پیشبینیهایی که برای آینده ایران می کنند؛ تاریخ چه میگوید؟
رأی دهید
آینده آبستن حوادث است. این اصطلاح معروف را همه شنیدهاند. معنی آن این است که «پیشآمد»ها را نمیتوان «پیشبینی» کرد. با این حال، از پیشبینیِ آینده یا آینده نگری نمیتوان خودداری کرد. نخستین شرطِ سنجش پیشبینیهایی که هماکنون برای آینده ایران میکنند، تشخیص منبع آنهاست. به عبارت دیگر، باید دید پیشبینیها را چه کسانی و چه گروههایی میکنند.
با توجه به پایداری جنبش انقلابی و ناتوانی رژیم در فرونشاندن آن، در رسانههای فارسی زبان داخل و خارج کشور و در بعضی از رسانههای بینالمللی از سه سناریو برای آینده ایران سخن میگویند: سوریه ای شدن، دیکتاتوری نظامی، سرنگونی رژیم و همه پُرسی برای تعیین نظام آینده.
سوریهای شدنِ ایران سناریوی کهنهای است. سالهاست رژیم و کارگزارانش بر طبل آن میکوبند. این سناریو را اصلاحطلبان پس از اعتراضهای خیابانیِ دی ماه ۱۳۹۶ مطرح کردند. روی سخن آنان معترضان بودند نه رژیمی که با بیرحمی تمام معترضان را به گلوله میبست.
برخی از اصلاحطلبان سرشناس آن اعتراضها را «جنبش کور» خواندند و به انتقاد از «خیابانی کردن سیاست» پرداختند. زیرا بر این باور بودند و شاید هنوز هم باشند که هر اعتراضی باید از «محملِ» جریان اصلاحطلبی در دل نظام بگذرد. به عبارت دیگر، آنان خود را ترجمانِ هرگونه اعتراضی در جامعه میدانستند.
اصطلاحطلبان از همان آغاز مُهر خشونتطلبی به آن جنبش زدند و چشمشان را بر خشونتِ نیروهای امنیتی بستند. رژیم دهها تن را در آن اعتراضها کشت و سپس با بیشرمی مسئولیت آن را به گردن معترضان انداخت
سناریوی سوریهای شدن ایران را اصلاحطلبان در دهان رژیم گذاشتند و با این کار حربه ای به دست نیروهای امنیتی دادند تا اعتراضها را با خشونت تمام سرکوب کنند. در جنبش سراسری کنونی نیز رژیم تاکنون از این حربه استفاده کرده و در چند استان مرزی کشور به ویژه کردستان و بلوچستان و خوزستان به بهانه مقابله با تجزیه طلبی مردم بیدفاع را به گلوله بسته است.
از آغاز خیزش سراسری کنونی هواداران ریز و درشتِ جمهوری اسلامی در رسانههای داخل و خارج کشور خطر سوریهای شدن ایران را در بوق و کرنا میدمند و میکوشند افکار عمومی ایرانیان را از تجزیه کشور بترسانند. حتی برای ایجاد تفرقه در میان ایرانیان ابایی ندارند از اینکه به این یا آن قوم ایرانی توهین کنند.
جریانهای تجزیه طلب از مشروطه به این سو همواره در ایران وجود داشتهاند، اما حتی در زمانهایی که احساس همبستگی و یگانگی در میان ایرانیان ضعیف بود، هیچگاه نتوانستند کاری از پیش ببرند. بگذریم از اینکه در جنبش سراسری کنونی، مردم در گوشه و کنار کشور همبستگی ملی بینظیری را به نمایش گذاشتند و بعید به نظر میرسد که جدایی طلبان بتوانند گروههایی از آنان را با خود همراه کنند.
ایران سوریه نیست! تاریخ سیاسی سوریه از یک قرن پیش آغاز شده است. سوریه به مدت چهار قرن بخشی از امپراتوری عثمانی بود. آن کشور پس از فروپاشی عثمانی با مرزکشیهای استعماری ساخته شد. نخستین دولت مستقل آن چند سال پس از جنگ جهانی اول تشکیل شد.
سوریه از ۱۹۲۰ به زیر قیمومت فرانسه درآمد. فرانسویها به منظور سازماندهی ارتش آن به اقلیتهای قومی و دینی به ویژه علویان روی آوردند، زیرا از رواج ایدههای ناسیونالیستی در میان عربهای سنی میترسیدند. چنین بود که علویان صفوف ارتش سوریه را از بالا تا پایین انباشتند. استقلال سوریه در سال ۱۹۴۱ اعلام شد و در سال ۱۹۴۴ واقعیت پیدا کرد.
خاندان علویتبار اسد از ۱۹۷۰ با کودتا زمام امور کشور را به دست گرفتند. علویانِ آن کشور پیش از آغاز جنگ داخلی در ۲۰۱۱ ده تا دوازده درصدِ کل جمعیت ۲۲ میلیونی سوریه را تشکیل میدادند. عربهای سنی مذهب بیش از ۶۰ درصد جمعیت را تشکیل میدهند.
اقلیتهای قومی دیگر مانند کرد، ارمنی، ترک، ترکمن، آشوری- کلدانی و چرکس در باهمستانها یا کمونتههای جداگانه زندگی میکنند. اقلیتهای دینی گوناگون نیز از گذشتههای دور در آن کشور حضور دارند، مانند دُروزها، اسماعیلیان، شیعیان دوازده امامی، یزیدیها و چندین شاخه مسیحی ازجمله پروتستانها، کاتولیکها، ارتدکسها، ارتدکسهای قِبطی، و مارونیها که در گذشته به گویشی از زبان آرامی سخن میگفتند.
همبستگی و به طور کلی، حس ملی در میان باشندگان کشور سوریه معنایی ندارد. نظام سیاسی سوریه بر دو رکن به هم پیوسته استوار است: نخست، ارتش که در دست علویهاست و دوم، خاندان اسد. ایران را نمیتوان با سوریه مقایسه کرد. ایرانیان با هر قوم و تباری در درجه نخست خود را ایرانی میدانند. آنان دست کم از زمانی که کشور وحدت دوباره خود را با پادشاهی شاه اسماعیل صفوی در ۱۵۰۱ میلادی بازیافته، در کنار هم زیسته و باهم درآمیختهاند.
سناریوی دوم یعنی دیکتاتوری نظامی را بعضی از کارشناسان ایرانی و غربی مطرح میکنند. به عقیده آنان، کوبیدن بر طبل سوریه ای شدن و خطر تجزیه ایران ترفندی است برای برانگیختن احساسات ملی ایرانیان به منظور برقراری دیکتاتوری نظامی.
علی آلفونه، یکی از سرشناسترین کارشناسان ایرانیِ سپاه پاسداران و پژوهشگر مؤسسه «آمریکن اینترپرایز» در واشینگتن، در مصاحبهای با روزنامه لوموند میگوید: معترضان در ایران از رهبری، سازماندهی و بودجه بیبهرهاند. برخلاف انقلاب ۱۹۷۹ جنبش اعتراضی کنونی رهبری ندارد. بنابراین، هیچ مرجعی نیست که، برای مثال، فرمان اعتصاب در یک زمان معین بدهد.
به گفته او، اپوزیسیون دارای سازمانی نیست که بتواند اعتصاب به راه بیندازد و آن را رهبری کند. برای مثال، نمیتواند کاسبها و بازاریان را به بستن مغازهها و بازار وادارد. کارگرانِ صنعتی بدون کمک مالی نمیتوانند اعتصاب کنند. صندوقی برای این منظور وجود ندارد.
این کارشناس معتقد است تا زمانی که علی خامنهای زنده است، سپاه پاسداران صبر خواهد کرد. اما بلافاصله پس از مرگ او، با تکیه بر قدرت سیاسی، نظامی و اقتصادیاش زمام امور کشور را در دست خواهد گرفت و دستگاه سیاسی ایران را به یک دیکتاتوری نظامی شبیه پاکستان تبدیل خواهد کرد.
به عقیده این کارشناس، تحولات مهمی در درون سپاه پاسداران در جریان است که نشان میدهد این نهاد نیرومندِ نظامی، سیاسی و اقتصادی رفته رفته از اسلام گرایی به سوی ناسیونالیسم ایرانی و شاید حتی به سوی نژادپرستیِ عربستیز گام برمیدارد. آقای آلفونه بر این باور است که پس از مرگ خامنهای سپاه پاسداران با برافراشتن پرچم ناسیونالیسم ایرانی و دادن پارهای آزادیهای فردی و اجتماعی و نه لزوماً سیاسی بخش گستردهای از طبقه متوسط ایران را با خود همراه خواهد کرد.
به گفته او، طبقه متوسط کشور خواهان لذت بردن از زندگی اجتماعیِ آزادتر و برچیده شدنِ احکام و ممنوعیتهای اسلامی است. سخنان این کارشناس را جهتگیریها و تبلیغات برخی از مخالفانِ جنبش کنونی به ویژه در خارج از کشور تأیید میکند. شکی نیست که اگر فردا سپاه پاسداران بر طبل ناسیونالیسم رمانتیک بکوبد و به ستایش از ایران باستان و امپراتوریهای هخامنشی و ساسانی برخیزد، بخش مهمی از مخالفان کنونی جمهوری اسلامی را خرسند و با خود همراه خواهد کرد.
سناریوی سوم، سناریوی سرنگونی جمهوری اسلامی و برقراری رژیمی دموکراتیک در ایران است که به نظر میرسد خواستِ جنبش سراسری کنونی باشد. آیا ممکن است جوانانی که این جنبش را به راه انداختهاند و پیش میبرند و گروههای بزرگی از مردم کشور که آنان را همراهی میکنند با برافراشتن پرچم ناسیونالیسم رمانتیک و دادن برخی آزادی فردی و اجتماعی خاموشی گزینند؟
البته آقای علی آلفونه این احتمال را هم میدهد که با پیشروی و گسترش جنبش کنونی ممکن است شاهد ظهور رهبری، سازماندهی و حتی فراهم آمدن منابع مالی باشیم.
با توجه به پایداری جنبش انقلابی و ناتوانی رژیم در فرونشاندن آن، در رسانههای فارسی زبان داخل و خارج کشور و در بعضی از رسانههای بینالمللی از سه سناریو برای آینده ایران سخن میگویند: سوریه ای شدن، دیکتاتوری نظامی، سرنگونی رژیم و همه پُرسی برای تعیین نظام آینده.
سوریهای شدنِ ایران سناریوی کهنهای است. سالهاست رژیم و کارگزارانش بر طبل آن میکوبند. این سناریو را اصلاحطلبان پس از اعتراضهای خیابانیِ دی ماه ۱۳۹۶ مطرح کردند. روی سخن آنان معترضان بودند نه رژیمی که با بیرحمی تمام معترضان را به گلوله میبست.
برخی از اصلاحطلبان سرشناس آن اعتراضها را «جنبش کور» خواندند و به انتقاد از «خیابانی کردن سیاست» پرداختند. زیرا بر این باور بودند و شاید هنوز هم باشند که هر اعتراضی باید از «محملِ» جریان اصلاحطلبی در دل نظام بگذرد. به عبارت دیگر، آنان خود را ترجمانِ هرگونه اعتراضی در جامعه میدانستند.
اصطلاحطلبان از همان آغاز مُهر خشونتطلبی به آن جنبش زدند و چشمشان را بر خشونتِ نیروهای امنیتی بستند. رژیم دهها تن را در آن اعتراضها کشت و سپس با بیشرمی مسئولیت آن را به گردن معترضان انداخت
سناریوی سوریهای شدن ایران را اصلاحطلبان در دهان رژیم گذاشتند و با این کار حربه ای به دست نیروهای امنیتی دادند تا اعتراضها را با خشونت تمام سرکوب کنند. در جنبش سراسری کنونی نیز رژیم تاکنون از این حربه استفاده کرده و در چند استان مرزی کشور به ویژه کردستان و بلوچستان و خوزستان به بهانه مقابله با تجزیه طلبی مردم بیدفاع را به گلوله بسته است.
از آغاز خیزش سراسری کنونی هواداران ریز و درشتِ جمهوری اسلامی در رسانههای داخل و خارج کشور خطر سوریهای شدن ایران را در بوق و کرنا میدمند و میکوشند افکار عمومی ایرانیان را از تجزیه کشور بترسانند. حتی برای ایجاد تفرقه در میان ایرانیان ابایی ندارند از اینکه به این یا آن قوم ایرانی توهین کنند.
جریانهای تجزیه طلب از مشروطه به این سو همواره در ایران وجود داشتهاند، اما حتی در زمانهایی که احساس همبستگی و یگانگی در میان ایرانیان ضعیف بود، هیچگاه نتوانستند کاری از پیش ببرند. بگذریم از اینکه در جنبش سراسری کنونی، مردم در گوشه و کنار کشور همبستگی ملی بینظیری را به نمایش گذاشتند و بعید به نظر میرسد که جدایی طلبان بتوانند گروههایی از آنان را با خود همراه کنند.
ایران سوریه نیست! تاریخ سیاسی سوریه از یک قرن پیش آغاز شده است. سوریه به مدت چهار قرن بخشی از امپراتوری عثمانی بود. آن کشور پس از فروپاشی عثمانی با مرزکشیهای استعماری ساخته شد. نخستین دولت مستقل آن چند سال پس از جنگ جهانی اول تشکیل شد.
سوریه از ۱۹۲۰ به زیر قیمومت فرانسه درآمد. فرانسویها به منظور سازماندهی ارتش آن به اقلیتهای قومی و دینی به ویژه علویان روی آوردند، زیرا از رواج ایدههای ناسیونالیستی در میان عربهای سنی میترسیدند. چنین بود که علویان صفوف ارتش سوریه را از بالا تا پایین انباشتند. استقلال سوریه در سال ۱۹۴۱ اعلام شد و در سال ۱۹۴۴ واقعیت پیدا کرد.
خاندان علویتبار اسد از ۱۹۷۰ با کودتا زمام امور کشور را به دست گرفتند. علویانِ آن کشور پیش از آغاز جنگ داخلی در ۲۰۱۱ ده تا دوازده درصدِ کل جمعیت ۲۲ میلیونی سوریه را تشکیل میدادند. عربهای سنی مذهب بیش از ۶۰ درصد جمعیت را تشکیل میدهند.
اقلیتهای قومی دیگر مانند کرد، ارمنی، ترک، ترکمن، آشوری- کلدانی و چرکس در باهمستانها یا کمونتههای جداگانه زندگی میکنند. اقلیتهای دینی گوناگون نیز از گذشتههای دور در آن کشور حضور دارند، مانند دُروزها، اسماعیلیان، شیعیان دوازده امامی، یزیدیها و چندین شاخه مسیحی ازجمله پروتستانها، کاتولیکها، ارتدکسها، ارتدکسهای قِبطی، و مارونیها که در گذشته به گویشی از زبان آرامی سخن میگفتند.
همبستگی و به طور کلی، حس ملی در میان باشندگان کشور سوریه معنایی ندارد. نظام سیاسی سوریه بر دو رکن به هم پیوسته استوار است: نخست، ارتش که در دست علویهاست و دوم، خاندان اسد. ایران را نمیتوان با سوریه مقایسه کرد. ایرانیان با هر قوم و تباری در درجه نخست خود را ایرانی میدانند. آنان دست کم از زمانی که کشور وحدت دوباره خود را با پادشاهی شاه اسماعیل صفوی در ۱۵۰۱ میلادی بازیافته، در کنار هم زیسته و باهم درآمیختهاند.
سناریوی دوم یعنی دیکتاتوری نظامی را بعضی از کارشناسان ایرانی و غربی مطرح میکنند. به عقیده آنان، کوبیدن بر طبل سوریه ای شدن و خطر تجزیه ایران ترفندی است برای برانگیختن احساسات ملی ایرانیان به منظور برقراری دیکتاتوری نظامی.
علی آلفونه، یکی از سرشناسترین کارشناسان ایرانیِ سپاه پاسداران و پژوهشگر مؤسسه «آمریکن اینترپرایز» در واشینگتن، در مصاحبهای با روزنامه لوموند میگوید: معترضان در ایران از رهبری، سازماندهی و بودجه بیبهرهاند. برخلاف انقلاب ۱۹۷۹ جنبش اعتراضی کنونی رهبری ندارد. بنابراین، هیچ مرجعی نیست که، برای مثال، فرمان اعتصاب در یک زمان معین بدهد.
به گفته او، اپوزیسیون دارای سازمانی نیست که بتواند اعتصاب به راه بیندازد و آن را رهبری کند. برای مثال، نمیتواند کاسبها و بازاریان را به بستن مغازهها و بازار وادارد. کارگرانِ صنعتی بدون کمک مالی نمیتوانند اعتصاب کنند. صندوقی برای این منظور وجود ندارد.
این کارشناس معتقد است تا زمانی که علی خامنهای زنده است، سپاه پاسداران صبر خواهد کرد. اما بلافاصله پس از مرگ او، با تکیه بر قدرت سیاسی، نظامی و اقتصادیاش زمام امور کشور را در دست خواهد گرفت و دستگاه سیاسی ایران را به یک دیکتاتوری نظامی شبیه پاکستان تبدیل خواهد کرد.
به عقیده این کارشناس، تحولات مهمی در درون سپاه پاسداران در جریان است که نشان میدهد این نهاد نیرومندِ نظامی، سیاسی و اقتصادی رفته رفته از اسلام گرایی به سوی ناسیونالیسم ایرانی و شاید حتی به سوی نژادپرستیِ عربستیز گام برمیدارد. آقای آلفونه بر این باور است که پس از مرگ خامنهای سپاه پاسداران با برافراشتن پرچم ناسیونالیسم ایرانی و دادن پارهای آزادیهای فردی و اجتماعی و نه لزوماً سیاسی بخش گستردهای از طبقه متوسط ایران را با خود همراه خواهد کرد.
به گفته او، طبقه متوسط کشور خواهان لذت بردن از زندگی اجتماعیِ آزادتر و برچیده شدنِ احکام و ممنوعیتهای اسلامی است. سخنان این کارشناس را جهتگیریها و تبلیغات برخی از مخالفانِ جنبش کنونی به ویژه در خارج از کشور تأیید میکند. شکی نیست که اگر فردا سپاه پاسداران بر طبل ناسیونالیسم رمانتیک بکوبد و به ستایش از ایران باستان و امپراتوریهای هخامنشی و ساسانی برخیزد، بخش مهمی از مخالفان کنونی جمهوری اسلامی را خرسند و با خود همراه خواهد کرد.
سناریوی سوم، سناریوی سرنگونی جمهوری اسلامی و برقراری رژیمی دموکراتیک در ایران است که به نظر میرسد خواستِ جنبش سراسری کنونی باشد. آیا ممکن است جوانانی که این جنبش را به راه انداختهاند و پیش میبرند و گروههای بزرگی از مردم کشور که آنان را همراهی میکنند با برافراشتن پرچم ناسیونالیسم رمانتیک و دادن برخی آزادی فردی و اجتماعی خاموشی گزینند؟
البته آقای علی آلفونه این احتمال را هم میدهد که با پیشروی و گسترش جنبش کنونی ممکن است شاهد ظهور رهبری، سازماندهی و حتی فراهم آمدن منابع مالی باشیم.