به آتش کشیدن خانه برادر شوهر بخاطر انتقام یک سیلی
رأی دهید
هر کس با دیدن این اوضاع وحشتناک، گوشی تلفن را برمی داشت و خواب آلود با امدادگران آتش نشانی تماس میگرفت. طولی نکشید که خودروهای آتش نشانی آژیرکشان سکوت سحرگاهی را شکستند.
امدادگران دل به آتش زدند و عملیات اطفا را آغاز کردند. وقتی زبانههای آتش فروکش کرد تازه مشخص شد که این آتش سوزی یک حادثه اتفاقی نبوده است. هیچ کس درون خانه حضور نداشت و همین موضوع عملیات امدادگران را با مشکل مواجه کرده بود.
در همین حال برخی از اهالی و اطرافیان صاحبخانه با وی تماس گرفتند و حکایت آتش سوزی را بازگو کردند.
چند ساعت بعد با حضور ساکنان و اهالی منزل سوخته، تحقیقات پلیس در حالی ادامه یافت که کارشناسان از عمدی بودن این آتش سوزی خبر دادند.
با بررسیهای غیرمحسوس در نهایت پای دو مرد جوان در این آتش سوزی عمدی به میان آمد چرا که بازبینی دقیق دوربینهای مدار بسته نشان میداد، در آن ساعت بامداد (حدود ۵:۳۰) دو جوان با در دست داشتن بطری حاوی بنزین وارد کوچه شدند. آنها شیشه منزل مسکونی را شکستند و بدین ترتیب خانه را به آتش کشیدند.
مدتی بعد این دو جوان که سجاد و سعید نام دارند در چنگ قانون گرفتار شدند، اما سجاد متهم ۲۸ ساله این حادثه که به شغل ماست فروشی اشتغال داشت در بازجوییها مدعی شد متهم ۲۵ ساله پرونده را که از مجرمان سابقه دار است با توصیه زن جوانی به نام «ف-ج» اجیر کرده تا منزل را به آتش بکشند.
در پی اعترافات دو متهم مذکور، این زن جوان را نیز با دستور قضایی بازداشت شد.
او به سوالات خبرنگار خراسان درباره این ماجرای هولناک و سرگذشت خود پاسخ داد. آن چه میخوانید نتیجه این گفت و گوی ویژه با زنی است که برای انتقام جویی وحشتناک، آدم اجیر کرد.
چند سال داری؟
چند سال داری؟
۳۱ سال
متاهلی؟
بله
فرزند هم داری؟
فرزند هم داری؟
۲ پسر خردسال دارم.
خانوده ات در کجا زندگی میکنند؟
خانوده ات در کجا زندگی میکنند؟
من در خانوادهای پر جمعیت بزرگ شدم و پدرم با کشاورزی در یکی از روستاهای فریمان زندگی ما را تامین میکرد، اما خودم بعد از ازدواج در مشهد ساکن شدم.
پدر و مادرت در قید حیات هستند؟
پدر و مادرت در قید حیات هستند؟
بله. اما آنها کهولت سن دارند و خانه نشین هستند.
با همسرت چگونه آشنا شدی؟
با همسرت چگونه آشنا شدی؟
شوهرم فامیل دور پدری ام است که در یکی از شهرهای مرزی خراسان رضوی سکونت دارند.
چرا به مشهد مهاجرت کردید؟
چرا به مشهد مهاجرت کردید؟
چون همسرم بیکار بود و برای یافتن شغل به مشهد آمدیم که این جا با خودرو مسافرکشی میکرد.
مدت چند سال زندگی مشترک دارید؟
مدت چند سال زندگی مشترک دارید؟
۲۳ ساله بودم که پای سفره عقد نشستم، اما از ۶ سال قبل زندگی مشترک خودمان را آغاز کردیم.
ارتباط با همسرت چگونه بود؟
ارتباط با همسرت چگونه بود؟
همسرم اعتیاد به مواد مخدر داشت و بعد ترک کرد. بعد از ازدواج متوجه شدم مشکل اعصاب دارد و باید قرص مصرف کند تا آرامش بگیرد. برای همین همیشه عصبی بود و پرخاشگری میکرد و کم پیش میآمد که با من با آرامش رفتار کند. به همین دلیل رابطه عاطفی ما بسیار ضعیف بود و این باعث جدایی من از او شد تا جایی که در واقع کم کم طلاق عاطفی بین ما به وجود آمد.
خودت کار میکنی؟
خودت کار میکنی؟
بله. دوره کارآموزی آرایشگری را گذراندم و به طور مستقل برای خودم سالن آرایشگری راه اندازی کردم.
از چه زمان با آن پسر (سجاد) آشنا شدی؟
از چه زمان با آن پسر (سجاد) آشنا شدی؟
مدت دو سال بود که با سجاد آشنا شده بودم. او در محله ما ماست فروشی داشت و از من کوچکتر بود، اما احساسات و عواطفم را به خوبی درک میکرد.
ارتباط شما با خانواده همسرت چگونه است؟
ارتباط شما با خانواده همسرت چگونه است؟
ارتباطم با پدرشوهرم خیلی خوب است. با مادرش هم خیلی فرق نمیکرد، اما او بیشتر به حرفهای دیگران توجه داشت و هر چه میگفتند به راحتی میپذیرفت.
خصومت با برادر شوهرت درباره چه بود؟
خصومت با برادر شوهرت درباره چه بود؟
برادر شوهرم از شوهرم کوچکتر است و من با همسر او ارتباط خوبی داشتم و با یکدیگر دوست بودیم، ولی در زمان شیوع کرونا من بیمار شدم وبه خاطر این که حالم خوب نبود به خانه پدری ام رفتم.
همسرم، چون تنها بود او هم به خانه برادرش رفت که آنها با نارضایتی از این که ناقل کرونا نباشد بهانه جویی میکردند تا این که برادر شوهرم با من تماس گرفت و مدعی شد که همسرت بیمار است و به خانه برگرد! من نیز با همان حالم به مشهد آمدم، ولی زمانی که متوجه شدم آنها دروغ میگویند به پدرشوهرم گلایه کردم. به همین دلیل پدر شوهر و مادر شوهرم به مشهد آمدند تا مشکل ما را حل کنند...
آن روز خانه برادر شوهرم ناهار دعوت بودیم و شوهرم سر کار بود. بحث و جدل بین ما بالا گرفت. من ناراحت شدم که در همین هنگام برادر شوهرم بلند شد و سیلی محکمی به صورتم زد. اشک ریزان با شوهرم تماس گرفتم و ماجرا را بازگو کردم. وقتی آن جا رسید و حرف دیگران را شنید به جای این که از من حمایت کند مرا زیر مشت و لگد گرفت و به شدت کتک زد. او گفت تو به پدر و مادرم بی احترامی کردهای و...
از آن زمان برادر شوهرم اجازه نداد که پدر و مادرشوهرم با من ارتباط داشته باشند و من خیلی از این موضوع ناراحت شدم، چون بدون هیچ دلیلی مرا مقصر دانستند... برای همین کینه او را به دل گرفتم و میخواستم او را اذیت کنم...
چه شد که تصمیم به آتش زدن منزل گرفتی؟
همسرم، چون تنها بود او هم به خانه برادرش رفت که آنها با نارضایتی از این که ناقل کرونا نباشد بهانه جویی میکردند تا این که برادر شوهرم با من تماس گرفت و مدعی شد که همسرت بیمار است و به خانه برگرد! من نیز با همان حالم به مشهد آمدم، ولی زمانی که متوجه شدم آنها دروغ میگویند به پدرشوهرم گلایه کردم. به همین دلیل پدر شوهر و مادر شوهرم به مشهد آمدند تا مشکل ما را حل کنند...
آن روز خانه برادر شوهرم ناهار دعوت بودیم و شوهرم سر کار بود. بحث و جدل بین ما بالا گرفت. من ناراحت شدم که در همین هنگام برادر شوهرم بلند شد و سیلی محکمی به صورتم زد. اشک ریزان با شوهرم تماس گرفتم و ماجرا را بازگو کردم. وقتی آن جا رسید و حرف دیگران را شنید به جای این که از من حمایت کند مرا زیر مشت و لگد گرفت و به شدت کتک زد. او گفت تو به پدر و مادرم بی احترامی کردهای و...
از آن زمان برادر شوهرم اجازه نداد که پدر و مادرشوهرم با من ارتباط داشته باشند و من خیلی از این موضوع ناراحت شدم، چون بدون هیچ دلیلی مرا مقصر دانستند... برای همین کینه او را به دل گرفتم و میخواستم او را اذیت کنم...
چه شد که تصمیم به آتش زدن منزل گرفتی؟
وقتی ناراحت بودم با «سجاد» صحبت کردم که میخواهم برادر شوهرم را اذیت کنم. پیشنهاد دادم که در نبود برادر شوهرم به خانه آنها دستبرد بزند یا این که منزل را به آتش بکشد...
افرادی را که متهم پرونده هستند، میشناختی؟
افرادی را که متهم پرونده هستند، میشناختی؟
خیر. من میدانستم که سجاد دوستانی دارد که اراذل و اوباش هستند. قرار شد سجاد از آنها قیمت کارشان را بپرسد که یک روز سجاد زنگ زد و گفت ۲۰ میلیون میگیرند که خانه را آتش بزنند...
۲۰ میلیون پول دادی؟
۲۰ میلیون پول دادی؟
بله. ۱۰ میلیون وام خانگی داشتم که در قرعه کشی گرفته بودم و بقیه را قبل از عید از درآمد آرایشگری به حساب شان ریختم....
روز آتش سوزی شما کجا بودید؟
روز آتش سوزی شما کجا بودید؟
در ایام عید نوروز بود. من و خانواده ام و برادر شوهر و خانواده به شهرستان محل سکونت پدر شوهرم رفته بودیم. از آن جا من به سجاد زنگ زدم و گفتم که الان فرصت خوبی است. فقط قصد داشتم وسایل منزل بسوزد و هیچ اتفاق دیگری نیفتد.
تا این که ساعت حدود ۵:۴۰ صبح با گوشی برادر شوهرم تماس گرفتند که خانه آتش گرفته است و بلافاصله به مشهد آمدند. البته قبل از آن سجاد به من پیام داد که کار را انجام داده ایم و از آنها پرسیدم دوربینی چیزی نبود؟ گفت نه. در حالی که سجاد و همدست او به خاطر مصرف مشروبات الکلی حال طبیعی نداشتند و دوربینها را ندیده بودند!
تا این که ساعت حدود ۵:۴۰ صبح با گوشی برادر شوهرم تماس گرفتند که خانه آتش گرفته است و بلافاصله به مشهد آمدند. البته قبل از آن سجاد به من پیام داد که کار را انجام داده ایم و از آنها پرسیدم دوربینی چیزی نبود؟ گفت نه. در حالی که سجاد و همدست او به خاطر مصرف مشروبات الکلی حال طبیعی نداشتند و دوربینها را ندیده بودند!