حکم قطع چهار انگشت دست راست برای یک زندانی که در هنگام مرخصی از زندان سرقت می کرد
رأی دهید
به گزارش خبرنگار حوادث «ایران»، 12 تیر سال 88 مأموران پلیس یکی از شهرهای استان مرکزی مرد جوانی را داخل خرابهای دیده و به او ظنین شدند. پس از یک تعقیب و گریز کوتاه مرد جوان به نام فریدون، بازداشت شد. مأموران در بازرسی بدنی از وی مقداری هروئین کشف کرده و بدین ترتیب مرد 39 ساله روانه زندان شد.
پرونده فریدون با تکمیل تحقیقات به دادگاه ارسال و مرد جوان به حبس ابد محکوم شد. در زمانی که فریدون در زندان به سر میبرد، همسرش با داشتن یک فرزند از او طلاق گرفت. چند سال بعد مرد جوان با نوشتن توبهنامه خواهان بخشش خود شد. با این توبهنامه و با توجه به رفتار مناسب وی در زندان، با بررسی پرونده مرد زندانی و رأی قضات دادگاه حکم حبس ابد او شکسته و به 18 سال زندان محکوم شد.بدین ترتیب او توانست با گذاشتن وثیقه از زندان خارج شود، این روال هر چند ماه یک بار انجام میشد و او بعد از چند روز آزادی با پایان آمدن دوران مرخصی اش به زندان برمیگشت.
سرقت از ساختمان بانک
اواخر سال 99، با به صدا درآمدن آژیر خطر بانکی در شهر اراک، مأموران پلیس بلافاصله راهی محل شده و سارقی را که قصد سرقت از بانک داشت دستگیر کردند.
در بررسیهای صورت گرفته مشخص شد این سارق ناکام کسی نیست جز فریدون که با سپردن وثیقه از زندان بیرون آمده بود.متهم در بازجوییها به سرقت از 38 ساختمان و خانه ویلایی اعتراف کرد و مدعی شد در در زمانی که خارج از زندان بوده، مرتکب سرقتها شده است. بدین ترتیب پرونده او برای صدور حکم به دادگاه استان مرکزی ارسال و از سوی شعبه 107 دادگاه جزایی اراک به قطع چهار انگشت دست راست، رد مال و سه سال حبس محکوم شد. با تأیید این حکم، پرونده به اجرای احکام استان مرکزی ارسال شد اما با توجه به مهیا نبودن شرایط اجرای حکم پرونده برای تعیین تکلیف به شعبه سوم اجرای احکام دادسرای امور جنایی تهران فرستاده شد.
گفتوگو با متهم
چرا به زندان افتادی؟
من وضع مالی خوبی داشتم اما یک دفعه ورق برگشت و معتاد شدم. به خاطر همین اعتیاد و اتفاقاتی که در زندگیام رخ داد ورشکسته شدم و مغازهام نیز بسته شد. یک روز که داشتم از خیابان عبور میکردم، مردی را دیدم که هراسان وارد یک خرابه شد. مرد جوان مرا ندید و من هم پشت دیواری مخفی شدم. او چیزی را زیر خاک در نزدیکی یکی از دیوارهای خرابه دفن کرد. من با این تصور که طلا یا عتیقهای را آنجا جاسازی کرده است، بعد از رفتن او به آنجا رفتم. از طلا و عتیقه خبری نبود و به جایش یک بسته هروئین پیدا کردم. با دیدن آنها با خودم گفتم هم میتوانم هروئینها را مصرف کنم و هم بفروشم، آنها را برداشتم و هنوز از خرابه بیرون نیامده بودم که دستگیر شدم.
چه شد که به فکر سرقت افتادی؟
وقتی به حبس ابد محکوم شدم، تا مدتها افسردگی داشتم اما کم کم در همان زندان با سارقانی آشنا شدم که هر کدامشان یک روش خاصی برای سرقت داشتند، آموزشهای سرقت را از آنها یاد گرفتم. به من گفتند که بعد از آزادی به پول نیاز داری. شگرد سرقت از خانه را نیز همسلولیهایم به من یاد دادند. وقتی با وثیقه از زندان بیرون میرفتم، خانههای ویلایی سوژهام بود و با ورود به آنها از برلیان و طلا گرفته تا وسایل با ارزش را سرقت میکردم و به دست یکی از دوستانم میسپردم تا برایم نگه دارد. اما در سی و نهمین سرقت از بانک، صدای آژیر خطر پلیس را به محل کشاند و دستگیر شدم.
این بار حکم بسیار سنگینی داری، پشیمان نیستی؟
پشیمانم و این توبهام واقعی است. اگر بخشیده شوم دور تمام کارهای خلاف را خط میکشم. اشتباه کردم و امیدوارم که بخشیده شوم.
از خانوادهات خبر داری؟
نه. همسرم که طلاق گرفت و رفت، یک پسر دارم که نمیدانم کجاست و چه میکند.