مهدی ببرنژاد، معترضی که «تازه کنکور قبول شده بود و اگر کشته نمیشد الان دانشجو بود»
رأی دهید
مهدی ۲۲ ساله بود که در اعتراض به کشته شدن مهسا امینی به خیابان رفته بود. چنانکه یکی از نزدیکان خانواده ببرنژاد به بیبیسی فارسی گفته است، در شب ۲۹ شهریور، عدهای در اعتراضهای قوچان کشته شده بودند و بسیاری هم مجروح شده بودند.
مهدی ببرنژاد در تنها پست اینستاگرامش نوشته بود: «ما در رنج هستیم و بودن رنج آور است.»
منبع نزدیک به خانواده میگوید: «مهدی باشگاه میرفت. از بچگی کشتی کار میکرد. سه چهار سال آخر هم هر روز بدنسازی میکرد. موزیک رپ گوش میداد. طرفدار پوتک بود. در پیجش هم این خواننده رو تگ کرده بود. یه مدت توی کارواش کار میکرد. یه مدت توی یه تالار کار کرد. حتی کارگری میکرد.»
در شب ۳۰ شهریور، شرایط قوچان کماکان پرتنش بود و معترضان علیه جمهوری اسلامی شعار میدادند.
از اینجا به گفته دوستانش، ارتباط آنها با مهدی قطع شده و ماموران امنیتی وارد ماجرا شدهاند. خانواده مهدی ببرنژاد بعدتر تلاش کردند تا درباره آن شب اطلاعات بیشتری به دست بیاورند.
منبع مطلع میگوید: «بعدتر معلوم شد همون شب نذاشتن ببرنش اتاق عمل. دکترها با مامورهای اطلاعات درگیر شده بودن. ولی متاسفانه نتونستن عملش کنند. یعنی نذاشتن عملش کنند.»
در این ساعات، تلاشهای خانواده برای تماس با مهدی به نتیجهای نرسید. آنها هنوز خبر نداشتند که او تیر خورده و در بیمارستان بستری است: «صبح ساعت ۷ونیم بود که به خانواده مهدی ببرنژاد از بیمارستان زنگ زدن و گفتن مهدی تیر خورده.»
پیکر مهدی ببرنژاد هم مانند خیلی از معترضانی که کشته شدند، بلافاصله به خانواده تحویل داده نشد. در گواهی فوت او، علت مرگ اصابت گلوله به سمت چپ لگن و خونریزی داخلی نوشته شده است. اما حکومت زیر بار کشتن او نرفت.
در این زمان، مهمترین نگرانی ماموران برپایی مراسم خاکسپاری برای مهدی بود. منبع نزدیک به خانواده میگوید: «مهدی رو انتقال دادن پزشکی قانونی مشهد. خانواده رفتن دنبال کارهاش. پیکرش رو نمیدادند. میخواستن اوضاع آروم بشه.»
«درباره محل دفن خانواده رو تحت فشار نذاشتن. خود خانواده ترجیح داد به جای قوچان ببرنش روستاشون دفنش کنن. توی مراسم خاکسپاری فقط جمع کوچیکی از خانواده تونستن شرکت کنن. دوستان و آشنایان رو راه ندادن. حتی اجازه ندادن یک دونه عکس مهدی رو روی ماشین بزنن. فشار خیلی زیاد بود. از چند نفر از خانواده تعهد گرفتن که مراسم بزرگ نگیرن.»
بعد از خاکسپاری مهدی، فشارها بر خانواده او ادامه پیدا کرد. بر مراسم چهلم او نیز، جوی بسیار امنیتی حاکم بود. ماموران راههای ورود به روستای محل دفن او را بسته بودند.
منبع نزدیک به خانواده میگوید: «فشارها هنوز هم هست. تلفنهای خانواده شنود میشه. بعضی وقتها ماشینهای غریبه سر کوچه یا داخل کوچه خانواده دیده میشن که مال اون کوچه نیستن و کسی نمیشناستشون. خیلی شده وقتی اعضای خانواده مهدی بیرونن، کسانی پشت سرشون راه میرن و دنبالشون میکنن. قوچان شهر کوچکیه. از دور خانواده رو دنبال میکنن. کوچکترین حرکت خانواده تحت نظر مامورانه. موبایل مهدی رو بیشتر از ۴ ماه نگه داشته بودن و پس نمیدادن.»
کشته شدن مهدی ببرنژاد، به خانواده او ضربه سنگینی زد؛ داغی که تحملش برای اعضای خانواده بسیار سخت است:
«مهدی خیلی خانوادهدوست بود. پدرش را از دست داده بود. به مادرش خیلی وابسته بود. مادرش هم همینطور. از وقتی مهدی کشته شده مادرش یک لحظه نیست که گریه نکنه یا خودش رو مقصر ندونه. همیشه ذهنش درگیر مهدیه. بچگیها خیلی شر و پر شور و شوق بود. هرچی بزرگتر شد آرومتر و سر به زیرتر شد. این آخریها در عینحال که آروم بود با دل و جرات هم بود. وقتی اینهمه آدم رو در کنارت با تیر میزنن و بازم وامیستی یعنی نترس و با جراتی. اون شبی که مهدی کشته شد دو سه هزار نفر توی اعتراضها بودن. آخرهاش فقط ۱۰۰-۱۵۰ نفر مونده بودن. مهدی هم مونده بود. »