۵ جملهای که نباید به هنگام تسلی دادن دوست سوگوارمان بگوییم
رأی دهید
افراد در اینگونه موارد برای انتخاب کلمات مناسب تلاش میکنند، اما گاه با مهرآمیزترین سؤالهایشان میتواند باعث رنجش خاطر و آزار فردی شوند که غم و اندوهی شدید را تجربه میکند.
پس در این مواقع باید چه عباراتی را گفت؟ البته هیچ پاسخ قطعیای وجود ندارد. کلمهای که برای بعضی مفید است ممکن است برای افراد دیگر خوشایند جلوه نکند. با این حال میتوان گفت که باید از چندین عبارت اجتناب کرد.
۱- «حالت چطور است؟»
شاید از دیدن این عبارت در اینجا تعجب کنید. یک دوست دلسوز میخواهد بداند که حالتان چطور است، پس مشکل پرسیدنش چیست؟
مسئله این است که در مواقع رخ دادن یک مصیبت، احساس غم و اندوه ما ساعت به ساعت و حتی دقیقه به دقیقه تغییر میکند. اگر منظور این است که دقیقا الان چطور هستم؟ پاسخ من میتواند یک لحظه بعد تغییر کند و اگر منظور این است که چگونه دارم با این اتفاق در زندگی کنار میآیم پاسخ این است که فرد سوگوار هنوز نمیداند.
در این مواقع بهتر است از سوالات کلی و بنیادین پرهیز کنیم و به جای آنها سوالاتی مشخصتر را بپرسیم که جواب دادنشان آسانتر است. مانند اینکه دیشب چه کردی و شام چطور بود یا درس و کارت در چه حال است؟
هرچند این سوال هم حاکی از حسن نیت دوستان و آشنایان است، با این حال درست نیست. چرا که مسئولیت کمک را بر عهده فرد سوگوار میگذارد.
کمککننده میخواهد کشف کند چه کاری را انجام دهد که مفید باشد، ولی افراد صاحب عزا و غمگین در شرایطی نیستند که بتوانند کمک خاصی بکنند. آنها اغلب نمیتوانند نیاز خود را بیان کنند و حتی ممکن است ندانند چه میخواهند یا به چه چیزی نیاز دارند.
در این مواقع بهتر است دوستان یا آشنایان به جای سوال پرسیدن، کاری را که فکر میکنند فرد عزادار دوست دارد انجام دهند. برای مثال برایش صبحانه تدارک ببینند یا یک وعده ناهار یا شام بیاورند.
آنها همینطور میتوانند با کارهای کوچک مثل شستن ظرفها یا جارو کشیدن خانه کمک کنند. گاهی همین کارهای کوچک چیزی است که دقیقا فرد سوگوار به آن احتیاج دارد.
۳- «نمیتوانم تصور کنم که در حال تجربه چه لحظاتی هستی»
این باز یکی از مواردی است که بیشتر کمبود خلاقیت دوست یا آشنا را یادآوری میکند و اثرات بدی دارد. به این خاطر که فرد غمزده را در جزیره ناراحتی و اندوه منزوی میکند، گویی چنین بلا و اتفاقی فقط به سر او آمده است.
بله، ممکن است ما تجربه از دست دادن پدر یا مادر را نداشته باشیم. اما میتوانیم با تجربههای مشابه و نقل آنها تاثیر مثبتی بگذاریم.
همچنین میشود با نقل خاطرهای خاص همدردی کرد. مثل این جمله که «من واقعاً از تماشای مربیگری پدرتان در فوتبال لذت میبردم. دلم برای آن تنگ خواهد شد.»
چنین حرفهایی به فرد سوگوار نشان میدهد که او تنها نیست.
۴- «این عادلانه نیست»
این عبارت در ذهن بسیاری از افراد مصیبتزده تکرار میشود. اینکه چرا زندگی با آنها اینطور تا کرده و آنها مستحق چنین چیزی نبودهاند. شنیدن مشابه چنین عباراتی از زبان دوستان اما کمکی به حال فرد نمیکند.
در واقع باید اول با این حقیقت کنار آمد که بعضی چیزها در زندگی عالی هستند و بعضی چیزها بد. باید سعی کرد زندگی را با شرایط خودش پذیرفت و با آن کنار آمد.
به جای اینکه بپرسید «چرا من؟» یا «چطور زندگی میتواند اینقدر ناعادلانه باشد؟»، باید گفت: «این چیزی است که من با آن سر و کار دارم. بهترین راه پیش رو برای مواجهه با آن چیست؟»
این جمله پای تلفن شاید یک ژست مهربانانه تلقی شود، ولی دیدار در عمل میتواند ناخوشایند باشد.
علت این است که افراد وقتی عزادار میشوند، ریتم زندگیشان به هم میخورد. غصه خوردن برای مدت طولانی خستهکننده و عذابآور میشود، در حالی که باید حواس فرد به انجام کارها و مسئولیتهای روزمره زندگی خودش هم باشد.
او تمایل دارد ساعاتی سر خودش را با مسئولیتهایش گرم کند و ساعاتی را به یاد عزیزان از دسترفتهاش باشد. وقتی در این میان ناگهان کسی با حالت اشکبار در چارچوب در ظاهر میشود و میخواهد که به فرد تسلی دهد، نتیجه این میشود که فرد عزادار مجبور میشود با جدول زمانی آنها غصه بخورد و نه جدول زمانی خودش.
درباره بستگان نزدیک و همدرد نیز ممکن است گاه مجبور شود این او باشد که به آنها دلداری میدهد.
در این موارد خوب است وقتی پیش دوستی میروید که تازه کسی را از دست داده است، سعی کنید خنده و نشاط را با خود بیاورید تا بار غم و اندوه او را کم کنید.
وقتی حرفی نداریم چه بگوییم؟
یک کارت، ایمیل یا نامه که احساساتمان را بازگو میکند میتواند تاثیر مثبتی داشته باشد.
حتی گفتن همین نکته که نمیدانید چه بگویید یا «کلمات مناسبی برای پیام دادن به شما پیدا نکردم» مثبت است، چرا که فرد سوگوار در آن لحظه دقیقا درک میکند که این کلمات تا چه حد معنادار هستند و درست و بجا بیان شدهاند.