برنامه حکومت ایران در برخورد با معترضان؛ از قسم حضرت عباس تا پل صراط
رأی دهید
بیش از یک ماه از اعتراضات خیابانی در ایران میگذرد. در این مدت، متناسب با گسترش اعتراضات، برخورد حکومتیها و روایت رسانههای وابسته از این جنبش اعتراضی تغییر کرده و در آنچه تقریبا متفق القول بودند این بود که از بکار بردن واژه «اعتراض» پرهیز دارند، معترض را به رسمیت نمیشناسند، آنچه در خیابان میگذرد «اغتشاش» است و کسانی که شعار سر میدهند «اغتشاشگر» هستند. درباره شمار معترضان اعداد مختلفی را میگویند. روز پنجشنبه ۲۸ مهرماه معاون سیاسی سازمان بسیج وابسته به سپاه پاسداران گفت «در بهترین حالت» جمعیتی که به کف خیابان آمدند ۷۰ هزار نفر بودند و بعدازظهر همین روز غلامعلی حدادعادل، عضو مجمع تشخیص مصلحت نظام گفت «کل جمعیتی که در این یک ماه به میدان آمدند ۲۰۰ هزار نفر بودند». در میان اعداد و ارقام متناقضی که گفته میشود تا اهمیت و شمار معترضان را کم کنند و آنان را نادیده بگیرند، گاهی مطالبی به چشم میخورد که میگوید «آقایان حکومت؛ جنگ کف خیابان نیست. معطل نمانید. گذشت ۷۸ و ۸۸ و حتی ۹۸». خبرگزاری فارس وابسته به سپاه پاسداران در ۱۵ مهرماه در یادداشتی خطاب به حکومتیها قسمشان داد که «به هوش شویم شما را به حضرت عباس» که معنای قدرت تغییر کرده و «نقطه شروع را در پلتفرمها و قدرت شبکه بیابید» و مینویسد «جنگ در ذهن است» و باید جلوی «یله سازی فضای مجازی» را بگیریم تا «حاکمیت را مسلوب الاراده» نکند.
جان باختن مهسا
۲۵ شهریور که خبر جان باختن مهسا امینی رسانهای شد مسئولان دولتی، قضایی و انتظامی صحبت از پیگیری ماجرا و خبر از تشکیل چندین کمیته برای بررسی علل حادثه دادند. ابراهیم رئیسی که عازم سازمان ملل بود و میدانست که با سوالات خبرنگاران خارجی در همین رابطه روبرو خواهد شد با خانواده خانم امینی نیز تماس تلفنی گرفت تا به گفته خودش «دلجویی» کند و نشان دهد پیگیر ماجراست. رئیس پلیس تهران نیز در بیست و هفتم شهریورماه، در یک مصاحبه مطبوعاتی شرکت کرد تا بگوید هرچه در فضای مجازی درباره مشاجره و درگیری با خانم امینی نوشته شده کذب محض است و «تهمتهای ناجوانمردانهای به پلیس زده شده واگذار به زمان پل صراط میکنیم».
رسانهها و خبرگزاریهای وابسته به حکومت کوشیدند درعین انتشار اخبار حول و حوش جان باختن مهسا، جانب حکومت را بگیرند و نشان دهند نظام اراده دارد تاعدالت را اجرا کند اما از همان روز نخست به طور شفاف و روشن نشان دادند که قصد ندارند هیچ تقصیری را متوجه پلیس و گشت ارشاد کنند. همین روند ادامه یافت و پیش از آن که پزشکی قانونی نظر بدهد، در عمل اراده نظام براین بود که در ماجرای مهسا امینی عقب نشینی نکند و در نهایت گزارش پزشکی قانونی پس از ۲۰ روز مهرتائیدی برای گفتههای مقامهای حکومتی و نظامی بود.
گزارش پزشکی قانونی زمانی منتشر شد که در عمل جنبشی که با نام «زن، زندگی، آزادی» راه افتاده بود چند گام جلوتر رفته بود، در چهارگوشه ایران گسترش یافته بود، از سطح دانشجویی به مدارس دبیرستان و راهنمایی کشیده شده بود، اقوام و نژادهای مختلف کنار هم ایستاده بودند و شعار «مرگ بر خامنهای» و «سرنگونی حکومت» محور شعارها قرار گرفته بود. رسانههای حکومتی در آغاز شکلگیری اعتراضات، خطوط قرمز اطلاع رسانی را کمی جلو بردند و بیشتر از معترضان نوشتند و در عین حال از روش سنتی (انگ و اتهام به معترضان) نیز بهره بردند.
روزنامه کیهان در ۲۹ شهریورماه آغاز اعترضات را «انتقام ناکام دشمن از حماسه اربعین با اسم رمز گشت ارشاد» و برای تحت تاثیر قرار دادن سفر ابراهیم رئیسی به نیویورک تحلیل کرد. این روزنامه شمار معترضان را در نهایت ۳۰۰ نفر اعلام کرد و طبق سالهای گذشته دستهای خارجی، «گروهگهای تروریستی»، رسانههای بیگانه و... را عوامل پشت صحنه این ماجرا خواند. اما این روند به ظاهر دمکراتیک اطلاعرسانی چند روز بیشتر دوام نیاورد چرا که حکومت خیلی سریع وارد فاز برخورد خشونتآمیز با معترضان شد.
با کشته شدن معترضانی مانند «حدیث نجفی» در ۳۰ شهریورماه و خط و نشان به فعالان سیاسی و احزاب اصلاح طلب که بیانیه داده بودند یا موضع گرفته بودند، حکومت تصور میکرد دو سه روزه موضوع را جمع میکند. ادامه اعتراضات نشان داد که تهدیدات حکومت به اشتباه کسانی را نشانه رفته که نقشی در این ماجرا ندارند و در حاشیه هستند و صحبت از نسلی از دهه هشتادیها شد که گروههای مرجع آنها، افراد و کسان دیگری هستند.
سردرگمی حکومت در برخورد با این گروه از معترضان، موجب تصمیمات غلط و خطاهای بیشتر حکومت و رسانههای حامی شد. ابتدا تلاش شد حرکت اعتراضی را به کمترین حد ممکن مانند «بازیهای رایانهای» و «رفتارهای هیجانی» تقلیل دهند. تحلیل آیتالله خامنهای و شماری از مسئولان از این جنس بود.
آیتالله خامنهای در یازدهم مهرماه در نخستین واکنش به اعتراضات خیابانی، از جان باختن مهسا امینی ابراز تاسف نکرد و صرفا گفت « حادثه تلخی بود و دل ما هم سوخت». به کار بردن این کلمه، به معنی کمترین میزان توجه او به جان باختن یک انسان بود. او شمار معترضان را «عده بسیار کمی» دانست و درباره موضعگیری هنرمندان و ورزشکاران نیز گفت «به نظر بنده هیچ اهمیت ندارد». آیتالله خامنهای اگر در گذشته از برخورد دانشجویان در حادثه کوی و کشته شدکان کهریزک دلجویی کرد اما در روزهای اخیر با وجود اینکه با نخبگان دیدار کرد اما هیچ اشاره به شب هولناک دانشگاه شریف در دهم مهرماه و ضرب و شتم دانشجویان نکرد.
روزنامه کیهان در بیست و نهم شهریورماهتحقیر و تمسخر معترضان و حامیان
هنوز آتش اعتراضات شعلهور نشده بود که در بیست هشتم شهریورماه خبرگزاری تسنیم، رسانه نزدیک به سپاه پاسداران خواهان «رویکرد مثبت» و یک راه حل میانی برای گفتوگو با نخبگان شد و از اینکه مشکلات جامعه «ماله کشی» شود انتقاد کرد.
کم شمار خواندن معترضان، بیاهمیت دانستن اظهارات موافقان و حامیان جنبش اعتراضی و تقلیل دادن خواسته معترضان به «تمایلات جنسی»، از جمله مواردی است که با ادامه اعتراضات، به عنوان یک استراژی یا یک دستورکار از طرف حکومت و رسانههای وابسته خودنمایی میکند.
دستگاه هیات حاکمه با توجه به ناتوانی در کنترل دامنه اعتراضات، متوصل به شیوههایی شد تا اهمیت موضوع را دستکم در نزد طرفدارانش کم نشان دهد و به آنان قوت قلب بدهد که این بار نیز خبری نیست و به گفته آیتالله خامنهای «چهل سال است دشمنان وعده فروپاشی دو ماهه را میدهند».
در هفتههای گذشته بارها مقامهای امنیتی و سیاسی گفتهاند اعتراضات فروکش کرده و «آن را جمع کردیم و آرامش برقرار است». برای تائید چنین ادعایی خبرگزاریهای وابسته بخصوص خبرگزاری فارس و ایرنا منبع اصلی تغذیه خبری رسانهها را برعهده داشتند و در گزارشهای به اصطلاح «میدانی»، معترضان در نقاط مختلف تهران و شهرهای دیگر را انگشت شمار و محدود دانسته است.
گزارشگر خبرگزاری فارس در پنجم مهرماه در گزارشی مدعی میشود با ۴۰ یا ۵۰ نفر از جوانان معترضان همراه شده و چنین القا میکند که کل معترضان در مناطق تهران همین تعداد هستند که از این محله به محله دیگر میروند و موتورسوارانی (بدون پلاک) میآمدند به آنها خط میدادند سلاح گرم و سرد داشتند و با آمدن پلیس متفرق میشدند و به خیابان و میدان دیگر میرفتند.
نویسنده این گزارش، درباره جوانان معترض مینویسد آنها اهل هیجان بودند و«اکثرا دغدغه معیشتی ندارند. اهل گیم و اینستاگرامند! بدون قید و بند مذهبی. معتقد به آزادی بی حد و حصر رابطه با جنس مخالف».
همین نوع نگاه در تلویزیون دولتی ایران نیز چندبار از زبان کارشناس برنامهها گفته شد. به عنوان نمونه در دوازهم مهرماه حسین کچویان، استاد دانشگاه تهران در برنامه زنده «جهانآرا» که از شبکه افق پخش شده بود گفت «زن، زندگی، آزادی یعنی زن، فحشا، هرزگی میخواهیم. مرد، میهن، آبادی یعنی مرد، بیناموسی، شهوترانی میخواهیم. شعارها فاشیستی است. رهبران اینها یک مشت نخود مغز بیمار و بدبخت هستند. غرب فقط جهنم آتش تجاوز جنسی است».
در نبود احزاب و فعالان سیاسی، حضور گسترده هنرمندان و ورزشکاران در حمایت از معترضان برای حکومت بسیار ناخوشایند بود. علاوه بر تهدید برای ممنوعالکاری، آنها متهم به نمکنشناسی شدند و شماری از هنرمندان و ورزشکاران فعال در شبکههای اجتماعی را لمپن، سلبریتی دوزاری، بیسواد و ولگرد نیز خطاب کردند.
برنامه تحقیر و تمسخر نیز نتوانست مانع از ادامه اعتراضات شود و به نوعی کمک بیشتری به افزایش خشم اجتماعی از رفتار حکومت شد.
در این میان، تلویزیون دولتی ایران تلاش کرد تا بخشی از برنامههایش را به گفتوگوهای آزاد نیز اختصاص دهد و بسیاری از افرادی که ممنوع التصویر بودند یا اجازه حضور در این رسانه را نداشتند، دعوت شدند تا هرآنچه میخواهند بگویند و به نوعی نقش «سوپاپ اطمینان» را برای نظام بازی کنند. کارشناسان این برنامهها مطالبی در این گفت وگوها عنوان کردند که در شرایط عادی هرگز تلویزیون اجازه پخش آن را نمیداد. با این وجود اکثر بینندهها باور داشتند که این گفت وگوها خیلی دیر شروع شده و بیشتر نمایشی و قرص مسکنی برای اعتراضات است.
یک معما به وسعت ایران
حکومت مدعی است حدود نود درصد معترضان، جوانان و نوجوان «هیجان زده و احساساتیاند» اما در مقابل همین افراد کم سن و سال، میزان خشونتی که بکار برده شده بیسابقه است. اگرچه میزان دقیق کشتهها معلوم نیست و فعلا آمار کشتههای تایید شده توسط نهادهای مستقل بالای ۲۰۰ نفر است و این تعداد، کمتر از سال ۹۸ است اما بنا به آمار سازمان عفو بینالملل تاکنون دستکم ۲۳ کودک کشته، صدها کودک زخمی و۳۰۰ کودک بازداشت شدهاند.
دستگاه حکومت برای آرام کردن معترضان و ایجاد رعب و وحشت در بین خانوادهها، تاکنون چند پروژه را برای اجرای عملیاتهای روانی انجام داده که اکثر آن با شکست مواجه شده است. در این دور از اعتراضات نیروهای امنیتی هم نوجوانان و جوانان را کشتند و هم به خانوادههایشان فشار آوردند تا با اعترافات اجباری بگویند فرزندشان خودکشی کرده یا با مرگ طبیعی مرده یا به ظاهر پرونده جنایی برای کشته شدن نیکا شاکرمی تشکیل داده تا نشان دهد دست حکومت در این کشتار پاک است و آنچه رسانههای خارجی روایت میکنند دروغ و جنگ روانی است.
حدیث نجفی یکی نخستین معترضانی بود که با شلیک سه گلوله کشته شد و از همان ابتدا حکومت خانوادهاش را تحت فشار گذاشت تا بگویند دخترشان به مرگ طبیعی مرده است، اما نیروهای امیتی نتوانستند روایت خودشان را به خانوادهاش تحمیل کنند. در این میان اگر اعترافی هم از تلویزیون منتشر کردند مانند اعتراف دایی نیکا شاکرمی، به انزجار بیشتر معترضان وحامیان اعتراضات منجر شد.
با وجود چنین افرادی، خانوادههایی نیز بودند که در ازای تحویل پیکر عزیزانشان، سکوت کردند و دم فروبستند. آنچه در شبکههای اجتماعی منتشر شده، بخشی از اتفاقات این روزهای ایران است و فعلا با اختلال در دسترسی به اینترنت و شبکههای اجتماعی امکان روشن شدن بیشتر اتفاقات روزهای گذشته نیست. درباره فجایعی مانند کشتار خونین زاهدان، هنوز آمار دقیقی از کشتهها نیست.
دیروز مولوی عبدالحمید امام جمعه اهل سنت آن را بیش از ۹۰ نفر دانست یا زوایای فاجعه زندان اوین هنوز معلوم نیست و احتمال داده میشود کشتهها و زخمیها بیش از آمار رسمی باشد.
در چنین شرایطی به نظر میرسد حکومت در روزهای اخیرتلاش دارد برای جلوگیری از افزایش نفرت عمومی در جامعه و شکل گیری اجماع جهانی علیه ایران، تغییری در نحوه برخورد با معترضان بوجود بیاورد. پس از حادثه زندان اوین، آمار کشتهها کم شده (یا دستکم منتشر نمیشود) و کمتر از سلاحهای جنگی استفاده میشود و همچنان تفنگهای ساچمهای معترضان را نشانه میرود. از طرف دیگر بازداشت معترضان بیشتر شده و فشار به حامیان و طرفداران معترضان بخصوص هنرمندان و ورزشکاران بسیار زیاد شده و تهدید به بازداشت و زندان شدهاند.
با وجود چنین شرایطی به نظر میرسد معترضان نیز خودشان را با شرایط جدید وفق میدهند و متناسب با رفتار حکومت اعتراضات را ادامه میدهند. مهدی تدینی، مترجم و پژوهشگر حوزه فاشیسم در کانال تلگرامیاش مینویسد «بسیار از من میپرسند حالا چی میشه؟ پاسخ روشن و آسان است: جامعهای که به گنج آزادی ــ یعنی درک آزادی ــ دست یافت، یا راهی خواهد یافت، یا راهی خواهد ساخت. از این روست که میگویم: ایران بیمه شد».
جان باختن مهسا
۲۵ شهریور که خبر جان باختن مهسا امینی رسانهای شد مسئولان دولتی، قضایی و انتظامی صحبت از پیگیری ماجرا و خبر از تشکیل چندین کمیته برای بررسی علل حادثه دادند. ابراهیم رئیسی که عازم سازمان ملل بود و میدانست که با سوالات خبرنگاران خارجی در همین رابطه روبرو خواهد شد با خانواده خانم امینی نیز تماس تلفنی گرفت تا به گفته خودش «دلجویی» کند و نشان دهد پیگیر ماجراست. رئیس پلیس تهران نیز در بیست و هفتم شهریورماه، در یک مصاحبه مطبوعاتی شرکت کرد تا بگوید هرچه در فضای مجازی درباره مشاجره و درگیری با خانم امینی نوشته شده کذب محض است و «تهمتهای ناجوانمردانهای به پلیس زده شده واگذار به زمان پل صراط میکنیم».
رسانهها و خبرگزاریهای وابسته به حکومت کوشیدند درعین انتشار اخبار حول و حوش جان باختن مهسا، جانب حکومت را بگیرند و نشان دهند نظام اراده دارد تاعدالت را اجرا کند اما از همان روز نخست به طور شفاف و روشن نشان دادند که قصد ندارند هیچ تقصیری را متوجه پلیس و گشت ارشاد کنند. همین روند ادامه یافت و پیش از آن که پزشکی قانونی نظر بدهد، در عمل اراده نظام براین بود که در ماجرای مهسا امینی عقب نشینی نکند و در نهایت گزارش پزشکی قانونی پس از ۲۰ روز مهرتائیدی برای گفتههای مقامهای حکومتی و نظامی بود.
گزارش پزشکی قانونی زمانی منتشر شد که در عمل جنبشی که با نام «زن، زندگی، آزادی» راه افتاده بود چند گام جلوتر رفته بود، در چهارگوشه ایران گسترش یافته بود، از سطح دانشجویی به مدارس دبیرستان و راهنمایی کشیده شده بود، اقوام و نژادهای مختلف کنار هم ایستاده بودند و شعار «مرگ بر خامنهای» و «سرنگونی حکومت» محور شعارها قرار گرفته بود. رسانههای حکومتی در آغاز شکلگیری اعتراضات، خطوط قرمز اطلاع رسانی را کمی جلو بردند و بیشتر از معترضان نوشتند و در عین حال از روش سنتی (انگ و اتهام به معترضان) نیز بهره بردند.
روزنامه کیهان در ۲۹ شهریورماه آغاز اعترضات را «انتقام ناکام دشمن از حماسه اربعین با اسم رمز گشت ارشاد» و برای تحت تاثیر قرار دادن سفر ابراهیم رئیسی به نیویورک تحلیل کرد. این روزنامه شمار معترضان را در نهایت ۳۰۰ نفر اعلام کرد و طبق سالهای گذشته دستهای خارجی، «گروهگهای تروریستی»، رسانههای بیگانه و... را عوامل پشت صحنه این ماجرا خواند. اما این روند به ظاهر دمکراتیک اطلاعرسانی چند روز بیشتر دوام نیاورد چرا که حکومت خیلی سریع وارد فاز برخورد خشونتآمیز با معترضان شد.
با کشته شدن معترضانی مانند «حدیث نجفی» در ۳۰ شهریورماه و خط و نشان به فعالان سیاسی و احزاب اصلاح طلب که بیانیه داده بودند یا موضع گرفته بودند، حکومت تصور میکرد دو سه روزه موضوع را جمع میکند. ادامه اعتراضات نشان داد که تهدیدات حکومت به اشتباه کسانی را نشانه رفته که نقشی در این ماجرا ندارند و در حاشیه هستند و صحبت از نسلی از دهه هشتادیها شد که گروههای مرجع آنها، افراد و کسان دیگری هستند.
سردرگمی حکومت در برخورد با این گروه از معترضان، موجب تصمیمات غلط و خطاهای بیشتر حکومت و رسانههای حامی شد. ابتدا تلاش شد حرکت اعتراضی را به کمترین حد ممکن مانند «بازیهای رایانهای» و «رفتارهای هیجانی» تقلیل دهند. تحلیل آیتالله خامنهای و شماری از مسئولان از این جنس بود.
آیتالله خامنهای در یازدهم مهرماه در نخستین واکنش به اعتراضات خیابانی، از جان باختن مهسا امینی ابراز تاسف نکرد و صرفا گفت « حادثه تلخی بود و دل ما هم سوخت». به کار بردن این کلمه، به معنی کمترین میزان توجه او به جان باختن یک انسان بود. او شمار معترضان را «عده بسیار کمی» دانست و درباره موضعگیری هنرمندان و ورزشکاران نیز گفت «به نظر بنده هیچ اهمیت ندارد». آیتالله خامنهای اگر در گذشته از برخورد دانشجویان در حادثه کوی و کشته شدکان کهریزک دلجویی کرد اما در روزهای اخیر با وجود اینکه با نخبگان دیدار کرد اما هیچ اشاره به شب هولناک دانشگاه شریف در دهم مهرماه و ضرب و شتم دانشجویان نکرد.
هنوز آتش اعتراضات شعلهور نشده بود که در بیست هشتم شهریورماه خبرگزاری تسنیم، رسانه نزدیک به سپاه پاسداران خواهان «رویکرد مثبت» و یک راه حل میانی برای گفتوگو با نخبگان شد و از اینکه مشکلات جامعه «ماله کشی» شود انتقاد کرد.
کم شمار خواندن معترضان، بیاهمیت دانستن اظهارات موافقان و حامیان جنبش اعتراضی و تقلیل دادن خواسته معترضان به «تمایلات جنسی»، از جمله مواردی است که با ادامه اعتراضات، به عنوان یک استراژی یا یک دستورکار از طرف حکومت و رسانههای وابسته خودنمایی میکند.
دستگاه هیات حاکمه با توجه به ناتوانی در کنترل دامنه اعتراضات، متوصل به شیوههایی شد تا اهمیت موضوع را دستکم در نزد طرفدارانش کم نشان دهد و به آنان قوت قلب بدهد که این بار نیز خبری نیست و به گفته آیتالله خامنهای «چهل سال است دشمنان وعده فروپاشی دو ماهه را میدهند».
در هفتههای گذشته بارها مقامهای امنیتی و سیاسی گفتهاند اعتراضات فروکش کرده و «آن را جمع کردیم و آرامش برقرار است». برای تائید چنین ادعایی خبرگزاریهای وابسته بخصوص خبرگزاری فارس و ایرنا منبع اصلی تغذیه خبری رسانهها را برعهده داشتند و در گزارشهای به اصطلاح «میدانی»، معترضان در نقاط مختلف تهران و شهرهای دیگر را انگشت شمار و محدود دانسته است.
گزارشگر خبرگزاری فارس در پنجم مهرماه در گزارشی مدعی میشود با ۴۰ یا ۵۰ نفر از جوانان معترضان همراه شده و چنین القا میکند که کل معترضان در مناطق تهران همین تعداد هستند که از این محله به محله دیگر میروند و موتورسوارانی (بدون پلاک) میآمدند به آنها خط میدادند سلاح گرم و سرد داشتند و با آمدن پلیس متفرق میشدند و به خیابان و میدان دیگر میرفتند.
نویسنده این گزارش، درباره جوانان معترض مینویسد آنها اهل هیجان بودند و«اکثرا دغدغه معیشتی ندارند. اهل گیم و اینستاگرامند! بدون قید و بند مذهبی. معتقد به آزادی بی حد و حصر رابطه با جنس مخالف».
همین نوع نگاه در تلویزیون دولتی ایران نیز چندبار از زبان کارشناس برنامهها گفته شد. به عنوان نمونه در دوازهم مهرماه حسین کچویان، استاد دانشگاه تهران در برنامه زنده «جهانآرا» که از شبکه افق پخش شده بود گفت «زن، زندگی، آزادی یعنی زن، فحشا، هرزگی میخواهیم. مرد، میهن، آبادی یعنی مرد، بیناموسی، شهوترانی میخواهیم. شعارها فاشیستی است. رهبران اینها یک مشت نخود مغز بیمار و بدبخت هستند. غرب فقط جهنم آتش تجاوز جنسی است».
در نبود احزاب و فعالان سیاسی، حضور گسترده هنرمندان و ورزشکاران در حمایت از معترضان برای حکومت بسیار ناخوشایند بود. علاوه بر تهدید برای ممنوعالکاری، آنها متهم به نمکنشناسی شدند و شماری از هنرمندان و ورزشکاران فعال در شبکههای اجتماعی را لمپن، سلبریتی دوزاری، بیسواد و ولگرد نیز خطاب کردند.
برنامه تحقیر و تمسخر نیز نتوانست مانع از ادامه اعتراضات شود و به نوعی کمک بیشتری به افزایش خشم اجتماعی از رفتار حکومت شد.
در این میان، تلویزیون دولتی ایران تلاش کرد تا بخشی از برنامههایش را به گفتوگوهای آزاد نیز اختصاص دهد و بسیاری از افرادی که ممنوع التصویر بودند یا اجازه حضور در این رسانه را نداشتند، دعوت شدند تا هرآنچه میخواهند بگویند و به نوعی نقش «سوپاپ اطمینان» را برای نظام بازی کنند. کارشناسان این برنامهها مطالبی در این گفت وگوها عنوان کردند که در شرایط عادی هرگز تلویزیون اجازه پخش آن را نمیداد. با این وجود اکثر بینندهها باور داشتند که این گفت وگوها خیلی دیر شروع شده و بیشتر نمایشی و قرص مسکنی برای اعتراضات است.
یک معما به وسعت ایران
حکومت مدعی است حدود نود درصد معترضان، جوانان و نوجوان «هیجان زده و احساساتیاند» اما در مقابل همین افراد کم سن و سال، میزان خشونتی که بکار برده شده بیسابقه است. اگرچه میزان دقیق کشتهها معلوم نیست و فعلا آمار کشتههای تایید شده توسط نهادهای مستقل بالای ۲۰۰ نفر است و این تعداد، کمتر از سال ۹۸ است اما بنا به آمار سازمان عفو بینالملل تاکنون دستکم ۲۳ کودک کشته، صدها کودک زخمی و۳۰۰ کودک بازداشت شدهاند.
دستگاه حکومت برای آرام کردن معترضان و ایجاد رعب و وحشت در بین خانوادهها، تاکنون چند پروژه را برای اجرای عملیاتهای روانی انجام داده که اکثر آن با شکست مواجه شده است. در این دور از اعتراضات نیروهای امنیتی هم نوجوانان و جوانان را کشتند و هم به خانوادههایشان فشار آوردند تا با اعترافات اجباری بگویند فرزندشان خودکشی کرده یا با مرگ طبیعی مرده یا به ظاهر پرونده جنایی برای کشته شدن نیکا شاکرمی تشکیل داده تا نشان دهد دست حکومت در این کشتار پاک است و آنچه رسانههای خارجی روایت میکنند دروغ و جنگ روانی است.
حدیث نجفی یکی نخستین معترضانی بود که با شلیک سه گلوله کشته شد و از همان ابتدا حکومت خانوادهاش را تحت فشار گذاشت تا بگویند دخترشان به مرگ طبیعی مرده است، اما نیروهای امیتی نتوانستند روایت خودشان را به خانوادهاش تحمیل کنند. در این میان اگر اعترافی هم از تلویزیون منتشر کردند مانند اعتراف دایی نیکا شاکرمی، به انزجار بیشتر معترضان وحامیان اعتراضات منجر شد.
با وجود چنین افرادی، خانوادههایی نیز بودند که در ازای تحویل پیکر عزیزانشان، سکوت کردند و دم فروبستند. آنچه در شبکههای اجتماعی منتشر شده، بخشی از اتفاقات این روزهای ایران است و فعلا با اختلال در دسترسی به اینترنت و شبکههای اجتماعی امکان روشن شدن بیشتر اتفاقات روزهای گذشته نیست. درباره فجایعی مانند کشتار خونین زاهدان، هنوز آمار دقیقی از کشتهها نیست.
دیروز مولوی عبدالحمید امام جمعه اهل سنت آن را بیش از ۹۰ نفر دانست یا زوایای فاجعه زندان اوین هنوز معلوم نیست و احتمال داده میشود کشتهها و زخمیها بیش از آمار رسمی باشد.
در چنین شرایطی به نظر میرسد حکومت در روزهای اخیرتلاش دارد برای جلوگیری از افزایش نفرت عمومی در جامعه و شکل گیری اجماع جهانی علیه ایران، تغییری در نحوه برخورد با معترضان بوجود بیاورد. پس از حادثه زندان اوین، آمار کشتهها کم شده (یا دستکم منتشر نمیشود) و کمتر از سلاحهای جنگی استفاده میشود و همچنان تفنگهای ساچمهای معترضان را نشانه میرود. از طرف دیگر بازداشت معترضان بیشتر شده و فشار به حامیان و طرفداران معترضان بخصوص هنرمندان و ورزشکاران بسیار زیاد شده و تهدید به بازداشت و زندان شدهاند.
با وجود چنین شرایطی به نظر میرسد معترضان نیز خودشان را با شرایط جدید وفق میدهند و متناسب با رفتار حکومت اعتراضات را ادامه میدهند. مهدی تدینی، مترجم و پژوهشگر حوزه فاشیسم در کانال تلگرامیاش مینویسد «بسیار از من میپرسند حالا چی میشه؟ پاسخ روشن و آسان است: جامعهای که به گنج آزادی ــ یعنی درک آزادی ــ دست یافت، یا راهی خواهد یافت، یا راهی خواهد ساخت. از این روست که میگویم: ایران بیمه شد».