ملیحه محمدی: مردم ایران قبل از انقلاب ۵۷ هم مشارکت و سهمی در انتخابات نداشتند

 
 ملیحه محمدی: مردم ایران قبل از انقلاب ۵۷ هم مشارکت و سهمی در انتخابات نداشتند.
 
رأی دهید
دیدگاه خوانندگان
۴۴
Ginger - چگو، اسپانیا

خانم کسی از شما اظهار نظر در مورد زمان شاه نخواست شما اگر شاهان پهلوی نبودند باید الان در مکتب خانه ملا ها اکابر می خواندی و در ۸سالگی هم صیغه یک آخوند طالبانی از حوزه های اسلامی می شدی در خانه هم با آب چاه لباس می شستی و مثل افغانی ها روبند می گذاشتی حیکت در میامد آخوند یک گلوله حرامت می کرد هر چند الان در در دوره اخوندیسم شما در مراحل پس رفت به زمان قاجار هستید چرا از آخوند نمی گویی و شاه را چسبیدی وزارت اطلاعات چقدر به حسابت ریخته
دوشنبه ۲۴ اردیبهشت ۱۴۰۳ - ۰۰:۰۶
۵۴
hamid411 - لس آنجلس، ایالات متحده امریکا

خانوم روشنفکر! حداقل قبل از انقلاب ازادی اجتماعی داشتن. رونق اقتصادی داشتن. منتها یکعده مثل شما که فکر میکردین حالا با ازادی سیاسی چه غلطی میخواستین بکنین، افتادین حلو و شدین پیاده نظام همون غربی که زندگی اتون از دشمنی باهاش میگذشت و مملکت و ملت رو به فاک فنا دادین. لطفا خفه شین
دوشنبه ۲۴ اردیبهشت ۱۴۰۳ - ۰۰:۰۹
۵۴
زنده باد رضاشاه دوم‌ پهلوی - پاریس، فرانسه

خفه بمیر! همین مجاهدین بودند تر زدن تو ایران! هنوزم پر رو و بیسواد هستند!
دوشنبه ۲۴ اردیبهشت ۱۴۰۳ - ۰۰:۲۳
۳۹
مصدق روحت شاد - تهران، ایران

این ماجرا رو قبلا هم تو این سایت گفتم‌ قبل از انقلاب یکی از دوستان پدرم تو یه شهر کوچک کاندیدای نمایندگی مجلس شده بود. نیمه شب بعد از پایان رای گیری متوجه روشن کردن آتش در حیاط فرمانداری شده بود. او به نحوی مخفیانه وارد حیاط شده بود و دیده بود که عوامل رای گیری دارن آرا نمایندگان مخالف رو می سوزانند. او صبر کرده بود تا اونها خسته بشن و برن و بعد به سراغ آتش رفته بود و تعدادی از رای های نیم سوخته رو تو کتش ریخته بود و به عنوان مدرک بیرون برده بود. بعد از فرمانداری شکایت کرده بود اما شکایتش ماستمالی شد و به جایی نرسید. شما خودتون رو جای اون فرد بذارین تا میزان نفرت او رو از رژیم سابق درک کنید. اگه تقلب در انتخابات بده در هر زمان و مکانی بده. نمیشه الان بد باشه اما زمان رژیم سابق خوب. نمیشه گفت الان اگه مردم اعتراض میکنن حق دارن اما اگه اون زمان اعتراض میکردن ناسپاس و شکم سیر بودن. این معیارهای دوگانه آفت درک حقیقت به وسیله عده ای از کاربران این سایته.
دوشنبه ۲۴ اردیبهشت ۱۴۰۳ - ۰۶:۳۷
۶۴
zarduscht1 - فرانکفورت، آلمان
1:فقط چند جمله از سخنان این خانم. در مورد زدن هواپیما اکراین. "دلیلی‌ ندارد که سپاه در خاک خودش هواپیما مسافربری را بزند". تا به امروز هم حامد اسماعیلیون این جمله را محکوم نکرده. حالا تصور کنید اگر رضا پهلوی این جمله را می‌‌گفت.سلیطه ۵۷ اتی چه می‌‌کرد؟ چه جنجالی راه می‌‌انداختند. ؟نکته دیگر. طی‌ یک بیانه با عباس عبدی گذاشتن سپاه را در لیست ترور محکوم کرد.کم بود؟ از حضور سپاه در سوریه دفاع می‌‌کند.کم بود؟ کیان پیر فلک. "آنچه در مورد کیان پیر فلک در رسانه غربی می‌‌بینیم .نباید باور کرد. من به گفته سپاه بیشتر اعتماد دارم که چه کسی‌ بود." کم بود؟ترور میکنوس را ترور نمی‌‌داند،چون افرادی که کشته شدند. شهروند آلمان نبودند. آی کورد تجزیه طلب که برا ایشون هورا می‌‌کشی‌ چون گاله را باز کرده راجع به قبل از ۵۷. می‌‌گوید. ترور قاسلمو ترور نبود. کم بود ؟ از بزگترین عملکرد ایشون بگم ؟ بغض ایشون در تلوزیون در مورد قاسم سلیمانی. "سردار سلیمانی یک قهرمان ملی‌ است. سال‌ها طول خواهد کشید. تا مردم ایران ارزش این سردار را درک کنند." سابقه ایشون. چریک فداهی .که می‌‌گوید ترور در زمان شاه خوب بود
دوشنبه ۲۴ اردیبهشت ۱۴۰۳ - ۰۷:۰۹
۶۴
zarduscht1 - فرانکفورت، آلمان
2:که می‌‌گوید ترور در زمان شاه خوب بود چون جامعه این را می‌‌خواست. امروز جمهوری خواه شده و مرید قاسم. چه بگویم. من که محمد رضا پهلوی نبودم. اگر بودم یکی‌ از شما زنده نمی‌‌گذاشتم. نه به دلیل دیکتاتور بودن. بلکه سخن زینت گوش می‌‌کردم تا نگاه مادرانه به تاریخ تا ما در آینده در گذشته ۵۷ را دیگر تکرار نمی‌‌کردیم. تا جامعه ما فرق ابلیس و مقدس تا فرق قهرمان و ضد قهرمان را درک کند.این خانم هنوز درک نکرده که جنبش مهسا و وجود نسل جدید و پژوهش های اخیر نشان دهنده این است که بررسی دوران مصدق -و خصوصاً رویداد ۲۸ مرداد۳۲ وارد مرحله تازه‌ای شده و از اسارتِ ملاحظات سیاسی ایدئولوژیک آزاد گردیده است. شاید بزرگترین اشتباه محمد رضا پهلوی در این بود که به روشنفکر امید داشت. درک نکرد که روشنفکر ۵۷ اتی به معنی روشنفکر آزاده غرب نبود. بلکه تفاله‌ها زمان قجار که رنگ زده شده بودند. شاید بهتر بود که محمد رضا پهلوی سخن کارل پوپر را مرام خود می‌‌داد.
دوشنبه ۲۴ اردیبهشت ۱۴۰۳ - ۰۷:۱۰
۶۴
zarduscht1 - فرانکفورت، آلمان
3:شاید بهتر بود که محمد رضا پهلوی سخن کارل پوپر را مرام خود می‌‌داد. " این دسته از روشنفکران که با اندیشه های خویش، عملاً در خدمت خودکامگان قرار داشته و راهگشای حکومت های جبار بوده اند، «پیامبران دروغین» هستند که آلودگی کلام شان خطرناک تر از آلودگی هوا است».این خانم هم که چریک بود و سر از آخور قاسم در آورد. چه باید گفت ؟ شعبده بازِ سپیده‌ای که دروغین بود
دوشنبه ۲۴ اردیبهشت ۱۴۰۳ - ۰۷:۱۱
۶۴
zavareh - رودسر، ایران
ننگ و نفرت بر یکایک شما بردگان فرومایه ارتجاع سرخ و سیاه که پس از گذشت ۴۵ سال نکبت و سیاهی این حکومت اشغالگر اسلامی که خودتان جاده صاف کن های آن بودید، هنوز در نهایت بی خردی و بی شرمی در انجماد مغزی خود پافشاری می کنید.
دوشنبه ۲۴ اردیبهشت ۱۴۰۳ - ۰۸:۴۱
۱۸
pirzan e irani - استکهلم، سوئد
آن آقایی که دراینجا ریسمان را به آسمان گره می زند، ورمان بی سروته می نویسد،تاکی میخواهد نکات کوروتار گذشته را پنهان بکند؟پرسش ساده:آیا درگذشته انتخابات آزاد وجود داشت؟ج:خییییییییییییر!آیا درنظام فعلی اتنخابات آزاد وجود دارد؟خیییییییییییر!راجع به قاسم سلیمانی مگرداماد شاه آقای زاهدی درمصاحبه ای ازسلیمانی به عنوان سردارملی یاد نکرد؟ چرا آنجا لال میشوی؟شاه شما که اینقدر،آزاد ودمکرات ومردمی بود، چرابعداز چندبارفرار سقوط کرد؟همه مقصرند به غیراز خودتان؟!بروید مصاحبه های خانم دیبا را بخوانید که از فضای تنگ سیاسی و ازانتخابات نامتعارف ومشکلات دربار وچاپلوسان نزدیک می گوید.تا کی میخواهید کاسه داغ ترازآش بشوید؟تادیرنشده برونوچه ات را بفرست تابیاید پاسی بکند وپاچه بگیرد،چونکه تو سرکلانترهستی😏
دوشنبه ۲۴ اردیبهشت ۱۴۰۳ - ۱۲:۱۴
۴۴
Ginger - چگو، اسپانیا
مصدق روحت.. ،فکر می کنی ۱۰سال پیش است هر چه داستان ببافی در عرصه نبود اینترنت همه را خر کنی بابا خر خودتی دیگه بچه دو ساله هم دروغ های داستانی شما آخوندهای قاتل را می فهمد برو جای دیگر چتر بازی کن و دروغ اینکه شاه ۱۰هزار نفر را کشت و در در یا انداخت یا ساواک ناخن می کشید طوریکه خمینی و خامنه‌ای الاغ های زندانی در زمان شاه تا ۸۰سالکی هم عمر کردند اما مردم ایرانی زندانی در زندان ها اسلامی بر اثر مواد شیمیایی و غیره استعمال شده در زندانهای مخوف مذهب اسلام دچار خودکشی سرطان و ...می شوند و می میرند چطور یک داستان دیگر بسازی و بگویی مسول این همه مقتول در زمان آخوندها هم شاه است بالاخره عده ای خر مذهب باور خواهند کرد
دوشنبه ۲۴ اردیبهشت ۱۴۰۳ - ۲۱:۱۹
۳۹
مصدق روحت شاد - تهران، ایران
آخه کم خرد! کی با تو بود؟! ..... من یه خاطره از پدرم که اونم از دوستش شنیده بود اینجا نوشتم که بگم تقلب تو اون رژیم وجود داشته. ظلم و حق خوری وجود داشته. قتل و شکنجه هم بوده. نمیشه پالان طلبهای هپروتی و کم سوادی مثل تو از وضعیت فعلی برای دزدیدن اعتراضات مردم ایران به نفع یه مفتخور بی غیرت مثل رضا پالانی استفاده کنن. حالا تو پریدی وسط که مثلا چه حرف مفتی بزنی؟ خودت آواره ای اونوقت واسه ما تعیین تکلیف می کنی؟!
‌سه شنبه ۲۵ اردیبهشت ۱۴۰۳ - ۰۲:۱۵
۶۴
zarduscht1 - فرانکفورت، آلمان
زاهدی هم یک الدنگی مثل تو. همان زمان هم جوابش داده شد. تو آلزایمر داری یا نمی‌‌خواای درک کنی‌. من هم نوچه ندارم تو هستی که باجناق داری.حرفی بر گفتن داری بزن.وگرنه لنگ را بر آخوند بلند کن. برای شما ساده تر است. ۵ مثال از این چریک اوردم حالا زاهدی هیچ. پس گفته او در مورد کیان پیر فلک چی‌ ؟. در مورد هوپیما اکراین چی‌ ؟ در مورد ترور میکنوس چی‌؟ فکر نمی‌‌کنی‌ با روغن بنفشه در خدمت آخوند ساده تر باشد ؟ بجای اینکه چیزی بگی‌ که درک نمی‌‌کنی‌ ؟ چه مرگت است ؟ در خانه مستراح کوچک داری؟ باید همه چیز را از دهان اینجا بیرون بریزی ؟ اطمینان دارم هر جمله که در اینجا می‌‌گی. بعد از آن شرت قهوه یی داری. اخر بزمجه فکر کردی با کی‌ طرف جوجه طلبه؟
‌سه شنبه ۲۵ اردیبهشت ۱۴۰۳ - ۰۸:۱۵
۱۸
pirzan e irani - استکهلم، سوئد
1-اَحمق السلطنه:همین فحاشی ها وچرندگویی ها کاردستتان داده است.شماسلطنت طلبها چون گاوآپیس به پیشانی اتان مهر بددهنی وپاچه گیری وعربده کشی خورده است.تفاله: حالا شدزاهدی الدنگ؟ توبرو یک آدم سالم توی این جمع پیدا بکن! نورالزهرا: یادت رفته که فرح بعدازمرگش چه نامه وتجلیلی نوشت وگفت من مدیون زاهدی هستم؟ حالا فحاشی میکنی که بنده لنگام را برای آخوند بلند بکنم.اشکالی ندارد.بنده همین کاررا برای توهم میکنم،ولی اگر یک دستگیره ای اسباب بازی آنجا پیدا شد آنوقت چی؟!دوروبرت کسی هست به آنها بدهی؟
‌سه شنبه ۲۵ اردیبهشت ۱۴۰۳ - ۰۹:۳۵
۱۸
pirzan e irani - استکهلم، سوئد
۲-آخه گاز خنده، آخه شلغم توکه هستی منم منم بکنی؟پای چپت به پای راستت میگه پروتین زیادی نخور!حالا شاخ شمشادشدی؟به جای این همه اراجیف برو یک آبنباتی به نوه ات بده تا یک کامنت بدون غلط برایت بنویسه.کاش درعصرتو داروخانه های کشیک کارمی کردند،تا دنیا از گزند آدمهایی بیشعوروفحاش درامان بود.
‌سه شنبه ۲۵ اردیبهشت ۱۴۰۳ - ۰۹:۳۶
۳۸
PERTAPANI - بن، آلمان
بازهم یک سری چپول ورشکسته و دوست پسر سعید طوسی اومدند اینجا خاطره .....که معلوم نیست با سعید طوسی چه رفاقتی داشت رو اینجا بالا می آورند!! اردشیر زاهدی هم آخر عمری در اثر کهولت یک غلطی کرد و یک چیزی در مورد سلیمانی گفت حالا این بول گرفته و این رو هزار بار در همین سایت نوشته که زاهدی در مورد سلیمانی چی چی گفته!! بدبختهای ورشکسته عقب مانده اگر راست میگید برید با این رژیم مبارزه کنید و اگر اکثریت جامعه شما را قبول دارند آنوقت با افتخار حکومت را به دست بگیرید وگرنه مثل این زنیکه قبرستان کهنه زمان شاه رو شکافتن چه فایده به حال امروز داره؟!!
‌سه شنبه ۲۵ اردیبهشت ۱۴۰۳ - ۱۰:۳۶
۳۲
agha_ehsan - تهران، ایران
مشارکت نداشتن که مضحک ترین کار تاریخ بشریت رو انجام دادن و حکومت رو به پیشرفت رو گرفتن دادن دست یه آخوند آفتابه بدست . اگر مشارکت داشتن که ایران رو به هزار و یک قسمت تکه تکه می کردن این جماعت پلشت دوزاری بی عقل که بعد پنجاه سال گا*وی مثل تو نمونه اونایی دیگه . صد رحمت به گاو
‌سه شنبه ۲۵ اردیبهشت ۱۴۰۳ - ۱۱:۳۱
۱۸
pirzan e irani - استکهلم، سوئد
1-مشکل جامعه ما ازاحمقها نیست.بلکه از بیشعورهای خودشیفته است! دررابطه با آدمهای بیشعور تقریباً۲تئوری وجود دارد.۱-با آدمهای احمق وبیشعورباید چون خودشان پررومابانه مقابله به مثل بشود وپوزشان را باید زد.۲- بحث کردن با آدمهای نادان به حماقت اینگونه افراد مشروعیت می بخشد،پس بی محلی به اینگونه راس ها بهترین گزینه است. ولی اوج نادانی برای بعضی درجایی است، که مخلوطی از ۲گزینه بالایی هستید!یعنی زیرخط فقردرک ومرام هستند.
‌سه شنبه ۲۵ اردیبهشت ۱۴۰۳ - ۱۲:۲۴
۱۸
pirzan e irani - استکهلم، سوئد
۲-درضمن بنده هم بارها گفته ام که گذراز پاچه بگیران تمامیت خواه، دراولویت است.تا شما هستید،بنده با هیچکس جنگی ندارم.یعنی بسیجی نسبت به شما شرف دارد.مگرهمین اوباشان مدعی نیستند که ۸۵میلیون طرفدارشان هستند؟پس چرا قدرت را نمی گیرند؟ درضمن شما نه سرپیاز هستی نه تهش.پس بنشین سرجات،گرچه فاقد شخصیت هستی ،پس برای خودت شخصیت بساز!یعنی درکاردیگری دخالت نکن،اگرنظری داری مودبانه بنویس تا جواب درخوربگیری!بهتراست ازسرکلانتردرس بگیری!
‌سه شنبه ۲۵ اردیبهشت ۱۴۰۳ - ۱۲:۲۶
۶۴
zarduscht1 - فرانکفورت، آلمان
سلطنت طلب باش ولی‌ "ک.." به آخوند نده. این کجا و آن کجا؟ داستان مولوی را که می‌‌دانی‌؟ کدو آخوند را دیدی ولی‌ چیز آخوند را نه.الان هم که فشار می‌‌یاد عقده را اینجا خالی‌ می‌‌کنی‌. عزیز کم تا استرس پیدا نکنی‌ و هی‌ اینجا زور بزنی‌. گوش بده به مولوی .این هم مولوی فقط شخصی تفسیر کن. سایت عزیز دلیل بر سانسر نیست. شعر مولوی است و همه جا هم آشکار. برو آدم بشو.خرج نداره فقط یک کم شرف می‌‌خواد. یک کنیزک یک خری بر خود فکند.از وفور شهوت و فرط گزند.آن خر نر را بگان خو کرده بود.خر جماع آدمی پی برده بود. یک کدویی بود حیلت‌سازه را.در نرش کردی پی اندازه را .در ذکر کردی کدو را آن عجوز .تا رود نیم ذکر وقت سپوز .گر همه خر اندر وی رود.آن رحم و آن روده‌ها ویران شود.خر همی شد لاغر و خاتون او .مانده عاجز کز چه شد این خر چو مو.نعل‌بندان را نمود آن خر که چیست.علت او که نتیجه‌ش لاغریست.هیچ علت اندرو ظاهر نشد.هیچ کس از سر او مخبر نشد.در تفحص اندر افتاد او به جد.شد تفحص را دمادم مستعد.جد را باید که جان بنده بود.زانک جد جوینده یابنده بود.چون تفحص کرد از حال اشک .دید خفته زیر خر آن نرگسک . از ش
‌سه شنبه ۲۵ اردیبهشت ۱۴۰۳ - ۱۲:۲۷
۶۴
zarduscht1 - فرانکفورت، آلمان
از شکاف در بدید آن حال را.بس عجب آمد از آن آن زال را .خر همی‌گاید کنیزک را چنان .که به عقل و رسم مردان با زنان.در حسد شد گفت چون این ممکنست .پس من اولیتر که خر ملک منست .خر مهذب گشته و آموخته . خوان نهادست و چراغ افروخته .کرد نادیده و در خانه بکوفت .کای کنیزک چند خواهی خانه روفت .از پی روپوش می‌گفت این سخن .کای کنیزک آمدم در باز کن .کرد خاموش و کنیزک را نگفت .راز را از بهر طمع خود نهفت.پس کنیزک جمله آلات فساد .کرد پنهان پیش شد در را گشاد.رو ترش کرد و دو دیده پر ز نم .لب فرو مالید یعنی صایمم. در کف او نرمه جاروبی که من .خانه را می‌روفتم بهر عطن .چونک با جاروب در را وا گشاد.گفت خاتون زیر لب کای اوستاد.رو ترش کردی و جاروبی به کف .چیست آن خر برگسسته از علف.نیم کاره و خشمگین جنبان ذکر .ز انتظار تو دو چشمش سوی در.زیر لب گفت این نهان کرد از کنیز.داشتش آن دم چو بی‌جرمان عزیز .بعد از آن گفتش که چادر نه به سر.رو فلان خانه ز من پیغام بر.این چنین گو وین چنین کن وآنچنان.مختصر کردم من افسانه زنان.آنچ مقصودست مغز آن بگیر.چون براهش کرد آن زال ستیر.بود از مستی شهوت شادمان.
‌سه شنبه ۲۵ اردیبهشت ۱۴۰۳ - ۱۲:۳۰
۶۴
zarduscht1 - فرانکفورت، آلمان
در فرو بست و همی‌گفت آن زمان.یافتم خلوت زنم از شکر بانگ.رسته‌ام از چار دانگ و از دو دانگ. از طرب گشته بزان زن هزار.در شرار شهوت خر بی‌قرار.چه بزان که آن شهوت او را بز گرفت.بز گرفتن گیج را نبود شگفت.میل شهوت کر کند دل را و کور.تا نماید خر چو یوسف نار نور.ای بسا سرمست نار و نارجو. خویشتن را نور مطلق داند او.جز مگر بنده خدا یا جذب حق.با رهش آرد بگرداند ورق.تا بداند که آن خیال ناریه.در طریقت نیست الا عاریه.زشتها را خوب بنماید شره.نیست چون شهوت بتر ز آفات ره.صد هزاران نام خوش را کرد ننگ.صد هزاران زیرکان را کرد دنگ.چون خری را یوسف مصری نمود.یوسفی را چون نماید آن جهود.بر تو سرگین را فسونش شهد کرد.شهد را خود چون کند وقت نبرد.شهوت از خوردن بود کم کن ز خور.یا نکاحی کن گریزان شو ز شر.چون بخوردی می‌کشد سوی حرم.دخل را خرجی بباید لاجرم,پس نکاح آمد چو لاحول و لا.تا که دیوت نفکند اندر بلا.چون حریص خوردنی زن خواه زود.ورنه آمد گربه و دنبه ربود.بار سنگی بر خری که می‌جهد.زود بر نه پیش از آن کو بر نهد.فعل آتش را نمی‌دانی تو برد.گرد آتش با چنین دانش مگرد.
‌سه شنبه ۲۵ اردیبهشت ۱۴۰۳ - ۱۲:۳۷
۶۴
zarduscht1 - فرانکفورت، آلمان
علم دیگ و آتش ار نبود ترا.از شرر نه دیگ ماند نه ابا.آب حاضر باید و فرهنگ نیز.تا پزد آب دیگ سالم در ازیز.چون ندانی دانش آهنگری.ریش و مو سوزد چو آنجا بگذری.در فرو بست آن زن و خر را کشید.شادمانه لاجرم کیفر چشید.در میان خانه آوردش کشان.خفت اندر زیر آن نر خر ستان. هم بر آن کرسی که دید او از کنیز.تا رسد در کام خود آن قحبه نیز.پا بر آورد و خر اندر ویی سپوخت. آتشی از خر در وی فروخت.خر مؤدب گشته در خاتون فشرد.تا بخایه در زمان خاتون بمرد,بر درید از زخم خر جگر.روده‌ها بسکسته شد از همدگر.دم نزد در حال آن زن جان بداد.کرسی از یک‌سو زن از یک‌سو فتاد.صحن خانه پر ز خون شد زن نگون.مرد او و برد جان ریب المنون.مرگ بد با صد فضیحت ای پدر.تو شهیدی دیده‌ای از خر.تو عذاب الخزی بشنو از نبی.در چنین ننگی مکن جان را فدی. دانک این نفس بهیمی نر خرست.زیر او بودن از آن ننگین‌ترست.در ره نفس ار بمیری در منی.تو حقیقت دان که مثل آن زنی.نفس ما را صورت خر بدهد او.زانک صورتها کند بر وفق خو.این بود اظهار سر در رستخیز.الله الله از تن چون خر گریز.کافران را بیم کرد ایزد ز نار.
‌سه شنبه ۲۵ اردیبهشت ۱۴۰۳ - ۱۲:۴۰
۶۴
zarduscht1 - فرانکفورت، آلمان
کافران گفتند نار اولی ز عار.گفت نی آن نار اصل عارهاست.هم‌چو این ناری که این زن را بکاست.لقمه اندازه نخورد از حرص خود.در گلو بگرفت لقمه مرگ بد.لقمه اندازه خور ای مرد حریص.گرچه باشد لقمه حلوا و خبیص.حق تعالی داد میزان را زبان.هین ز قرآن سوره رحمن بخوان.هین ز حرص خویش میزان را مهل. آز و حرص آمد ترا خصم مضل.حرص جوید کل بر آید او ز کل.حرص مپرست ای فجل ابن الفجل.آن کنیزک می‌شد و می‌گفت آه.کردی ای خاتون تو استا را به راه.کار بی‌استاد خواهی ساختن.جاهلانه جان بخواهی باختن.ای ز من دزدیده علمی ناتمام.ننگ آمد که بپرسی حال دام.هم بچیدی دانه مرغ از خرمنش.هم نیفتادی رسن در گردنش.دانه کمتر خور مکن چندین رفو.چون کلوا خواندی بخوان لا تسرفوا,تا خوری دانه نیفتی تو به دام.این کند علم و قناعت والسلام.نعمت از دنیا خورد عاقل نه غم.جاهلان محروم مانده در ندم.چون در افتد در گلوشان حبل دام.دانه خوردن گشت بر جمله حرام.مرغ اندر دام دانه کی خورد. دانه چون زهرست در دام ار چرد.مرغ غافل می‌خورد دانه ز دام.هم‌چو اندر دام دنیا این عوام باز مرغان خبیر هوشمند.
‌سه شنبه ۲۵ اردیبهشت ۱۴۰۳ - ۱۲:۴۳
۶۴
zarduscht1 - فرانکفورت، آلمان
کرده‌اند از دانه خود را خشک‌بند.که اندرون دام دانه زهرباست.کور آن مرغی که در فخ دانه خواست. صاحب دام ابلهان را سر برید.وآن ظریفان را به مجلسها کشید.که از آنها گوشت می‌آید به کار.وز ظریفان بانگ و ناله زیر و زار.پس کنیزک آمد از اشکاف در.دید خاتون را به مرده زیر خر.گفت ای خاتون احمق این چه بود.گر ترا استاد خود نقشی نمود.ظاهرش دیدی سرش از تو نهان.اوستا ناگشته بگشادی دکان. دیدی هم‌چو شهد و چون خبیص.آن کدو را چون ندیدی ای حریص.یا چو مستغرق شدی در عشق خر.آن کدو پنهان بماندت از نظر.ظاهر صنعت بدیدی زوستاد.اوستادی برگرفتی شاد شاد.ای بسا زراق گول بی‌وقوف.از ره مردان ندیده غیر صوف.ای بسا شوخان ز اندک احتراف.از شهان ناموخته جز گفت و لاف.هر یکی در کف عصا که موسی‌ام.می‌دمد بر ابلهان که عیسی‌ام.آه از آن روزی که صدق صادقان. باز خواهد از تو سنگ امتحان.آخر از استاد باقی را بپرس.یا حریصان جمله کورانند و خرس.جمله جستی باز ماندی از همه.صید گرگانند این ابله رمه.صورتی بشنیده گشتی ترجمان.بی‌خبر از گفت خود چون طوطیان.
‌سه شنبه ۲۵ اردیبهشت ۱۴۰۳ - ۱۲:۴۵
۶۳
بلوچ اسلو - اسلو، نروژ
خانمها وآقایان:درشروع انقلاب بنده نوجوانی بودم وبدرستی یادم هست؛که انتخابات مجلس در آن زمان چون مجلس آخوندی کاملا تشریفاتی وبزک کشیده بود.یعنی ۱۰۰٪ نمایندگان انتصابی واز قشرخوانین وسرداران بلوچ بودند؛نتیجه ازقبل معلوم بود!یعنی اگرکسی درتاریخ بلوچستان یک نماینده انتصابی را پیدا کرد؛ که خان وسردار نبود؛بنده دستش را میبوسم وازهمه عذرمیخواهم.آیا اکنون امکان دارد شخصی نماینده انتصابی باشد،ولی موردتایید رژیم دینی نباشد ?درگذشته هم همینطوری بود چونکه خوانین وسرداران بلوچ هم مهره رژیم بودند و هم صاحب بلوچستان!حالا اگرکسی نمی خواهد بپذیرد مشکل این حقیرنیست.جانتان جور
‌سه شنبه ۲۵ اردیبهشت ۱۴۰۳ - ۱۲:۴۹
۶۴
zarduscht1 - فرانکفورت، آلمان
حالا هی‌ زور بزن رفتی خاتون آخوند شدی. زورش را اینجا می‌‌زنی‌. برو یقه آخوند را بگیر.اصلا شکایت خر آخوند را بکن . شتر و خر که مرام ۵۷ اتی و آخوند است
‌سه شنبه ۲۵ اردیبهشت ۱۴۰۳ - ۱۲:۴۹
۱۸
pirzan e irani - استکهلم، سوئد
تو چقدرخنگ باشی که توان کپی کردن را هم نداری!من درکامنت بالایی نوشتم که دستگیره وکلید خوبی دارم، که هرقفلی را بازمیکند.قفلهای منزل شما را حاضرم باز بکنم.البته به غیرازقفل زنگ ده ای که توخرابش کرده ای!یعنی کلنگم درپوزیشن های مختلفی چاههای منزل شما را به آب میرساند.فقط بگونوبت را رعایت بکنند.
‌سه شنبه ۲۵ اردیبهشت ۱۴۰۳ - ۱۳:۱۳
۶۴
zarduscht1 - فرانکفورت، آلمان
بنده با هیچکس جنگی ندارم.یعنی بسیجی نسبت به شما شرف دارد" صیغه آخوند بودن که شاخ و دم ندارد مرتب اینجا اعلام می‌‌کنی‌. چیزی که عیان است چه حاجت به بیان است ۴۵ سال است می‌‌دانیم.
‌سه شنبه ۲۵ اردیبهشت ۱۴۰۳ - ۱۳:۳۳
۶۴
zarduscht1 - فرانکفورت، آلمان
گذشته از این. تو انگار آنجا می‌‌خارش داره. ما اهل این چیزا نیستیم برو حوزه هم روغن بنفشه است هم مشتری کافی‌.
‌سه شنبه ۲۵ اردیبهشت ۱۴۰۳ - ۱۶:۲۲
۶۴
zarduscht1 - فرانکفورت، آلمان
ها‌ها ها ...خودت جواب بده.چرا با اسم بلوچ آمدی ؟ زبون بسته اصلا می‌‌دونی فرق تصادفی‌ و سیستم را ؟ هر موقع کم می‌‌یاری. کارت بلوچ را بیرون می‌‌کاش. بدبخت فلکزده. یک بار تصادفی‌. دو بار تصادفی. سه بار تصادفی، ۴ بار تصادفی‌ آنقدر ابله هستی که درک نمی‌‌کنی‌. البته ربطی‌ به ابله بودن هم ندارد.جنون گاوی گرفته فرانکیشتن و مستر هایلد. دو شخصیتی‌. بدون اراده. کمبود شخصیت .۱۰ تا اسم برا خودت درست کرده.فقط زر می‌‌زنی. هیچ چیز یک انسان را زشتر نمی‌‌کند مگر کاراکتر مزخرف. .... ۸ سال اینجا هستم یک بار اسم خود را عوض نکرده. یک روز بلوچی روز دیگر پیرزن .روز دیگر راستگو. آنقدر... که قادر نیستی‌ فریب هم بدهی‌. جمله‌ها مثل هم انگار که از روی دست هم کپی کرده. همان فحاشی ها همان جمله تکراری. همان ".." حوزه. برو برو خر بیار باقالی بار کن.
‌سه شنبه ۲۵ اردیبهشت ۱۴۰۳ - ۱۷:۲۳
۶۴
zarduscht1 - فرانکفورت، آلمان
اشغال‌ها مثل شما که یک جامعه را به نابودی کشیده و هنوز هم پوزش نمی‌‌شناسند.فقط یک دلایل دارد،کاراکتر لجن .بودی هست. خواهی‌ بود.کاری نمی‌‌شود کرد. ویروس جامعه ایران ما هم بی‌ تقصیر نیستیم.چون هنوز درک نکرده که هر پاسخی به لجن زمان از دسته رفته است. هی‌ وقتی‌ که ما با امثال شما صرف می‌‌کنیم. بدو برو حوزه.... .۵ سال هنوز یاد نگرفتی اون چیزی که می‌‌گی. جایش در مستراح خانه است ..
‌سه شنبه ۲۵ اردیبهشت ۱۴۰۳ - ۱۷:۳۹
۶۴
zarduscht1 - فرانکفورت، آلمان
تو .. هم نداری چه برسد به قفل و کلید. یک سوراخ بزرگ که آن را هم در حوزه به حراج گذاشته. ...فکر کردی اینجا مستراح عمومی است....
‌سه شنبه ۲۵ اردیبهشت ۱۴۰۳ - ۱۷:۵۹
۱۸
pirzan e irani - استکهلم، سوئد
جواب کلوخ انداز را سنگ است.اولا به خانمت چیزی نمیتوانم بگویم چون به سن وسال بنده نمی خورد، دوماً بنده ازجنس بنجل وپیر خوشم نمی آید...
‌سه شنبه ۲۵ اردیبهشت ۱۴۰۳ - ۱۸:۳۶
۶۳
بلوچ اسلو - اسلو، نروژ
آقای زرتشت؛نبوغ ورشد عقلانی هرفرد نشانه شخصیت ودانش هرفرد است.بنده براین فکرم که شوربختانه جنابعالی فاقد این رشد هستید؛زیرا شما هروقت عرصه را برای خویش تنگ می بینید فوراً اتهام میزنید ونام بنده را یدک می کشید.بله! بنده با تعدادی نظرمشترک دارم،هرجا تشخیص بدهم نظرم را می نویسم.لزومی نیست ازشما اجازه بگیرم.همانطور که شما دوستان خودرا دارید؛مجاز به این عمل هستید پس لطفاً توپ نابخردی خودتان را درزمین دیگری نیندازید،چونکه برایتان پنالتی دارد.گرچه بازبان خرد واحترام درتضاد هستید؛ولی تقاضا می کنم تا بدانید که بنده غریق نجات نیستم تا به بنده چنگ بزنید.جانت جور
‌چهارشنبه ۲۶ اردیبهشت ۱۴۰۳ - ۰۶:۵۲
نظر شما چیست؟
جهت درج دیدگاه خود می بایست در سایت عضو شده و لوگین نمایید.