ایران در دوران «پسا مهسا»؛ معترضان چه دادند و چه گرفتند؟

بی بی سی: مسعود آذر
در آغاز هفته چهارم اعتراض‌های خیابانی هستیم. مقام‌های سیاسی و نظامی جمهوری اسلامی صحبت از پایان درگیری‌ها و برقراری آرامش می‌کنند ولی آنچه در خیابان‌ها، دانشگاه‌ها و مدارس می‌گذرد، نشانه آرامش و فروکش کردن اعتراضات نیست. تا اینجای کار برای معترضان دستآوردهای بزرگی داشته که از همین حالا می‌توان «جوانه»های آن را دید و لمس کرد.

اگر تا دیروز صحبت از نسلی می‌شد که برای«پول توجیبی» وابسته به پدر و مادران‌شان هستند، امروز به قول یک استاد اقتصاد شاهد نسلی هستیم که «قدرتمندانه برای خودش رهبر خلق می‌کند، اندیشه خلق می‌کند و راهکار خلق می‌کند، ‏نیازی به رهنمودِ روشنفکران فرسوده و دانشگاهیان بی‌عملی چون من ندارد».


محسن رنانی در یادداشتی با عنوان «یک تار مو» می‌گوید «می‌توان امروز ‏بدون لکنت گفت این نظام دارد شکست می‌خورد چون هیچگاه تئوری شکست نداشته ‏است».
شوک بزرگ
در سال‌های گذشته، هر وقت صحبت از زمینه‌های سقوط جمهوری اسلامی شده، گفته می‌شد «شانس بزرگ» حکومت ایران این است که آلترناتیو قوی ندارد و گروه‌های مخالفی که بیرون از ایران هستند، توان جریان سازی و هدایت مردمی به شکل گسترده ندارند.

آنچه امروز در خیابان‌های ایران رخ داده به باور کارشناسان یک « شوک بزرگ» به حکومتی است که شاید تصور نمی‌کرد رقیبش جوانان و نوجوانان مدرسه و دانشگاه باشند و پایه‌های نظام را به لرزه درآورند.

البته به نظر نمی‌رسد حکومت چنین برداشتی از تحلیلگران را قبول داشته باشد. هفته گذشته آیت‌الله خامنه‌ای در دانشکده افسری، حضور نوجوانان و جوانان در خیابان‌ها را به سطح نازل و کم اهمیتی چون «برنامه‌های اینترنتی»، «هیجانی‌ و احساساتی‌» تفسیر کرد و گفت «همه‌ اینها، در مجموع، عده‌ بسیار کمی در مقابل ملت ایران و جوانان مؤمن و غیور ایران اسلامی هستند». او گفت واکنش‌ها و حمایت‌های هنرمندان و ورزشکاران از معترضان«بی‌ارزش» است و « هیچ اهمیت ندارد».

با وجود بی‌اهمیت خواندن اعتراضات، دیدار آیت‌الله خامنه‌ای با نظامیان در دانشکده افسری در میانه زد و خوردهای خیابانی و سرکوب دانشجویان معنای خاصی داشت. او می‌توانست با فعالان سیاسی و دانشگاهی دیدار کند ولی به نظر ترجیح داد که مثل گذشته از نظامیان حمایت کند و پشتوانه آنان را به مخالفان نشان دهد.
آغاز رنسانس ایرانی؟
جان باختن مهسا امینی، جرقه‌ای بر خرمن انتظارات مردم از حکومت شد. حالا تیغ قدرت، توان مقابله با روسری‌های افتاده را ندارد وبه نوعی ایران وارد دوره «حجاب اختیاری» شده‌ است. شمار کسانی که روسری‌ها را از سر برداشتند و در آتش ریختند آنقدر زیاد است که آیت‌الله خامنه‌ای در سخنرانی اخیرش از کنار این اتفاق بزرگ، گذشت و ترجیح داد حرفی نزد.

او در اسفند سال ۱۳۹۶ در واکنش به برداشتن روسری در اعتراضات دی‌ماه گفته بود «اینکه ۴ دختر فریب بخورند و روسری بردارند، مسئله‌ای کوچک و حقیر است».

وحید اشتری، فعال اصولگرای عدالت‌خواه در توئیتر نوشته دوران حجاب اجباری تقریبا تمام شده است و در دوران «پسا مهسا» هستیم: «‌گول تحلیل‌گران پیزوری که خبر از یک پیروزی بزرگ و سربلند بیرون آمدن از یک فتنه جدید را می‌دهند نخورید! زن، زندگی، آزادی به اهدافش رسید».

به نظر می‌رسد آنچه امروز در خیابان‌ها رخ داده، آغاز همان رنسانسی است که محققان وعده آن را داده بودند. محسن رنانی در اسفندماه ۱۳۹۷ گفته بود رنسانسی که در ایران به وقوع می‌پیوندد بالاتر و بهتر از رنسانس اروپا است. او گفته بود «رنسانس اروپا جدایی دین از سیاست بود ولی در رنسانس ایران جدایی ایمان از شریعت اتفاق افتاده که خیلی جلوتر از سکولاریسم اروپا است».
محسن رنانی، استاد اقتصاد گفته است «می‌توان امروز ‏بدون لکنت گفت این نظام دارد شکست می‌خورد چون هیچگاه تئوری شکست نداشته ‏است»نسلی از جنس آگاهی
صحبت از انقلاب رسانه، عصر اطلاعات و فن‌آوری تازگی ندارد. در ایران به طور عملی و محسوس، فقط با بخشی از کارکرد آن روبرو بودیم. بطور معمول وقتی صحبت از نسل جدید و رسانه می‌شود، جوانان و نوجوانانی به تصویر کشیده می‌شوند که خیره در یک گوشی تلفن همراه یا تبلت و رایانه، مشغول چت کردن، بازی کردن و دیدن فیلم و سریال است.

بیشتر نگرانی‌ها و انتقادها از نسل نوجوان این بود که تحرکی ندارد و لیوان آب را هم باید به دست‌شان بدهی و اگر والدین غذایی به آنها ندهند ممکن است جانشان را هم بر سر همان شرایط سرگرمی بگذارند.

حالا که جوانان و نوجوانان به صحنه آمده‌اند، بخش اصلی تحلیل افراد نزدیک به حکومت و مسئولان ارشد نظام همچنان برپایه این است که آنهایی که به خیابان آمدند تحت تاثیر بازی‌های «اکشن رایانه‌ای» قرار گرفته‌اند و نظام آموزشی باید «پاکسازی» شود.

آنچه در روزهای اخیر اتفاق افتاد، رونمایی از یکی از کارکردهای رسانه و شبکه‌های اجتماعی بود که جایگزین حزب و رهبران گروه‌های سیاسی شده است.

این جنبه از کارکردهای رسانه‌های جدید، در اعتراضات ایران در سال‌های ۸۸، ۹۶ و ۹۸ به چشم می‌خورد اما این بار به شکل و شمایل تازه و در کالبد نسل دهه هشتادی ظهور و بروز کرده است.

در این سال‌ها وقتی کسانی مانند آیت‌الله خامنه‌ای صحبت از «ول بودن» و «بی‌بند و باری» در فضای مجازی می‌کند بیشتر معطوف به چرایی در اختیار نبودن نبض این جریان از نظر سخت افزاری و نرم افزاری است و کمتر به این نکته توجه می‌شود که با وجود کنترل همه جانبه فضای مجازی، فیلتر کردن واتس‌آپ و اینستاگرام، شبکه‌های اجتماعی قادرند یک شهروند منفعل و غیرحساس را به فرد فعال «آگاه» و مسئولیت‌پذیر تبدیل کند.

آنچه در جریان جان باختن مهسا امینی در ایران و جهان اتفاق افتاد از جنس آگاهی و خارج کردن انسان‌ها از دایره «فردیت» بود و نه تنها ایران بلکه کشورهای دنیا را به حرکت درآورد و شبیه به معجزه‌ای است که «پیامبر» آن را می‌توان شبکه‌های اجتماعی دانست.

جمهوری اسلامی در چهل و سه سالی که از عمرش می‌گذرد چنین شرایطی را (اگر بحران تقاضا بنامیم) تجربه نکرده بود و حکومت هم اکنون با ملتی روبروست که علاوه بر مسایل معیشتی و نان، بیش از گذشته دغدغه آزادی‌های اجتماعی بخصوص حقوق زنان دارد و مطالبات جدید، خواسته‌ای نیست که حکومت در صورت سرکوب اعتراضات، بتواند آن را نادیده بگیرد. در بعد خارجی نیز تاثیر زیادی برجا گذاشته و سران کشورهای جهان را مجبور کرده تا با این حرکت اعتراضی همراه شوند.
انقلاب افقی
سوال می‌شود نوجوانان و جوانانی که به خیابان آمدند رهبرشان کیست و اعتراضاتی که به اصطلاح «سر» نداشته باشد محکوم به شکست است.

در نظام ارتباطی امروز با شکل جدیدی از بسیج عمومی روبرو هستیم که شبکه‌های اجتماعی، رهبری اعتراضات و جنبش‌های اجتماعی و سیاسی را برعهده دارند و به گونه‌ای است که یک ایده یا فکر از سوی یک فرد معمولی یا فعال مدنی می‌تواند با استقبال عمومی روبرو شود و تبدیل به یک جریان شود و موج عظیمی را به راه بیندازد.

به عبارت دیگر جنبش‌های «عصر ارتباطات» نیازی به رهبری رسمی و مرکز فرماندهی به شکل عمودی برای ابلاغ دستورات ندارد و تعاریف سنتی از سازماندهی تغییر کرده و آنچه در اعتراضات ایران مشاهده می‌شود نمونه بارز چنین جریانی است و حکومت نمی‌داند چه کسانی را تحت فشار قرار دهد.

به عنوان مثال در جریان اعتراضات اخیر، فردی به نام مهدی ناصری، ۱۲۰۰ توییت که از نقل قول‌ها و پیام‌های بی نام و نشان بود، در فایلی به نام «برای» جمع کرد و از هنرمندان، شاعران، قصه نویسان و مترجمان خواست تا روایت جدیدی از این پیام‌ها برای مردم داخل و خارج خلق کنند. آقای ناصری گفته بود «دست هر هنرمندی که بتونه ازش روایت و اثر هنری تاثیرگذاری خلق بکنه، می‌بوسم».

از دل چنین نوشته‌هایی، ترانه اعتراضی «برای ...» تولید و منتشر شد و موتور اعتراضات را تصاعدی به حرکت در می‌آورد و ترانه تبدیل به نشانه این اعتراضات و یک اثر ماندگار تاریخی می‌شود.

از طرف دیگرهمین ترانه «برای ...» الهام بخش بسیاری از هنرمندان دیگر شده است و انتظارات و خواسته‌های فراموش شده مردم از حکومت را بالا برده و لیست بلند بالای خواسته‌های مردم همچنان رو به افزایش است.

از سوی دیگر شبکه‌های اجتماعی با وجود قطعی اینترنت، باعث تسهیل ارتباطات فردی و گروهی و برقراری ارتباط مستقیم بین مردم و معترضان شده و رسانه‌های حکومتی مانند مطبوعات و تلویزیون از این چرخه حذف یا کم اثر شده‌اند و حکومت نمی‌تواند اخبار را سانسور یا روایت خودش را یکسویه به مردم تحمیل کند.
پایان «ترس»
یکی از مهمترین شاخصه‌های این دور از اعتراضات، فرو ریختن «ترس» از دیدن ماموران امنیتی و یگان ویژه است. در اعتراضات گذشته گاهی چند مامور جمع زیادی از معترضان را به عقب می‌راندند اما تصاویر شبکه‌های اجتماعی و گزارش‌ شاهدان عینی نشان می‌دهد که نوجوانان و جوانان از دیدن ماموران واهمه‌ای ندارند و در مقابل آنها می‌ایستند. در بسیاری از فیلم‌ها مشاهده شده که نیروهای یگان ویژه در مقابل معترضان مجبور به عقب نشینی‌ شده‌اند.

پراکنده بودن اعتراضات در شهرهای بزرگ مثل تهران، باعث ترس جوانان و نوجوانان نشد بلکه برگ برنده‌ای شد برای ادامه اعتراضات و خسته کردن نیروهای امنیتی و یگان ویژه. برخلاف اعتراضات سال‌های گذشته، پراکنده شدن معترضان، دستگاه سرکوب را در خاتمه دادن اعتراضات ناتوان کرد به گونه‌ای که در سوم مهرماه، در دیدار رئیس قوه قضاییه از مقر فرماندهی یگان امداد فراجا، صحبت از «بی‌خوابی و خستگی» نیروها به میان آمد.

از طرف دیگر ماموران حکومت در این سال‌ها علاوه بر شلیک به معترضان، اقدام به رعب و وحشت در بین خانواده‌های کشته شده و معترضان کرده‌اند. در هر دوره بخصوص مادرانی بودند که سکوت نکردند و در مقابل این فشارها ایستادند. در این دور از اعتراضات نیز بیش از گذشته، خانواده‌ها و به ویژه مادران تسلیم این تهدیدها نشده‌اند.

به عنوان مثال در مورد نیکا شاکرمی، قوه قضاییه به همراه تمام رسانه‌های حکومتی تلاش کرد تا به قتل یک نوجوان هفده‌ ساله، رنگ و لعاب جنایی بدهد اما با وجود اعترافات اجباری از خاله و دایی نیکا شاکرمی، مادرش با انتشار یک ویدئو، تمام این برنامه را «بی‌اثر» کرد.
رأی دهید
نظر شما چیست؟
جهت درج دیدگاه خود می بایست در سایت عضو شده و لوگین نمایید.