آتشسوزی زندان اوین: روایتهای تازه از سرکوب زندانیان
رأی دهید
«فکر میکردیم مردم آمدند تا ما را نجات دهند...»
آتش، دود، تیراندازی و صدای مهیب انفجار. اینها تصاویری بودند که شنبهشب، ۲۳ مهر ۱۴۰۱، در اوج اعتراضات سراسری بعد از کشته شدن مهسا (ژینا) امینی، از زندان اوین، در دامنه کوه البرز، بزرگترین و بدنامترین زندانی که مخالفان سیاسی ایرانرا در خود جای داده، منتشر شد.
اکنون یک سال از آتشسوزی بزرگ اوین گذشته و تنها روایت مسئولین این زندان و قوه قضائیه، بر اقدام به «درگیری، شورش، تخریب و آتشسوزی» برخی از زندانیان قرنطینه بند ۷ و در نهایت سرکوب آنها تمرکز داشته است. این روایت نه تنها سوالات بسیاری را بیپاسخ گذاشته بلکه از آنچه در بندهای دیگر اوین گذشته چیز زیادی به ما نمیگوید.
اما از سوی دیگر، زندانیان و شاهدانی وجود دارند که بیبیسی فارسی با آنها گفتوگو کرده و روایت آنها بر اساس اتفاقاتی که در روزهای پیش از آتشسوزی در بندهای مختلف رخ داده، نشان از این دارد که زندانبانها از احتمال وقوع یک «اتفاق، شورش یا آتشسوزی» در زندان اطلاع داشتند.
اکنون بر پایه این شواهد، سوالات زیادی درباره انگیزه و استراتژی مسئولان زندان در برخورد با شورش احتمالی ایجاد شده است. اگر آنها از پروژه به قول خودشان «یک شورش» در زندان آگاه بودند، چرا به جای «خنثی کردن» آن، خود را برای «عملی شدن»اش آماده میکردند؟ آیا تغییرات امنیتی اجرا شده، به «امنیت» زندان کمک کرده یا برعکس «امنیت زندانیان را در معرض خطر» قرار داده؟ آیا این اتفاق «صحنهسازی زندانبانها برای سرکوب در داخل و ارعاب در بیرون زندان» بوده است؟
بیبیسی فارسی در این گزارش بندهای ۸، زنان، ۴ و ۲۰۹ را مورد بررسی قرار داده و با شاهدانی در این بندها گفتوگو کرده است. اگرچه واقعه آتشسوزی اوین در کارگاه خیاطی چسبیده به بند ۷ اتفاق افتاد، اما بیبیسی فعلا نتوانسته شاهدی از این بند پیدا کند.
این گزارش میکوشد روایت دو سوی دیوارهای اوین را ارائه دهد، در پشت دیوار آنچه بر زندانیان در بندهای مختلف گذشت و بیرون از دیوار بیخبری و نگرانیای کشنده که دامنگیر خانواده زندانیان شده بود.
آتشسوزی اوین: روایت شاهدان عینی از داخل زندان چند روز پیش از آتشسوزی در اوین چه گذشت؟
زندانیانی که در بندهای مختلف اوین با بیبیسی فارسی گفتوگو کردند، از تغییرات غیرمتعارفی در روزهای قبل از وقوع آتشسوزی خبر میدهند که یکی از مهمترین آنها، جمع کردن «کپسولهای اطفای حریق» به بهانه تعمیر است.
البته این تغییرات شامل نصب درهای فولادی جدید در داخل سالنهای بندها، افزایش نیروهای گارد و نگهبانی، ورود ابزارهای سرکوب جدید مانند باتون و دستبند به بند و اعمال برخی از ممنوعیتهای دیگر هم میشود.
مسعود مصاحب، زندانی دوتابعیتی ایرانی-اتریشی که در شب آتشسوزی زندان اوین در بند ۴ زندانی بود، میگوید نه تنها به برخی از مسئولان سابق دولتی که به دلیل فساد مالی یا مسائل امنیتی زندانی بودند؛ چند روز قبل از آتشسوزی مرخصی داده بودند، بلکه دو روز قبل از آتشسوزی نیز چند سرباز کسپولهای ضد حریق را از بند آنها با خود بردند.
اتفاق مشابهی هم در بند زنان رخ داد. غزل عبداللهی، دختر عالیه مطلبزاده، زندانی سیاسی سابق میگوید یک روز قبل از آتشسوزی، کپسولهای اطفاء حریق را از بند زنان خارج کردند: «گفته بودند که باید آنها را عوض کنیم. مادر پرسیده بود که آیا همه آنها با هم دچار مشکل شدند که پاسخی به او نداده بودند.»
عالیه مطلبزاده، عکاس و معاون رئیس انجمن آزادی مطبوعات نیز به بیبیسی میگوید: «وقتی آتش سوزی در زندان اوین اتفاق افتاد در بند ما هیچ کپسول آتشنشانی نبود.»
به گفته این زندانی سیاسی سابق بعد از آتشسوزی زمانی که درباره خارج کردن کپسولهای اطفاء حریق از کارکنان زندان سوال پرسیده، در جواب به او گفتهاند «گزارشهایی به مسئولان زندان رسیده بود که احتمال شورش وجود دارد. به همین دلیل کپسولها را جمع کردند چون ممکن بود که زندانیان آنها را در آتش بندازند و منفجر شود.»
عسل محمدی، دیگر زندانی سیاسی سابق و فعال حامی حقوق کارگران نیز میگوید در مشبک فلزی بین نگهبانی زندان و دفتر ریاست و ورودی به بند را چند روز قبل از آتشسوزی با دری کاملا فلزی تعویض کردند: «در و پنجرهای گذاشتند که ارتباط ما با زندانبانها برخلاف گذشته محدود به همین پنجره و یک در کاملا فولادی شد. یک روز قبل از آتشسوزی کارهای جوشکاری را تمام کردند.»
رضا مهرگان، زندانی سیاسی سابق در بند ۸ و از امضاکنندگان بیانیه درخواست استعفای رهبر جمهوری اسلامی نیز میگوید چند روز قبل از آتشسوزی زندانیان دیدند که در افسر نگهبانی ابزار سرکوب اضافه شده که پیشتر نبود: «مثل باتون، چوبهای بلند، افسر نگهبانها زیاد شدند، در سالها بسته شد.»
این زندانی سیاسی سابق بر اساس مشاهداتش تاکید میکند سازمان زندانها و زندانبانها از قبل در جریان آتشسوزی اوین بودند.
هیراد پیربداقی، دیگر زندانی سیاسی سابق و از فعالان حامی کارگران که شب آتشسوزی زندان اوین در بند ۸ زندانی بود، میگوید دو سه روز قبل از آتش سوزی، گارد ویژه بیدلیل در حیاط بین بند ۸ و بند ۷ که حدود ۵۰ متر با هم فاصله داشت، ایستاده بودند و نوعی رزمایشی را برگزار کردند: «خیلی عجیب بود، آنها حیدر حیدر میگفتند و از شعارها و عبارات تحریکآمیز استفاده میکردند.»
بازسازی نمای عمومی زندان اوین بر اساس تصاویر ماهوارهایهیراد پیربداقی همچنین اشاره میکند «نگهبانی ۲۴ساعته شد و تک تیراندازها در کیوسکهای نگهبانی مستقر شدند.»
از جمله موارد دیگری که دستکم سه نفر از زندانیان سابق بند ۸ در گفتوگو با بیبیسی بر آن تاکید کردند، تغییر ترکیب جمعیتی این بند است. در آن زمان بیش از دو سوم بند ۸ را زندانیان سیاسی تشکیل میدادند. به گفته شاهدان عینی، در روزهای منتهی به آتشسوزی، تعدادی از زندانیان سیاسی به بهانههای مختلف از بند خارج و به زندانهای رجاییشهر و تهران بزرگ (فشافویه) تبعید شدند.
علاوه بر این موارد، در بندهای ۴ و ۸ به گفته تعدادی از زندانیان سیاسی سابق، برخی از زندانیان دو تابعیتی را قبل از وقوع آتشسوزی از بند خارج و به مکان دیگری بردند.
روز آتشسوزی اوین
صبح روز آتشسوزی به گفته زندانیان آژیرهای زندان اوین دستکم دو بار به صدا درآمد و یک بار حدود ۴۰ دقیقه طول کشید. زمانی که زندانیان علت را جویا شدند، به آنها گفته شد «تمرین» است.
با نزدیک شدن به غروب فضا در زندان ملتهبتر شد و به گفته شاهدان عینی رفت و آمدهای عجیبی در بندهای مختلف دیده میشد.
عالیه مطلبزاده به بیبیسی فارسی گفت هوا تقریبا تاریک شده بود که اولین صدای تیراندازیها به گوش آنها رسید: «رفته رفته بر حجم و تعداد آن افزوده شد. در کنار این موارد صدای همهمه و شعار دادن را هم میشنیدم که از بند آقایان بود، چون پنجرههایی در بند ما بود که مشرف به حیاط بند ۶ و ۴ زندان است.»
عسل محمدی، دیگر زندانی سیاسی سابق نیز میگوید غروب و در تاریکی شب بود که همه زندانیان در بند زنان، صدای مهیب انفجار شنیدند.
نهایتا ساعت حدود ۸:۵۰ دقیقه شامگاه شنبه ۲۳ مهر ۱۴۰۱، آتشسوزی ابتدا از کارگاه خیاطی، چسبیده به بند ۷ شروع شد. زندانیان به دلیل فرار از آتش سعی کردند از بند خارج شوند، اما نیروهای امنیتی و گارد زندان که از قبل مستقر شده بودند، شروع به تیراندازی کردند.
در یک ویدیوی ۱۴ دقیقهای که از آتشسوزی اوین به دست بیبیسی فارسی رسیده، بیش از ۱۲۰ بار صدای تیراندازی و رگبار و دستکم سه انفجار مهیب شنیده میشود. علاوه بر اینها دستکم ۷ بار پرتاب اشیاء آتشین به داخل زندان هم دیده میشود.
آتشسوزی زندان اوین از کارگاه خیاطی چسبیده به بند ۷ آغاز شدزمانی که آتشسوزی اوین شروع شد، هنوز تماسهای تلفنی زندان قطع نشده بود و برخی از زندانیان مشغول صحبت با خانوادههایشان بودند. یک تماس تلفنی کوتاه ضبط شده از زندان اوین در شب آتشسوزی به دست بیبیسی رسیده که تماس گیرنده از داخل زندان به تیراندازی اشاره میکند و صدای زندانیان که شعار میدهند در پس زمینه شنیده میشود.
شب مخوف اوین همچنان روایات و ناگفته های زیادی دارد، اما یکی از ابهامات اصلی درباره ساختمان بزرگ بند ۷ است که تعداد زیادی از زندانیان آنجا کشته شدند. تنها روایتهای منتشر شده، مشاهدات زندانیان بند ۸ از فاصله نزدیک است که شاهد خشونتی خونین بودند.
بندهای ۷ و ۸: «گلوله و خون»
یک سوال اصلی و بیپاسخ درباره شروع آتشسوزی از کارگاه خیاطی این است که آن ساعت سرشماری زندانیان تمام شده بود و آنها به بندهای خودشان بازگشته بودند، پس چه کسی در کارگاه بود تا آنجا را آتش بزند؟
زندانیان زیادی روایت خود از شب آتشسوزی اوین را بازگو کرده و با بیبیسی در میان گذاشتهاند. روایتهایی که از سرکوب شدید بندهای مختلف، علیالخصوص بندهای ۷ و ۸ حکایت دارد.
از آنجایی که از بند ۷ هنوز کسی پیدا نشده تا روایت آن شب را بازگو کند، عمده روایتها در دست حکومت باقی مانده است. زندانیان بند ۸ تنها شاهدان این بند از فاصلهای نزدیک به آن هستند.
هیراد پیربداقی به بیبیسی فارسی میگوید هنوز تلفنهای بند وصل بودند و برخی از زندانیان مشغول صحبت با خانوادههایشان بودند که اولین صدای تیراندازیها شنیده شد: «ما هم یکدفعه صدای تیراندازی بسیار شدید و ممتدی را از اطراف ساختمان شنیدیم. زندانیان که ترسیده بودند، درهای اضافی که در راهروها ساخته شده بود را شکستند تا ببیند چه خبر است. از یک پنجره کوچک به بند ۷ دید داشتیم. صحنههای وحشتناکی بود. زندانیان بند ۷ که بعدها فهمیدم نگهبانی را گروگان گرفته بودند، در را شکسته و به بیرون میآمدند اما در اثر تیراندازیهای ممتد عین برگ درخت روی زمین میافتادند. این صحنه را خیلی از زندانیان دیدند.»
به گفته هیراد پیربداقی کشته شدن زندانیان بند ۷ باعث اعتراض زندانیان سیاسی و در نتیجه کشیده شدن شورش به بند ۸ شد.
رضا مهرگان، دیگر زندانی سیاسی سابق میگوید از پنجره بند ۸ میدیده که گارد ویژه زندان در تپههای مشرف به اوین موضع گرفته بودند و تیرهای شعلهور (آتشین) به داخل زندان پرتاب میکردند.
در چند ویدیو، از جمله ویدیویی که به صورت اختصاصی به دست بیبیسی فارسی رسیده، این گلولههای آتشین که با حالت دورانی به داخل زندان پرتاب میشوند، قابل مشاهده است.
سمت راست: رضا مهرگان سمت چپ: هیراد پیربداقیرضا مهرگان در ادامه میگوید از طبقه بالای بند ۸ زندانیان یکی یکی درهای سالنهای ۱۰، ۹ و ۸ را شکستند: «و به بیرون به سمت حیاط رفتند، به سمت اتاقها، البته بیشتر به سمت حیاط و شروع به سر دادن شعار کردند، آنها شروع کردند به تقبیح این مسئله که چرا سرکوب میکنند، چرا با این شدت با سایر زندانیان برخورد میکنند، که خودشون مورد هجمه و حمله قرار گرفتند».
زندانیان سیاسی در بند ۸ بعد از شکستن درها شعارهایی مانند «جمهوری اسلامی مرگت فرا رسیده»، «زن، زندگی آزادی» و «میکشیم هر آنکه برادرم را کشت» سر دادند.
نهایتا تعدادی از زندانیان به حیاط بند ۸ دسترسی پیدا کردند، اما نتوانستند درهای حیاط را بشکنند و از محوطه حیاط خارج شوند.
یکی از زندانیانی که آن زمان در حیاط بند ۸ بوده و نخواست نامش فاش شود، روایت میکند که «در انتهای راه پله دری فلزی بود که به افسر نگهبانی میرسید. آن در سوراخ بود و میشد آن طرف را دید. آنها (نیروهای امنیتی) با تفنگ ساچمهای از پشت همان در میخواستند شلیک کنند اما تیری رد نشد. ما هم تلاش کردیم در آنجا را که به افسر نگهبانی میخورد، بشکنیم. بعد از آن ما در حیاط را شکستیم و وارد حیاط بند ۸ شدیم. صداها زیاد بود. صدای بند زنان هم میآمد. حیاط ۴ یا ۵ در خروجی دارد که ما خوشبختانه موفق نشدیم هیچکدام را بشکنیم. چون اگر این کار را میکردیم همه کشته شده بودیم. آنها با رگبار مسلسل منتظر بودند تا ما بیرون برویم و ما را بکشند. حدودا دو یا سه ساعت ما آنجا کاملا آزاد بودیم. تمام دوربینها را شکستیم. فکر میکردیم الان مردم میرسند…»
نمای بازسازی شده زندان اوین که بندهای ۷، کارگاه خیاطی، استخر کارکنان و بند ۸ را نشان میدهدنیروهای گارد زندان گاز اشکآور زیادی را به داخل سالنهای بند ۸ شلیک کردند که باعث خفگی زندانیان شده بود، به همین دلیل آنها در حیاط و داخل بند پتوها و برخی پارچههای دیگر را آتش زدند تا در برابر دود گاز اشکآور از خودشان محافظت کنند.
هیراد پیربداقی روایت میکند که بعد از سرکوب بند ۷ و زمانی که مدتی از حضور تعدادی از زندانیان بند ۸ در حیاط گذشته بود، موتورهای یگان ویژه آمدند و از آنجا به بعد سرکوب بند ۸ نیز با خشونت آغاز شد.
به گفته هیراد پیربداقی، «موتورهای گارد با سر و صدای زیاد آمدند. در اطراف بندها منور میزدند و دور تا دور بندها آتش گرفته بود؛ انگار همه چیز هماهنگ شده بود. در لحظات آخر چند زندانی که به نوعی با زندانبانان همدست بودند هم دخالت کردند. وقتی دیدند افسر نگهبان نیست، به دفترش رفتند و نخ و زنجیر آورند و در آخر منتهی به حیاط را از پشت بستند و پشت در پتوهایی گذاشتند و آتش زدند تا دوباره در شکسته نشود. در نتیجه کسانی که بیرون بودند نتوانستند به داخل برگردند. کسانی که افسر نگهبان یا حفاظت اطلاعات زندان بودند به پشت بامهای ساختمانهای اطراف از جمله پشت بام استخر کارکنان و کارگاه رفتند و با کلت و کلاشینکف شروع به تیراندازی به سمت زندانیان در داخل حیاط بند ۸ کردند.»
نیروهای امنیتی و گارد زندان بالای سقف استخر «الغدیر» کارکنان اوین و ساختمانهای دیگر مستقر شده بودند و به سمت زندانیانی که در حیاط بند ۸ گیر افتاده بودند، تیراندازی میکردند.
به گفته یکی از زندانیانی که نخواست نامش فاش شود، زندانیان در زیر دیوار استخر پناه گرفته بودند تا گلوله به آنها اصابت نکند: «آقای مسنی وسط حیاط تیر خورده بود و کسی جرأت نداشت که برود و او را بیاورد چون تیر میزدند. یاشار توحیدی اولین نفری بود به کمکش رفت و چند نفر هم پشت سرش رفتند، دست و پای او را گرفتند که زیر دیوار بیاورند. موفق شدند. بعد کمی آنطرف دیوار، صدای انفجار مهیبی شنیدم و یاشار روی زمین افتاد. نمیتوانست پاهایش را تکان بدهد. چیزی که ما فهمیدیم ۳ تیر جنگی به هر دو رانش در نزدیکی آلت تناسلی برخورد کرد.»
نمای بازسازی شده حیاط بند ۸ و استخر کارکنان زندان اوین به نام الغدیرمحمد خانی دیگر زندانی سیاسی بود که در حیاط بند ۸ در حالی که با چند زندانی دیگر رفت تا به یاشار توحیدی کمک کند از ناحیه کمر مورد اصابت گلوله جنگی قرار گرفت.
چندین زندانی دیگر نیز بر اثر اصابت گلولههای ساچمهای به شدت زخمی شدند، از جمله پارسا گلشنی، ایوب احراری، آرش جوهری، سید جواد سیدی، رضا قلندری، امیر عباس آذروند، پوریا مضروب، سپهر امام جمعه و رضا سلمانزاده.
بعد از اینکه زندانیان در حیاط بند ۸ محاصره و نهایتا تسلیم شدند، نیروهای امنیتی و گارد هجوم برده و ضرب و شتم آنها شروع شد.
رضا مهرگان در این باره میگوید: «نیروهای سرکوب ریختند داخل حیاط و با اینکه زندانیان کف حیاط خوابیده بودند، باز هم با باتون، با چوب، با میلههای آهنی، به سر و صورت و دست و پای آنها میکوبیدند، با اینکه شلیک شده بود به آنها و زخمی بودند و خونریزی داشتند.»
یکی دیگر از زندانیان میگوید که یاشار توحیدی در آغوش آرش جوهری بود و خونریزی شدیدی داشت، و در حالی که رئیس بند و نیروهای گارد مشغول ضرب و شتم زندانیان بودند، یاشار توحیدی که به دلیل خونریزی «حالتی از نئشگی» داشت، دستش را بالا آورد و گفت «ما پیروزیم» که در همین حین فردی به نام «محمودی» که رئیس بند زندان بود با باتون به صورت او ضربه زد: «سمت چپ صورت یاشار تا یکی دو ماه کاملا سیاه بود. عینکش هم خورد شد و به زمین افتاد.»
آن شب نهایتا بیش از ۱۵۰۰ نفر از زندانیان بند ۷ و ۸ را به سالن ورزشگاه زندان بردند و تا صبح بدون دارو، غذا و دسترسی به توالت نگه داشتند و بارها مورد ضرب و شتم قرار دادند.
در حالی که این سرکوب خونین در بندهای ۷ و ۸ اتفاق افتاده بود، بامداد ۲۴ مهر صداوسیما فیلمی از داخل یکی از بندهای زندان اوین منتشر کرد تا نشان دهد پس از حادثه، «اوضاع آرام و تحت کنترل» است. در این فیلم زندانیان در اتاقهای خودشان خوابیده بودند، اما گفته نشد که این فیلم در کدام یک از بندهای زندان اوین گرفته شده است.
یکی از زندانیان بند ۴ که نخواست نامش فاش شود، به بیبیسی فارسی گفت این فیلم مربوط به بند ۴ است: «وقتی خبرنگار صداوسیما آمد حتی میخواست داخل اتاقها بیاید که زندانیها اجازه ندادند، برای همین از راهرو فیلم گرفت.»
اسکرینشات از ویدیوی صداوسیما که ادعا شد آتشسوزی به پایان رسیده و همه چیز آرام استبند زنان: «نشانهگیری با لیزر»
بند زنان در ضلع غربی زندان اوین قرار دارد. این بند در شب آتشسوزی اوین، بعد از بندهای ۷ و ۸، شدیدترین سرکوب را شاهد بود. زنان زندانی هم بعد از شنیدن صدای شعار دادن و تیراندازی نگران شدند و فضای بند متشنج شد.
عالیه مطلبزاده میگوید زنان شروع به سر دادن شعار «مرگ بر دیکتاتور» کردند و به حمایت از مردها دست به اعتراض زدند، در حالی که هنوز نمیدانستند چه اتفاقی افتاده است.
همسران یا دیگر اعضای خانواده برخی از زنان زندانی در بند ۸ زندانی بودند. عسل محمدی میگوید زندانیان از پنجره مشرف به تپههای بند ۷ و ۸ شعلههای آتش را دیدند. این صحنه باعث نگرانی زندانیانی شد که اعضای خانواده آنها در بندهای ۸ و ۴ زندانی بودند.
زندانیان از نگهبانی علت صدای تیراندازی را جویا شدند و به آنها گفت شد که نگران نباشند زیرا بند ۷ آتش گرفته است. «مسئول زندان برای اینکه آنها (زندانیان) را آرام کند، گفت نگران نباشید آتشسوزی در بند ۸ اتفاق نیافتاده است و زندانیان مالی میسوزند و با سیاسیها کاری ندارند. زندانیان عصبانی شدند و به در کوبیدند. بقیه زنان هم بعد از شنیدن این حرف آشفته شدند و ناراحت بودند که انسانهایی در آتش میسوزند. چنان خشمی در زنان فوران کرد که در فولادی تازه کار گذاشته را با مشت و لگد شکستند. حدود ۷ نفر از زنان به سمت حیاط کوچکی که ورودی بند است روانه شدند و شعار دادند.»
زنان زندانی وقتی وارد حیاط کوچک بند شدند، استقرار گارد ویژه و تکتیراندازها روی همه دیوارها را مشاهده کردند.
نمای بازسازی شده زندان اوین که موقعیت بند زنان را نشان میدهدعالیه مطلبزاده به بیبیسی فارسی گفت زنها از داخل حیاط زبانههای آتش را دیدند: «در کنار آن همچنان تیراندازی ادامه داشت و بچهها به شدت هیجان زده بودند. حالت استیصال داشتیم. نمیدانستیم باید چکار کنیم و چطور میتوانیم از آنها حمایت کنیم و چه اتفاقی در آنجا میافتد. همه شروع به شعار دادن کردند و در همین حین بود که از پشت دیوار گاز اشکآور زیادی زدند که حیاط بند را پر کرد. نفس کشیدن برای همه سخت شده بود. بچهها یک سری وسایل جمع کردند و آتش زدند تا بوی گاز را بگیرد.»
عسل محمدی میگوید نیروهای گارد ویژه روی پیشانی زنانی که در حیاط کوچک بند گیر افتاده بودند لیزر میانداختند: «به قول خودشان نشانهگیری میکردند که نفر بعدی شلیک کند.»
به گفته شاهدانی که بیبیسی با آنها صحبت کرده، در شب آتشسوزی اوین کمتر از ۶۰ زن در بندان زنان حضور داشتند، اما بیشتر از ۲۰۰ نفر گارد ویژه برای سرکوب آنها اعزام شده بود.
سمت راست: عالیه مطلبزاده سمت چپ: عسل محمدیعسل محمدی در ادامه به حضور «محمدی»، رئیس حفاظت زندان اوین و «حشمتالله حیات الغیب»، رئیس سازمان زندانها در جمع نیروهایی امنیتی اشاره میکند که قصد جلوگیری از یورش آنها به زنان را داشتند: «هر دو از دیوار پایین آمدند و با وساطت گارد ویژه که قصد حمله به بند را داشتند، آرام کردند. حتی خود حیاتالغیب چند ضربه خورد اما سعی داشت که آنها را آرام کند. آنها در مقابل این دو نفر هم آرام نمیشدند و تشنه حمله به بند زنان بودند.»
عالیه مطلبزاده نیز میگوید نیروهای سرکوبگری که در آن شب به داخل زندان اوین آمدند از مقامهای زندان دستور نمیگرفتند و این سوءظن را به وجود آورده بود که از بیرون زندان اعزام شدهاند: «میخواستند خودسرانه به داخل بند ورود کنند. همه این اتفاقات نگرانیها را بیشتر کرد و بچهها فشار میآوردند فریاد میزدند و درخواست میکردند که یک نفر باید به ما توضیح دهد که چه اتفاقی افتاده است، ما نگران زندانیان و عزیزان هستیم.»
به گفته زندانیانی که بیبیسی با آنها گفتوگو کرده، بعد از باز شدن درهای بند زنان، مسئولان زندان، نیروهای امنیتی و اطلاعاتی وارد حیاط کوچک شدند و با تهدید از زنان خواستند به بند برگردند.
عسل محمدی میگوید: «تا حدود ۳ و نیم صبح این قضایا طول کشید. وقتی به زنانی تلفن دادند تا به بند ۸ یا ۴ زنگ بزنند یک نفر کنار آنها بود و گفته بودند توضیحی ندهید، فقط بگوید سالم هستید.»
بند ۴: انقلاب شده!
بند ۴ زندان اوین که عموما زندانیان سیاسی، دوتابعیتی، خارجی و مقامهای سابق حکومتی، علیالخصوص زندانیان اصطلاحا «اختلاسگر» آنجا بودند نیز در شب آتشسوزی اوین شاهد شورش، اعتراض و سرکوب بود.
اما شورش و سرکوبی که در این بند صورت گرفت، شدت کمتری نسبت به بندهای ۷، ۸ و زنان داشت.
کامران قادری و مسعود مصاحب، دو زندانی دوتابعیتی ایرانی-اتریشی هستند که در نتیجه تبادل زندانیان بین ایران و بلژیک به تازگی از زندان آزاد شدند. این دو زندانی در گفتوگو با بیبیسی فارسی روایت خود از وقایع آن شب را بازگو کردند.
کامران قادری میگوید ابتدا از دور صدای همهمه، فریاد و شعار شنیدند و به فاصله کوتاهی صدای زنان هم اضافه شد: «ما فهمیدیم که یک جایی شلوغ شده و این خبر داخل زندان پخش شد. چون قبل از ساعت ۹ بود برخی از زندانیان تماس تلفنی داشتند و از بیرون به آنها گفته بودند که اتفاقی افتاده است.»
به گفته آقای قادری برخی از زندانیان وارد راهرو سالن شدند و زندانیان در راهروی اصلی که به سالنهای ۳ و ۴ وصل بود را شکستند: «چند زندانی حدود ۵ یا ۶ نفر بودند که اگر اشتباه نکنم به جرم همکاری با دولت اسرائیل دستگیر و به اعدام محکوم شده بودند. دو نفر از آنها در سالن ما بودند و بقیه را به سالن ۳ و ۴ برده بودند. به نظر میرسید که در این رابطه آنها خیلی شلوغ و همراهی کرده بودند. حکم اعدام داشتند و چیزی برای از دست دادن نداشتند. چند ماه بعد ۴ نفر از آنها اعدام شدند.»
در بند ۴ نیز زندانیان شروع به سر دادن شعار کردند و برخی از آنها بعد از شکستن درها به داخل محوطه بیرونی بند راه پیدا کردند.
مسعود مصاحب نیز میگوید وقتی سروصداها شروع شد، به پایین رفت تا ببیند چه خبر است: «آقایی در زندان ما بود که فکر کرد انقلاب شده. در زندان را که شکستند، فریاد زد فرار کنید. وسایلاش را هم جمع کرده بود و به طرف پایین فرار کرد. ما باید حدود ۳۰ پله به پایین میرفتیم تا به دفتر افسر نگهبانی و محوطه زندان برسیم. این اتفاق درست زمانی بود که گارد ویژه حمله کرد و گاز اشکآور زدند. آن آقا هم بالا برگشت و چشمانش تا چند روز صدمه دیده بود.»
نمای بازسازی شده زندان اوین که موقعیت بند ۴ را نشان میدهدبند ۴ چندین سالن دارد و زندانیان همه سالنها موفق نشده بودند درها را بشکنند. در سالنی که کامران قادری و مسعود مصاحب حضور داشتند، زمانی که گارد زندان برای سرکوب زندانیان سر رسید، دو نفر از نگهبانهای بند جلوی آنها را گرفتند: «گارد ویژه آمده بود که حمله کند و دو نفر از زندانبانها طبقه پایین جلوی در دست همدیگر را میگیرند و اجازه نمیدهند که آنها داخل شوند. هر چقدر گارد ویژه گفته بود که ما شما را میزنیم آنها گفته بودند که بند ۴ به آن اندازه شلوغ نیست و همه چیز را کنترل کردیم. زندانیان سالن ۱ که شما میگویید امنیتی است، کمتر فریاد میزنند و تعداد آنها کم است. گارد گفته بود که ما میرویم و فقط آنها را کتک میزنیم. به هر صورت زندانبانان جلوگیری کردند و باعث شدند اوضاع بدتر نشود.»
سمت راست: کامران قادری سمت چپ: مسعود مصاحببه گفته آقای مصاحب اما در سالن ۳ او از زندانیان شنیده که نیروهای گارد ویژه زندانیان را مورد ضرب و شتم قرار داده و چند نفر را نیز از بند خارج کردند که چند روز بعد به بند بازگرداندند.
آقای قادری و مصاحب میگویند زندانیان بند ۴ که تا نزدیک بهداری زندان هم رفته بودند، به دلیل اینکه از قبل سازماندهی وجود نداشت، به داخل بند برگشتند و فضای بند نزدیک بامداد آرام شد.
مسعود مصاحب روایت میکند روز بعد زمانی که برای انجام امور درمانی به بهداری بند رفته بود، هنوز آثار خون زندانیانی که در اثر ضرب و شتم و تیراندازی نیروهای امنیتی زخمی شده بودند، در محوطه و همهجا قابل مشاهده بود.
بند ۲۰۹: خفگی در سلول
بند امنیتی ۲۰۹ یا بازداشتگاه ۲۰۹ زندان اوین که تحت نظارت وزارت اطلاعات است، در نزدیکی بند ۴ و بند زنان قرار دارد.
بند ۲۰۹ دارای سلولهای انفرادی زیادی است و عموما زندانیانی که توسط وزارت اطلاعات بازداشت میشوند، تا پایان مراحل بازجویی و قبل از انتقال به بند عمومی، در آنجا نگهداری میشوند.
ساسان چمنآرا، خواننده، مدرس موسیقی و زندانی سیاسی سابق اهل ایلام در شب آتشسوزی اوین به سلول انفرادی ۲۰۹ منتقل شده بود.
آقای چمنآرا میگوید به دلیل اینکه در سلول انفرادی نگهداری میشد، نمیتوانست چیزی را ببیند، اما صدای تیراندازی را میشنید: «سپس گاز اشکآور تمام راهرو و سلولهای بند ۲۰۹ را پر کرد. در آن شب صدای فریاد و انفجار بزرگی را شنیدم و نمیدانستم چه خبر است. هر چقدر در سلول را میکوبیدم هیچکس جواب نمیداد.»
این زندانی سیاسی سابق میگوید به علت کوچک بودن سلول انفرادی و اینکه پنجرههای بسیار کوچکی داشت، از شدت گاز اشکآور «حالتی از خفگی» به او دست داده بود. او میگوید بعدا از زندانیان دیگر هم شنیده که حالت خفگی به آنها هم دست داده است.
ساسان چمنآرا میگوید: «در اتاقهای این بند دیوارهایی وجود دارد که در بالای دیوارها پنجرههایی محجر مانند وجود دارد که میتوان سقف بیرون را دید. آنچه که بهطور مشترک از همه زندانیان شنیدم این است که نیروهای امنیتی راهروها و سقفها را تحت کنترل خود داشتند و با اسلحههایی مانند کلت زندانیان را تهدید کرده بودند. برخی از زندانیان اعتراض کرده بودند که در را باز کنند تا زندانیانی که به دلیل گاز اشکآور، حالت خفگی داشتند، نفس بکشند.»
بیرون از دیوارهای بلند اوین: فقط گریه میکردیم
در بیرون زندان اوین، خانوادههای زندانیان با حجم بالایی از نگرانی و اضطراب اخبار را دنبال میکردند. آنها تنها دنبال راهی بودند تا بفهمند دقیقا در زندان چه اتفاقی افتاده است و آیا اعضای خانوادهشان که در زندان به سر میبرند سالم هستند.
غزل عبداللهی، دختر عالیه مطلبزاده به بیبیسی فارسی میگوید آن شب در حال برگشت به سمت خانه بود که از طریق تماس یکی از دوستانش متوجه آتشسوزی در زندان اوین شد: «یکی از دوستانم به من گفت که غزل، زندان اوین آتش گرفته است. من گفتم امکان ندارد اما او گفت که زندان آتش گرفته و اخبار آن پخش شده است. شوکی به من وارد شد که مگر میشود زندان اوین به این بزرگی آتش گرفته باشد…»
غزل سریعا با پدرش تماس میگیرد، اما او هم ابتدا آتشسوزی را باور نمیکند: «بابا گفت تماسی از داخل زندان صورت نگرفته است. ما هم مانند بقیه مردم از طریق اخبار متوجه شدیم. تا اینکه به خانه رسیدم.»
طناز کلاهچیان، همسر امیرسالار داوودی، وکیل زندانی نیز میگوید آن شب بعد از اینکه دختر خردسال آنها خوابید، مانند همیشه اخبار را پیگیری کرد که متوجه آتشسوزی اوین شد: «سریع شروع کردم به تماس گرفتن با دوستان تا ببینیم چه اتفاقی افتاده است.»
تعدادی از خانوادهها آن شب سعی کردند خودشان را به مقابل زندان اوین برسانند، به این امید که از اعضای خانوادهشان خبری دریافت کنند. اما همه مسیرهای منتهی به اوین بسته شده بود و نیروهای امنیتی نیز اجازه نزدیک شدن آنها به زندان را نمیدادند.
غزل عبداللهی میگوید: «کسی آنجا نبوده که پاسخی به خانوادهها بدهد. جلوی زندان هم اصلا نمیتوانستند بروند. افرادی هم که به آنجا رسیده بودند با فاصله از در زندان نگه داشته شده بودند. پدرم گفت چند کوچه بالاتر موقعیت طوری بود که محوطه و تپههای زندان را میدیدم. همه با فاصله شاهد ماجرا بودند. مردم به خاطر برخورد نیرویهای امنیتی نمیتوانستند جلوتر بروند. ما نمیدانستیم داخل زندان چه خبر است.»
غزل عبداللهی میگوید «بزرگترین نگرانی من این بود که کاری از دستم بر نمیآمد و مادرم و دوستانمان آنجا بودند. همراهی مردم آن شب با این جریان زیاد بود و احساس تنهایی نمیکردیم. ما میدانستیم که فردا صبح هر خبری میتوانستند به ما بدهند.»
طناز کلاهچیان میگوید آن شب وقتی تصاویر آتشسوزی و تیراندازی از زندان اوین پشت سر هم منتشر میشد، نگرانی او را بیشتر میکرد و فقط آرزو داشت هرچه سریعتر صبح شود تا بتواند از همسرش خبری بگیرد: «هم عصبیم، هم نگرانم، هم واهمه و ترس در وجودم افتاده، نکند اتفاق بدی بیافتاد برای آقای داوودی، من دستم به جایی بند نیست بتوانم کاری بکنم، هرچه که هست دلداری اطرافیان است. من احساس کردم ساعت ۲ شب دیگر نمیتوانم، خواب که اصلا به چشمم نمیآمد و احساس کردم نفسم بالا نمیآمد، آن شب احساس کردم به آرامبخش نیاز دارم، مجبور شدم قرص بخورم. تا یک مقدار تپش قلبم آرام بشود. احساس می کردم سنگینم، سنگین به این معنی که دلم میخواست یک کاری انجام بدهم ولی جلویم گرفته شده بود. دلم میخواهد یک چیزی را بفهم ولی نمیتوانم بفهمم. دوباره مینشستم روی مبل اخبار را چک میکردم، دوباره احساس میکردم ذهنم متمرکز نیست، حتی اخبار را هم نمیتوانستم از روی متن بخوانم.»
به جز همسر، تعداد زیادی از دوستان، آشنایان و موکلان طنار کلاهچیان هم در آن شب هولناک در اوین زندانی بودند.
او میگوید تا صبح با اعضای خانوادههای زندانیان صحبت میکردند و یکدیگر را دلداری میدادند: «به یکی از آشنایان زنگ زدم، پای تلفن با هم گریه کردیم، گفت اگر اتفاقی بیافتد، گفتم ایشالا که اتفاقی نمیافتد، او بغض کرد و گریه کرد، من بغض کردم، بعد با هم نشستیم گریه کردیم، شاید بگوییم نزدیک ۱۰ دقیقه داشتیم گریه میکردیم و هیچکدام از ما هم حرف نمیزدیم، فقط گریه میکردیم.»
آن شب با همه اضطراب و دلهرهای که داشت گذشت، اما روز بعد نیز خانوادهها تا نزدیک ظهر با وجود مراجعه به زندان اوین نتوانستند خبری از عزیزانشان بگیرند. در نهایت عالیه مطلبزاده و امیرسالار داوودی طی تماس کوتاه چند ثانیهای به خانواده خود خبر دادند که حال آنها خوب است، بدون هیچ توضیح بیشتری.
مسئولان زندان نیز هیچ پاسخ مشخصی به تعداد زیادی از خانوادههایی که برای پیگیری سلامت زندانیان به اوین مراجعه کرده بودند، ندادند.
کشتهشدگان، آنها که نامی ندارند
آتشسوزی زندان اوین به کشته و زخمی شدن تعداد بالایی از زندانیان ختم شد. هنوز آمار مشخصی از تعداد کشتهها وجود ندارد. فردای روز آتشسوزی رسانههای حکومتی از کشته شدن «۴۰ نفر در آتشسوزی» خبر دادند. خبری که به سرعت حذف و نهایتا قوه قضائیه تعداد کل کشتهشدهها را ۸ نفر اعلام کرد، بدون اشاره به هویت و علت مرگ آنها.
این آمار همچنان مورد مناقشه است و گزارشهای غیررسمی تعداد کشتهشدهها را بسیار بیشتر میداند.
بعد از افشای هویت یکی از کشته شدهها به نام حسین جزی که گفته میشود از معترضان بازداشت شده بود، محسنی اژهای، رئیس قوه قضائیه ضمن تایید نام او، وی را «عامل دشمن» در آتش سوزی خواند.
بیبیسی توانسته یک نفر دیگر را شناسایی کند، محمدرضا فراهانی مشهدی. بر اساس مدارکی که به دست ما رسیده، او با اصابت یک گلوله به سر و دو گلوله به قفسه سینه کشته شده است.
دو روز بعد از آتش سوزی از خانواده فراهانی خواسته شد جهت تشخیص هویت به پزشکی قانونی کهریزک مراجعه کنند. محمدرضا فراهانی حدودا سه هفته قبل از آتشسوزی بازداشت شده بود.
تنها نام دو تن از کشتهشدگان آتشسوزی زندان اوین مشخص شده استاوایل مهرماه سال جاری و در آستانه سالگرد آتشسوزی اوین، قوه قضائیه اعلام کرد برای ۴۰ تن از کسانی که «متهمان آتشسوزی» خوانده «قرار جلب دادرسی» صادر کرده و کیفرخواست آنها را به دادگاه ارسال خواهد کرد. قوه قضائیه در این باره جزئیات بیشتری منتشر نکرده است.
دستکم اطلاعات یکی از زندانیان نشان میدهد که با گلوله کشته شده و برخی از شاهدانی که در بند ۸ بودند و بیبیسی با آنها گفتوگو کرده استفاده از گلوله جنگی علیه زندانیان را تایید کردهاند. به طور مشخص یاشار توحیدی و محمد خانی با گلوله جنگی زخمی شدند. اما اکنون قوه قضائیه سعی دارد همچنان زندانیان را به کشتن دیگر زندانیان متهم کند. در کیفرخواست صادر شده علیه ۴۴ زندانی متهم به دست داشتن در آتشسوزی اوین، یکی از عناوین اتهامی مشارکت در «۵ فقره قتل شبه عمد» عنوان شده است.
شهریار شمس، زندانی سیاسی سابق عکسی از کیفرخواست صادر شده برای زندانیانی که متهم شدند در آتشسوزی اوین «دست داشتند»، منتشر کرد که در آن هشت اتهام متوجه آنها شده است:
۱- اخلال در نظم زندان
۲- محاربه و افساد فی الارض (از طریق احتراق و تخریب وسایل و تاسیسات زندان)
۳- تمرد نسبت به ماموران حین انجام وظیفه
۴- اجتماع و تبانی برای ارتکاب جرم بر ضد امنیت داخلی و خارجی
۵- تخریب و ایجاد حریق در تاسیسات مورد استفاده عمومی
۶- قتل شبه عمد (مشارکت یک فقره قتل شبه عمد)
۷- قتل شبه عمد (مشارکت پنج فقره قتل شبه عمد)
۸- تخریب
همچنان سوالات بیپاسخ فراوانی درباره آتشسوزی اوین وجود دارد. در حالی که هنوز ابعاد آتشسوزی زندان اوین در هالهای از ابهام قرار دارد و مشخص نیست آن شب دقیقا چه اتفاقاتی افتاد، اتهامهایی چون «محاربه و افساد فیالارض» میتواند احکامی نظیر اعدام به همراه داشته باشد.
آتش، دود، تیراندازی و صدای مهیب انفجار. اینها تصاویری بودند که شنبهشب، ۲۳ مهر ۱۴۰۱، در اوج اعتراضات سراسری بعد از کشته شدن مهسا (ژینا) امینی، از زندان اوین، در دامنه کوه البرز، بزرگترین و بدنامترین زندانی که مخالفان سیاسی ایرانرا در خود جای داده، منتشر شد.
اکنون یک سال از آتشسوزی بزرگ اوین گذشته و تنها روایت مسئولین این زندان و قوه قضائیه، بر اقدام به «درگیری، شورش، تخریب و آتشسوزی» برخی از زندانیان قرنطینه بند ۷ و در نهایت سرکوب آنها تمرکز داشته است. این روایت نه تنها سوالات بسیاری را بیپاسخ گذاشته بلکه از آنچه در بندهای دیگر اوین گذشته چیز زیادی به ما نمیگوید.
اما از سوی دیگر، زندانیان و شاهدانی وجود دارند که بیبیسی فارسی با آنها گفتوگو کرده و روایت آنها بر اساس اتفاقاتی که در روزهای پیش از آتشسوزی در بندهای مختلف رخ داده، نشان از این دارد که زندانبانها از احتمال وقوع یک «اتفاق، شورش یا آتشسوزی» در زندان اطلاع داشتند.
اکنون بر پایه این شواهد، سوالات زیادی درباره انگیزه و استراتژی مسئولان زندان در برخورد با شورش احتمالی ایجاد شده است. اگر آنها از پروژه به قول خودشان «یک شورش» در زندان آگاه بودند، چرا به جای «خنثی کردن» آن، خود را برای «عملی شدن»اش آماده میکردند؟ آیا تغییرات امنیتی اجرا شده، به «امنیت» زندان کمک کرده یا برعکس «امنیت زندانیان را در معرض خطر» قرار داده؟ آیا این اتفاق «صحنهسازی زندانبانها برای سرکوب در داخل و ارعاب در بیرون زندان» بوده است؟
بیبیسی فارسی در این گزارش بندهای ۸، زنان، ۴ و ۲۰۹ را مورد بررسی قرار داده و با شاهدانی در این بندها گفتوگو کرده است. اگرچه واقعه آتشسوزی اوین در کارگاه خیاطی چسبیده به بند ۷ اتفاق افتاد، اما بیبیسی فعلا نتوانسته شاهدی از این بند پیدا کند.
این گزارش میکوشد روایت دو سوی دیوارهای اوین را ارائه دهد، در پشت دیوار آنچه بر زندانیان در بندهای مختلف گذشت و بیرون از دیوار بیخبری و نگرانیای کشنده که دامنگیر خانواده زندانیان شده بود.
آتشسوزی اوین: روایت شاهدان عینی از داخل زندان
زندانیانی که در بندهای مختلف اوین با بیبیسی فارسی گفتوگو کردند، از تغییرات غیرمتعارفی در روزهای قبل از وقوع آتشسوزی خبر میدهند که یکی از مهمترین آنها، جمع کردن «کپسولهای اطفای حریق» به بهانه تعمیر است.
البته این تغییرات شامل نصب درهای فولادی جدید در داخل سالنهای بندها، افزایش نیروهای گارد و نگهبانی، ورود ابزارهای سرکوب جدید مانند باتون و دستبند به بند و اعمال برخی از ممنوعیتهای دیگر هم میشود.
مسعود مصاحب، زندانی دوتابعیتی ایرانی-اتریشی که در شب آتشسوزی زندان اوین در بند ۴ زندانی بود، میگوید نه تنها به برخی از مسئولان سابق دولتی که به دلیل فساد مالی یا مسائل امنیتی زندانی بودند؛ چند روز قبل از آتشسوزی مرخصی داده بودند، بلکه دو روز قبل از آتشسوزی نیز چند سرباز کسپولهای ضد حریق را از بند آنها با خود بردند.
اتفاق مشابهی هم در بند زنان رخ داد. غزل عبداللهی، دختر عالیه مطلبزاده، زندانی سیاسی سابق میگوید یک روز قبل از آتشسوزی، کپسولهای اطفاء حریق را از بند زنان خارج کردند: «گفته بودند که باید آنها را عوض کنیم. مادر پرسیده بود که آیا همه آنها با هم دچار مشکل شدند که پاسخی به او نداده بودند.»
عالیه مطلبزاده، عکاس و معاون رئیس انجمن آزادی مطبوعات نیز به بیبیسی میگوید: «وقتی آتش سوزی در زندان اوین اتفاق افتاد در بند ما هیچ کپسول آتشنشانی نبود.»
به گفته این زندانی سیاسی سابق بعد از آتشسوزی زمانی که درباره خارج کردن کپسولهای اطفاء حریق از کارکنان زندان سوال پرسیده، در جواب به او گفتهاند «گزارشهایی به مسئولان زندان رسیده بود که احتمال شورش وجود دارد. به همین دلیل کپسولها را جمع کردند چون ممکن بود که زندانیان آنها را در آتش بندازند و منفجر شود.»
عسل محمدی، دیگر زندانی سیاسی سابق و فعال حامی حقوق کارگران نیز میگوید در مشبک فلزی بین نگهبانی زندان و دفتر ریاست و ورودی به بند را چند روز قبل از آتشسوزی با دری کاملا فلزی تعویض کردند: «در و پنجرهای گذاشتند که ارتباط ما با زندانبانها برخلاف گذشته محدود به همین پنجره و یک در کاملا فولادی شد. یک روز قبل از آتشسوزی کارهای جوشکاری را تمام کردند.»
رضا مهرگان، زندانی سیاسی سابق در بند ۸ و از امضاکنندگان بیانیه درخواست استعفای رهبر جمهوری اسلامی نیز میگوید چند روز قبل از آتشسوزی زندانیان دیدند که در افسر نگهبانی ابزار سرکوب اضافه شده که پیشتر نبود: «مثل باتون، چوبهای بلند، افسر نگهبانها زیاد شدند، در سالها بسته شد.»
این زندانی سیاسی سابق بر اساس مشاهداتش تاکید میکند سازمان زندانها و زندانبانها از قبل در جریان آتشسوزی اوین بودند.
هیراد پیربداقی، دیگر زندانی سیاسی سابق و از فعالان حامی کارگران که شب آتشسوزی زندان اوین در بند ۸ زندانی بود، میگوید دو سه روز قبل از آتش سوزی، گارد ویژه بیدلیل در حیاط بین بند ۸ و بند ۷ که حدود ۵۰ متر با هم فاصله داشت، ایستاده بودند و نوعی رزمایشی را برگزار کردند: «خیلی عجیب بود، آنها حیدر حیدر میگفتند و از شعارها و عبارات تحریکآمیز استفاده میکردند.»
از جمله موارد دیگری که دستکم سه نفر از زندانیان سابق بند ۸ در گفتوگو با بیبیسی بر آن تاکید کردند، تغییر ترکیب جمعیتی این بند است. در آن زمان بیش از دو سوم بند ۸ را زندانیان سیاسی تشکیل میدادند. به گفته شاهدان عینی، در روزهای منتهی به آتشسوزی، تعدادی از زندانیان سیاسی به بهانههای مختلف از بند خارج و به زندانهای رجاییشهر و تهران بزرگ (فشافویه) تبعید شدند.
علاوه بر این موارد، در بندهای ۴ و ۸ به گفته تعدادی از زندانیان سیاسی سابق، برخی از زندانیان دو تابعیتی را قبل از وقوع آتشسوزی از بند خارج و به مکان دیگری بردند.
روز آتشسوزی اوین
صبح روز آتشسوزی به گفته زندانیان آژیرهای زندان اوین دستکم دو بار به صدا درآمد و یک بار حدود ۴۰ دقیقه طول کشید. زمانی که زندانیان علت را جویا شدند، به آنها گفته شد «تمرین» است.
با نزدیک شدن به غروب فضا در زندان ملتهبتر شد و به گفته شاهدان عینی رفت و آمدهای عجیبی در بندهای مختلف دیده میشد.
عالیه مطلبزاده به بیبیسی فارسی گفت هوا تقریبا تاریک شده بود که اولین صدای تیراندازیها به گوش آنها رسید: «رفته رفته بر حجم و تعداد آن افزوده شد. در کنار این موارد صدای همهمه و شعار دادن را هم میشنیدم که از بند آقایان بود، چون پنجرههایی در بند ما بود که مشرف به حیاط بند ۶ و ۴ زندان است.»
عسل محمدی، دیگر زندانی سیاسی سابق نیز میگوید غروب و در تاریکی شب بود که همه زندانیان در بند زنان، صدای مهیب انفجار شنیدند.
نهایتا ساعت حدود ۸:۵۰ دقیقه شامگاه شنبه ۲۳ مهر ۱۴۰۱، آتشسوزی ابتدا از کارگاه خیاطی، چسبیده به بند ۷ شروع شد. زندانیان به دلیل فرار از آتش سعی کردند از بند خارج شوند، اما نیروهای امنیتی و گارد زندان که از قبل مستقر شده بودند، شروع به تیراندازی کردند.
در یک ویدیوی ۱۴ دقیقهای که از آتشسوزی اوین به دست بیبیسی فارسی رسیده، بیش از ۱۲۰ بار صدای تیراندازی و رگبار و دستکم سه انفجار مهیب شنیده میشود. علاوه بر اینها دستکم ۷ بار پرتاب اشیاء آتشین به داخل زندان هم دیده میشود.
شب مخوف اوین همچنان روایات و ناگفته های زیادی دارد، اما یکی از ابهامات اصلی درباره ساختمان بزرگ بند ۷ است که تعداد زیادی از زندانیان آنجا کشته شدند. تنها روایتهای منتشر شده، مشاهدات زندانیان بند ۸ از فاصله نزدیک است که شاهد خشونتی خونین بودند.
بندهای ۷ و ۸: «گلوله و خون»
یک سوال اصلی و بیپاسخ درباره شروع آتشسوزی از کارگاه خیاطی این است که آن ساعت سرشماری زندانیان تمام شده بود و آنها به بندهای خودشان بازگشته بودند، پس چه کسی در کارگاه بود تا آنجا را آتش بزند؟
زندانیان زیادی روایت خود از شب آتشسوزی اوین را بازگو کرده و با بیبیسی در میان گذاشتهاند. روایتهایی که از سرکوب شدید بندهای مختلف، علیالخصوص بندهای ۷ و ۸ حکایت دارد.
از آنجایی که از بند ۷ هنوز کسی پیدا نشده تا روایت آن شب را بازگو کند، عمده روایتها در دست حکومت باقی مانده است. زندانیان بند ۸ تنها شاهدان این بند از فاصلهای نزدیک به آن هستند.
هیراد پیربداقی به بیبیسی فارسی میگوید هنوز تلفنهای بند وصل بودند و برخی از زندانیان مشغول صحبت با خانوادههایشان بودند که اولین صدای تیراندازیها شنیده شد: «ما هم یکدفعه صدای تیراندازی بسیار شدید و ممتدی را از اطراف ساختمان شنیدیم. زندانیان که ترسیده بودند، درهای اضافی که در راهروها ساخته شده بود را شکستند تا ببیند چه خبر است. از یک پنجره کوچک به بند ۷ دید داشتیم. صحنههای وحشتناکی بود. زندانیان بند ۷ که بعدها فهمیدم نگهبانی را گروگان گرفته بودند، در را شکسته و به بیرون میآمدند اما در اثر تیراندازیهای ممتد عین برگ درخت روی زمین میافتادند. این صحنه را خیلی از زندانیان دیدند.»
به گفته هیراد پیربداقی کشته شدن زندانیان بند ۷ باعث اعتراض زندانیان سیاسی و در نتیجه کشیده شدن شورش به بند ۸ شد.
رضا مهرگان، دیگر زندانی سیاسی سابق میگوید از پنجره بند ۸ میدیده که گارد ویژه زندان در تپههای مشرف به اوین موضع گرفته بودند و تیرهای شعلهور (آتشین) به داخل زندان پرتاب میکردند.
در چند ویدیو، از جمله ویدیویی که به صورت اختصاصی به دست بیبیسی فارسی رسیده، این گلولههای آتشین که با حالت دورانی به داخل زندان پرتاب میشوند، قابل مشاهده است.
زندانیان سیاسی در بند ۸ بعد از شکستن درها شعارهایی مانند «جمهوری اسلامی مرگت فرا رسیده»، «زن، زندگی آزادی» و «میکشیم هر آنکه برادرم را کشت» سر دادند.
نهایتا تعدادی از زندانیان به حیاط بند ۸ دسترسی پیدا کردند، اما نتوانستند درهای حیاط را بشکنند و از محوطه حیاط خارج شوند.
یکی از زندانیانی که آن زمان در حیاط بند ۸ بوده و نخواست نامش فاش شود، روایت میکند که «در انتهای راه پله دری فلزی بود که به افسر نگهبانی میرسید. آن در سوراخ بود و میشد آن طرف را دید. آنها (نیروهای امنیتی) با تفنگ ساچمهای از پشت همان در میخواستند شلیک کنند اما تیری رد نشد. ما هم تلاش کردیم در آنجا را که به افسر نگهبانی میخورد، بشکنیم. بعد از آن ما در حیاط را شکستیم و وارد حیاط بند ۸ شدیم. صداها زیاد بود. صدای بند زنان هم میآمد. حیاط ۴ یا ۵ در خروجی دارد که ما خوشبختانه موفق نشدیم هیچکدام را بشکنیم. چون اگر این کار را میکردیم همه کشته شده بودیم. آنها با رگبار مسلسل منتظر بودند تا ما بیرون برویم و ما را بکشند. حدودا دو یا سه ساعت ما آنجا کاملا آزاد بودیم. تمام دوربینها را شکستیم. فکر میکردیم الان مردم میرسند…»
هیراد پیربداقی روایت میکند که بعد از سرکوب بند ۷ و زمانی که مدتی از حضور تعدادی از زندانیان بند ۸ در حیاط گذشته بود، موتورهای یگان ویژه آمدند و از آنجا به بعد سرکوب بند ۸ نیز با خشونت آغاز شد.
به گفته هیراد پیربداقی، «موتورهای گارد با سر و صدای زیاد آمدند. در اطراف بندها منور میزدند و دور تا دور بندها آتش گرفته بود؛ انگار همه چیز هماهنگ شده بود. در لحظات آخر چند زندانی که به نوعی با زندانبانان همدست بودند هم دخالت کردند. وقتی دیدند افسر نگهبان نیست، به دفترش رفتند و نخ و زنجیر آورند و در آخر منتهی به حیاط را از پشت بستند و پشت در پتوهایی گذاشتند و آتش زدند تا دوباره در شکسته نشود. در نتیجه کسانی که بیرون بودند نتوانستند به داخل برگردند. کسانی که افسر نگهبان یا حفاظت اطلاعات زندان بودند به پشت بامهای ساختمانهای اطراف از جمله پشت بام استخر کارکنان و کارگاه رفتند و با کلت و کلاشینکف شروع به تیراندازی به سمت زندانیان در داخل حیاط بند ۸ کردند.»
نیروهای امنیتی و گارد زندان بالای سقف استخر «الغدیر» کارکنان اوین و ساختمانهای دیگر مستقر شده بودند و به سمت زندانیانی که در حیاط بند ۸ گیر افتاده بودند، تیراندازی میکردند.
به گفته یکی از زندانیانی که نخواست نامش فاش شود، زندانیان در زیر دیوار استخر پناه گرفته بودند تا گلوله به آنها اصابت نکند: «آقای مسنی وسط حیاط تیر خورده بود و کسی جرأت نداشت که برود و او را بیاورد چون تیر میزدند. یاشار توحیدی اولین نفری بود به کمکش رفت و چند نفر هم پشت سرش رفتند، دست و پای او را گرفتند که زیر دیوار بیاورند. موفق شدند. بعد کمی آنطرف دیوار، صدای انفجار مهیبی شنیدم و یاشار روی زمین افتاد. نمیتوانست پاهایش را تکان بدهد. چیزی که ما فهمیدیم ۳ تیر جنگی به هر دو رانش در نزدیکی آلت تناسلی برخورد کرد.»
چندین زندانی دیگر نیز بر اثر اصابت گلولههای ساچمهای به شدت زخمی شدند، از جمله پارسا گلشنی، ایوب احراری، آرش جوهری، سید جواد سیدی، رضا قلندری، امیر عباس آذروند، پوریا مضروب، سپهر امام جمعه و رضا سلمانزاده.
بعد از اینکه زندانیان در حیاط بند ۸ محاصره و نهایتا تسلیم شدند، نیروهای امنیتی و گارد هجوم برده و ضرب و شتم آنها شروع شد.
رضا مهرگان در این باره میگوید: «نیروهای سرکوب ریختند داخل حیاط و با اینکه زندانیان کف حیاط خوابیده بودند، باز هم با باتون، با چوب، با میلههای آهنی، به سر و صورت و دست و پای آنها میکوبیدند، با اینکه شلیک شده بود به آنها و زخمی بودند و خونریزی داشتند.»
یکی دیگر از زندانیان میگوید که یاشار توحیدی در آغوش آرش جوهری بود و خونریزی شدیدی داشت، و در حالی که رئیس بند و نیروهای گارد مشغول ضرب و شتم زندانیان بودند، یاشار توحیدی که به دلیل خونریزی «حالتی از نئشگی» داشت، دستش را بالا آورد و گفت «ما پیروزیم» که در همین حین فردی به نام «محمودی» که رئیس بند زندان بود با باتون به صورت او ضربه زد: «سمت چپ صورت یاشار تا یکی دو ماه کاملا سیاه بود. عینکش هم خورد شد و به زمین افتاد.»
آن شب نهایتا بیش از ۱۵۰۰ نفر از زندانیان بند ۷ و ۸ را به سالن ورزشگاه زندان بردند و تا صبح بدون دارو، غذا و دسترسی به توالت نگه داشتند و بارها مورد ضرب و شتم قرار دادند.
در حالی که این سرکوب خونین در بندهای ۷ و ۸ اتفاق افتاده بود، بامداد ۲۴ مهر صداوسیما فیلمی از داخل یکی از بندهای زندان اوین منتشر کرد تا نشان دهد پس از حادثه، «اوضاع آرام و تحت کنترل» است. در این فیلم زندانیان در اتاقهای خودشان خوابیده بودند، اما گفته نشد که این فیلم در کدام یک از بندهای زندان اوین گرفته شده است.
یکی از زندانیان بند ۴ که نخواست نامش فاش شود، به بیبیسی فارسی گفت این فیلم مربوط به بند ۴ است: «وقتی خبرنگار صداوسیما آمد حتی میخواست داخل اتاقها بیاید که زندانیها اجازه ندادند، برای همین از راهرو فیلم گرفت.»
بند زنان در ضلع غربی زندان اوین قرار دارد. این بند در شب آتشسوزی اوین، بعد از بندهای ۷ و ۸، شدیدترین سرکوب را شاهد بود. زنان زندانی هم بعد از شنیدن صدای شعار دادن و تیراندازی نگران شدند و فضای بند متشنج شد.
عالیه مطلبزاده میگوید زنان شروع به سر دادن شعار «مرگ بر دیکتاتور» کردند و به حمایت از مردها دست به اعتراض زدند، در حالی که هنوز نمیدانستند چه اتفاقی افتاده است.
همسران یا دیگر اعضای خانواده برخی از زنان زندانی در بند ۸ زندانی بودند. عسل محمدی میگوید زندانیان از پنجره مشرف به تپههای بند ۷ و ۸ شعلههای آتش را دیدند. این صحنه باعث نگرانی زندانیانی شد که اعضای خانواده آنها در بندهای ۸ و ۴ زندانی بودند.
زندانیان از نگهبانی علت صدای تیراندازی را جویا شدند و به آنها گفت شد که نگران نباشند زیرا بند ۷ آتش گرفته است. «مسئول زندان برای اینکه آنها (زندانیان) را آرام کند، گفت نگران نباشید آتشسوزی در بند ۸ اتفاق نیافتاده است و زندانیان مالی میسوزند و با سیاسیها کاری ندارند. زندانیان عصبانی شدند و به در کوبیدند. بقیه زنان هم بعد از شنیدن این حرف آشفته شدند و ناراحت بودند که انسانهایی در آتش میسوزند. چنان خشمی در زنان فوران کرد که در فولادی تازه کار گذاشته را با مشت و لگد شکستند. حدود ۷ نفر از زنان به سمت حیاط کوچکی که ورودی بند است روانه شدند و شعار دادند.»
زنان زندانی وقتی وارد حیاط کوچک بند شدند، استقرار گارد ویژه و تکتیراندازها روی همه دیوارها را مشاهده کردند.
عسل محمدی میگوید نیروهای گارد ویژه روی پیشانی زنانی که در حیاط کوچک بند گیر افتاده بودند لیزر میانداختند: «به قول خودشان نشانهگیری میکردند که نفر بعدی شلیک کند.»
به گفته شاهدانی که بیبیسی با آنها صحبت کرده، در شب آتشسوزی اوین کمتر از ۶۰ زن در بندان زنان حضور داشتند، اما بیشتر از ۲۰۰ نفر گارد ویژه برای سرکوب آنها اعزام شده بود.
عالیه مطلبزاده نیز میگوید نیروهای سرکوبگری که در آن شب به داخل زندان اوین آمدند از مقامهای زندان دستور نمیگرفتند و این سوءظن را به وجود آورده بود که از بیرون زندان اعزام شدهاند: «میخواستند خودسرانه به داخل بند ورود کنند. همه این اتفاقات نگرانیها را بیشتر کرد و بچهها فشار میآوردند فریاد میزدند و درخواست میکردند که یک نفر باید به ما توضیح دهد که چه اتفاقی افتاده است، ما نگران زندانیان و عزیزان هستیم.»
به گفته زندانیانی که بیبیسی با آنها گفتوگو کرده، بعد از باز شدن درهای بند زنان، مسئولان زندان، نیروهای امنیتی و اطلاعاتی وارد حیاط کوچک شدند و با تهدید از زنان خواستند به بند برگردند.
عسل محمدی میگوید: «تا حدود ۳ و نیم صبح این قضایا طول کشید. وقتی به زنانی تلفن دادند تا به بند ۸ یا ۴ زنگ بزنند یک نفر کنار آنها بود و گفته بودند توضیحی ندهید، فقط بگوید سالم هستید.»
بند ۴: انقلاب شده!
بند ۴ زندان اوین که عموما زندانیان سیاسی، دوتابعیتی، خارجی و مقامهای سابق حکومتی، علیالخصوص زندانیان اصطلاحا «اختلاسگر» آنجا بودند نیز در شب آتشسوزی اوین شاهد شورش، اعتراض و سرکوب بود.
اما شورش و سرکوبی که در این بند صورت گرفت، شدت کمتری نسبت به بندهای ۷، ۸ و زنان داشت.
کامران قادری و مسعود مصاحب، دو زندانی دوتابعیتی ایرانی-اتریشی هستند که در نتیجه تبادل زندانیان بین ایران و بلژیک به تازگی از زندان آزاد شدند. این دو زندانی در گفتوگو با بیبیسی فارسی روایت خود از وقایع آن شب را بازگو کردند.
کامران قادری میگوید ابتدا از دور صدای همهمه، فریاد و شعار شنیدند و به فاصله کوتاهی صدای زنان هم اضافه شد: «ما فهمیدیم که یک جایی شلوغ شده و این خبر داخل زندان پخش شد. چون قبل از ساعت ۹ بود برخی از زندانیان تماس تلفنی داشتند و از بیرون به آنها گفته بودند که اتفاقی افتاده است.»
به گفته آقای قادری برخی از زندانیان وارد راهرو سالن شدند و زندانیان در راهروی اصلی که به سالنهای ۳ و ۴ وصل بود را شکستند: «چند زندانی حدود ۵ یا ۶ نفر بودند که اگر اشتباه نکنم به جرم همکاری با دولت اسرائیل دستگیر و به اعدام محکوم شده بودند. دو نفر از آنها در سالن ما بودند و بقیه را به سالن ۳ و ۴ برده بودند. به نظر میرسید که در این رابطه آنها خیلی شلوغ و همراهی کرده بودند. حکم اعدام داشتند و چیزی برای از دست دادن نداشتند. چند ماه بعد ۴ نفر از آنها اعدام شدند.»
در بند ۴ نیز زندانیان شروع به سر دادن شعار کردند و برخی از آنها بعد از شکستن درها به داخل محوطه بیرونی بند راه پیدا کردند.
مسعود مصاحب نیز میگوید وقتی سروصداها شروع شد، به پایین رفت تا ببیند چه خبر است: «آقایی در زندان ما بود که فکر کرد انقلاب شده. در زندان را که شکستند، فریاد زد فرار کنید. وسایلاش را هم جمع کرده بود و به طرف پایین فرار کرد. ما باید حدود ۳۰ پله به پایین میرفتیم تا به دفتر افسر نگهبانی و محوطه زندان برسیم. این اتفاق درست زمانی بود که گارد ویژه حمله کرد و گاز اشکآور زدند. آن آقا هم بالا برگشت و چشمانش تا چند روز صدمه دیده بود.»
آقای قادری و مصاحب میگویند زندانیان بند ۴ که تا نزدیک بهداری زندان هم رفته بودند، به دلیل اینکه از قبل سازماندهی وجود نداشت، به داخل بند برگشتند و فضای بند نزدیک بامداد آرام شد.
مسعود مصاحب روایت میکند روز بعد زمانی که برای انجام امور درمانی به بهداری بند رفته بود، هنوز آثار خون زندانیانی که در اثر ضرب و شتم و تیراندازی نیروهای امنیتی زخمی شده بودند، در محوطه و همهجا قابل مشاهده بود.
بند ۲۰۹: خفگی در سلول
بند امنیتی ۲۰۹ یا بازداشتگاه ۲۰۹ زندان اوین که تحت نظارت وزارت اطلاعات است، در نزدیکی بند ۴ و بند زنان قرار دارد.
بند ۲۰۹ دارای سلولهای انفرادی زیادی است و عموما زندانیانی که توسط وزارت اطلاعات بازداشت میشوند، تا پایان مراحل بازجویی و قبل از انتقال به بند عمومی، در آنجا نگهداری میشوند.
ساسان چمنآرا، خواننده، مدرس موسیقی و زندانی سیاسی سابق اهل ایلام در شب آتشسوزی اوین به سلول انفرادی ۲۰۹ منتقل شده بود.
آقای چمنآرا میگوید به دلیل اینکه در سلول انفرادی نگهداری میشد، نمیتوانست چیزی را ببیند، اما صدای تیراندازی را میشنید: «سپس گاز اشکآور تمام راهرو و سلولهای بند ۲۰۹ را پر کرد. در آن شب صدای فریاد و انفجار بزرگی را شنیدم و نمیدانستم چه خبر است. هر چقدر در سلول را میکوبیدم هیچکس جواب نمیداد.»
این زندانی سیاسی سابق میگوید به علت کوچک بودن سلول انفرادی و اینکه پنجرههای بسیار کوچکی داشت، از شدت گاز اشکآور «حالتی از خفگی» به او دست داده بود. او میگوید بعدا از زندانیان دیگر هم شنیده که حالت خفگی به آنها هم دست داده است.
ساسان چمنآرا میگوید: «در اتاقهای این بند دیوارهایی وجود دارد که در بالای دیوارها پنجرههایی محجر مانند وجود دارد که میتوان سقف بیرون را دید. آنچه که بهطور مشترک از همه زندانیان شنیدم این است که نیروهای امنیتی راهروها و سقفها را تحت کنترل خود داشتند و با اسلحههایی مانند کلت زندانیان را تهدید کرده بودند. برخی از زندانیان اعتراض کرده بودند که در را باز کنند تا زندانیانی که به دلیل گاز اشکآور، حالت خفگی داشتند، نفس بکشند.»
بیرون از دیوارهای بلند اوین: فقط گریه میکردیم
در بیرون زندان اوین، خانوادههای زندانیان با حجم بالایی از نگرانی و اضطراب اخبار را دنبال میکردند. آنها تنها دنبال راهی بودند تا بفهمند دقیقا در زندان چه اتفاقی افتاده است و آیا اعضای خانوادهشان که در زندان به سر میبرند سالم هستند.
غزل عبداللهی، دختر عالیه مطلبزاده به بیبیسی فارسی میگوید آن شب در حال برگشت به سمت خانه بود که از طریق تماس یکی از دوستانش متوجه آتشسوزی در زندان اوین شد: «یکی از دوستانم به من گفت که غزل، زندان اوین آتش گرفته است. من گفتم امکان ندارد اما او گفت که زندان آتش گرفته و اخبار آن پخش شده است. شوکی به من وارد شد که مگر میشود زندان اوین به این بزرگی آتش گرفته باشد…»
غزل سریعا با پدرش تماس میگیرد، اما او هم ابتدا آتشسوزی را باور نمیکند: «بابا گفت تماسی از داخل زندان صورت نگرفته است. ما هم مانند بقیه مردم از طریق اخبار متوجه شدیم. تا اینکه به خانه رسیدم.»
طناز کلاهچیان، همسر امیرسالار داوودی، وکیل زندانی نیز میگوید آن شب بعد از اینکه دختر خردسال آنها خوابید، مانند همیشه اخبار را پیگیری کرد که متوجه آتشسوزی اوین شد: «سریع شروع کردم به تماس گرفتن با دوستان تا ببینیم چه اتفاقی افتاده است.»
تعدادی از خانوادهها آن شب سعی کردند خودشان را به مقابل زندان اوین برسانند، به این امید که از اعضای خانوادهشان خبری دریافت کنند. اما همه مسیرهای منتهی به اوین بسته شده بود و نیروهای امنیتی نیز اجازه نزدیک شدن آنها به زندان را نمیدادند.
غزل عبداللهی میگوید: «کسی آنجا نبوده که پاسخی به خانوادهها بدهد. جلوی زندان هم اصلا نمیتوانستند بروند. افرادی هم که به آنجا رسیده بودند با فاصله از در زندان نگه داشته شده بودند. پدرم گفت چند کوچه بالاتر موقعیت طوری بود که محوطه و تپههای زندان را میدیدم. همه با فاصله شاهد ماجرا بودند. مردم به خاطر برخورد نیرویهای امنیتی نمیتوانستند جلوتر بروند. ما نمیدانستیم داخل زندان چه خبر است.»
غزل عبداللهی میگوید «بزرگترین نگرانی من این بود که کاری از دستم بر نمیآمد و مادرم و دوستانمان آنجا بودند. همراهی مردم آن شب با این جریان زیاد بود و احساس تنهایی نمیکردیم. ما میدانستیم که فردا صبح هر خبری میتوانستند به ما بدهند.»
طناز کلاهچیان میگوید آن شب وقتی تصاویر آتشسوزی و تیراندازی از زندان اوین پشت سر هم منتشر میشد، نگرانی او را بیشتر میکرد و فقط آرزو داشت هرچه سریعتر صبح شود تا بتواند از همسرش خبری بگیرد: «هم عصبیم، هم نگرانم، هم واهمه و ترس در وجودم افتاده، نکند اتفاق بدی بیافتاد برای آقای داوودی، من دستم به جایی بند نیست بتوانم کاری بکنم، هرچه که هست دلداری اطرافیان است. من احساس کردم ساعت ۲ شب دیگر نمیتوانم، خواب که اصلا به چشمم نمیآمد و احساس کردم نفسم بالا نمیآمد، آن شب احساس کردم به آرامبخش نیاز دارم، مجبور شدم قرص بخورم. تا یک مقدار تپش قلبم آرام بشود. احساس می کردم سنگینم، سنگین به این معنی که دلم میخواست یک کاری انجام بدهم ولی جلویم گرفته شده بود. دلم میخواهد یک چیزی را بفهم ولی نمیتوانم بفهمم. دوباره مینشستم روی مبل اخبار را چک میکردم، دوباره احساس میکردم ذهنم متمرکز نیست، حتی اخبار را هم نمیتوانستم از روی متن بخوانم.»
به جز همسر، تعداد زیادی از دوستان، آشنایان و موکلان طنار کلاهچیان هم در آن شب هولناک در اوین زندانی بودند.
او میگوید تا صبح با اعضای خانوادههای زندانیان صحبت میکردند و یکدیگر را دلداری میدادند: «به یکی از آشنایان زنگ زدم، پای تلفن با هم گریه کردیم، گفت اگر اتفاقی بیافتد، گفتم ایشالا که اتفاقی نمیافتد، او بغض کرد و گریه کرد، من بغض کردم، بعد با هم نشستیم گریه کردیم، شاید بگوییم نزدیک ۱۰ دقیقه داشتیم گریه میکردیم و هیچکدام از ما هم حرف نمیزدیم، فقط گریه میکردیم.»
آن شب با همه اضطراب و دلهرهای که داشت گذشت، اما روز بعد نیز خانوادهها تا نزدیک ظهر با وجود مراجعه به زندان اوین نتوانستند خبری از عزیزانشان بگیرند. در نهایت عالیه مطلبزاده و امیرسالار داوودی طی تماس کوتاه چند ثانیهای به خانواده خود خبر دادند که حال آنها خوب است، بدون هیچ توضیح بیشتری.
مسئولان زندان نیز هیچ پاسخ مشخصی به تعداد زیادی از خانوادههایی که برای پیگیری سلامت زندانیان به اوین مراجعه کرده بودند، ندادند.
کشتهشدگان، آنها که نامی ندارند
آتشسوزی زندان اوین به کشته و زخمی شدن تعداد بالایی از زندانیان ختم شد. هنوز آمار مشخصی از تعداد کشتهها وجود ندارد. فردای روز آتشسوزی رسانههای حکومتی از کشته شدن «۴۰ نفر در آتشسوزی» خبر دادند. خبری که به سرعت حذف و نهایتا قوه قضائیه تعداد کل کشتهشدهها را ۸ نفر اعلام کرد، بدون اشاره به هویت و علت مرگ آنها.
این آمار همچنان مورد مناقشه است و گزارشهای غیررسمی تعداد کشتهشدهها را بسیار بیشتر میداند.
بعد از افشای هویت یکی از کشته شدهها به نام حسین جزی که گفته میشود از معترضان بازداشت شده بود، محسنی اژهای، رئیس قوه قضائیه ضمن تایید نام او، وی را «عامل دشمن» در آتش سوزی خواند.
بیبیسی توانسته یک نفر دیگر را شناسایی کند، محمدرضا فراهانی مشهدی. بر اساس مدارکی که به دست ما رسیده، او با اصابت یک گلوله به سر و دو گلوله به قفسه سینه کشته شده است.
دو روز بعد از آتش سوزی از خانواده فراهانی خواسته شد جهت تشخیص هویت به پزشکی قانونی کهریزک مراجعه کنند. محمدرضا فراهانی حدودا سه هفته قبل از آتشسوزی بازداشت شده بود.
دستکم اطلاعات یکی از زندانیان نشان میدهد که با گلوله کشته شده و برخی از شاهدانی که در بند ۸ بودند و بیبیسی با آنها گفتوگو کرده استفاده از گلوله جنگی علیه زندانیان را تایید کردهاند. به طور مشخص یاشار توحیدی و محمد خانی با گلوله جنگی زخمی شدند. اما اکنون قوه قضائیه سعی دارد همچنان زندانیان را به کشتن دیگر زندانیان متهم کند. در کیفرخواست صادر شده علیه ۴۴ زندانی متهم به دست داشتن در آتشسوزی اوین، یکی از عناوین اتهامی مشارکت در «۵ فقره قتل شبه عمد» عنوان شده است.
شهریار شمس، زندانی سیاسی سابق عکسی از کیفرخواست صادر شده برای زندانیانی که متهم شدند در آتشسوزی اوین «دست داشتند»، منتشر کرد که در آن هشت اتهام متوجه آنها شده است:
۱- اخلال در نظم زندان
۲- محاربه و افساد فی الارض (از طریق احتراق و تخریب وسایل و تاسیسات زندان)
۳- تمرد نسبت به ماموران حین انجام وظیفه
۴- اجتماع و تبانی برای ارتکاب جرم بر ضد امنیت داخلی و خارجی
۵- تخریب و ایجاد حریق در تاسیسات مورد استفاده عمومی
۶- قتل شبه عمد (مشارکت یک فقره قتل شبه عمد)
۷- قتل شبه عمد (مشارکت پنج فقره قتل شبه عمد)
۸- تخریب
همچنان سوالات بیپاسخ فراوانی درباره آتشسوزی اوین وجود دارد. در حالی که هنوز ابعاد آتشسوزی زندان اوین در هالهای از ابهام قرار دارد و مشخص نیست آن شب دقیقا چه اتفاقاتی افتاد، اتهامهایی چون «محاربه و افساد فیالارض» میتواند احکامی نظیر اعدام به همراه داشته باشد.
آتشسوزی اوین: شامگاه ۲۳ مهر ۱۴۰۱ در زندان اوین چه گذشت؟