۹ نکته درباره کتاب ۱۹۸۴ جورج اورول که شاید ندانید
رأی دهید
بیبیسی درباره این رمان اثرگذار با پروفسور دیوید دووان، دکتر لیزا مولن و پروفسور جان براون گفتگو کرده است.
این گفتگو به غنای ماندگار این اثر میپردازد و بر مواردی که ممکن است از چشم خوانندگان پوشیده مانده باشد تکیه میکند.
۱. دوران حضور اورول در جنگ داخلی اسپانیا نقش محوری در رمان ۱۹۸۴ دارد
ساختار سیاسی ذهن و افکار اورول به طور چشمگیری در جریان حضور در جنگهای داخلی اسپانیا شکل گرفت.
تحت تأثیر اتحاد جماهیر شوروی و همراه با جناح جمهوریخواهان مدت زمانی طولانی با دشمن مشترک، فاشیستهای ژنرال فرانکو میجنگیدند.
همچنان که مشهور است و در کتاب «درود بر کاتالونیا» اورول آمده است جنگ داخلی اسپانیا چشم او را بر این نکته باز کرد که استالینیسم هیچ بویی از آزاداندیشی نبرده است و آگاهی وسیعتری درباره کنترل قدرتها پیدا کرد.
این دوران نقش محوری در خلق دنیای تمامیتخواهانه رمان ۱۹۸۴ داشته است، دنیایی تحت نظارت برادر بزرگ و «حزب» اینگسوس (سوسیالیسم انگلیسی) و نیروی اهریمنی پلیس اندیشه.
۲. ۱۹۸۴ دفاعیه حقوق بشر است
پروفسور دیوید دووان میگوید: «سرکوبی که در رمان ۱۹۸۴ تصویر میشود دفاعیه پرشور حقوق بشر است».
اورول که خود را سوسیالدموکرات و انسانباور یا اومانیست میدانست از افرادی بود که پس از جنگ جهانی دوم خواستار تدوین منشور حقوق بشر شدند.
دسامبر سال ۱۹۴۸ (شش ماه پیش از انتشار رمان ۱۹۸۴) بود که منشور جهانی حقوق بشر سازمان ملل متحد تصویب شد که در آن حق دادرسی عادلانه و حق آزادی اندیشه و حفظ حریم خصوصی افراد گنجانده شده بود، همه مواردی که اورول به وضوح به فقدان آنها در رمان خود اشاره کرده بود.
۳. قهرمان ۱۹۸۴، وینستون اسمیت، آدم پرعیبونقصی است
شخصیت اصلی رمان، وینستون اسمیت، یک قهرمان کلاسیک نیست، آدمی حدود ۴۰ ساله است با رگهای بیرونزده و دندانهای مصنوعی، آدم پیچیدهای است و از فکر اینکه ممکن است باعث مرگ مادرش شده باشد در عذاب است.
او از ایجاد وحشت در میان پناهندگان هم لذت میبرد.
۴. جولیا سطحی و سرسری و فرویدی است
جولیا زن لذتطلبی است که با چندین نفر از اعضای حزب داخلی پیش از ملاقات با وینستون همبستر بوده است. او زنی است که از مظاهر تجمل مانند رژ لب و قهوه خوب لذت میبرد. او این چیزها را از اعضای حزب دزدیده است که نشانهای از میل جولیا به شکستن و زیرپا گذاشتن قوانین آنهاست که با آرزوی وینستون برای حمله و نابودی آنها همسو میشود. جولیا در مورد کنترل حزب حاکم بر رابطه جنسی شادیبخش به وینستون میگوید:«تمام این راهپیماییها و بالا و پایین رفتنها و پرچم تکاندادنها فقط برای پر کردن جای خالی رابطه جنسی است».
دیوید داوون میگوید که این روش اورول برای ارائه نگرش فرویدی به سرکوب در جامعه است و تأکید بر این باورش که برای هر دگرگونی واقعی نیاز به سیاست دارید و نه فقط دانستن اینکه ریشه سرکوب در کجاست.
۵. پرولها مشکلساز هستند
پرولها ۸۵٪ از جمعیت اقیانوسیه (اوشیانا، سرزمین فرضی در رمان ۱۹۸۴) را تشکیل میدهند و عاشق آبجو، فوتبال و بلیطهای بختآزمایی هستند و بهویژه از «پرولفید»، پروپاگاندای حزب حاکم که به طور مداوم پخش میشود، لذت میبرند. برخی احساس میکنند بخش قابلتوجهی از جمعیت که آزاد است هر کاری که دوست دارد انجام دهد حفرهای در طرح داستان است اما رویکرد اورول به آنها احساساتی و درعینحال تحقیرآمیز است. دکتر لیزا مولن توضیح میدهد که قصد اورول از پرولها هشدار به ما در مورد «بازارمحوری شرکتهای دولتی یا مارکتیزیشن» بوده است. او میگوید:«پرولها انتخاب کرده بودند تا کودک بمانند و بالغ نشوند، دروغ بشنوند و آن را بپذیرند. اورول تلاش میکند تا به ما نشان دهد چگونه وقتی بیتفاوت میمانیم، ممکن است در نهایت آزادی خود را از دست بدهیم».
۶. نگرش اورول از آینده با نگرش آلدوس هاکسلی و هِربرت جورج وِلز در تضاد بود
اورول مینویسد «پیشگوییهای سیاسی بهطور معمول غلط از آب درمیآید» پس ما باید ۱۹۸۴ را بیش از پیشگویی آینده نوعی هشدار تلقی کنی.
میگویند این کتاب در رد پیشگوییهای افراد دیگر است مانند جهان پیشرفته و لذتگرایانه و البته پادآرمانشهری آلدوس هاکسلی و جامعهای که در کتاب دنیای قشنگ نو نوشته هِربرت جورج وِلز و نگاه او به آیندهای درخشان ارائه شده است.
اورول به جای برپا کردن یک آرمانشهر خیالی و سپس ویران کردن آن انتخاب کرده است تا هولناکی انسانها را در آینده به ما نشان بدهد.
۷. آگاهی اورول از فرارسیدن مرگش باعث شکلگیری فضای ویرانشهر رمان ۱۹۸۴شده است
اورول دو سال پیش از انتشار ۱۹۸۴ مبتلا به بیماری سل شده بود و بیتردید مراحل درمان که از سرمیگذراند بر فضای نوشتاری او اثر میگذاشت.
در آسایشگاهی او را روی تختی خوابانده و از نشستن، صحبت کردن، خواندن و نوشتن منع کرده بودند.
با سوزنهای بزرگی به داخل ریههای او تزریق میکردند و در معرض عکسبرداریهای مداوم بود.
همه اینها نوعی شکنجه بود البته برای نتیجه درمانی و کنترل شوم آن باعث سرریز نیروی تخیل اورول میشد تا در پایان کتاب ۱۹۸۴ صحنه مصیبت وینستون اسمیت را در اتاق ۱۰۱ تصویر کند.
۸. اتاق ۱۰۱ بازتابی از روشهای روانشناختی است
لوبوتومی (ایجاد برش و آسیب عمدی به لوب پیشانی مغز بیمار) و درمان با الکتروشوک در دهه ۱۹۴۰ روشهای شناختهشده و مرسوم درمانهای روانپزشکی بودند و این روشها به عنوان شکنجههای اتاق ۱۰۱ در کتاب آمدهاند.
وینستون را به آن اتاق میبرند تا «سر عقل بیاید» و از دیدگاه لیزا مولن این بازتابی از افکار روانشناختی امروزی است.
او میگوید: «چنین ایدهای در آن زمان مرسوم بوده است. گمان میکردند جرم فقط بر اثر اختلالاتی در مدارهای مغز روی میدهد و اگر بتوانید با جریان الکتریسیته آن را مهار کنید، میتوانید آدمهای خوبی بسازید و شخصیت و رفتار انسانها را تغییر دهید».
۹. اورول نگران «پایان تاریخ» بود
گستردگی تبلیغات و پروپاگاندای استالینیستی در جنگ داخلی اسپانیا باعث نگرانی اورول در مورد وجود و بقای خبر و گزارش بیطرفانه از رویدادها شد.
دیوید دووان میگوید: «اورول آدم تجربهگرایی بود و باور داشت که حقیقت را باید با آنچه حس و لمس میکنیم دریابیم به همین دلیل تا حد زیادی درباره تاریخ و چگونگی ثبت رویدادها در تاریخ تردید داشت».
در ۱۹۸۴، اورول نگرانیهایش را با وزارت حقیقت که در کار بازنویسی و تغییر تاریخ است نشان داده است، همان جایی که وینستون اسمیت کار میکند. این نگرانی امروزه هم با همان شدت در مورد «اخبار جعلی» احساس میشود.