برخورد میکنند. به این صورت که با انتشار یک استوری تبلیغاتی، به صفحه صاحب تبلیغ رفته و با لایک، کامنت و قیمتپرسیدن تلاش میکنند نشان دهند شما در انتخاب بلاگرتان اشتباه نکردهاید و از اولین لحظه انتشار نتیجه موردنظر را گرفتهاید.»
به گفته او، فرقی نمیکند که ما بهتسمخر یا تأیید این صفحات را تماشا کنیم، اینستاگرام تمام این بازدیدها را به حساب تولید موفق بلاگر میگذارد و هرچه بازدید از آن بیشتر شود، به شمار بیشتری از کاربران آن را نمایش میدهد.
نقطه اشتراک اصلیشان فقط نمایش دادن و رقصیدن نیست، میل و عطش مردم به دیدن آنها است؛ عطشی که درآمد بلاگرها از آن تأمین میشود؛ آن هم در شبکهای که از زمان اعتراضات پاییز ۱۴۰۱ فیلتر است و دسترسی به آن جز با فیلترشکن میسر نیست.
بررسی صفحات هر دو گروه بلاگرها نشان میدهد آنها به هر شرایطِ ممکنی تن میدهند تا بازدید بگیرند، اصطلاحاً به اکسپلور بروند و در نهایت بتوانند از آن کسب درآمد کنند.
فعالان اینستاگرامی به اینفلوئنسر، بلاگر یا ولاگر و واینر معروفاند. واینر به کسانی میگویند که در حوزه طنز فعالیت میکنند، یک کار تماموقت، و آنقدر سرشان شلوغ است که ادمینهایشان صفحات را اداره و تبلیغات را هماهنگ میکنند.
آنچه میخوانید، گزارشی است از برخی جزئیات پشتصحنه کار این فعالان اینستاگرامی و برخی اعداد و ارقام درآمدی که از این راه کسب میکنند با این توضیح که از هر سه نوع فعال اینستاگرامی در این گزارش، برای راحتی کار، بهعنوان «بلاگر» یاد میشود.
امپراتوری طلاکوب
زن با حجابی کامل، مدام مقابل دوربین است و از تمام لحظات زندگیاش تصویر میگیرد. همه زندگیاش را طلاکوب کرده، شوهرش تاج طلا بر سرش میگذارد، سفره میچیند و... ابتدای و انتهای ویدئویش میگوید «یک روز عادی...» یا «روزمره...».
هر ویدئو بیش از ۱۰۰ هزار لایک دارد، تعداد کامنتها شاید نصف این میزان باشد و به همین تعداد هم به اشتراک گذاشته شده است.
منصور دادخواه، تحلیلگر شبکههای اجتماعی، به رادیوفردا میگوید: «دنبالکردن زندگی روزمره و جزئیات زندگی بلاگرها از روی کنجکاوی است که میتواند جذاب باشد. یک نوع حس نزدیکی به مخاطب میدهد؛ حس میکند با فردی از "طبقه خود" یا طبقه بالاتر مواجه است و بعد از مدتی میخواهد بداند سرنوشت فلان اتفاق چه شد؟»
یکی از تکیهکلامهای مشترک بلاگرها، استفاده از کلمه «دغدغه» در مورد محتوای تولیدیشان است. البته منظورشان محتوایی است که وایرال (پربازدید) شود و به اکسپلور راه پیدا کند.
به میزان افزایش فالوئرها، قیمت تبلیغات هم افزایش پیدا میکند. رقمهایی که ممکن است از ۵۰۰ هزار تومان شروع شود و تا ۲۰۰ یا ۳۰۰ میلیون تومان بالا برود. آنها تعرفه مشخصی ندارند و مدام هم قیمتها را تغییر میدهند.
سر و تهِ خانه دوبلکس معلوم نیست. خانم همیشه مرتب است و در حال آرایش و آمادهشدن برای رفتن به خرید، ورزش و سفر است. میزان استقبالی که از او میشود نیز مشابه اولی است. هر دو هم تشویق میشوند و هم تحقیر، اما هیچکدام مهم نیست؛ عدد و آمار مهم است که به دست میآید.
رقص بر روی فلاکت
در مقابل کسانی که به قول خودشان «بیگ پروداکشن» و یک گروه گسترده برای تولید دارند، کسانی هستند که به قول بلاگرها «کست ساده» دارند. آنها حتی ظاهری مرتب هم ندارند و زندگیای را نمایش میدهند که نهتنها شکیل نیست بلکه ظاهراً در فقر مطلق است. آنها میرقصند، همدیگر را مسخره میکنند و...
تصور نکنید تمام کسانی که آنها را میبینند، در حال تأیید و تشویق آنها هستند. این بلاگرها بهطور مداوم در حال دریافت کامنتهای تحقیر و تخریب هستند. خودشان این را سختیِ کارشان میدانند. این سختی جدا از آن است که باید نبض اینستاگرام را پیدا کنند که کدام کارشان بیشتر لایک و کامنت میگیرد و برنامه بعدی چه باشد.
آنها در این حجم از فلاکت، فرصت پاسخگویی به کامنتها و پستها را ندارند و ادمین، صفحه را مدیریت میکند. ادمین مدعی است هفت سال سابقه در این کار دارد. چند خط چت کردن با او، پر است از غلطهای دیکتهای. غلطهایی که تکرار میشود و شما میتوانید مطمئن باشید اشتباه تایپی نیست.
هزینه تبلیغ در این صفحه برای یک استوری پنج میلیون تومان است و اگر دو استوری سفارش بدهید، هفت میلیون تومان هزینه دارد.
خانم الهه، مدیر یک شرکت تبلیغاتی که از یک طرف با برندها و در سوی دیگر با بلاگرها کار میکند، در مورد این گروه بلاگرها به رادیوفردا میگوید: «فضای دوقطبی در مورد این افراد وجود دارد؛ بخشی در تلاش است تا از شهرت بیشتر آنها جلوگیری کند و مانع از تبلیغدادن به آنها شود.»
بهگفته او، کسانی که برای شغل و تولیدات خود ارزش قائل هستند، به این افراد تبلیغ نمیدهند.
زن جوان از فقر و فلاکتش با خوشحالی میگوید؛ اینکه برای آنکه در خانه مردم کار کند و توالتها را بشوید، یک روز مدرسه نمیرود یا سفارش جمعآوری نخالههای ساختمانی را گرفته است. او از تمام مراحل کارش ویدئو میگیرد و در نهایت صدایی روی تصاویر میگذارد.
هیچکدام از این پستها نه آموزشی است و نه محتوای بصری جذاب و انگیزشی دارد، اما غیر از آنکه نزدیک به ۳۰۰ هزار نفر آنها را لایک کردهاند، ۱۷ هزار بار به اشتراک گذاشته شدهاند.
آقای دادخواه در تحلیل این گروه و تمایل مردم به تماشای آنها میگوید: «جاذبه این محتوا از آن رو است که به مردم امکان میدهد زندگیهایی را ببینند که در سختی و چالش غوطهور هستند. یا ممکن است مردم با دیدن محتوای مربوط به بدبختی یا حتی سطحی، احساس برتری نسبی کنند که وضعیت بهتری نسبت به دیگران دارند.»
او نام این شیوه را «اقتصاد همدلی» میگذارد که بلاگرها با نمایش زندگی روزمره و حتی مشکلات و بدبختیهایشان سعی میکنند همدلی جلب کنند. این توجه و همدلی در فضایی مانند اینستاگرام در نهایت به سود مالی منجر میشود.
در کامنتهای این دختر نیز بهکرات از او دفاع شده و به کسانی که او را «گدا» خطاب میکنند، تاختهاند. مدافعان معتقدند با توجه به شرایط اقتصادی حاکم، چارهای جز کار کردن وجود ندارد. این زن جوان بلاگری از مسیر خدمتکاری را پیش گرفته است.
آقای دادخواه البته تأکید هم میکند که «اینستاگرام قرار بوده سبک زندگی را به نمایش بگذارد، اما کاربران آن بخشی را نمایش میدهند که به صلاح خودشان است. در اصل یک سناریو برای کارشان دارند که از چه زاویهای خانهشان را نمایش دهند، یا کدام روزشان را منتشر کنند. در مورد نمایش فقر و فلاکت هم به همین ترتیب است. در سناریو آنها، فقر طراحی شده و باید در آن فضا بازی کنند یا برقصند. تلاشی هم برای پنهانکردن آن نمیکنند، چون صحنه نمایش اینگونه طراحی شده و قرار است برای آن بلیت بفروشند».
بستههای موفقیت و رموز کسب ثروت
وارد اینستاگرام که میشوید، جماعتی تلاش دارند تا رموز موفقیت در اینستاگرام را به شما بگویند تا پرشهای ۱۰کا و ۱۰۰کا (هزار) داشته باشید. کاری را که نیازمند شناخت الگوریتمهای خاص است، بهعنوان ترفند و تحت عنوان بستههای موفقیت میفروشند.
آن سوی بازار، کسانی متوجه شدهاند که چه محتوایی میتواند آنها را تا هفت میلیون دنبالکننده بالا ببرد؛ مردهایی که با ریش و سبیل، مقنعه و روسری سر میکنند و ادای زنها را در میآورند. آنها هم مدام لایک میگیرند که بخشی از آن هم از طرف جامعه زنان است.
او بهواسطه همین تشویقها، در خانهای دوبلکس زندگی میکند و چند میلیون دنبالکننده دارد. این عدد یعنی تضمین تبلیغات. او برای هر استوری ۱۵ ثانیهای ۱۰ میلیون تومان دریافت میکند و اگر قرار باشد یک پیشاستوری هم منتشر کند، بدون اسم بردن از صفحه، دو میلیون بیشتر دریافت میکند.
این اعداد برای برخی بلاگرها تا ۲۲ یا حتی ۴۰ و ۵۰ میلیون تومان هم بالا میرود. البته اعداد بالاتر از ۲۰۰ میلیون تومان نیز برای تبلیغات وجود دارد، اما کسانی که در حوزه طنز فعالیت میکنند، چنین تعرفههایی دارند.
خانم الهه میگوید: «بسیاری از این بلاگرها دارای گروههای عظیمی هستند که بهصورت برنامهریزیشده در مورد تبلیغات برخورد میکنند. به این صورت که با انتشار یک استوری تبلیغاتی، به صفحه صاحب تبلیغ رفته و با لایک، کامنت و قیمتپرسیدن تلاش میکنند نشان دهند شما در انتخاب بلاگرتان اشتباه نکردهاید و از اولین لحظه انتشار نتیجه موردنظر را گرفتهاید.»
به گفته او، فرقی نمیکند که ما بهتسمخر یا تأیید این صفحات را تماشا کنیم، اینستاگرام تمام این بازدیدها را به حساب تولید موفق بلاگر میگذارد و هرچه بازدید از آن بیشتر شود، به شمار بیشتری از کاربران آن را نمایش میدهد.