زن جنگجوی اوکراینی: همسرم را پوتین کشت؛ به جای او میجنگم
رأی دهید
بنا بر این گزارش، 60 هزار زن که بسیاری از آنها مادر هستند در ارتش اوکراین حضور دارند که حدود 5 هزار نفر از آنها در نقشهای رزمی و خط مقدم خدمت میکنند.
آلیسا- جنگجوی اوکراینیآلیسا کووالنکو، 35 ساله، کارگردانی که پسر پنج ساله خود را پشت سر گذاشت تا در ماه اول جنگ تمام عیار به آن ملحق شود و در پیاده نظام خدمت کند، گفت: «احساس کردم که همه ما باید بجنگیم. او جولای سال گذشته به خانه آمد. از نظر احساسی خیلی خیلی سخت بود. من خیلی به مرگم فکر میکردم و وقتی در خط مقدم بودم، پسرم بدون من چگونه بزرگ میشد. اما هنوز احساس میکردم مهم است که برای دفاع از کشورم بروم. هرگز از این تصمیم پشیمان نشدم چراکه این مبارزه نیز برای او هم بود.»
مانند نسلهای قبلی زنان، مادران، خواهران و دختران اوکراینی دریافتهاند که جنگ جایگاه آنها را در جامعه تغییر داده است. در جنگ جهانی اول، زنان در بریتانیا برای پیوستن به نیروی کار هجوم آوردند و مشاغلی را که قبلاً توسط مردان انجام می شد، انتخاب کردند. در جنگ جهانی دوم، اتحاد جماهیر شوروی بیش از هشتصد هزار زن را در «ارتش سرخ» استخدام کرد، از جمله به عنوان تک تیرانداز، اگرچه بیشتر آنها به عنوان پزشک و پرستار خدمت میکردند.
برای کولسنیچنکوی پزشک، رفتن به جنگ تنها راهی است که میتواند سالم بماند. او به «ساندی تایمز» گفت: «زندگی در آنجا راحتتر است. اینجا شما، آنجا هم دشمن است، و شما دقیقا میدانید که چه باید بکنید.»
کولسنیچنکو در ماه فوریه، سه ماه پس از مرگ همسرش، یوهن، به اولین مأموریت خود پیوست. همسرش قبل از جنگ بهعنوان مسئول تدارکات کار میکرد و در اولین روز حمله روسیه به اوکراین، برای مبارزه ثبت نام کرد و به عنوان تک تیرانداز آموزش دید. در 11 نوامبر، هنگام هدایت یک حمله به خاک دشمن، بر اثر مین کشته شد.
زمانی که پوتین سال گذشته «عملیات نظامی ویژه» خود را آغاز کرد، آنها از قبل تصمیم گرفته بودند که چه کنند. یوهن به ارتش پیوست و پس از چند روز کولسنیچنکو بچهها را به لهستان برد. آنها در آنجا اخبار را تماشا میکردند که موشکهای روسی به ساختمانهای مسکونی اصابت میکند و خانوادههایی مانند آنها را میکشد.
کولسنیچنکو به ساندی تایمز گفت: «من سعی نکردم آنچه را که در حال رخ دادن است از آنها پنهان کنم، که جنگ است و پدرشان در حال جنگ است. او میدانست که قرار است اتفاقی بیفتد و میخواست از کشورش محافظت کند. نمیتوانستم با مردی باشم که این کار را نمیکرد.»
یوهن هر روز از پایگاه خود در نزدیکی کییف با آنها تماس تصویری میگرفت و در ورزشهای مختلف کودکان را راهنمایی میکرد و در مورد اینکه چطور روز خود را گذراندند، از آنها میپرسید.»
کولسنیچنکو با قدم زدن در اطراف محله تلفن را برمیداشت. آنها به شوخی به هم میگفتند که بعد از جنگ با هم با یک ون به اسپانیا فرار میکنند، موبایلهایشان را دور میاندازند و سالی دو بار از تلفنهای عمومی با بچهها تماس میگیرند.
به گفته این زن جوان، برای همسرش دیدن این موضوع که در حالی که او در حال مبارزه است، زندگی عادی برای همسر و فرزندانش وجود دارد، بسیار مهم بوده است.
یوهن در ماه مارس به خط مقدم شرق، نزدیک باخموت اعزام شد. مدتی بعد زنگ زد و گفت که برای ماموریت میرود و تا مدتی سیگنال تلفن نخواهد داشت. روز بعد او کشته شد.
کولسنیچنکو بلافاصله به بچهها گفت. زمانی برای غصه خوردن نبود. آنقدر مردم کشته میشدند و آمبولانس کافی برای بازگرداندن مردهها از خط مقدم نبود. کولسنیچنکو با گروهی از دوستان خود از لهستان به سمت شرق حرکت کرد تا جسد یوهن را تحویل بگیرد. آنها آن را در پشت مینیبوس خود بار کردند و به کییف برگشتند.
این زن جوان که حالا در جبهههای جنگ در اوکراین خدمت میکند، گفته که تنها یک راه حل برای او منطقی بود؛ با رفتن شوهرش، جای او را در جنگ بگیرد. هرچند یک پزشک به جای یک تک تیرانداز.
او به ساندی تایمز گفت: «من متوجه شدم که اگر همه این افراد با انگیزه جایگزین نشوند، به زودی همه چیز به پایان می رسد. اگر بتوانم این کار را از نظر اخلاقی و فیزیکی انجام دهم، چرا نباید این کار را انجام دهم؟»
کولسنیچنکو روزها و ماههای سختی را پشت سر گذاشته است. با همکارانش در شیفتهای 24 ساعته در آمبولانسی که روسها برای هدف قرار دادن آن دریغ نمیکردند، کار کرده است.
اما با این وجود، میگوید که اگر اینکار را نمیکرد دیوانه میشد و «برای بچهها بهتر است مادری داشته باشند که در جنگ است تا مادری که کاملاً دیوانه باشد.»
او گفت: «مردم می پرسند، چرا این کار را می کنی، تو سه بچه داری؟» من «با شخصیتم دو راه داشتم: یا کاری کنم که از این غم بیرون بیایم یا فقط دراز بکشم و منفجر شوم، آهسته بمیرم، دیوانه شوم. برای در بازگشت به لهستان، فرزندانش نگران بودند. به پدرشان افتخار میکردند، میگفتند به او افتخار میکردند، اما میخواستند با هم باشند. تابستان امسال کولسنیچنکو آنها را به کیف منتقل کرد. وقتی او در این ماه در تعطیلات بود، آنها با هم وقت می گذراندند، به پارک میرفتند و کارهایشان را انجام میدادند. تعطیلات در Carpathians اولین سفر خانوادگی مناسب آنها برای مدت طولانی بود.»
کولسنیچنکو که در کنار استخر نشسته بود، با نزدیکتر شدن تاریخ عزیمت، احساس آشنا و هیجانانگیز هیجانانگیز برای بازگشت را احساس کرد. او دائماً نگران همکارانش و سربازانی بود که تحت درمان بودند. با این حال، وقتی آنجا بود، دلش برای فرزندانش تنگ می شد: بین دو زندگی خود گیر کرده بود.
او گفت: «البته که من عاشق بچههایم هستم، اما اکنون ذهن من با همه مردم آنجا در جبهه است. برای من سخت است که در کیف آرام بمانم.»
دور از جنگ، سکوت او را میترساند. خوابیدن بدون صدای انفجار برای او سخت بود. دیدن افرادی که در کافهها نشستهاند یا در بارهای شراب مینوشند، او را به یاد قربانیهای مداوم دیگران میاندازد.
او گفت: «چگونه مردم می توانند طوری زندگی کنند که انگار هیچ اتفاقی نمی افتد؟». منظورم این نیست که باید در خانه بمانید و نروید و قهوه بنوشید یا هر چیز دیگری، بلکه فقط باید قیمتی را که می توانید با آن انجام دهید، درک کنید.
در یک بعد از ظهر گرم این ماه، او فرزندانش را بر سر قبر پدرشان برد. این در یک گورستان جنگلی آرام قرار دارد که در آن عکسهای مردان جوان روی سنگ قبرها، تاریخ مرگ، اغلب در سال گذشته، نقش بسته است.
بچهها به سمت طاقچه مرمری که خاکسترش را در آنجا نگه داشته بودند، رفتند و روی نقش او را لمس کردند. آنا در حالی که مادرش او را در آغوش گرفته بود برای لحظهای گریه کرد. دوقلوها به من گفتند که دلشان برای پدرشان تنگ شده بود، حتی اگر او آنها را برای خرید شیرینی به سوپرمارکت میفرستاد و بعد از شریک کردن با آنها خودداری میکرد. کولسنیچنکو روی نیمکتی نشسته بود و به فرزندانش لبخند میزد و چشمک میزد و اشک میریخت.
او چند ماه قبل خودش رفته بود تا با شوهرش سر قبرش صحبت کند. او به او گفت که یک پزشک شده است و از او خواست که از دست او عصبانی نباشد.
او به من گفت: «میدانم که او از این بابت خوشحال نخواهد شد. او بسیار مغرور است، اما نگران است. با این حال، میدانست که اگر تصمیم بگیرم کاری انجام دهم، هیچ چیز نمیتواند مانع من شود.»
دیدگاه خوانندگان
۳۷
hitman01 - استوکهلم، سوئد
اگه ایشون جلوی روسهای بجنگن قهرمان هستن و جلوی متجوز وایستادن ولی وقتی مردم عراق و افغانستان فلسطین جلوی متجاوز وایستن تروریست هستن. تف به این دنیا
یکشنبه ۰۸ مرداد ۱۴۰۲ - ۱۵:۵۲
۶۱
یا فاطمه زهرا - کپنهاگ ، دانمارک
اولش خیلی ادعاتون میشد، حالا ننه من غریبم!
یکشنبه ۰۸ مرداد ۱۴۰۲ - ۱۵:۵۴
۶۱
یا فاطمه زهرا - کپنهاگ ، دانمارک
اولش خیلی ادعاتون میشد، حالا ننه من غریبم!
یکشنبه ۰۸ مرداد ۱۴۰۲ - ۱۵:۵۴
۳۷
hitman01 - استوکهلم، سوئد
اگه ایشون جلوی روسهای بجنگن قهرمان هستن و جلوی متجوز وایستادن ولی وقتی مردم عراق و افغانستان فلسطین جلوی متجاوز وایستن تروریست هستن. تف به این دنیا
یکشنبه ۰۸ مرداد ۱۴۰۲ - ۱۵:۵۲
۳۷
hitman01 - استوکهلم، سوئد
اگه ایشون جلوی روسهای بجنگن قهرمان هستن و جلوی متجوز وایستادن ولی وقتی مردم عراق و افغانستان فلسطین جلوی متجاوز وایستن تروریست هستن. تف به این دنیا
یکشنبه ۰۸ مرداد ۱۴۰۲ - ۱۵:۵۲
۶۱
یا فاطمه زهرا - کپنهاگ ، دانمارک
اولش خیلی ادعاتون میشد، حالا ننه من غریبم!
یکشنبه ۰۸ مرداد ۱۴۰۲ - ۱۵:۵۴
۳۷
hitman01 - استوکهلم، سوئد
اگه ایشون جلوی روسهای بجنگن قهرمان هستن و جلوی متجوز وایستادن ولی وقتی مردم عراق و افغانستان فلسطین جلوی متجاوز وایستن تروریست هستن. تف به این دنیا
یکشنبه ۰۸ مرداد ۱۴۰۲ - ۱۵:۵۲
۶۱
یا فاطمه زهرا - کپنهاگ ، دانمارک
اولش خیلی ادعاتون میشد، حالا ننه من غریبم!
یکشنبه ۰۸ مرداد ۱۴۰۲ - ۱۵:۵۴
۶۱
یا فاطمه زهرا - کپنهاگ ، دانمارک
اولش خیلی ادعاتون میشد، حالا ننه من غریبم!
یکشنبه ۰۸ مرداد ۱۴۰۲ - ۱۵:۵۴
۳۷
hitman01 - استوکهلم، سوئد
اگه ایشون جلوی روسهای بجنگن قهرمان هستن و جلوی متجوز وایستادن ولی وقتی مردم عراق و افغانستان فلسطین جلوی متجاوز وایستن تروریست هستن. تف به این دنیا
یکشنبه ۰۸ مرداد ۱۴۰۲ - ۱۵:۵۲