کودکآزاری در مرکز بشیر هدایتالهی تهران؛ اینجا کودکان را به درخت میبندند
رأی دهید
ایران وایر:ثمانه قدرخان
«ایرانوایر»، به اطلاعاتی در مورد یکی از مراکز نگهداری پسران در تهران به نام «بشیر هدایتالهی» در منطقه نیاوران تهران دست پیدا کرده است. مکانی که به آنها میگویند «شما فرزندان امام خامنهای هستید» و در عین حال که از آنها نیروی سرکوبگر تربیت میکنند، مورد بدترین نوع شکنجهها در کودکی قرار میدهند.
***
برخی بدسرپرست هستند و شماری بیسرپرست، برخی از آنها کودکان متولد در زندان هستند، برخی فرزندان بیسرپست زندانیان، افراد اعدام شده، آنها که مادران تک سرپرست بهدلیل فقر آنها را رها کردهاند و کودکانی که هرگز نمیفهمند مادر و پدر آنها چه کسی است؛ همگی آنها زیر مجموعه کودکان بهزیستی قرار میگیرند.
هریک از کودکان تحت سرپرستی سازمان بهزیستی سرگذشت تلخ خود را دارند. آنها نه از خانواده در امان ماندهاند و نه سازمان بهزیستی بهدرستی از آنها نگهداری و مراقبت کرده است.
طبق گفته مقامهای دولتی، براساس تازهترین آمار، حدود ۱۰ هزار کودک فاقد سرپرست موثر در مراکز نگهداری از کودکان بهزیستی حضور دارند. به گفته مرجع ملی کنوانسیون حقوق کودک، زیرنظر دادگستری، حدود ۶۴۰ مرکز نگهداری کودکان بدسرپرست و بیسرپرست در سطح کشور وجود دارد.
راوی این گزارش میگوید یکی از اشخاصی که در مرکز «بشیر هدایت الهی» بهعنوان کارمند مرکز کار میکند، خود بزرگ شده یکی از مراکز بهزیستی است. نه دانشگاه رفته است و نه تحصیلات مرتبط با نگهداری از کودکان را دارد، ولی بهدلیل اطمینانی که مدیر مرکز به او دارد، مسوولیتهای بسیاری بر عهده او قرار داده است. او یک آزارگر کودکان است. منبع خبری ایرانوایر، یکی از کارکنان سابق این مرکز است. برای حفظ امنیت، نام «امیر» را برای او انتخاب کردهایم.
امیر میگوید: «این فرد مرد جوان فربهی است که کودکان مرکز بشیر هدایت را بسیار آزار جسمی و جنسی میدهد. در زندان متولد شده و در بهزیستی بزرگ شده و مادر او به جرم قتل همسر خود بعد از به دنیا آوردن فرزند خود در زندان اعدام شده است.»
امیر میگوید: «او شبها در مرکز میخوابد، درصورتیکه اگر کارمند مرکز بود، باید ساعت کاری او ۳ بعدازظهر تمام میشد. این فرد شبها در خوابگاه بچههای کموسنسال میرود، از پسربچههای مرکز میخواهد شلوار خود را در بیاورند و با بدنی عریان برای او برقصند. بعد به ناگاه همه چراغها را خاموش میکند و کودکان را میترساند.»
به گفته امیر، مدیریت مرکز بشیر هدایت الهی فردی به نام «حاج عبدالله» است که بهصورت غیرقانونی به این فرد مورد اعتماد خود سمت مربی خوابگاه داده است، درحالیکه این مرد جوان حتی در استخدام بهزیستی هم نیست.»
امیر توضیح میدهد که این فرد جاسوس حاج عبدالله هم هست و هر اتفاقی در مرکز رخ دهد، موبهمو باید به او گزارش کند و هرگز اجازه نمیدهد بچههای مرکز تنهایی با این فرد حرف بزنند.
امیر اضافه میکند: «خریدها را این فرد مورد اعتماد حاجی انجام میدهد. برای اینکه خیلی از مسوولیتها را گردن نگیرند، از تلفن او تماسهای تلفنی خود را انجام میدهند و بعد میگویند فلانی این کار را کرده است. با این توضیح که او بچه بهزیستی است، دیگر میشناسیدش. او را سپر بلا هم کردهاند. در عین حال بچهها را خیلی مورد آزارواذیت قرار میدهد. در صورت آمدن بازرس به مرکز حتما کنار بچهها حضور دارد، چون خودش از بچههای بهزیستی است و نگاههای او باعث میشود که بچههای دیگر هیچ شکایتی نکنند و از ترس حرفی نزنند. کسی هم نمیتواند او را از بازرس دور کند، چون سریع میگوید من بچه بهزیستی هستم و باید در جلسه باشم.»
پول افراد خیر چه میشود؟
کودکان عموما از سن ۷ سالگی وارد مرکز بشیر هدایت میشوند و باید از سن ۱۸ تا ۱۹ سالگی از مرکز ترخیص شده و بیرون بروند، چون بچههای دیگر مرکز کمسنوسال هستند.
در میان اسامی که امیر نام میبرد، داستان بچهها معلوم میشود. «امیرحسین»، وقتی چهار ساله بوده است در پارک گم میشود و هیچوقت خانواده او پیدا نمیشود. او یکی از بچههای این مرکز است. «ابوالفضل» در دو سالگی توسط مادر خود مقابل بهزیستی رها میشود.
به گفته امیر، این بچهها تشنه محبت هستند و به همین دلیل خیلی زود به اعتیاد و مصرف مواد مخدر یا کار قاچاق گرایش پیدا میکنند. دلیل آن هم این است که در ابتدا از طرف افرادی که این کودکان را آلوده میکنند محبت میبینند.
به گفته امیر، خیرین بسیار زیادی به مرکز بشیر هدایت الهی کمک میکنند. بهکرات در این مرکز گوسفند ذبح میشود، ولی معلوم نیست به کجا ارسال میشود. دزدی در این مرکز بسیار عادی است.
امیر توضیح میدهد مرکز بشیر هدایت الهی، مرکز خصوصی نگهداری از کودکان پسر و تحت حمایت بهزیستی است. او میگوید: «تا پیش از دایر کردن این مرکز، او هیچ اموال و دارایی نداشت، ولی از زمان تاسیس این مرکز، تبدیل به فردی بسیار بانفوذ و سرمایهدار شد؛ به زبان عامه مولتی میلیارد شد. این ثروت از پول خیرین بچهها به دست او رسید، ولی در قبال دریافت کمکهای مالی برای بچهها هیچ رسیدگی به کودکان و مرکز نگهداری آنها انجام نمیدهد.»
موهای بچهها را تراشیدند و سشوار آوردند
امیر میگوید از زمانی که با این مرکز آشنا شدم، انواع بدرفتاری و شکنجه کودکان را دیدم. هربار بچهها به بازرسان اعتراض و شکایت کردند، طوری آنها را تهدید کرده بودند که لامتاکام در بهزیستی حرف نزدند.
امیر برخی از شکنجهها را اینطور توصیف میکند: «شکنجه بسیار بد و سخت روحی و جسمی برای این کودکان زمانی است که برای تنبیه موهای سر پسربچهها را میتراشند و بعد برای تمسخر و خندیدن به آنها، مربیان میگویند سشوار بیاورید موهای این کودکان را خشک کنید. در این زمان شروع میکنند به خندیدن.»
یکی از کودکان مرکز برای امیر تعریف کرده است «یک روز در مدرسه یک کلاس نداشتیم.، حدود ۱۵ نفر از بچههای مرکز تصمیم گرفتیم برای حدود دو ساعت برای هواخوری و بازی به پارک نیاوران که نزدیک مرکز است برویم.»
این نوجوانان بین ۱۶ تا ۱۷ سال سن داشتهاند.
امیر میگوید: «وقتی در پارک نیاوران بودند، یکی از بچههای مرکز که در مدرسه دیگری تحصیل میکرده است، در مسیر بازگشت از مدرسه بچهها را در پارک میبیند و به مربی مرکز گزارش میدهد. وقتی این بچهها از پارک برمیگردند، سر و ابرو همه را میتراشند و میگویند سشوار بیاورید موهایشان را خشک کنیم. این بچهها برای اینکه از هر سه مربی کتک نخورند، هیچ عکسالعملی از خود نشان ندادهاند. میگویند اگر اعتراض میکردیم، هر سه مربی با هم میریختند سرمان و ما را کتک میزدند.»
این کودکان مخفیانه با فوریتهای پلیس ۱۱۰ تماس میگیرند و زمانی که پلیس میرسد، مربی مرکز اجازه ورود به نیروی انتظامی را نمیدهد و میگوید اینجا مرکز نگهداری افرادی با بیماری روحی و روانی است، اینجا همه بچهها معلولیت ذهنی دارند و پلیس ۱۱۰ هم میرود.»
همه کودکانی که باید جاسوس باشند
امیر میگوید در همه مراکز بهزیستی، کودکان تحت پوشش را جاسوس پرورش میدهند. از سنین بسیار پایین به این بچهها آموزش میدهند که چطور همهچیز را تعریف کنند، به آنها مرتب میگویند شما بچههای امام خامنهای هستید. خیلی از بچههای مورد اعتماد و توانمند را بهعنوان نیروی سرکوبگر در استخدام خود درمیآروند، چون از کودکی آنها را همانطور که میخواستند تربیت کردهاند و این بچهها پناهی جز بهزیستی نداشتهاند. بسیار مورد اعتماد سازمان هستند و هرچه مدیر و مربی مرکز بگوید، همان کار را میکنند.
بشیر هدایت الهی، رواندرمانگر ندارد
این فرد مطلع که مدتی در مرکز بشیر هدایت الهی مشغولبهکار بوده است، میگوید: «هیچ رواندرمانگر یا مددکار اجتماعی متخصص کودکان در این مراکز نیست که به مشکلات روزمره بچهها رسیدگی کند، بهویژه که این کودکان در سنین رشد و نوجوان هستند. حتی هیچ نظارتی بر نوجوانان پسر وجود ندارد که در اتاقهای خود دو نفری رابطه جنسی برقرار کنند. مربیان هیچگونه نظارتی ندارد.»
امیر میگوید: «طی این سالها هرزمان که از مدیریت یک مرکز شکایتی صورت گرفته است، تنها اقدام دولت و مسوولان جابهجا کردن مدیر مرکز نگهداری کودکان بوده است. این کار فقط به این کمک میکند که تا مدت کوتاهی اوضاع بچهها خوب باشد. ولی بعد از مدتی مدیر جدید به مرکز فرستاده میشود و مرتب خیرین باید از این افراد شکایت کنند و با آنها در حال مبارزه باشند.»
به گفته این فرد آگاه، سوال این کودکان این است که چرا زمانی که در مراکز بهزیستی نگهداری میشوند، نمیگذارند با دنیای خارج از مرکز ارتباط داشته باشند. عمده این کودکان در تعاملات روزمره هم دچار مشکل هستند.
این بچهها اجازه ارتباط با دنیای بیرون را ندارند، چون در این صورت میتوانند از مشکلات و زخمهایی که میخورند بگویند و افرادی که بیرونی از این مراکز صدای این کودکان میشوند. به همین دلیل بهشدت خفقان بر این مراکز حاکم است و این کودکان در خفقان رشد میکنند. برای آنها از میان خودشان جاسوس قرار دادهاند.
سرنوشت محمد نصرالله چه شد؟ رضا چرا کمبینا شد؟
امیر میگوید بهتر است که در مرکز نگهداری پسران یک زن جوان مشغولبهکار نشود، ولی در بشیر هدایت الهی یک خانم جوان به نام «فرجی» بهعنوان روانشناس و مددکار و مدیر مرکز مشغولبهکار است. به گفته امیر، حاج عبدالله میگوید خانم فرجی خط قرمز من است.
او تعریف میکند: «یکی از بچههای مرکز به نام محمد نصرالله یک روز از خوابگاه خود خارج شده بود و از پشت سر خانم فرجی را که دختر جوانی است، بغل کرده بود. مربیهای مرکز به قصد کشتن محمد را کتک زده و از مرکز بیرون کردند. دیگر کسی از او خبری ندارد. محمد ۱۶ یا ۱۷ سال بیشتر نداشت.»
روایت تلخ دیگری که در مورد کودکآزاری بچههای مرکز بشیر هدایت الهی بیان شده است، مربوط به رضا ۱۳ ساله است. رضا یک روز در حال نگاه کردن بازی فوتبال بوده است. مربی به او میگوید تلویزیون را خاموش کن و جاروبرقی را روشن کن و جارو بکش. رضا میگوید آقا فقط یک لحظه (بهم وقت بدید)، مربی با مشت چنان محکم در چشم بچه میزند که تمام صورت بچه سیاه و کبود میشود. برای مدت یک هفته تلفن همراه همه افراد مرکز جمع میشود مبادا کسی از صورت رضا ۱۳ ساله عکس بگیرد و به جایی گزارش کند.
امیر میگوید:«همه بچهها از دیدن این صحنه از کوچک و بزرگ فقط گریه میکردند. فردای آن روز این بچه قصد داشته است که به مدیر مرکز گزارش کند، ولی مربیهای مرکز اجازه ندادند.»
امیر میگوید تنبیه دیگری که سالها است برای بچههای این مرکز انجام میشود و بیشتر هم توسط مربی مورد وثوق مدیر مرکز صورت میگیرد، بستن کودکان به درخت است. این نوعی از تنبیه است که به بچهها اجازه نمیدهند برای ساعتهای متمادی از درخت باز شوند، چیزی بخورند و یا دستشویی بروند. این روش یکی از سختترین انواع تنبیه کودکان در این مرکز است.
به گفته امیر، وقتی این کودکان بزرگ میشوند، مبلغ ناچیزی پول به آنها میدهند و میگویند باید از مرکز بروید، چون ۱۸ سال تمام دارید. پس از خروج از مراکز نگهداری، سرنوشت این بچهها نامشخص است.
«علی کاظمی»، دبیر مرجع ملی کنوانسیون حقوق کودک، تیر۱۴۰۲ از کاهش مراکز نگهداری کودکان بیسرپرست و بدسرپرست گفت. به گفته این مقام دولتی، تعداد مراکز نگهداری از کودکان و ظرفیت آنها کاهش مییابد، ولی این موضوع به معنای تعطیلی کامل مراکز نیست.
به گفته این مقام دادگستری، «طبق آییننامه اجرایی قانون حمایت از کودکان بیسرپرست و بدسرپرست، موسساتی جدید شکل خواهد گرفت که الگوی مراقبت آنها از کودکان به روش خانواده محور است و جایگزین روشهای اردوگاهی و گروهی موجود خواهد شد.»