«تغییر دکترین هستهای» جمهوری اسلامی؛ تهدید عملی یا اظهار نیاز از روی نگرانی؟
رأی دهید
تهدیدات اخیر مقامهای جمهوری اسلامی از جمله کمال خرازی در ایجاد تغییر در دکترین هستهای جمهوری اسلامی بیش از آن که مابهازای عملی داشته باشد، ناشی از نوعی نگرانی و نیز نیاز به شکستن تحریمها است. برای جمهوری اسلامی دستیابی به بازدارندگی مبتنی بر بمب اتمی با مشکلات و ملاحظات متعددی همراه است، ضمن اینکه در صورت عملیشدن تهدید، این «بازدارندگی» بیش از آن معیوب است که بتواند مصونیت مطمئنی ایجاد کند.
از مرداد ۱۳۸۱ که فعالیتهای هستهای ایران در تأسیسات نطنز و تأسیسات آب سنگین اراک فاش شد، سیاست مقامات جمهوری اسلامی که بنا بر گفتههای رفسنجانی از همان دو سال بعد از انقلاب ایده ایجاد امکان برای تولید بمب هستهای را دنبال میکردهاند، همواره انکار هرگونه تلاش برای دستیابی به سلاحهای هستهای بوده است. لورفتن سایت فردو در دل کوه هم همچنان با همین انکار همراه شده است.
آیتالله خامنهای بارها در سخنرانیهای خود گفته است که «ادعاهای غرب» درباره اهداف برنامه هستهای ایران صحت ندارد و حتی در سالهای اخیر دستیابی به سلاح هستهای را «با اصول اعتقادی نظام جمهوری اسلامی» ناهمخوان خوانده و آن را «حرام» خوانده است.
او بارها گفته است که «به کار بردن» وسائل کشتار جمعی از جمله بمب اتم «حرام» است.
این اظهارات اما مانع از آن نبوده که بهرغم مبهمبودن زمینه کاربرد صنعتی اورانیوم غنیشده در مقیاس وسیع و با وجود تأمین سوخت تنها نیروگاه هستهای ایران (بوشهر) توسط روسیه، از هرگونه تلاش و تقلا برای حفظ ظرفیت غنیسازی در ایران صرفنظر شود.
همه مقامهای جمهوری اسلامی نیز غنیسازی اورانیوم در ایران را «کالایی استراتژیک» توصیف کردهاند که «غرب میخواهد با دادن آبنبات و هواپیما آن را از چنگ ما در بیاورد». علی لاریجانی سال ۱۳۸۴ در انتقاد از توافق سعدآباد میان ایران و کشورهای اروپایی مبنی بر تعلیق موقت غنیسازی گفته بود «در مذاکرات مروارید غلطان دادیم و در ازای آن آبنبات چوبی گرفتیم».
این نکته نیز قابل اشاره است که بهرغم حرام اعلام شدن بمب اتمی در گفتار آیتالله خمینی یا در فتوایی مبهم که به علی خامنهای نسبت داده میشود، از همان ابتدا، چنانکه رفسنجانی هم گفته بود، «هیچوقت از ذهن ما بیرون نمیرفت که اگر روزی بنا باشد خطری ما را تهدید کند و ضرورتی باشد، امکان اینکه به طرف دیگر (ساخت سلاح هستهای) هم برویم، داشته باشیم».
غنیسازی اورانیوم در مقیاس گسترده با توجه به عدم نیاز جدی ایران به کاربرد صنعتی (صلحآمیز) آن در ابعاد کلان، آن هم در شرایطی که جمهوری اسلامی با آمریکا در حال مناقشه است و نابودی مهمترین متحد آن در خاورمیانه (اسرائیل) هم از شعارهای محوری حکومت در رویکرد منطقهای آن در همه ۴۵ سال گذشته بوده با حساسیت شدید غرب (و تا حدی شرق) روبهرو بوده است.
در واقع رسیدن حکومت ایران به مرحله آستانه اتمیشدن یا اتمیشدن بالفعل آن به خودی خود نیز توازن قوا را به ضرر اسرائیل در منطقه تغییر میدهد، چه رسد که جمهوری اسلامی بهعنوان تنها حکومت جهان «نابودی اسرائیل» را در رأس سیاست اعلانی و اعمالی منطقهای خود قرار داده باشد.
خروج از برجام و شرایط جدیدی که ایجاد شده است
تحریمهای شدید علیه جمهوری اسلامی ایران با تصویب شورای امنیت سازمان ملل نهایتاً سال ۱۳۹۴ توافق برجام را به دنبال آورد که محدود نگه داشتن برنامه هستهای جمهوری اسلامی و اعمال نظارتهای بینالمللی فشرده بر آن در ازای رفع تحریمها علیه ایران، هسته اصلی آن را تشکیل میداد. در مقدمه این توافق چنین آمده است:
«طرفهای توافق (ایران و گروه ۵+۱) انتظار دارند که اجرای کامل برجام در جهت مثبت به صلح و امنیت منطقهای و بینالمللی کمک نماید. ایران مجدداً تأیید مینماید که این کشور تحت هیچ شرایطی در پی جستوجو، توسعه و یا کسب سلاحهای هستهای نخواهد بود.»
خامنهای پیوسته اعلام کرده بود که مذاکره با آمریکا صرفاً بر سر برنامه هستهای است و خبری از برجامهای دیگر در گشایش مناسبات ایران با غرب نخواهد بود. مخالفت کشورهایی مانند اسرائیل و عربستان با برجام هم مزید بر علت بود و نهایتاً با روی کارآمدن ترامپ زمینهای ایجاد شد که برجام در جهت امید یادشده بسط و انکشاف نیابد و برعکس، از سوی آمریکا تعلیق شود.
دولت ترامپ که در آمریکا روی کار آمد، تا از برجام خارج شود یک سال و نیم به درازا کشید. اما جمهوری اسلامی در چارچوب نگاه ستیزآمیز رهبری آن علیه آمریکا و نوعی اکراه از مذاکره با واشینگتن، حاضر نشد بهطور فشرده در تعامل با دولت ترامپ سوق وضعیت به سوی یک بحران و تحقق خروج واشینگتن از برجام را به این یا آن میزان متوقف کند. بعدتر نیز فرصتهایی برای مذاکره دو طرف ایجاد شد که رهبر جمهوری اسلامی و تندروها در طرف مقابل آن را سوزاندند.
شش سال پس از این خروج که با اقدام جمهوری اسلامی در کاهش تعهدات برجامیاش همراه شد، حالا حکومت ایران در شرایطی است که هم به سهولت بیشتری در تولید و انبار اورانیوم نزدیک به کاربرد در بمب اتمی رسیده است و هم سانتریفیوژهای پیشرفتهای در تأسیسات خود دارد که که برجام آنها را ممنوع کرده بود.
بهعبارتی، ورای اینکه زمان گریز هستهای جمهوری اسلامی، یعنی مدت زمانی که تهران پس از تصمیم سیاسی به ساختن بمب برای عملیکردن آن نیاز دارد، دو روز یا چند هفته یا چند ماه باشد، در مجموع این کشور حالا در شرایطی است که کارشناسان بر توصیف آن مبنی بر «در آستانه اتمی شدن» کموبیش توافق دارند.
به این ترتیب، قول و گفتههای مقامهای جمهوری اسلامی در یکی دو سال اخیر مبنی بر اینکه «همه قطعات بمب را داریم، فقط باید سرهمش کنیم» یا تهدید جدید کمال خرازی، رئیس شورای روابط خارجی جمهوری اسلامی، مبنی بر اینکه «اگر موجودیت ایران تهدید شود، دکترین هستهای خود را تغییر میدهیم»، گرچه در عمل در ادامه همان رویکرد و گفتارهایی است که از سال ۱۳۶۰ در ایران جریان داشته و ناظر بر آمادگی برای ساختن بمب اتمی بوده، در شرایط حاضر معنای خاصی هم دارد.
به غیر از حمله قابل دفع عراق به ایران که خود تهران هم با سیاستهای منطقهای و بینالمللی خود در تشجیع صدام به آن نقشی معین داشت، تهدید موجودیتی هیچگاه در مورد یک کشور تاریخی به نام ایران به صورت نظامی مطرح نبوده است. برعکس جمهوری اسلامی خود در ۴۵ سال گذشته با شعارها و رویکردهای خود در منطقه تهدیدی موجودیتی (اسرائیل) یا امنیتی (کشورهای عربی) را متوجه کشورهای منطقه کرده است.
دغدغهای که ضدحمله اسرائیل ایجاد کرد
حرف خرازی را شاید بتوان با استناد به گزارش روزنامه جوان، وابسته به سپاه، بهتر رمزگشایی کرد. این روزنامه در شماره ۲۱ اردیبهشت خود چنین نوشته است:
«۱۸ روز تنش بیسابقه ایران با رژیم صهیونیستی [اسرائیل] در فاصله حمله به بخش کنسولی سفارت ایران در دمشق تا عملیات وعده صادق و پنج روز بعد از آن، یعنی عملیات روز ۳۱ فروردین اسرائیل علیه ایران، خیلی چیزها را تغییر داد و چیزهای بیشتری را هم دگرگون خواهد کرد. یکی از چیزهایی که ممکن است تغییر کند، سمتوسوی برنامه هستهای ایران است.»
جمهوری اسلامی حمله ۲۵ فروردین به اسرائیل را بسیار موفق و نشانه قدرت ایران و توان آن برای مقابله با تهدیدات اعلام کرده است. پس اگر چیزی وجود داشته باشد که تهران بتواند در آن ۱۸ روز تنش نشانهای از تهدید موجودیتی علیه خود عنوان کند، حمله متقابل اسرائیل به پایگاه شکاری اصفهان است که مسئولیت حفاظت از تاأسیسات اتمی در این منطقه را به عهده داشته است.
گرچه جمهوری اسلامی این حمله را کماهمیت توصیف کرد، ولی بسیاری آن را حاوی این پیام اسرائیل دانستند که «وقتی که زدن تأسیسات پدافندی که جمهوری اسلامی برای تأسیسات اتمی خود ایجاد کرده بهسهولت انجام شود، زدن خود تأسیسات اتمی بسی سادهتر خواهد بود.».
آنچه محوریت این حمله اسرائیل در تغییر لحن و موضع مقامهای جمهوری اسلامی را تقویت میکند، سخنان احمد حقطلب، فرمانده سپاه حفاظت و امنیت مراکز هستهای ایران، است که اندکی پیش از مصاحبه تازه خرازی با شبکه الجزیره چنین گفته بود:
«اگر رژیم جعلی صهیونیستی (اسرائیل) بخواهد از تهدید حمله کردن به مراکز هستهای کشورمان برای تحت فشار قرار دادن ایران استفاده ابزاری کند، تجدیدنظر در دکترین و سیاستهای هستهای جمهوری اسلامی ایران و عدول از ملاحظات اعلامی گذشته محتمل و قابل تصور است.»
تهدیدات و خرابکاری اسرائیل علیه تأسیسات و امکانات هستهای جمهوری اسلامی در همه این سالها تداوم داشته، ولی ظاهراً نگرانی و غافلگیری از حمله ۳۱ فروردین به پایگاه شکاری اصفهان تا آن حد بوده که حالا در مقابلش تهدید به تغییر در «دکترین هستهای ایران» را عنوان میکنند.
این نیز هست که پیام خرازی میتواند هم دعوت مستقیم آمریکا به ادامه مذاکرات تلقی شود و هم با افزایش ترس و نگرانی در کشورهای اروپایی از به راهافتادن مسابقه دستیابی به بمب اتمی در منطقه، فشار آنها بر واشینگتن برای مذاکره هرچه سریعتر با تهران را نتیجه بدهد؛ مذاکرتی که برای جمهوری اسلامی بهرغم همه انکارها حیاتی است و رفع تحریمهای سنگین علیه ایران و عادیسازی مناسبات حتی با کشورهای منطقه هم مشروط به احیای برجام در شرایط و شاید متنی نوین است.
کمال خرازی در همان مصاحبه با الجزیره این خواست و تمنا را با مایههایی از تهدید چنین بیان میکند: «ما معتقدیم دیپلماسی بهترین راه است و آمادگی داریم مذاکره کنیم. به برجام برگردید و آن فرصتی خواهد بود که در مورد مسئله خاورمیانه عاری از سلاح هستهای هم صحبت کنیم.»
پیامدها و معضلات تغییر دکترین هستهای
خرازی بهعنوان رئیس قدرتمندترین نهاد مشورتی رهبر جمهوری اسلامی در امر سیاست خارجی، شاید به تجربه بداند که تهدید و تکیه و استناد به قدرت برای آوردن طرفهای مقابل به پای میز مذاکره و احیا و تقویت مناسبات مادام که نشانههایی از آمادگی واقعی برای چرخش در سیاستهای جمهوری اسلامی دیده نشود، کارساز نیست و میتواند حتی دافعه ایجاد کند. خود او در سخنرانی تازهترش در اجلاسی در تهران این واقعیت را اینگونه با بیانی تعجبآمیز بیان کرده است:
«جای تعجب است که برخی کشورها با فشار آمریکا روابط خود را با اسرائیل عادی کردند، ولی آمادگی ندارند که رابطه خودشان را با ایران تقویت کنند. اگر ملاک آنان قدرت است که ایران هم قدرتمند است. ایران در عملیات وعده صادق نشان داد که چه قدرتی دارد.»
گرچه عربستان هنوز مناسبات خود با اسرائیل را عادی نکرده، ولی خرازی در کنار برقراری مناسبات میان امارات و بحرین با اسرائیل بهخصوص به مجموعه تلاشهایی نظر دارد که در راستای برقراری میان ریاض و تلآویو در جریان است.
این در حالی است که نامتوازن و تنشآلودبودن مناسبات جمهوری اسلامی با بخشی از جهان سبب شده که ریاض بهرغم احیای رابطه با تهران در بیش از یک سال پیش همچنان جانب احتیاط را گرفته و بهجز برخی توافقات در زمینه مسائل حج پیشرفت قابل اعتنایی در مناسبات دو کشور پدید نیامده است؛ نه پروازهای هوایی میان دو کشور به حالت عادی درآمده و نه در زمینه اقتصادی و امنیتی طرح و پروژهای پیش رفته، سهل است که مناسبات تجاری دو کشور نیز در این یک سال کاهش نشان میدهد.
واقعیت این است که گامگذاشتن جمهوری اسلامی در مسیر ساختن بمب اتمی با مشکلات و ملاحظاتی توأم است که کارش را آسان نمیکند. حفرههای اطلاعاتی در جمهوری اسلامی و بسیجی که در منطقه علیه چنین رویکردی وجود دارد، بعید نیست که پیشاپیش در شکل انواع و اقسام خرابکاری و حملات آشکار و پنهان بروز کند.
مشکلات ساختن پرتابههای قادر به حمل بمب و نیز تولید شماری از بمب که واقعاً بتواند القای بازدارندگی کند هم مزید بر علت است. اینکه «کشورهای دوست» جمهوری اسلامی مانند روسیه و چین هم از نظر مخالفت با افزایش اعضای باشگاه هستهای جهان و هم در همراهی با دغدغه کشورهای دوست و مهم دیگر در منطقه مانند عربستان و اسرائیل با تولید سلاح هستهای توسط ایران مخالفاند نیز مشکل کوچکی برای تهران نیست، بهخصوص که اقدام ایران سایر کشورهای منطقه را هم بهطور جدی در مسیر دستیابی به سلاح هستهای قرار دهد.
این نیز هست که بمب اتمی بیش از آنکه برای حمله باشد، برای ترساندن است. این در حالی است که خود جمهوری اسلامی اخیراً به یک کشور هستهای دیگر حمله کرده و با ضدحمله حساستر دیگری روبهرو شده بدون آنکه پای سلاح هستهای در میان بیاید.
این فعل و انفعالات نشان میدهد که بازدارندگی سلاح هستهای هم نسبی است، چنانکه در مناقشه میان هند و پاکستان هم نتوانسته بازدارندگی مطلق ایجاد کند.
ماجرا تا حدودی بیشباهت به عمق استراتژیکی که جمهوری اسلامی برای خود در منطقه ساخته، نیست؛ عمق استراتژیکی که قرار بوده «بازدارندگی در برابر دشمن صهیونیستی» برایش ایجاد کند، ولی خود به ضد آن تبدیل شده و حملات و عملیات بیشتر اسرائیل را رقم زده است.
مؤلفههای بازدارندگی واقعی به روایت خود خرازی
در جهان کنونی این اجماع وجود دارد که قویترین و مؤثرترین قدرت بازدارندگی کشورها انسجام داخلی و رضایت عمومی، نبودِ شکاف میان دولت و ملت و قدرت اقتصادی و جایگاه قابل توجه آن در اقتصاد بینالمللی است؛ مؤلفههایی که جمهوری اسلامی در همه آنها وضعیتی بد و یا شکننده دارد.
خرازی خود همین یک سال پیش در چنین روزهایی در همایش «هندسه نظم جدید جهانی» اهمیت قدرت نرم را یادآور شد و با اشاره به فروپاشی یک ابرقدرت اتمی تصریح کرد که قدرت نظامیِ تنها کاری از پیش نمیبرد:
«دلیل فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی که از نظر قدرت نظامی رقیب آمریکا بود، فروکاهش قدرت اقتصادی، سیاسی و رسانهای آن کشور بود… چین تا زمانی که در زمینه قدرت اقتصادی، علمی و فناوری و قدرت رسانهای خود به درجات بالایی نرسیده بود، به مقابله با آمریکا برنخاست، ولی امروز که در اقتصاد، علم، فناوری و قدرت نرم رقیب آمریکا محسوب میشود و حتی در زمینه رقابت رسانهای با تأسیس شبکه اجتماعی تیکتاک آمریکا را وادار به ممنوعسازی آن شبکه کرده، به مصاف آمریکا رفته است تا در شکلدهی نظم جدید جهانی نقش برجستهای ایفا کند… کره شمالی که از قدرت نظامی بالا و حتی سلاح هستهای برخوردار است، بهدلیل آنکه یک قدرت اقتصادی، فرهنگی و فناوری نیست، طبعاً نمیتواند جایگاهی درخور در نظام جدید جهانی داشته باشد.»
خرازی در بیان حرفها و تهدیدهای تازهاش بعید است که این نکات را از یاد برده باشد و همین این حدس و گمان را ایجاد میکند که مادام که خود خامنهای و هسته قدرت اطراف او «فتوایش» را مشمول تغییر و تفسیرات خطرناک نکنند، حرفهای خرازی در حد تهدید و با انگیزههای دیگری عنوان شده که در بالا به آنها اشاره شد.
همه این ملاحظات و موانع البته به معنای آن نیست که جمهوری اسلامی تهدید «تغییر در دکترین هستهای» را نه لزوماً با ساختن بمب که با مراحل بینابینی دیگر پیش نبرد؛ از تهدید به خروج از «انپیتی» (پیمان منع ساخت، انبار و اشاعه سلاح هستهای) و حتی عملیکردن پرپیامد آن تا لغو همکاری در زمینه اجرای پروتکل الحاقی این پیمان، ازجمله توقف کامل نظارتهای آژانس و نیز خروج هرچه رادیکالتر از مقررات مربوط به برجام.
در مجموع، عملیشدن تهدیدهای اخیر جمهوری اسلامی به «تغییر در دکترین هستهای» که میتواند به نگرانی آنها از نوع حمله ۳۱ فروردین اسرائیل به پایگاه شکاری اصفهان و نیز تقاضای مستقیم و غیرمستقیم برای مذاکره حیاتی با آمریکا مربوط باشد، بیش از آن با پیامدهای سخت و ناقضِ هدف همراه است که عملیشدنش سود و هودهای برای جمهوری اسلامی داشته باشد و جایگزینی باشد برای راهحل واقعی برای برونرفت از وضعیت کنونی که بازنگری در سیاستهای ستیزآمیز منطقهای و بینالمللی و داخلی است.
از مرداد ۱۳۸۱ که فعالیتهای هستهای ایران در تأسیسات نطنز و تأسیسات آب سنگین اراک فاش شد، سیاست مقامات جمهوری اسلامی که بنا بر گفتههای رفسنجانی از همان دو سال بعد از انقلاب ایده ایجاد امکان برای تولید بمب هستهای را دنبال میکردهاند، همواره انکار هرگونه تلاش برای دستیابی به سلاحهای هستهای بوده است. لورفتن سایت فردو در دل کوه هم همچنان با همین انکار همراه شده است.
آیتالله خامنهای بارها در سخنرانیهای خود گفته است که «ادعاهای غرب» درباره اهداف برنامه هستهای ایران صحت ندارد و حتی در سالهای اخیر دستیابی به سلاح هستهای را «با اصول اعتقادی نظام جمهوری اسلامی» ناهمخوان خوانده و آن را «حرام» خوانده است.
او بارها گفته است که «به کار بردن» وسائل کشتار جمعی از جمله بمب اتم «حرام» است.
این اظهارات اما مانع از آن نبوده که بهرغم مبهمبودن زمینه کاربرد صنعتی اورانیوم غنیشده در مقیاس وسیع و با وجود تأمین سوخت تنها نیروگاه هستهای ایران (بوشهر) توسط روسیه، از هرگونه تلاش و تقلا برای حفظ ظرفیت غنیسازی در ایران صرفنظر شود.
همه مقامهای جمهوری اسلامی نیز غنیسازی اورانیوم در ایران را «کالایی استراتژیک» توصیف کردهاند که «غرب میخواهد با دادن آبنبات و هواپیما آن را از چنگ ما در بیاورد». علی لاریجانی سال ۱۳۸۴ در انتقاد از توافق سعدآباد میان ایران و کشورهای اروپایی مبنی بر تعلیق موقت غنیسازی گفته بود «در مذاکرات مروارید غلطان دادیم و در ازای آن آبنبات چوبی گرفتیم».
این نکته نیز قابل اشاره است که بهرغم حرام اعلام شدن بمب اتمی در گفتار آیتالله خمینی یا در فتوایی مبهم که به علی خامنهای نسبت داده میشود، از همان ابتدا، چنانکه رفسنجانی هم گفته بود، «هیچوقت از ذهن ما بیرون نمیرفت که اگر روزی بنا باشد خطری ما را تهدید کند و ضرورتی باشد، امکان اینکه به طرف دیگر (ساخت سلاح هستهای) هم برویم، داشته باشیم».
غنیسازی اورانیوم در مقیاس گسترده با توجه به عدم نیاز جدی ایران به کاربرد صنعتی (صلحآمیز) آن در ابعاد کلان، آن هم در شرایطی که جمهوری اسلامی با آمریکا در حال مناقشه است و نابودی مهمترین متحد آن در خاورمیانه (اسرائیل) هم از شعارهای محوری حکومت در رویکرد منطقهای آن در همه ۴۵ سال گذشته بوده با حساسیت شدید غرب (و تا حدی شرق) روبهرو بوده است.
در واقع رسیدن حکومت ایران به مرحله آستانه اتمیشدن یا اتمیشدن بالفعل آن به خودی خود نیز توازن قوا را به ضرر اسرائیل در منطقه تغییر میدهد، چه رسد که جمهوری اسلامی بهعنوان تنها حکومت جهان «نابودی اسرائیل» را در رأس سیاست اعلانی و اعمالی منطقهای خود قرار داده باشد.
خروج از برجام و شرایط جدیدی که ایجاد شده است
تحریمهای شدید علیه جمهوری اسلامی ایران با تصویب شورای امنیت سازمان ملل نهایتاً سال ۱۳۹۴ توافق برجام را به دنبال آورد که محدود نگه داشتن برنامه هستهای جمهوری اسلامی و اعمال نظارتهای بینالمللی فشرده بر آن در ازای رفع تحریمها علیه ایران، هسته اصلی آن را تشکیل میداد. در مقدمه این توافق چنین آمده است:
«طرفهای توافق (ایران و گروه ۵+۱) انتظار دارند که اجرای کامل برجام در جهت مثبت به صلح و امنیت منطقهای و بینالمللی کمک نماید. ایران مجدداً تأیید مینماید که این کشور تحت هیچ شرایطی در پی جستوجو، توسعه و یا کسب سلاحهای هستهای نخواهد بود.»
خامنهای پیوسته اعلام کرده بود که مذاکره با آمریکا صرفاً بر سر برنامه هستهای است و خبری از برجامهای دیگر در گشایش مناسبات ایران با غرب نخواهد بود. مخالفت کشورهایی مانند اسرائیل و عربستان با برجام هم مزید بر علت بود و نهایتاً با روی کارآمدن ترامپ زمینهای ایجاد شد که برجام در جهت امید یادشده بسط و انکشاف نیابد و برعکس، از سوی آمریکا تعلیق شود.
دولت ترامپ که در آمریکا روی کار آمد، تا از برجام خارج شود یک سال و نیم به درازا کشید. اما جمهوری اسلامی در چارچوب نگاه ستیزآمیز رهبری آن علیه آمریکا و نوعی اکراه از مذاکره با واشینگتن، حاضر نشد بهطور فشرده در تعامل با دولت ترامپ سوق وضعیت به سوی یک بحران و تحقق خروج واشینگتن از برجام را به این یا آن میزان متوقف کند. بعدتر نیز فرصتهایی برای مذاکره دو طرف ایجاد شد که رهبر جمهوری اسلامی و تندروها در طرف مقابل آن را سوزاندند.
شش سال پس از این خروج که با اقدام جمهوری اسلامی در کاهش تعهدات برجامیاش همراه شد، حالا حکومت ایران در شرایطی است که هم به سهولت بیشتری در تولید و انبار اورانیوم نزدیک به کاربرد در بمب اتمی رسیده است و هم سانتریفیوژهای پیشرفتهای در تأسیسات خود دارد که که برجام آنها را ممنوع کرده بود.
بهعبارتی، ورای اینکه زمان گریز هستهای جمهوری اسلامی، یعنی مدت زمانی که تهران پس از تصمیم سیاسی به ساختن بمب برای عملیکردن آن نیاز دارد، دو روز یا چند هفته یا چند ماه باشد، در مجموع این کشور حالا در شرایطی است که کارشناسان بر توصیف آن مبنی بر «در آستانه اتمی شدن» کموبیش توافق دارند.
به این ترتیب، قول و گفتههای مقامهای جمهوری اسلامی در یکی دو سال اخیر مبنی بر اینکه «همه قطعات بمب را داریم، فقط باید سرهمش کنیم» یا تهدید جدید کمال خرازی، رئیس شورای روابط خارجی جمهوری اسلامی، مبنی بر اینکه «اگر موجودیت ایران تهدید شود، دکترین هستهای خود را تغییر میدهیم»، گرچه در عمل در ادامه همان رویکرد و گفتارهایی است که از سال ۱۳۶۰ در ایران جریان داشته و ناظر بر آمادگی برای ساختن بمب اتمی بوده، در شرایط حاضر معنای خاصی هم دارد.
به غیر از حمله قابل دفع عراق به ایران که خود تهران هم با سیاستهای منطقهای و بینالمللی خود در تشجیع صدام به آن نقشی معین داشت، تهدید موجودیتی هیچگاه در مورد یک کشور تاریخی به نام ایران به صورت نظامی مطرح نبوده است. برعکس جمهوری اسلامی خود در ۴۵ سال گذشته با شعارها و رویکردهای خود در منطقه تهدیدی موجودیتی (اسرائیل) یا امنیتی (کشورهای عربی) را متوجه کشورهای منطقه کرده است.
دغدغهای که ضدحمله اسرائیل ایجاد کرد
حرف خرازی را شاید بتوان با استناد به گزارش روزنامه جوان، وابسته به سپاه، بهتر رمزگشایی کرد. این روزنامه در شماره ۲۱ اردیبهشت خود چنین نوشته است:
«۱۸ روز تنش بیسابقه ایران با رژیم صهیونیستی [اسرائیل] در فاصله حمله به بخش کنسولی سفارت ایران در دمشق تا عملیات وعده صادق و پنج روز بعد از آن، یعنی عملیات روز ۳۱ فروردین اسرائیل علیه ایران، خیلی چیزها را تغییر داد و چیزهای بیشتری را هم دگرگون خواهد کرد. یکی از چیزهایی که ممکن است تغییر کند، سمتوسوی برنامه هستهای ایران است.»
جمهوری اسلامی حمله ۲۵ فروردین به اسرائیل را بسیار موفق و نشانه قدرت ایران و توان آن برای مقابله با تهدیدات اعلام کرده است. پس اگر چیزی وجود داشته باشد که تهران بتواند در آن ۱۸ روز تنش نشانهای از تهدید موجودیتی علیه خود عنوان کند، حمله متقابل اسرائیل به پایگاه شکاری اصفهان است که مسئولیت حفاظت از تاأسیسات اتمی در این منطقه را به عهده داشته است.
گرچه جمهوری اسلامی این حمله را کماهمیت توصیف کرد، ولی بسیاری آن را حاوی این پیام اسرائیل دانستند که «وقتی که زدن تأسیسات پدافندی که جمهوری اسلامی برای تأسیسات اتمی خود ایجاد کرده بهسهولت انجام شود، زدن خود تأسیسات اتمی بسی سادهتر خواهد بود.».
آنچه محوریت این حمله اسرائیل در تغییر لحن و موضع مقامهای جمهوری اسلامی را تقویت میکند، سخنان احمد حقطلب، فرمانده سپاه حفاظت و امنیت مراکز هستهای ایران، است که اندکی پیش از مصاحبه تازه خرازی با شبکه الجزیره چنین گفته بود:
«اگر رژیم جعلی صهیونیستی (اسرائیل) بخواهد از تهدید حمله کردن به مراکز هستهای کشورمان برای تحت فشار قرار دادن ایران استفاده ابزاری کند، تجدیدنظر در دکترین و سیاستهای هستهای جمهوری اسلامی ایران و عدول از ملاحظات اعلامی گذشته محتمل و قابل تصور است.»
تهدیدات و خرابکاری اسرائیل علیه تأسیسات و امکانات هستهای جمهوری اسلامی در همه این سالها تداوم داشته، ولی ظاهراً نگرانی و غافلگیری از حمله ۳۱ فروردین به پایگاه شکاری اصفهان تا آن حد بوده که حالا در مقابلش تهدید به تغییر در «دکترین هستهای ایران» را عنوان میکنند.
این نیز هست که پیام خرازی میتواند هم دعوت مستقیم آمریکا به ادامه مذاکرات تلقی شود و هم با افزایش ترس و نگرانی در کشورهای اروپایی از به راهافتادن مسابقه دستیابی به بمب اتمی در منطقه، فشار آنها بر واشینگتن برای مذاکره هرچه سریعتر با تهران را نتیجه بدهد؛ مذاکرتی که برای جمهوری اسلامی بهرغم همه انکارها حیاتی است و رفع تحریمهای سنگین علیه ایران و عادیسازی مناسبات حتی با کشورهای منطقه هم مشروط به احیای برجام در شرایط و شاید متنی نوین است.
کمال خرازی در همان مصاحبه با الجزیره این خواست و تمنا را با مایههایی از تهدید چنین بیان میکند: «ما معتقدیم دیپلماسی بهترین راه است و آمادگی داریم مذاکره کنیم. به برجام برگردید و آن فرصتی خواهد بود که در مورد مسئله خاورمیانه عاری از سلاح هستهای هم صحبت کنیم.»
پیامدها و معضلات تغییر دکترین هستهای
خرازی بهعنوان رئیس قدرتمندترین نهاد مشورتی رهبر جمهوری اسلامی در امر سیاست خارجی، شاید به تجربه بداند که تهدید و تکیه و استناد به قدرت برای آوردن طرفهای مقابل به پای میز مذاکره و احیا و تقویت مناسبات مادام که نشانههایی از آمادگی واقعی برای چرخش در سیاستهای جمهوری اسلامی دیده نشود، کارساز نیست و میتواند حتی دافعه ایجاد کند. خود او در سخنرانی تازهترش در اجلاسی در تهران این واقعیت را اینگونه با بیانی تعجبآمیز بیان کرده است:
«جای تعجب است که برخی کشورها با فشار آمریکا روابط خود را با اسرائیل عادی کردند، ولی آمادگی ندارند که رابطه خودشان را با ایران تقویت کنند. اگر ملاک آنان قدرت است که ایران هم قدرتمند است. ایران در عملیات وعده صادق نشان داد که چه قدرتی دارد.»
گرچه عربستان هنوز مناسبات خود با اسرائیل را عادی نکرده، ولی خرازی در کنار برقراری مناسبات میان امارات و بحرین با اسرائیل بهخصوص به مجموعه تلاشهایی نظر دارد که در راستای برقراری میان ریاض و تلآویو در جریان است.
این در حالی است که نامتوازن و تنشآلودبودن مناسبات جمهوری اسلامی با بخشی از جهان سبب شده که ریاض بهرغم احیای رابطه با تهران در بیش از یک سال پیش همچنان جانب احتیاط را گرفته و بهجز برخی توافقات در زمینه مسائل حج پیشرفت قابل اعتنایی در مناسبات دو کشور پدید نیامده است؛ نه پروازهای هوایی میان دو کشور به حالت عادی درآمده و نه در زمینه اقتصادی و امنیتی طرح و پروژهای پیش رفته، سهل است که مناسبات تجاری دو کشور نیز در این یک سال کاهش نشان میدهد.
واقعیت این است که گامگذاشتن جمهوری اسلامی در مسیر ساختن بمب اتمی با مشکلات و ملاحظاتی توأم است که کارش را آسان نمیکند. حفرههای اطلاعاتی در جمهوری اسلامی و بسیجی که در منطقه علیه چنین رویکردی وجود دارد، بعید نیست که پیشاپیش در شکل انواع و اقسام خرابکاری و حملات آشکار و پنهان بروز کند.
مشکلات ساختن پرتابههای قادر به حمل بمب و نیز تولید شماری از بمب که واقعاً بتواند القای بازدارندگی کند هم مزید بر علت است. اینکه «کشورهای دوست» جمهوری اسلامی مانند روسیه و چین هم از نظر مخالفت با افزایش اعضای باشگاه هستهای جهان و هم در همراهی با دغدغه کشورهای دوست و مهم دیگر در منطقه مانند عربستان و اسرائیل با تولید سلاح هستهای توسط ایران مخالفاند نیز مشکل کوچکی برای تهران نیست، بهخصوص که اقدام ایران سایر کشورهای منطقه را هم بهطور جدی در مسیر دستیابی به سلاح هستهای قرار دهد.
این نیز هست که بمب اتمی بیش از آنکه برای حمله باشد، برای ترساندن است. این در حالی است که خود جمهوری اسلامی اخیراً به یک کشور هستهای دیگر حمله کرده و با ضدحمله حساستر دیگری روبهرو شده بدون آنکه پای سلاح هستهای در میان بیاید.
این فعل و انفعالات نشان میدهد که بازدارندگی سلاح هستهای هم نسبی است، چنانکه در مناقشه میان هند و پاکستان هم نتوانسته بازدارندگی مطلق ایجاد کند.
ماجرا تا حدودی بیشباهت به عمق استراتژیکی که جمهوری اسلامی برای خود در منطقه ساخته، نیست؛ عمق استراتژیکی که قرار بوده «بازدارندگی در برابر دشمن صهیونیستی» برایش ایجاد کند، ولی خود به ضد آن تبدیل شده و حملات و عملیات بیشتر اسرائیل را رقم زده است.
مؤلفههای بازدارندگی واقعی به روایت خود خرازی
در جهان کنونی این اجماع وجود دارد که قویترین و مؤثرترین قدرت بازدارندگی کشورها انسجام داخلی و رضایت عمومی، نبودِ شکاف میان دولت و ملت و قدرت اقتصادی و جایگاه قابل توجه آن در اقتصاد بینالمللی است؛ مؤلفههایی که جمهوری اسلامی در همه آنها وضعیتی بد و یا شکننده دارد.
خرازی خود همین یک سال پیش در چنین روزهایی در همایش «هندسه نظم جدید جهانی» اهمیت قدرت نرم را یادآور شد و با اشاره به فروپاشی یک ابرقدرت اتمی تصریح کرد که قدرت نظامیِ تنها کاری از پیش نمیبرد:
«دلیل فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی که از نظر قدرت نظامی رقیب آمریکا بود، فروکاهش قدرت اقتصادی، سیاسی و رسانهای آن کشور بود… چین تا زمانی که در زمینه قدرت اقتصادی، علمی و فناوری و قدرت رسانهای خود به درجات بالایی نرسیده بود، به مقابله با آمریکا برنخاست، ولی امروز که در اقتصاد، علم، فناوری و قدرت نرم رقیب آمریکا محسوب میشود و حتی در زمینه رقابت رسانهای با تأسیس شبکه اجتماعی تیکتاک آمریکا را وادار به ممنوعسازی آن شبکه کرده، به مصاف آمریکا رفته است تا در شکلدهی نظم جدید جهانی نقش برجستهای ایفا کند… کره شمالی که از قدرت نظامی بالا و حتی سلاح هستهای برخوردار است، بهدلیل آنکه یک قدرت اقتصادی، فرهنگی و فناوری نیست، طبعاً نمیتواند جایگاهی درخور در نظام جدید جهانی داشته باشد.»
خرازی در بیان حرفها و تهدیدهای تازهاش بعید است که این نکات را از یاد برده باشد و همین این حدس و گمان را ایجاد میکند که مادام که خود خامنهای و هسته قدرت اطراف او «فتوایش» را مشمول تغییر و تفسیرات خطرناک نکنند، حرفهای خرازی در حد تهدید و با انگیزههای دیگری عنوان شده که در بالا به آنها اشاره شد.
همه این ملاحظات و موانع البته به معنای آن نیست که جمهوری اسلامی تهدید «تغییر در دکترین هستهای» را نه لزوماً با ساختن بمب که با مراحل بینابینی دیگر پیش نبرد؛ از تهدید به خروج از «انپیتی» (پیمان منع ساخت، انبار و اشاعه سلاح هستهای) و حتی عملیکردن پرپیامد آن تا لغو همکاری در زمینه اجرای پروتکل الحاقی این پیمان، ازجمله توقف کامل نظارتهای آژانس و نیز خروج هرچه رادیکالتر از مقررات مربوط به برجام.
در مجموع، عملیشدن تهدیدهای اخیر جمهوری اسلامی به «تغییر در دکترین هستهای» که میتواند به نگرانی آنها از نوع حمله ۳۱ فروردین اسرائیل به پایگاه شکاری اصفهان و نیز تقاضای مستقیم و غیرمستقیم برای مذاکره حیاتی با آمریکا مربوط باشد، بیش از آن با پیامدهای سخت و ناقضِ هدف همراه است که عملیشدنش سود و هودهای برای جمهوری اسلامی داشته باشد و جایگزینی باشد برای راهحل واقعی برای برونرفت از وضعیت کنونی که بازنگری در سیاستهای ستیزآمیز منطقهای و بینالمللی و داخلی است.