محمدحسین عرفان، معترضی که در آبان ۹۸ چشمانش را داد و امسال جانش را
رأی دهید
«آبان ادامه دارد»؛ این جمله را هزاران بار شنیدهایم. روایت «محمدحسین عرفان» از آبان ۱۳۹۸ آغاز شد، پسری که تا امروز کسی اسمش را هم نشنیده است. محمدحسین، با شلیک مستقیم نیروهای انتظامی به چشمش نابینا شد. از همان سال در پی دوادرمان چشمهایش بود، اما اعتراضات ۱۴۰۱ هم به خیابان آمد، کتک خورد، چشمهایش باز عفونت کرد، بیماری دیابت گرفت و در نهایت، در بیمارستان جان داد.
«محمد حسین عرفان»، یکی از معترضان آبان ۱۳۹۸ بود که سرکوبگران چشمانش را هدف گرفتند. آن زمان ۲۴ ساله بود. یک چشمش را از دست داد و با چشم دیگرش فقط ۳۰ درصد بینایی داشتآنچه میخوانید، روایت معترض جوانی است که تازه لباس دامادی خریده بود، اما تن او را کفن پوشاندند و خانوادهاش سیاهپوش شد.
***
«قیمت چشم تو چند است که در کشور من، هرچه مرغوب و نفیس است، بهایش جان است.»
این جملات را روی چهار تصویر از چشمهایش نوشته بود. چشمهایی که چهار سال عذاب و رنج به زندگیاش نشاند، اما او را ناامید نکرد. ساچمههای آبان ۱۳۹۸ را چهار سال به چشم و تن کشید تا در نهایت، در پی عفونت چشم و بیماریهایی که طی این مدت به آن مبتلا شده بود، جان باخت.
برای محمدحسین عرفان که چشم چپاش را همان ۲۶آبان۱۳۹۸، در میانه دود و آتش و فریاد نابینا کردند و چشم راستش فقط ۳۰ درصد بینایی بر آن مانده بود، لباس دامادی خریده بودند. همین تازگیها؛ پیش از آنکه جان خود را از دست بدهد. هم کت و شلوار برای خواستگاری به کمد آویزان ماند، هم حسرت خانوادهاش برای دیدن پسرشان در لباس دامادی.
چشمهای محمدحسین عرفان؛ جوانی که چهار سال بهدنبال درمان بود
۲۶آبان۱۳۹۸ را به خاطر بیاوریم. بین فلکه سوم فردیس کرج و کانال خیابان ۲۷ شلوغ شده بود. معترضان به خیابان آمده بودند. روز قبل، یعنی ۲۵آبان، اینترنت در ایران بهندرت کار میکرد. وحشت وجود ایرانیهای داخل و خارج را فراگرفته بود. گروه پرشماری از معترضان اما همچنان بر سنگر خود باقی مانده بودند.
سرکوبگران با خیال راحت، بدون آنکه نگران اطلاعرسانی باشند، سلاح روی هموطنان خود کشیده بودند؛ یکی از آنها محمدحسین بود. وقتی دید نیروهای سرکوبگر با گاز اشکآور و شلیک سلاح گرم مردم را متفرق کردند، طاقت نیاورد، جلو رفت، اما با یکی از ماموران نیروی انتظامی مواجه شد که مستقیم سلاح ساچمهای را سمت صورت او گرفت و شلیک کرد.
چشمهایش، صورت و فک، دست و بدنش داغی ساچمهها را حس کرد؛ هیچ نمیدید. سیاهی بود و تاریکی. مردم به سراغ او آمدند و کمکش کردند به داخل حیاط خانهای برود که درهای خود را روی معترضان گشوده بود. خانواده و دوستان محمدحسین اینگونه متوجه واقعیتی شدند که آن جوان ۲۴ ساله، ناگهان و به تصمیم یک سرکوبگر، برای چهار سال متحمل آن شد.
هیچ بیمارستانی در کرج و شهریار محمدحسین را نپذیرفت، حتی بیمارستان «نور» در تهران به او گفتند که «بهخاطر مسائل امنیتی»، حاضر به پذیرفتن او نیستند. بهناچار قدم به بیمارستان «فارابی» گذاشتند. در همان فارابی، وقتی سیاهی تنها نوری بود که چشمهای محمدحسین میدید، صدای مردانهای به او گفت باید برگهای را امضا کند که در آن نوشته است «اغتشاشگران و اراذلواوباش» به او شلیک کردهاند.
محمدحسین که هیچ نمیدید، با تهدید به بازداشت برگه را امضا کرد و بعد از چندین عمل جراحی، متوجه شد چشم چپاش را با چهار ساچمه برای همیشه از دست داده است و چشم راست او با سه ساچمه، تنها ۳۰ درصد بینایی دارد. همان ۳۰ درصد هم بهمرور زمان طی چهار سال گذشته، بیناییاش کاهش یافت.
بهدنبال درمان، در پیوند با بیماریهای بعد از آسیب
«چهار سال و ۹۴ روز عذاب کشید. هر روزی که چشمهایش تارتر میشد، غصه میخورد، اما چون از ترحم بدش میآمد، حاضر نبود کسی هم غصه بخورد. درد اینکه اگر همین نور کمی که با یک چشمش میبیند هم از بین برود، زمینگیرترش میکرد. آفتاب که غروب میکرد، دید چشماش کمتر میشد و میگفت جایی را نمیبیند. کلافه میشد. همه بیست و ششمهای آبان عذاب بود. پسری که ۲۴ سال با چشمهای سالم زندگی کرده بود، خانهنشین شد.»
یکی از دوستاناش ادامه میدهد: «رانندگی کردن را دوست داشت، اما دیگر نمیتوانست، موتورسواری و نقاشی را دوست داشت، اما نمیتوانست. حتی ورزش عادی هم سخت شده بود.»
محمدحسین بارها به محلی که چشمهایش را از او گرفتند رفته بود. دلش نمیخواست گمنام بماند، اما نگرانی از بهخطر افتادن عزیزانش او را غرق در سکوت و تاریکی کرده بود. اما به روایت یکی از دوستانش هیچوقت پشیمان نشده بود.
محمدحسین در خانوادهای بسیار معمولی چشم به جهان گشود. آنها چهار خواهر و برادر بودند که این روزها به عزا نشستهاند. پسر جوانی که در ۲۴ سالی چشمهایش را از دست داد و به قول خودش، «انگار هیچوقت قرار نیست از خواب بیدار شوم»، در ۲۸ سالگی جان خود را بهخاطر عواقب شلیک مستقیم به چشمهایش از دست داد.
تمام این سالها چشمهای محمدحسین عفونت میکرد. مدام در پی درمان بود. مصرف آنتیبیوتیک و قطرههای آرامبخش چشم در کنار داروهای مختلف، از دست دادن کار، ورزش، دلخوشی، تفریح و روشنایی، او را افسرده و زمینگیر کرده بود. اگرچه از پا نیفتاده بود و در اعتراضات شرکت داشت، اما استرس، اضطراب و غصه، بیماریهای دیگر را به بدن او روانه کرد؛ از جمله دیابت.
در مدارک پزشکی محمدحسین، وقتی که برای نخستین بار بعد از آسیب به بیمارستان مراجعه کرده بود، هیچ اثری از ابتلا به بیماری دیابت نیست، اما چهار سال بعد مدارک پزشکی او گواه از ابتلای به بیماری دیابت میدهند.
در مدارک پزشکی محمدحسین، وقتی که برای نخستین بار بعد از آسیب به بیمارستان مراجعه کرده بود، هیچ اثری از ابتلا به بیماری دیابت نیست، اما چهار سال بعد مدارک پزشکی او گواه از ابتلای به بیماری دیابت میدهندمحمدحسین را یکی از شبهای زمستان امسال، در پی درد شدید در چشم، بازگشت عفونت به چشم آسیبدیده و سرماخوردگی، به بیمارستان رساندند. او را که طی این مدت به بیماری دیابت هم مبتلا شده بود بستری کردند، نتوانستند قند خون را کنترل کنند و ناگهان خون از بینی و دهانش جاری شد. انگار تمام آن خون، جشن عروسی او را خونین کرده بود.
ارتباط دیابت با آسیب چشم و مرگ محمدحسین
دکتر «روزبه اسفندیاری»، پزشک و پژوهشگر پزشکی هستهای، پس از مطالعه مطالعه پرونده محمد حسین عرفان در گفتوگو با «ایرانوایر»، ارتباط میان استرس و ابتلا به دیابت را چنین توضیح داد: «دو علت بسیار محتمل است؛ اضطراب و استرس میتواند باعث افزایش قند خون شود. وقتی بدن در معرض استرس قرار میگیرد، موادی مثل گلوکاگون یا اپینفرین را ترشح میکند که موجب افزایش قند خون میشوند. فرض کنید شخصی برای ۴ سال تحتتاثیر ترومای شدیدی بوده است و با عوارض روانی آن هم دستوپنجه نرم میکرده است؛ پس در معرض استرس بسیار شدیدی بوده است که به احتمال بسیار زیاد، میزان این هورمونها در بدنش زیاد بوده است؛ برای همین احتمالا قند خونش در طول این مدت افزایش پیدا کرده است.
خارج شدن خون از بینی و دهان و همینطور چرایی مرگ یک جوان در ۲۸ سالگی در چنین شرایطی، بهنظر دکتر اسفندیاری چنین است: «بافت مردهای در درون ریه بهوجود آمده که با توجه به عروق خونی موجود در ریه، دیواره خود را از دست دادهاند و خون وارد ناحیه بافت مرده شده است.»دلیل دیگری که برای بهوجود آمدن دیابت در این شخص میتوانیم در نظر بگیریم، این است که وقتی شخصی دچار ترومای چشمی، خصوصا مثل ورود ساچمه و گلوله میشود، برای کاهش التهاب، برای این افراد قطرههای چشمی کورتون در نظر میدهند. از عوارض کورتون چه خوراکی و چه قطرههای چشمی در دراز مدت، ابتلا به دیابت است.»
این پزشک با توجه به مدارک پزشکی محمد حسین گفت: «در مدارک پزشکی محمدحسین عرفان، نوشته شده است که او با دیکیای و نومونی نکروتایزینگ به بیمارستان منتقل شده است. دیکیای، یعنی قند خون به قدری بالا میرود که مراجعهکننده دچار کاهش سطح هوشیاری میشود و حالتی در خون او بهوجود میآید که خون را به سمت اسیدوز شدن پیش میبرد. یکی از دلایل میتواند عدم کنترل قند خون باشد و دلیل دیگر، عفونتها هستند که باعث بهوجود آمدن دیکیای میشوند. یعنی بهعنوان نمونه، عفونت ریه منجر به دیکیای شده است. یا دیکیای وجود داشته شده است و شخص دچار کاهش سطح هوشیاری شده است و محتویات معده را برگردانده است و وارد ریه شده که باعث عفونت ریه شده است.»
درباره اینکه چرا عفونت باعث مرگ یک جوان میشود، باید توجه داشت که وقتی عفونتی در بدن وجود دارد، در صورت عدم کنترل آن یا در صورت تلاش برای کنترل عفونت و ابتلای شخص به بیماریهای زمینهای یا دیابت، عفونت در بدن فرد پخش میشود.خارج شدن خون از بینی و دهان و همینطور چرایی مرگ یک جوان در ۲۸ سالگی در چنین شرایطی، بهنظر دکتر اسفندیاری چنین است: «اینکه گفته شده است زمان سیپیآر از بینی و دهان خون خارج شده است، به این خاطر است که نوع نمونئایی که این شخص داشته، نکروتایزینگ بوده، یعنی بافت مردهای در درون ریه بهوجود آمده که با توجه به عروق خونی موجود در ریه، دیواره خود را از دست دادهاند و خون وارد ناحیه بافت مرده شده است. با کوچکترین فشاری به قفسه سینه، با توجه به اینکه این فرد را سیپیآر کردهاند، تمامی محتویات درون ریه یعنی همین خون، از بینی و دهان او خارج شده است. درباره اینکه چرا عفونت باعث مرگ یک جوان میشود، باید توجه داشت که وقتی عفونتی در بدن وجود دارد، در صورت عدم کنترل آن یا در صورت تلاش برای کنترل عفونت و ابتلای شخص به بیماریهای زمینهای یا دیابت، عفونت در بدن فرد پخش میشود. این مساله میتواند باعث حالت سپسیس شود که عواقبی در پی دارد مثل افزایش ضربان قلب، کاهش فشار خون یا کاهش سطح هوشیاری. یعنی یک عفونت ساده در ریه میتواند چنین عواقبی در پی داشته باشد.»
شرکت در جنبش «زن، زندگی، آزادی» با چشمان نابینا
محمدحسین در جنبش «زن، زندگی، آزادی» شرکت داشت؛ با همان چشمهایی که دیگر نمیدید، با کمک دوستان خود قدم به خیابان میگذاشت. این بار ساچمه نخورد، اما او را کتک زدند. نیروهای سرکوبگر با باتوم به جوانی هجوم بردند که چشمهای خود را در همان آبان خونین از دست داده بود.
نخستین بار که از سرکوبگران کتک خورد، سمت خیابان کوکاکولا، منطقه «پیروزی» تهران بود.
بعدتر صدای او در ویدیویی که «محمد فرضی» [جوکر تهران] در صفحه خود منتشر کرد، شنیده میشود. وقتی به جوکر تهران دلداری میدهد و میگوید: «مستقیم برو فارابی، من هم رفتم. اشکالی ندارد.»
محمد فرضی در توضیح صدای محمدحسین عرفان نوشته است که این جوان براثر ساچمههای وارد شده به چشم و بدنش جان خود را از دست داد: «این شخص تنها کسی بود که توانست آرامم کند، با اینکه فقط با یک چشم میدید.»
محمدحسین عرفان ۳۰ بهمن سال جاری جان خود را از دست داد و سوم اسفند ۱۴۰۲ به خاک سپرده شد.
جوانی که حالا رخت دامادیاش را کنار قامت ایستادهاش بر اعلامیه مرگش گذاشتهاند، در کار نصب آسانسور بود. هرچه پول در میآورد خرج خانوادهاش میکرد. به موسیقی علاقه داشت. ترومپت و سازدهنی میزد. بعضی وقتها هم شعرهای دیگران را دکلمه میکرد. عاشق بود. میخواست با همان چشمهایش که از او گرفتند، زندگی تازهای آغاز کند. اما درست همان لحظه که نیروی سرکوبگر تصمیم گرفت ماشه سلاح خود را بکشد، آرزوهای یک زوج عاشق و یک خانواده را در خاک کرد؛ فقط چهار سال رنج طول کشید.
***
این جملات را روی چهار تصویر از چشمهایش نوشته بود. چشمهایی که چهار سال عذاب و رنج به زندگیاش نشاند، اما او را ناامید نکرد. ساچمههای آبان ۱۳۹۸ را چهار سال به چشم و تن کشید تا در نهایت، در پی عفونت چشم و بیماریهایی که طی این مدت به آن مبتلا شده بود، جان باخت.
۲۶آبان۱۳۹۸ را به خاطر بیاوریم. بین فلکه سوم فردیس کرج و کانال خیابان ۲۷ شلوغ شده بود. معترضان به خیابان آمده بودند. روز قبل، یعنی ۲۵آبان، اینترنت در ایران بهندرت کار میکرد. وحشت وجود ایرانیهای داخل و خارج را فراگرفته بود. گروه پرشماری از معترضان اما همچنان بر سنگر خود باقی مانده بودند.
سرکوبگران با خیال راحت، بدون آنکه نگران اطلاعرسانی باشند، سلاح روی هموطنان خود کشیده بودند؛ یکی از آنها محمدحسین بود. وقتی دید نیروهای سرکوبگر با گاز اشکآور و شلیک سلاح گرم مردم را متفرق کردند، طاقت نیاورد، جلو رفت، اما با یکی از ماموران نیروی انتظامی مواجه شد که مستقیم سلاح ساچمهای را سمت صورت او گرفت و شلیک کرد.
هیچ بیمارستانی در کرج و شهریار محمدحسین را نپذیرفت، حتی بیمارستان «نور» در تهران به او گفتند که «بهخاطر مسائل امنیتی»، حاضر به پذیرفتن او نیستند. بهناچار قدم به بیمارستان «فارابی» گذاشتند. در همان فارابی، وقتی سیاهی تنها نوری بود که چشمهای محمدحسین میدید، صدای مردانهای به او گفت باید برگهای را امضا کند که در آن نوشته است «اغتشاشگران و اراذلواوباش» به او شلیک کردهاند.
«چهار سال و ۹۴ روز عذاب کشید. هر روزی که چشمهایش تارتر میشد، غصه میخورد، اما چون از ترحم بدش میآمد، حاضر نبود کسی هم غصه بخورد. درد اینکه اگر همین نور کمی که با یک چشمش میبیند هم از بین برود، زمینگیرترش میکرد. آفتاب که غروب میکرد، دید چشماش کمتر میشد و میگفت جایی را نمیبیند. کلافه میشد. همه بیست و ششمهای آبان عذاب بود. پسری که ۲۴ سال با چشمهای سالم زندگی کرده بود، خانهنشین شد.»
یکی از دوستاناش ادامه میدهد: «رانندگی کردن را دوست داشت، اما دیگر نمیتوانست، موتورسواری و نقاشی را دوست داشت، اما نمیتوانست. حتی ورزش عادی هم سخت شده بود.»
محمدحسین بارها به محلی که چشمهایش را از او گرفتند رفته بود. دلش نمیخواست گمنام بماند، اما نگرانی از بهخطر افتادن عزیزانش او را غرق در سکوت و تاریکی کرده بود. اما به روایت یکی از دوستانش هیچوقت پشیمان نشده بود.
تمام این سالها چشمهای محمدحسین عفونت میکرد. مدام در پی درمان بود. مصرف آنتیبیوتیک و قطرههای آرامبخش چشم در کنار داروهای مختلف، از دست دادن کار، ورزش، دلخوشی، تفریح و روشنایی، او را افسرده و زمینگیر کرده بود. اگرچه از پا نیفتاده بود و در اعتراضات شرکت داشت، اما استرس، اضطراب و غصه، بیماریهای دیگر را به بدن او روانه کرد؛ از جمله دیابت.
دکتر «روزبه اسفندیاری»، پزشک و پژوهشگر پزشکی هستهای، پس از مطالعه مطالعه پرونده محمد حسین عرفان در گفتوگو با «ایرانوایر»، ارتباط میان استرس و ابتلا به دیابت را چنین توضیح داد: «دو علت بسیار محتمل است؛ اضطراب و استرس میتواند باعث افزایش قند خون شود. وقتی بدن در معرض استرس قرار میگیرد، موادی مثل گلوکاگون یا اپینفرین را ترشح میکند که موجب افزایش قند خون میشوند. فرض کنید شخصی برای ۴ سال تحتتاثیر ترومای شدیدی بوده است و با عوارض روانی آن هم دستوپنجه نرم میکرده است؛ پس در معرض استرس بسیار شدیدی بوده است که به احتمال بسیار زیاد، میزان این هورمونها در بدنش زیاد بوده است؛ برای همین احتمالا قند خونش در طول این مدت افزایش پیدا کرده است.
این پزشک با توجه به مدارک پزشکی محمد حسین گفت: «در مدارک پزشکی محمدحسین عرفان، نوشته شده است که او با دیکیای و نومونی نکروتایزینگ به بیمارستان منتقل شده است. دیکیای، یعنی قند خون به قدری بالا میرود که مراجعهکننده دچار کاهش سطح هوشیاری میشود و حالتی در خون او بهوجود میآید که خون را به سمت اسیدوز شدن پیش میبرد. یکی از دلایل میتواند عدم کنترل قند خون باشد و دلیل دیگر، عفونتها هستند که باعث بهوجود آمدن دیکیای میشوند. یعنی بهعنوان نمونه، عفونت ریه منجر به دیکیای شده است. یا دیکیای وجود داشته شده است و شخص دچار کاهش سطح هوشیاری شده است و محتویات معده را برگردانده است و وارد ریه شده که باعث عفونت ریه شده است.»
شرکت در جنبش «زن، زندگی، آزادی» با چشمان نابینا
محمدحسین در جنبش «زن، زندگی، آزادی» شرکت داشت؛ با همان چشمهایی که دیگر نمیدید، با کمک دوستان خود قدم به خیابان میگذاشت. این بار ساچمه نخورد، اما او را کتک زدند. نیروهای سرکوبگر با باتوم به جوانی هجوم بردند که چشمهای خود را در همان آبان خونین از دست داده بود.
نخستین بار که از سرکوبگران کتک خورد، سمت خیابان کوکاکولا، منطقه «پیروزی» تهران بود.
بعدتر صدای او در ویدیویی که «محمد فرضی» [جوکر تهران] در صفحه خود منتشر کرد، شنیده میشود. وقتی به جوکر تهران دلداری میدهد و میگوید: «مستقیم برو فارابی، من هم رفتم. اشکالی ندارد.»
محمد فرضی در توضیح صدای محمدحسین عرفان نوشته است که این جوان براثر ساچمههای وارد شده به چشم و بدنش جان خود را از دست داد: «این شخص تنها کسی بود که توانست آرامم کند، با اینکه فقط با یک چشم میدید.»
محمدحسین عرفان ۳۰ بهمن سال جاری جان خود را از دست داد و سوم اسفند ۱۴۰۲ به خاک سپرده شد.
جوانی که حالا رخت دامادیاش را کنار قامت ایستادهاش بر اعلامیه مرگش گذاشتهاند، در کار نصب آسانسور بود. هرچه پول در میآورد خرج خانوادهاش میکرد. به موسیقی علاقه داشت. ترومپت و سازدهنی میزد. بعضی وقتها هم شعرهای دیگران را دکلمه میکرد. عاشق بود. میخواست با همان چشمهایش که از او گرفتند، زندگی تازهای آغاز کند. اما درست همان لحظه که نیروی سرکوبگر تصمیم گرفت ماشه سلاح خود را بکشد، آرزوهای یک زوج عاشق و یک خانواده را در خاک کرد؛ فقط چهار سال رنج طول کشید.
دیدگاه خوانندگان
۵۴
hamid411 - لس آنجلس، ایالات متحده امریکا
عرض کردم: قبلا دو امکان برای طرفداران رژیم وجود داشت ١) احمق بودن ٢) بیشرف و بیناموس. از سال پیش گزینه اول حذف شده. کسانی که طرفدار این رژیم هستن فقط در گزینه ٢ جا دارن اونهم به صورت بیشرف ویژه
چهارشنبه ۱۶ اسفند ۱۴۰۲ - ۱۶:۵۶
۳۲
agha_ehsan - تهران، ایران
فکر کن در مقابل همچین انسان هایی که برای ایران چشم و جونشون رو دادن ، لجن هایی از کوه های اطراف ایران هستن که میان اینجا کامنت بذارن که فحش بخورن و تازه میگن این فحش ها توشه آخرته ببریم پیش خدامون و ازش جایزه بگیریم ! یعنی لجن در تعفن خوک
چهارشنبه ۱۶ اسفند ۱۴۰۲ - ۱۷:۴۴
۶۷
Zebelemahal - تهران، ایران
کارما یقه ظالم رو دیر یا زود تو همین دنیا بدجور می گیره شک نکنید
چهارشنبه ۱۶ اسفند ۱۴۰۲ - ۱۹:۱۴
۶۷
Zebelemahal - تهران، ایران
کارما یقه ظالم رو دیر یا زود تو همین دنیا بدجور می گیره شک نکنید
چهارشنبه ۱۶ اسفند ۱۴۰۲ - ۱۹:۱۴
۳۲
agha_ehsan - تهران، ایران
فکر کن در مقابل همچین انسان هایی که برای ایران چشم و جونشون رو دادن ، لجن هایی از کوه های اطراف ایران هستن که میان اینجا کامنت بذارن که فحش بخورن و تازه میگن این فحش ها توشه آخرته ببریم پیش خدامون و ازش جایزه بگیریم ! یعنی لجن در تعفن خوک
چهارشنبه ۱۶ اسفند ۱۴۰۲ - ۱۷:۴۴
۵۴
hamid411 - لس آنجلس، ایالات متحده امریکا
عرض کردم: قبلا دو امکان برای طرفداران رژیم وجود داشت ١) احمق بودن ٢) بیشرف و بیناموس. از سال پیش گزینه اول حذف شده. کسانی که طرفدار این رژیم هستن فقط در گزینه ٢ جا دارن اونهم به صورت بیشرف ویژه
چهارشنبه ۱۶ اسفند ۱۴۰۲ - ۱۶:۵۶
۵۴
hamid411 - لس آنجلس، ایالات متحده امریکا
عرض کردم: قبلا دو امکان برای طرفداران رژیم وجود داشت ١) احمق بودن ٢) بیشرف و بیناموس. از سال پیش گزینه اول حذف شده. کسانی که طرفدار این رژیم هستن فقط در گزینه ٢ جا دارن اونهم به صورت بیشرف ویژه
چهارشنبه ۱۶ اسفند ۱۴۰۲ - ۱۶:۵۶
۳۲
agha_ehsan - تهران، ایران
فکر کن در مقابل همچین انسان هایی که برای ایران چشم و جونشون رو دادن ، لجن هایی از کوه های اطراف ایران هستن که میان اینجا کامنت بذارن که فحش بخورن و تازه میگن این فحش ها توشه آخرته ببریم پیش خدامون و ازش جایزه بگیریم ! یعنی لجن در تعفن خوک
چهارشنبه ۱۶ اسفند ۱۴۰۲ - ۱۷:۴۴
۶۷
Zebelemahal - تهران، ایران
کارما یقه ظالم رو دیر یا زود تو همین دنیا بدجور می گیره شک نکنید
چهارشنبه ۱۶ اسفند ۱۴۰۲ - ۱۹:۱۴
۵۴
hamid411 - لس آنجلس، ایالات متحده امریکا
عرض کردم: قبلا دو امکان برای طرفداران رژیم وجود داشت ١) احمق بودن ٢) بیشرف و بیناموس. از سال پیش گزینه اول حذف شده. کسانی که طرفدار این رژیم هستن فقط در گزینه ٢ جا دارن اونهم به صورت بیشرف ویژه
چهارشنبه ۱۶ اسفند ۱۴۰۲ - ۱۶:۵۶
۳۲
agha_ehsan - تهران، ایران
فکر کن در مقابل همچین انسان هایی که برای ایران چشم و جونشون رو دادن ، لجن هایی از کوه های اطراف ایران هستن که میان اینجا کامنت بذارن که فحش بخورن و تازه میگن این فحش ها توشه آخرته ببریم پیش خدامون و ازش جایزه بگیریم ! یعنی لجن در تعفن خوک
چهارشنبه ۱۶ اسفند ۱۴۰۲ - ۱۷:۴۴
۶۷
Zebelemahal - تهران، ایران
کارما یقه ظالم رو دیر یا زود تو همین دنیا بدجور می گیره شک نکنید
چهارشنبه ۱۶ اسفند ۱۴۰۲ - ۱۹:۱۴
۶۷
Zebelemahal - تهران، ایران
کارما یقه ظالم رو دیر یا زود تو همین دنیا بدجور می گیره شک نکنید
چهارشنبه ۱۶ اسفند ۱۴۰۲ - ۱۹:۱۴
۳۲
agha_ehsan - تهران، ایران
فکر کن در مقابل همچین انسان هایی که برای ایران چشم و جونشون رو دادن ، لجن هایی از کوه های اطراف ایران هستن که میان اینجا کامنت بذارن که فحش بخورن و تازه میگن این فحش ها توشه آخرته ببریم پیش خدامون و ازش جایزه بگیریم ! یعنی لجن در تعفن خوک
چهارشنبه ۱۶ اسفند ۱۴۰۲ - ۱۷:۴۴
۵۴
hamid411 - لس آنجلس، ایالات متحده امریکا
عرض کردم: قبلا دو امکان برای طرفداران رژیم وجود داشت ١) احمق بودن ٢) بیشرف و بیناموس. از سال پیش گزینه اول حذف شده. کسانی که طرفدار این رژیم هستن فقط در گزینه ٢ جا دارن اونهم به صورت بیشرف ویژه
چهارشنبه ۱۶ اسفند ۱۴۰۲ - ۱۶:۵۶